بیست و هشتمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه
سرنوشت مبهم مردی که برای رهبری خلق شده بود
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون بیست و هشتمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
امام موسی صدر در یک سفر رسمی به لیبی ناپدید شد و جناب عالی همچنان در منصب و مسئولیت خود بودی. از آن قضیه چه می دانی؟
والله من چیزی از برادر امام موسی صدر نمی دانم. هیچ چیز، یعنی حتی من نمی دانستم که او در لیبی است. برای این که او در ایام عید فاتح آمد و در ایام عید فاتح میهمانان بسیاری می آیند. هم هیئت های نظامی می آیند که ما استقبال نظامی از آنها می کنیم و هیئت های مدنی که آن هم استقبال خودشان را دارند و هم هئیت های مردمی و شخصیت های مردمی که در این حالت شخصی موسوم به الشحات، محمد الشحاتی مسئولیت استقبال از آنها را بر عهده داشت. خود او ]معمر قذافی[ نظارت می کرد که چه کسی بیاید چه کسی نیاید یا چه کسی با او دیدار بکند یا نکند. برای همین وقتی که او ]امام موسی صدر[ در یک سفر عادی آمد، شاید هم رسمی، چون در ایام جشن های عید فاتح بود و در این روزها هیئت های بسیاری آمده بودند برای همین..
خوب، به هر حال به آن جا که رسید؟
اما من از او خبر نداشتم و هیچ اطلاعی نداشتم و وقتی که خبرش] ناپدیدی اش[ منتشر شد، من با مدیر مرکز تحقیقات تماس گرفتم و پرسیدم قصه از چه قرار است، این چه خبری است که منتشر شده؟ نمی دانیم که این شایعه است یا چیز دیگر. گفت والله حتی من هم نمی دانم چه شده است..
حتی مدیر مرکز تحقیقات هم نمی دانست؟
نه نمی دانست. می گفت هیچ چیز نمی دانم و نیازی هم نیست که بدانم. و آن افسری که رابط ما با کمیسیون تحقیق بود، احمد رمضان، اعلام کرد که او (جایی به صراحت گفت) و تعداد اندکی از افسران خبر دارند که چه پیش آمد..
که چه بر سر امام موسی صدر آمد.
بله. یعنی خودش ]معمر قذافی[ آنها را به این کار گماشته بود. و من هم خیلی تعجب کردم برادر، برای این که همیشه رازها در لیبی سریعا منتشر می شوند و جایی مخفی نمی مانند. برای این که ملت کوچکی هستیم و خبر فورا همه جا پخش می شود. اما تعجب کردم که چگونه قضیه او تا این اندازه مخفی مانده است. حتی افسرها هیچ خبری از این موضوع نداشتند الا احمد رمضان که او خودش گفت که آنها را بازداشت کرده اند و مورد بازجویی قرار داده اند.
چه خبری به تو رسید که تو مطمئنی آن چه به تو گفته اند صحیح است؟
هیچ چیز. من فقط فهمیدم که آنها.. یعنی احمد رمضان تنها کسی است که می داند برای این که احمد رمضان خودش آمد و گفت که او از طرف دیکتاتور مکلف به این کار بوده و آنها را بازداشت کرده است. فقط همین را می دانم..
آیا کسی نیامد به تو اطلاع دهد که او مستقیما کشته شده است یا بعدا در زندان در سلولش فوت کرده است؟
نه من هیچ چیز نمی دانم. آن چه من می دانم این است که کمیته ای که بر سر این موضوع تحقیق می کرد، یکی از سه نفر عضو این کمیته به من گفت (دو نفر از آنها از اعضای کمیته مرکزی انقلاب بودند که بعدا شورای انتقالی را هم تشکیل دادند) که یک نفر از کمیسیون خارجی که اسمش را می دانیم، موسوم به هادی به ما اطلاع داد که وقتی آزمایش های دی ان ای را انجام دادند فهمیدند که او در زندان به مرگ طبیعی مرده است. این چیزی بود که من شنیدم.
یعنی امام موسی صدر در زندان به طور طبیعی فوت کرده است؟
بله. زندانی بوده و بیش از این خبر ندارم جز این که این افسرها به من گفتند که او در نهایت به مرگ طبیعی مرده است..
در چه سالی؟
یعنی چه؟
در کدام سال فوت کرد؟
نمی دانم. من هیچ اطلاعی ندارم.
آیا هیچ وقت نشد که پرونده امام موسی صدر را با قذافی مطرح کنی؟
یعنی حقیقت این است که به صراحت بگویم من باور نمی کنم که او چنین کاری کرده باشد. او خود رد می کرد و زیر بار این موضوع نمی رفت و من به صراحت بگویم که هیچ اطلاعی ندارم و هیچ چیز نمی دانم اما نمی توانم باور کنم که چنین شخصی را دعوت کند، یعنی بر اساس شان و آداب و رسوم عربیمان، یک نفر را دعوت کند و او را برباید. یعنی اگر می خواست این کار را بکند نیازی نبود که او را دعوت کند. آخر او میهمان ما بوده چگونه می شده چنین رفتاری در حق او می شده است. ما در لیبی وقتی کسی میهمان ما می شود به خصوص اگر کسی عربی یا خارجی باشد، هر لیبیایی که با او برخورد می کند بسیار دوستانه و محترمانه برخورد می کند. ممکن است یک شهروند لیبیایی با او در خارج از لیبی در ایتالیا یا فرانسه یا حتی در مصر و سوریه برخورد کند اما وقتی در لیبی میهمان او باشد، چنین رفتاری نمی کند. معروف است که می گویند لیبی خانه بزرگی است. برای همین حقیقتا چنین کاری غیر قابل باور است..
این خصلت مردم لیبی معروف است، اما برگردیم به سراغ قذافی، آیا عاقلانه است که تو با او درباره این موضوع صحبت نکرده باشی در حالی که تو نفر دوم حکومت وقت لیبی بودی؟
حرف نزدم برای این که او کاملا رد می کرد. یعنی من اطلاعاتی نداشتم و او هم رد می کرد که درباره این موضوع صحبت شود.
خوب چرا؟ اختلاف حقیقی شان بر سر چه بود؟
کدام اختلاف حقیقی؟
اختلاف میان امام موسی صدر و معمر قذافی؟
نمی دانم. نمی دانم، دلیل آن را نمی دانم. نمی دانم دلیل اصلی آن چه بود. نمی دانم..
خود او به طور کلی موضعش چه بود؟ یعنی موضعش در قبال امام موسی صدر به عنوان یک رهبر شیعی در لبنان؟
من چیزی نمی دانم اما در گفت وگوهایم با معمر فهمیدم که او این گونه فکر می کند و باور داشت که نجف سلطه روحی برای شیعه است نه قم. او دائما مخالف این بود که یک شیعه فارسی یا جایی دیگر بیاید و رهبر اعراب شود. و می گفت که باید اشاعه روحی برای عرب کرد و نجف باید خود رهبر قم شود و نه عکس آن. اما در نهایت رهبری به قم منتقل شد، به دلیل حکومت استبدادی و طاغوتی صدام که تلاش می کرد موقعیت نجف را تضعیف کند و به نقش نجف پایان دهد در حالی که اهل بیت در آن جا هستند و شهر مقدسی است و همه اهل بیت در آن جا جمع شده اند! اما صدام خودش شخصا به این نقش نجف پایان داد و..
خوب، به اعتقاد تو قذافی آیا خودش به تنهایی این تصمیم را گرفت یا عواملی منطقه ای او را کمک کردند؟ ]تصمیم به شهاددت امام موسی صدر[
نه من معتقد نیستم که عوامل منطقه ای وجود داشت. خودش به تنهایی چنین کاری کرد.
یعنی فکر نمی کنی که هیچ کدام از کشورها مصلحتشان در این بود که به او در این سیاست کمک کنند؟
نه نه نه. من چنین اعتقادی ندارم. یعنی او خودش یک انسان مستبد و خود محور بود. یعنی دلیلی برای این کار وجود ندارد. هر سازمان و هر کشوری احترام خودش را نگه می دارد تا در این دنیا مشارکتی داشته باشد.
تو با امام موسی صدر در لبنان دیدار کردی.
بله با او در لبنان دیدار کردم.
نظرت درباره او چه بود؟
حقیقتش این است که او شخصیتی ممتاز داشت..
کاریزما داشت.
بله، عظمت و بزرگی و کاریزما داشت. در او درایتی می دیدی، و می فهمیدی که او انسانی است..
رهبر است.
بله، حس می کردی که خلقیات رهبر را دارد.
رهبری حقیقی.
بله انگار که برای رهبری خلق شده بود.
ادامه دارد...
نظر شما :