انتقاد استفان والت از دستگاه سیاست خارجی آمریکا
وقتی دیپلماسی قربانی گروکشی حزبی شد
دیپلماسی ایرانی: تماشای صندلی بازی (دویدن برای نشستن روی صندلی ) که در اولین ماه دور دوم ریاست جمهوری امریکا رخ داده یاداور این است که واقعا رویکرد اساسی امریکا به مسائل خارجی تا چه حد غیر جدی است. در حال حاضر جان کری و چاک هگل وارد بازی شده اند اما ظاهرا ستاره بایدن هم در حال اوج گرفتن است؛ این در حالی است که دیگران به دنبال پیدا کردن شغل جدید هستند، برخی در حال بازگشایی دفاترشان هستند و بعضی هم به زندگی شخصی خود بازمی گردند تا خاطراتشان را به رشته تحریر درآورند. شاید فکر کنید که این اتفاقات فرصت خوبی برای افکار تازه و تجدید انرژی بود اما آنچه که واقعا به نظر می رسد این است که نحوه رویکرد ما به اداره امور خارجی ممکن است بدتر از همه جهان باشد.
برای شروع؛ ایالات متحده خدمات اجتماعی نسبتا کوچکی دارد. در قیاس با دیگر کشورها، درصد نسبتا عمده ای از مشاغل دولتی در دست کسانی است که توسط رئیس جمهور به این سمت ها گماشته می شوند. نتیجه: مشاغل اصلی در وزارت خارجه و پنتاگون را نه مأموران حرفه ای خدمات خارجی و یا بوروکرات های با تجربه بلکه منصوبان حزبی که به ندرت بیش از چند سال در این منصب می مانند و به زندگی شخصی خود بازمی گردند، اداره می کنند. زمانی که کاخ سفید دست به دست می شود، این نه تنها به معنای یک بازگشت به عقب بزرگ است بلکه به این معناست که ما به طور مداوم آدم هایی را می آوریم که بی تجربه هستند یا کسانی که با سرعت تغییر امور تطابق کافی ندارند.
دوم؛ ذات فرایند انتصاب هم کاملا از مسیر خود خارج شده است. کاندیداها باید روند بررسی سختی را بگذرانند که این کار می تواند کمی ترس آور باشد و سپس آنها به یک فرایند تائیدیه از سوی سنا نیاز دارند که بسیار کند پیش رفته و این باعث می شود که خیلی از مناصب برای ماهها و یا سالها خالی بماند. گاهی اوقات هم نمایشی شرم آور مانند تائیدیه هگل در سنا پیش می آید؛ موردی که نشان داد اعضای جمهوری خواه کمیته خدمات نظامی کنگره کینه توز هستند و عملکرد آنها دیدگاه خارجی هایی که به صلاحیت کلی سیاسی امریکا به دیده تردید می نگرند را تائید کرد.
سوم؛ ما هراس داریم که دیپلمات هایمان "بومی شوند" یا "محل خدمت" خود را توسعه دهند، این موضوع باعث می شوند ما آنها را از توسعه عمیق تخصص منطقه ای بر حذر داریم و آنها را در سراسر دنیا در پایگاه متعدی بچرخانیم. البته این موضوع می تواند کمکی برای کسب دیدگاه های جهانی برای آنها باشد، اما همچنین به این معناست که بر خلاف برخی از رقبایمان ما دیپلمات های زیادی با تخصص زبانی کاقی یا با تجربه عمیق در جوامعی که در آن ها کار کرده اند نداریم. با این حال از آنها توقع داریم که به خوبی همتایان محلی خود یا دیپلمات های کشورهای دیگر که دانش و ممارست آنها در نواحی مشخص گسترده تر است انجام وظیفه کنند.
برای بدتر شدن اوضاع، امریکا یک دوره ریاست جمهوری 4 ساله و یک کمپین انتخاباتی دارد که یک سال تمام به طول می انجامد. این دوره اخیر به مراتب طولانی تر از دوره های انتخابات در هر دموکراسی پیشرفته دیگری است و نمایش بی پایانی از رای گیری ها اولیه در کالج های انتخاباتی و اشکال دیگر از رای گیری های الکترال که خیلی از فضای گفتگوی ملی ما را اشغال کرده است. نتیجه؟ اذهان کشور، دولت و رقبای مختلف رئیس جمهور همگی در 25 درصد از هر دوره ریاست جمهوری هر رئیس جمهور از واقعیت منحرف می شود و این باعث می شود که قدرت کمتری برای تصمیم گیری درست در مواقع حساس سیاسی باشند.
سوالی هم درباره منابع وجود دارد. زمانی که جنگ سردی وجود داشت که باید در آن پیروز می شدیم، مالیات دهندگان امریکایی از اینکه 1 درصد از درآمد ناخالص ملی خود را به مسائل غیرنظامی بین المللی (مانند توسعه، دیپلماسی و مواردی از این دست) اختصاص دهند راضی بودند. امروز ما تنها دو درصد از درآمد تولید ناخالص ملی را در این حوزه خرج می کنیم. رقمی که همه آنچه را که لازم است در خصوص اولویت های واقعی امریکا در حوزه تاثیرگذاری بین المللی با ابزار غیرنظامی مشخص کند، به شما می گوید.
هیچ کدام از این موارد در صورتی که ایالات متحده سیاست خارجی کمتر جاه طلبانه ای داشت مسئله ای نبود. اما در عوض، ما سعی می کنیم قدرت مطلق باشیم با کمترین هزینه. متاسفم که می گویم، اما نتایج نیازی به توضیح دادن ندارد.
منبع: فارن پالیسی/ ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی
انتشار اولیه: جمعه 18 اسفند 1391 / باز انتشار : سه شنبه 22 اسفند 1391
نظر شما :