افغانستان در سالی که گذشت

از ناامیدی آمریکا به پیروزی تا مذاکره با طالبان

۲۱ فروردین ۱۳۹۲ | ۱۶:۰۶ کد : ۱۹۱۴۳۱۹ آسیا و آفریقا نگاه ایرانی ویژه‌نامه نوروز 92
محمدرضا بهرامی سفیر سابق ایران در افغانستان و تحلیل گر مسائل آسیای میانه در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به بررسی تحولات یک سال گذشته در افغانستان پرداخته و از بیم و امیدها برای آینده این کشور سخن می گوید
از ناامیدی آمریکا به پیروزی تا مذاکره با طالبان

دیپلماسی ایرانی: سال 1391 را می توان سالی پر تنش  برای افغانها محسوب نمود . مجموعه متراکمی از تحولات  مثبت و منفی در سیاستهای داخلی و خارجی ، موجی از بیم و امید در میان مردم این کشور ایجاد و نگاه نگران افغانها به آینده را استمرار بخشید.وضعیت  این کشور در دو حوزه امنیتی و سیاسی طیفی از تحولات را در خود جای داده  که تلاش می گردد در این نوشتار باختصار به اهم موضوعات مربوطه  در سال گذشته پرداخته شود .
الف : موضوعات امنیتی
- امضای پیمانهای راهبردی توسط  دولت افغانستان با کشورهای آمریکا ، چین ، اتحادیه اروپا و بیانیه مشترک با ناتو طی سال گذشته ( در ادامه انعقاد موارد مشابه با هند و فرانسه و ایتالیا و انگلیس در سال قبل از آن ) به جهت دستیابی به  دو هدف عمده مورد استقبال قرار گرفت. برای دولت افغانستان درگیر ماندن کشورهای مختلف در این کشور می تواند علاوه بر استمرار برخورداری از کمکهای مالی ، منجر به  تقویت و تجهیز نیروهای امنیتی شود . از طرف دیگراز نظر افغانها وجود این پیمانها و متعهد ماندن  این کشورها را می توان تضمینی در برابر مداخلات احتمالی کشورهای منطقه نیز محسوب نمود . البته تجربه این مدت کوتاه نشان داده که این پیمانها نتوانسته اند  ظرفیت اضافی در ایجاد و حفظ امنیت برای دولت افغانستان تولید نمایند . شورشها در افغانستان عمدتا در بستر قومی حرکت کرده و سیاستهای سالهای اخیر دولت افغانستان نیز مرزبندیهای قومی را  تشدید نموده است  . این پیمانهای زنجیره ای و البته انتخابی بر مبنای تئوری تقویت توان دفاعی در طرف افغانی شکل گرفته اما ظرفیت لازم به جهت نرم افزاری ( آموزشهای لازم ) و سخت افزاری  ( تجهیزات ) مهیا نشده و درگیریهای نامتقارن یک دهه گذشته گروههای شورشی که برخوردار از حمایت خارجی بوده اند نیز محیط امنیتی این کشور را بشدت پیچیده و هزینه تامین امنیت را افزایش داده است .  

- تغییر تاکتیک گروههای شورشی و مشخصا طالبان در مواجهه با نیروهای خارجی و دولت افغانستان  موضوع قابل توجه دیگری بودکه بر محیط امنیتی افغانستان تاثیرگذاشته است . متعاقب افزایش نیروهای آمریکائی طی سالهای 2009 و 2010 ، تاکتیک گروههای شورشی نیز تغییر و از تسلط بر مناطق روستائی و برخی شهرهای کوچک به سمت تولید ناامنی و بی ثباتی در شهرهای بزرگ متمرکز شد . این تاکتیکمتعاقب  مشخص شدن چارچوب زمانی خروج نیروهای خارجی از افغانستان و بی اهمیت بودن محیط های روستائی به لحاظ  سیاسی بطور طبیعی تشدید گردید  .  اقدامات این گروهها متمرکز بر عملیات انتحاری ، بمب های کنار جاده ای ، انجام عملیات هدفدار و هوشمند در شهرها و طراحی هدف قرار دادن نیروهای نظامی خارجی توسط افراد نفوذی خود در ارتش و پلیس افغانستان بود و کماکان درهمین مسیر ادامه دارد . در این زمینه می توان از ترور موفق شهید ربانی ، ترور رئیس سازمان امنیت افغانستان  که در ایالات متحده تحت درمان است ، انجام عملیات بر علیه سفارت آمریکا در کابل ، سازمان امنیت و اداره مرکزی پلیس راهنمائی و رانندگی در کابل طی سال گذشته نام برد . به نظر میرسد هدف گروههای شورشی از فعالیتهای خود در پایتخت و شهرهای بزرگ افغانستان ، فروپاشی مفهوم امنیت و توانمندی دولت در اذهان مردم و  بخشی از نیروهای امنیتی و همچنین تقویت بی باوری نسبت به آینده دولت کابل می باشد .

-  تصریح این نکته توسط آمریکا که مبارزه با شورش را از دستور کار خود در افغانستان خارج و انجام آنرا به طرف افغانی واگذار نموده و تنها رسالت مبارزه با تروریسم در افغانستان را برای خود قائل است ( این موضوع در چارچوب راهبرد کلی اوباما در افغانستان قرار داشته و در جریان اجلاس سران ناتو در شیکاگو از طرف اوباما مورد تاکید قرار گرفت . اوباما معتقد است شورش توسط نیروهای بومی و با مطالبات بومی صورت گرفته ،  و نیروهای شورشی منافع امنیتی کلان آمریکا را با خطر  مواجه نمی کنند ) ، تاکید بر خروج نیروهای رزمی آمریکا و طبیعتا سایر کشورهای عضو ناتو تا پایان سال 2014 و تغییر دستور کار نیروهای باقیمانده به آموزش ، مشاوره و کمک به نیروهای افغان و  نگهداری تنها یک واحد ضد تروریسم ( تا سقف 12000 نفر )به منظور انجام عملیاتهای ضد تروریستی هدفمند ، تسریع در واگذاری مسئولیتهای امنیتی توسط نیروهای خارجی به طرف افغانی سریعتر از جدول زمانی تعیین شده ، موافقت آمریکا با حمایت مالی و تجهیزاتی  از سقف نیروهای امنیتی مورد نظر طرف افغانی ( 352000 نفر ) تا سال 2019  و خروج تعداد 34000 نفر از 66000 نیروی نظامی موجود آمریکا تا فوریه 2014 از جمله مواردی است که در چارچوب راهبرد نظامی آمریکا در افغانستان ظرف سال گذشته مورد توافق قرار گرفته است . به نظر می رسد مقامات مربوطه آمریکا بر این باورند که جنگ با شورش جنگ بی پایان و جنگ منهای پیروزی برای طرف خارجی است ، خصوصا هنگامی که نیروهای شورشی در بستر بزرگترین گروه قومی حرکت می کنند .از این منظر اوباما تلاش نمود تا نقطه پایانی برای این شیوه از حضور نظامی در افغانستان قرار دهد و شاید به همین دلیل بود که در دیدار اخیر با کرزی در واشنگتن اعلام داشت  جنگ افغانستان تا پایان 2014 به شکلی مسئولانه پایان خواهد گرفت . 

- موضوع انعقاد قرارداد امنیتی بین افغانستان و آمریکا که مذاکرات کارشناسی پیرامون آن از مدتی قبل آغاز گردیده را می توان کلیدی ترین موضوع در مقطع فعلی برای دو طرف محسوب نمود . . مهمترین بخش این قرارداد ادامه حضور تعدادی از نیروهای آمریکا در قالب چندین پایگاه نظامی در خاک افغانستان و مصونیت قضائی این نیروها در محیط داخلی افغانستان می باشد . مابه ازای این موضوع نیز ادامه حمایت از دولت افغانستان و نیز تقویت نیروهای امنیتی این کشور می باشد که در متن تنظیم شده بصورت ریز و مفصل به آن پرداخته شده است . هر چند این سند تا کنون بین دو طرف نهائی و بامضا نرسیده اما می توان آنرا یکی از دلایل  بخشی از مجادلات و بحثهای صورت گرفته بویژه ظرف ماههای اخیر محسوب نمود . البته باید توجه داشت میزان اهمیت این قرارداد برای دو طرف ظاهرا یکسان نمی باشد . برای ترکیب سیاسی فعلی مستقر در کابل  این قرارداد را باید حیاتی تلقی کرد و بخش قابل توجهی از برنامه ریزیهای آینده بر مبنای آن صورت گرفته است . همچنین به نظر می رسد برداشت افغانها این است که اهمیتی بیش از این برای طرف آمریکائی و البته نه صرفا از منظر افغانستان بلکه برای تسهیل پیگیری سایر اهداف منطقه ای آمریکا دارا می باشد  و به همین لحاظ این قرارداد  و مشخصا موضوع مصونیت قضائی نیروهای آمریکائی را بعنوان ابزاری برای چانه زنی های سیاسی و صنفی قرار داده اند . برای درک مناسب تر میزان اهمیت این قرارداد برای طرف افغانی اشاره به این نکته ضروری است که هزینه تامین نیروهای امنیتی افغانستان بر مبنای تعداد نیروی انسانی مورد نظر طرف افغانی سالانه حدود 5/6 میلیارد دلار می شود که 6 میلیارد دلار آنرا قرار است تنها آمریکا تامین نماید .

در یک ارزیابی کلی از نتایج بدست آمده در حوزه امنیتی می توان نکات زیر را مورد توجه قرار داد :
1- واگذاری مسئولیتهای امنیتی به طرف افغان و تسلط این نیروها بر بخش اعظم جغرافیای افغانستان را در شرایط فعلی نمی توان بصورت مطلق ناشی از توانمندی نیروهای دولت افغانستان تلقی نمود . در واقع تغییر تاکتیک و هدف گذاری گروههای شورشی موجب تغییر الویتهای این گروهها  گردیده است .

2- گزارشات منتشر شده نشان از افزایش 40 درصدی حجم تلفات نیروهای ارتش و پانزده درصدی نیروهای پلیس افغانستان در سال 2012 و در مقایسه با سال 2011 می باشد . گروههای شورشی روزانه نزدیک 20 عملیات مختلف در افغانستان انجام داده و ارزیابی فعالیت این گروهها نشان از افزایش عملیاتهای حرفه ای توسط آنها دارد .

3- بررسی آمار تلفات نیروهای خارجی ناشی از عملیات خودی و یا آنچه تحت عنوان سبز علیه آبی مصطلح شده در سال 2012 و مقایسه آن با سالهای قبل نشان از افزایش این عملیاتها و تلفات نیروهای خارجی دارد ( سال 2012 تعداد 62 نیروی خارجی در این نوع عملیات کشته شد و در سال 2011 این تعداد تنها 35 نفر بوده اند ) . هر چند در سال گذشته پرونده بخشی از نیروهای امنیتی بازبینی و تعدادی از آنها اخراج و یا حتی بازداشت شده و دستورالعملهای خاصی نیز برای این نیروها تدوین گردید اما مشخص است که این موضوع می تواند آسیب پذیری امنیت نیروهای خارجی حتی در محیط های امنیتی را بعنوان هدفی سیاسی برای گروههای شورشی برجسته نماید .

ب : موضوعات سیاسی
حوزه سیاسی در دو بعد مناسبات داخلی و خارجی قابل ارزیابی است .در حوزه روابط و مناسبات داخلی موارد زیر را می توان مورد توجه قرار داد :
- در حوزه مناسبات داخلی و علیرغم وجود بی ثباتی و تشدید فعالیت گروههای شورشی ، خلاء همگرائی ملی و اختلافات داخلی مشهود بوده و نهاد دولت در افغانستان تا کنون نتوانسته محلی برای اجماع همگانی محسوب شود . البته ساختارکلی حاکمیت این ویژگی مثبت را داشته که رقابتها و اختلافات در این حوزه را در قالب سیاسی بروز دهد. عمده ترین مشکل در ساختار دولت را باید در ناکارآمدی نهادهای وابسته و گسترش فساد دانست . این موضوع بطور طبیعی نه تنها در ایجاد فاصله میان مجموعه ساختارهای حاکمیت و مردم تاثیرگذاربوده ، بلکه اعتماد کشورهای خارجی نسبت به موثر بودن کارکرد دولت را نیز بشدت کاهش داده است . به گونه ای که علیرغم اصرار فراوان دولت افغانستان از سال 2010 به منظور اختصاص چگونگی مصرف 50% از کمکهای کشورهای خارجی از طریق بودجه افغانستان ، موضوع مورد موافقت بسیاری از کشورها قرار نگرفته و مشخصا ایالات متحده آمریکا در سفر سال گذشته  رئیس جمهور افغانستان به واشنگتن با آن موافقت نمود . این بی اعتمادی مزمن بطور طبیعی بین جریانات سیاسی مخالف و دولت افغانستان نیز وجود دارد .

- نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 1393 در افغانستان ، هشدار نسبت به ضرورت برگزاری سالم و شفاف این انتخابات و ممانعت از دخالت احتمالی دولت ، انتقاد نسبت به نحوه مدیریت کشور و خصوصا چگونگی تعامل دولت و رئیس جمهور با کشورهای خارجی ، انتقاد به نوع نگاه دولت نسبت به گروههای شورشی و در نهایت  مخالفت با جایگزینی و یا تاثیرگذاری احتمالی توافقات و پیشرفتهای ناشی از برنامه مصالحه و ادغام ( منظور توافق دولت با گروههای شورشی است ) بر انتخابات سال 1393 را باید عمده ترین محورها و موضوعات مورد تاکید اپوزیسیون سیاسی افغانستان در مواجهه با دولت این کشور محسوب نمود . در این راستا به نظر می رسد احزاب و جریانات سیاسی افغانستان بیش از همیشه موضوع انتخابات آتی در این کشور ( ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان ) را مورد توجه قرار داده اند .

- هر چند برخورداری جامعه افغانستان از وجود احزاب سیاسی را باید نقطه قوتی برای این جامعه محسوب نمود و معمولا وجود احزاب سیاسی عامل مثبتی در جوامع محسوب و مانع از سرریز شدن نحوه وصول مطالبات مردمی در خیابانها با بهره گیری از ابزار خشونت می گردد اما وجود دو نکته در جامعه افغانستان مانع از بروز و ظهور کار کرد تعریف شده احزاب  گردیده است : اول اینکه احزاب معمولادر بستر قومی شکل گرفته و جامعه تا کنون نتوانسته از مرزهای قومی عبور نماید .دوم ظرفیت تحمل و پذیرش منتقد و مخالف در جامعه سنتی افغانستان ( فارغ از الیت سیاسی در کابل و شهرهای بزرگ ) هنوز تا مرز مناسب فاصله دارد .

موضوع مهم برای آمریکا تامین امنیت بدون موفقیت در صحنه جنگ است . هر چند حوزه امنیت در افغانستان حداقل در شرایط فعلی کاملا وابسته به نیروهای خارجی در بعد تامین نیازها ، آموزش ، حمایت و پشتیبانی هوائی و همچنین حمایتهای مالی است ، اما کماکان پدیده ای شکننده در محیط داخلی این کشور می باشد

در حوزه روابط خارجی  ازعمده ترین اقدامات دولت افغانستان در سال گذشته می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- تلاش به منظور بهره گیری از تعاملات خارجی با هدف جذب گروههای شورشی در ساختار مجموعه حاکمیت در افغانستان و جستجوی راه حلی به منظور پایان و یا کاهش درگیریهای موجود با این گروهها از محورهای مورد توجه دولت افغانستان در سال گذشته بود که در قالب تماسهای مستقیم دولت و شورای عالی صلح این کشور با مقامات پاکستان و برخی از عناصر گروههای شورشی صورت پذیرفته است . البته سفرهای مکرر مقامات عالی سیاسی و نظامی دو کشور( آقای کرزی و نخست وزیران پاکستان اعم از گیلانی و اشرف ، وزرای خارجه ، دفاع و روسای ارتش هر دو کشور ) و انجام گفتگوهای مختلف نتوانست گشایش مورد نظر را در حوزه امنیتی برای افغانها فراهم نماید و این روابط  بعضا به جهت  فعالیت گروههای شورشی متاثر گردید  ،  به گونه ای که متعاقب ترور برهان الدین ربانی رئیس شورای عالی صلح افغانستان توسط  طالبان در شهریور ماه سال گذشته ، مقامات افغان سفر تنظیم شده نخست وزیر وقت پاکستان ( یوسف رضا گیلانی ) به کابل را لغو نمودند . مناسبات افغانستان و پاکستان در سال گذشته دریک مدار ثابت و تعریف شده قرار نداشت و بشدت از اتفاقات امنیتی تاثیر می گرفت .

- برگزاری نشست های سه جانبه میان روسای دولتهای افغانستان و پاکستان و انگلیس در کابل ، نیویورک و لندن اقدام دیگری بود که ابتکار آنرا نخست وزیر انگلستان بر عهده داشت  و مقامات افغان امیدوار بودند با توجه به نفوذ سنتی انگلیس بر پاکستان این ابتکار بتواند فرآیند صلح را وارد مرحله جدیدی نموده و منجر به مشارکت عملی بخشهای تصمیم گیر پاکستان در این مورد گردد . قرار دادن سقف زمانی شش ماهه برای دستیابی به توافق و موافقت جمعی با گشایش دفتر طالبان در قطر را می توان از موارد اعلامی مورد  توافق در این نشست محسوب نمود . البته این تلاشها تا کنون منتج به بروز نشانه ای از سوی گروههای شورشی به منظور ورود به روند سیاسی با دولت افغانستان  نشده و کماکان این گروهها و مشخصا طالبان دولت افغانستان را وابسته و نامشروع قلمداد می نمایند . همچنین نشست های سه جانبه دیگری نیز میان آمریکا ، هند و افغانستان تنظیم گردیده که بطور طبیعی بدلیل عدم حضور مقاماتی از پاکستان نمی تواند موضوع  جذب گروههای شورشی را در دستور کار خود داشته باشد و طبیعی است افزایش حساسیت نسبت به رفتار پاکستان و گروههای شورشی بخشی از محور  مذاکرات صورت گرفته در آن بوده است .

- چگونگی تعامل و رابطه دولت کابل با آمریکا را می توان از مهمترین موارد قابل توجه در حوزه روابط خارجی افغانستان در سال گذشته محسوب نمود . هر چند افغانستان در سال گذشته پانزدهمین کشوری بود که بعنوان متحد اصلی خارج از ناتو توسط ایالات متحده آمریکا اعلام و پذیرفته شد ( همانند مصر ، پاکستان ، ژاپن ، استرالیا و ... ) و در واقع این پذیرش زمینه توسعه همکاری دو کشور در بخشهای سیاسی و نظامی را فراهم نمود ،  اما روابط این دو دولت به ظاهر متحد در سالهای اخیر و بویژه ظرف سال گذشته از فراز و فرودهائی برخوردار بوده است . عمده ترین موارد اختلاف دو طرف که مورد اعتراض افغانها قرار داشتهرا می توان : مخالفت با بمبارانهای هوائی که منجر به کشته شدن اتباع غیر نظامی افغانستان می گردید ، ضرورت تمرکز بر پایگاههای اصلی گروههای شورشی که بنا بر باور صحیح مقامات افغانی در خارج از مرزها و در پاکستان مستقر است ، مخالفت با بازرسی های شبانه ، تقاضای انحلال گروههای بازسازی استانی (  PRT ) که نوعی موازی کاری و دخالت  در امور مقامات استانی بود ، واگذاری اختیار زندانها و زندانیان تحت نظر نیروهای خارجی به افغانها و خروج نیروهای ویژه آمریکا از استان وردک  ذکر نمود . عدم پیشرفت مناسب در برطرف نمودن این اختلافات موجب گردید تا رئیس جمهور افغانستان در آخرین روزهای سال گذشته به گونه ای صحبت نماید که گوئی طالبان و آمریکا دو روی یک سکه بوده و علیرغم تضادهای ظاهری موجود اهداف و خواسته های یکدیگر را پوشش داده و عملا در یک مسیر قرار دارند . البته ایشان  بعدا تلاش نمود تا این اظهارات را اصلاح نماید .

هر چند در وجود اختلاف نظر و حتی بعضا تضاد میان دیدگاههای اوباما و کرزی تردید کمی وجود دارد . این تضاد از همان روزهای اولیه رویکار آمدن اوباما مشهود بود و حتی اوباما در سفری که در دوران مبارزات انتخاباتی دور اول خود و در سال 2008 به افغانستان داشت ، نقطه ورود خود را کابل انتخاب نکرده و از جلال آباد سفر خود را آغاز نمود . اوباما هم در نوع راهبرد مورد استفاده در افغانستان و هم در میزان حمایت از دولت افغانستان نشان داده که متفاوت از جورج بوش عمل می نماید و از منظری یکی از مشکلات سیاستهای خود در افغانستان را عدم وجود دولتی کارآمد در این کشور که بتواند در مسیر روند دولت ملت سازی بخوبی حرکت و در واقع نقطه تکمیل کننده فعالیتهای نظامی و اقتصادی کشورهای خارجی باشد ، می داند . از سوی دیگر هر چند ایرادات وارده توسط طرف افغانی را می توان منطقی یافت اما بعید به نظر می رسد که رسانه ای نمودن این اختلافات و درگیر نمودن افکار عمومی افغانها در آن که می توانددر ایجاد فضای ضد آمریکائی موثر باشد لزوما با هدف تغییر برخی رفتارهای آمریکائی ها صورت گرفته باشد . در ارزیابی این موضوع این احتمال را نمی توان نادیده گرفت که ماهیت علنی نمودن این تضادها می تواند با موضوع عدم توافق دو طرف در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری آتی افغانستان ، چگونگی برگزار نمودن آن و همچنین خروجی این انتخابات باشد .  تاکید کری وزیر امور خارجه آمریکا در جلسه استماعیه سنای آن کشور مبنی بر اینکه در انتخابات ریاست جمهوری دور گذشته افغانستان به نوعی دولت آمریکا جانبدارانه رفتار نموده و در دور آتی این کار تکرار نخواهد شد در این راستا قابل ذکر است .

- موضوع بازگشائی مرزهای پاکستان  بر روی انتقال کالاها و مواد مورد استفاده نیروهای ناتو در افغانستان پس از گذشت 7 ماه توقف ، از موارد  قابل توجهی بود که در سال گذشته اتفاق افتاد . این موضوع اگر چه ارتباط مستقیم با دولت افغانستان و سیاستهای این دولت نداشت اما به جهت تاثیری که می تواند بر مجموعه تحولات مرتبط با افغانستان خصوصا از منظر روابط پاکستان و آمریکا داشته باشد دارای اهمیت بود .

چنانچه بخواهیم در انتها برآیند کلی از بخشی از تحولات افغانستان را بیان نمائیم می توان به موارد زیر اشاره نمود :
1- جنگ افغانستان برای نیروهای خارجی پیروزی نظامی به همراه نخواهد داشت . در این زمینه گزارش داخلی وزارت دفاع انگلستان نیز این نکته را مورد تاکید قرار می دهد . موضوع مهم برای آمریکا تامین امنیت بدون موفقیت در صحنه جنگ است . هر چند حوزه امنیت در افغانستان حداقل در شرایط فعلی کاملا وابسته به نیروهای خارجی در بعد تامین نیازها ، آموزش ، حمایت و پشتیبانی هوائی و همچنین حمایتهای مالی است ، اما کماکان پدیده ای شکننده در محیط داخلی این کشور می باشد . باید توجه داشت بر اساس تجارب سالهای اخیر افزایش و یا کاهش تعداد نیروهای خارجی پارامتر تعیین کننده و قطعی برای استقرار امنیت نمی تواند محسوب شود .

2- برای دریافت درک مناسب از تحولات افغانستان توجه به دو نکته مفید است . اول اینکه ماهیت بحران در افغانستان امنیتی است . بدون توجه به عوامل و ریشه های این مولفه نمی توان با بهره گرفتن از اهرم اقتصاد و بازسازی و یا سایر عوامل به حل آن امیدوار بود . دوم تاثیرگذاری عوامل خارجی در این بحران بیش از نقش و موقعیت بازیگران داخلی است . ناکامی ناتو و آمریکا در مقابله با شورش ها و عدم توفیق دولت کابل برای دستیابی به توافق با آنان را باید ناشی از این موضوع دانست . توجه به این دو نکته می تواند موید ادامه بحران فعلی در افغانستان حداقل در کوتاه مدت باشد .

3- هر چند بخشی از شورش موجود در افغانستان خودجوش و مردمی است ، اما قسمت قابل توجه آن که از قابلیتهای مناسبی هم برخوردار می باشد از سوی منابع خارجی مورد حمایت و تقویت قرار گرفته و عملا بعنوان ابزاری سلبی در مسیر چانه زنی های قدرتهای بیرونی محسوب می شوند . لذا  نمی توان بصورت پدیده ای مستقل با آن برخورد و به تنهائی برای آن نقطه پایانی در نظر گرفت .

4- تا کنون نشانه ای از سوی گروههای شورشی و مشخصا طالبان مبنی بر تمایل جهت مشارکت در قدرت و یا پذیرش مسئولیت بخشهائی از افغانستان مشاهده نشده است . این مجموعه هر چند فاقد انسجام منظم تشکیلاتی بوده اما به جهت حرکت در بستر قومی ، برخورداری از رهبری کاریزماتیک ، حفظ نگاه ایدئولوژیک به تحولات و حمایت خارجی از توانمندی مناسبی برخوردار بوده و نشان داده تنها درصورت کسب  محوریت در افغانستان حاضر به مذاکره جهت چگونگی پذیرش سایر جناحها خواهد بود . از این منظر نمی توان به تلاشهای دولت افغانستان جهت دستیابی به توافق با این گروهها چه در سطح مستقیم و یا از طریق شورای عالی صلح امیدوار بود . خلاء عمده ای که این جریان ظرف سالهای اخیر درصدد تامین آن بوده اخذ مشروعیت از کشورها و سازمانهای  خارجی  می باشد .

5- برخی ارزیابیها نشان می دهد ایالات متحده آمریکا در به نتیجه رساندن هدف واقعی از جنگ افغانستان و سایر اهداف منطقه ای مورد نظر که تصور می نماید با ادامه حضور در افغانستان ممکن خواهد بود ، با نوعی دشواری و حتی تضاد مواجه و در شرایط فعلی امکان جمع کردن هر دو به نحو مطلوب برایش میسرنمی باشد. این موضوع ظاهرا منشا ایجاد چرخشی در برخی سیاستهای آمریکا در قبال افغانستان و گرایش بیشتر به پاکستانگردیده است .

6- به نظر می رسد آینده افغانستان و همچنین افراط گرائی در منطقه (پدیده افراط گرائی با توجه به نقش گروههای تندرو در وقایع فعلی کشورهای  شمال افریقا و خاورمیانه و همگرائی طبیعی این گروهها در مناطق مختلف فارغ ازملیت آنها ، موضوعی نگران کننده خواهد بود )  در گرو نحوه نگرش و تعامل قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای با یکدیگر و در قبال این موضوع  در چارچوب سوابق و تجارب گذشته می باشد . توجه به منافع مشروع ، حمایت از سازوکارهای قانونی ایجاد شده در افغانستان و ثبات این کشور ، ممانعت از احیای افراط گرائی درافغانستان و مقابله با تولید و ترانزیت مواد مخدر در این کشور تماما موضوعاتی قابل مذاکره و تفاهم می باشند .

انتشار اولیه: جمعه 16 فروردین 1392/ بازانتشار: چهارشنبه 21 فروردین 1392

کلید واژه ها: افغانستان آمریکا محمدرضا بهرامی ويژه نامه نوروز 92


نظر شما :