بیست و چهارمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه
وقتی قذافی فریب خورد
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون بیست و چهارمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
خوب تو درباره بخشی از ملت لبنان صحبت کردی، ولی بخش دیگری از ملت لبنان نیز وجود داشتند که آنها دلیل اصلی در کشتارها بودند؟
قطعا، نگاه های سیاسی مختلف وجود داشتند که با یکدیگر هم پیمان شده بودند و با همین هدف می جنگیدند. یعنی ما موضعی نسبت به این برادرها نداشتیم. یعنی به خاطر این که مسیحی یا کذا و کذا بودند علیه آنها موضع نداشتیم. آن چه برای ما مهم بود، مواضع سیاسی بود.
قذافی هیچ مشکلی با مسیحی ها نداشت؟
]با تامل[ نه نداشت. مشکلی با آنها نداشت. یعنی.. نه نداشت..
آیا صحیح است که می گویند از اهداف او پاکسازی مسیحیان در لبنان بود؟
نه نه بر عکس، او بیشترین نیاز را به آنها احساس می کرد.. یعنی اول آنها را رد کرد چون که او علیه مرکزگراها بود. ولی بعد از آن من و او با هم درگیر شدیم سر این که چگونه می توانیم جبهه ملی و نیروهای ملی را جذب کنیم. او علیه آنها موضع داشت. و من نقشی بزرگ در این میان ایفا کردم، اول مواضع تندی علیه مرکزگرایان داشت اما بعدا او جهت خود را عوض کرد. یعنی اول به سمت پان عرب ها رفت بعدا طرف اسلامی ها را گرفت بعدا مارکسیست ها را حمایت کرد، یعنی در هر مرحله ای، او معروف است دیگر، طرف یک جریان را می گرفت. و وقتی که جمیل در 17 ژانویه آن معاهده را امضا کرد..
امین جمیل، رئیس جمهوری اسبق لبنان.
بله. قطعا.. من به دمشق رفتم و جلسه ای برگزار کردیم. در آن جلسه من حضور داشتم و عبدالحلیم خدام و ..
معاون اسبق رئیس جمهوری سوریه.
بله و رئیس ستاد..
حکمت شهابی.
بله و نماینده درزی ها.
ولید جنبلاط، رهبر درزی ها که او هم حاضر بود.
بله، و همه احزاب لبنانی و فلسطینی حاضر بودند. در آن جلسه ما تصمیم گرفتیم که بر تعداد نیروهای لبنانی فعال بیفزاییم. هر جریانی نیروهایش را بیاورد و ما هم کار سازماندهی شان را بر عهده بگیریم و مسلحشان کنیم. ما مسئولیت کار خود را بر عهده گرفتیم..
با هدف سرنگونی وفاداران به نیروهای 17 ژانویه.
بله. و من وقتی که برای شرکت در اجلاس عدم تعهد رفتم..
در سال 1983؟
بله در سال 1983 با امین جمیل دیدار کردم. وزان هم همراه او بود.
شفیق الوزان، نخست وزیر؟
بله. گفتم که به تو هشدار می دهیم که معاهده با اسرائیل را امضا نکنی..
به او هشدار دادید؟
بله هشدار دادیم. گفتم که صحیح نیست با رهبران صهیون کار کنید، گفتند که ما می دانیم کشور اول کجاست اما کشور دوم باید لبنان باشد. گفتم که الآن وضعیت در لبنان تغییر کرده است و مردمی مسلح در آن فعالیت می کنند که به دنبال یک حرکت ملی هستند و بر سر چنین موضوعی فکر نکن. او هم ایستاد و قهر کرد و گفت که شماها اولیای امر ما نیستید و قرار نیست برای ما تصمیم بگیرید، دکان هایتان را ببندید و ما آزاده هستیم و از این حرف ها، به او گفتم بنشین، بنشین و الا هزینه سنگینی پرداخت خواهی کرد اگر بخواهی چنین چیزی را امضا کنی. یعنی من با همه احترامم به بشیر این کارها را کردم. بشیر ]جمیل[ نزد من احترام بسیاری داشت. بشیر با این که با ما اختلاف داشت و نگاهش با ما فرق می کرد ولی شخصیتی بود که نگرشی برای خودش داشت. شاید اشتباهاتی داشت و کارهای غلطی کرد اما شهامت و احساس بالایی داشت و شاهینی در وجود او بود (با خنده)..
به رغم همه اختلاف هایی که میان شما با او وجود داشت.
بله قطعا، قطعا، واقعیت را که نمی شود کتمان کرد. قطعا با هم اختلافاتی داشتیم و اختلافاتی هم میان ما پیش آمد اما او، این طور بگویم که انسانی سیاسی و آدم امنیتی بود. اما قطعا او بعدش به پاریس و دنبال امریکایی ها رفت. بعد هم به مغرب آمد. وقتی که به مغرب آمد پادشاه مغرب با ما تماس گرفت و گفت که امین جمیل می خواهد نزد شما بیاید. صحبت های تلفنی ای میان او و معمر شد و معمر به من گفت که ملک حسن با او تماس گرفته و گفته است که می خواهد امین جمیل نزد ما بیاید. من گفتم که چرا باید بیاید. سر این موضوع با هم بحث کردیم و گفت که عبدالسلام بهتر است بیاید، برای این که وقتی که این جا می آید، اعتراف می کند که راه حل در پاریس و واشنگتن نیست، بلکه راه حل در طرابلس و دمشق است. او هم آمد و من هم در فرودگاه از او استقبال کردم. امریکایی ها او را موظف کرده بودند، به خصوص شخص ریگان که می خواست در سیاست امریکا رویکردی را پیش بگیرد که جلوی سیاست های ما گرفته شود. ما به لبنانی ها تک تیرانداز و خمپاره انداز می دادیم و آنها از او خواسته بودند که به لیبیایی ها بگویید که فعالیت هایشان در این زمینه را متوقف کنند..
از کجا می دانی که از او چنین چیزی خواسته بودند؟
قطعا خواسته بودند..
یعنی تحلیل تو است؟
بله تحلیل من است بر اساس اطلاعات نیست. قطعا وقتی که او به پاریس می رود و با امریکایی ها در آن جا دیدار می کند یعنی این که چیزی وجود دارد. و داده ها هم چنین چیزی را ثابت می کنند.
خوب شاید طرحی در راستای تلاش برای حل مشکل بوده است؟
ببین همه می دانند که سال انتخابات سالی مرده در سیاست گذاری های امریکا محسوب می شود.
بله قطعا.
به هر حال وقتی به فرودگاه رفتم از او استقبال کردم و او را آوردم، وقتی که او را به خیمه آوردم دیدم که معمر برای او یک نوار ویدئویی آماده کرده است که نشان می داد چیزی به کوه می خورد. بعد گفت که تو رئیس جمهور لبنان نیستی بلکه رئیس جمهور بخشی از لبنان هستی. چگونه اجازه می دهی که بر تو و کشورت قدرت خارجی حکومت کند. حقیقتش این است که او خیلی ناراحت و آزرده شد و از چنین موضعی خجالت کشید. بعدا شروع کرد معمر را قانع کردن. معمر هم به سادگی بگویم فریب او را خورد. یعنی امور به گونه ای پیش رفت که حالا نمی دانم چگونه، ولی فریب خورد. او می خواست موافقت کند که من گفتم نه. گفت که چرا و برای چه و عبدالسلام چرا مخالفت می کنی و بگذار امور آسان شوند. گفتم که نه اگر موافقت کنیم، همه می دانیم که این سال یعنی سال 1986 سالی مرده در سیاست گذاری های امریکا است و بعدا ریگان با قدرت می آید و دیگر نمی توانیم به راحتی از او خلاص شویم. برای همین ما باید از زمان استفاده کنیم تا زمانی که امریکا سرگرم انتخابات است و ریگان در این سال درگیر است، همه سیاست های گذشته را لغو کنیم، به گونه ای که وقتی او می آید در برابر یک عمل انجام شده قرار گرفته باشد. برای همین باید توافق نامه لغو شود. برای همین توافق کردیم که باید آن توافق نامه لغو شود. و وقتی که او را به فرودگاه رساندم به من گفت که فکر می کردیم برای قانع کردن معمر به مشکل بر بخوریم ولی دیدیم که در راضی کردن تو به مشکل خوردیم (خنده).
ادامه دارد...
نظر شما :