پانزدهمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه
چرا علیه قذافی کودتا نکردم؟
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون پانزدهمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
موفقیت تلاش ها برای کودتا علیه قذافی با تلاش های بسیار دیگری که توسط سازمان های امنیتی مثل سازمان های امنیتی امریکا، بریتانیا، ایتالیا و حتی گفته می شود اسرائیل خنثی شدند، ناکام ماندند. چگونه می توان این تناقض را با مواضع اعلام شده قذافی درک کرد؟ مواضعی که قذافی همیشه علیه غرب و امپریالیسم و صهونیسم اتخاذ می کرد؟
نه، آن چه ما دائما می دانستیم .. حقیقت این است که تا سال 1980 یا 1979 همه چیز را ملت لیبی خودش می دید، یعنی مردم عادی لیبی خودشان توطئه ها را کشف می کردند. برای این که در آن موقع مردم اعتقاد داشتند که انقلاب به سود آنها است. بعد از سال 1970، 1980 موضوع تغییر کرد. قذافی خودش در دو چیز تبحر داشت، در زنها و گرفتن زن و امنیت. این دو مساله ای بود که برایش خیلی اهمیت داشت. خودش در مسائل امنیتی خبره بود و..
اما گفته می شود که ده ها تلاش برای کودتا قبل از همین تاریخی که از آنها صحبت می کنی انجام شد که غرب به نفع قذافی آنها را کشف کرد و به او کمک کرد که در قدرت باقی بماند، و تو چیزی از آنها نمی دانی؟ در حالی که تو نفر دوم حکومت بودی؟
نه نه نه، نه این که چیزی نمی دانم، این حرف ها صحیح نیست. این حرف ها صحیح نیست، صحیح نیست، ابدا. برای این که توطئه ها.. توطئه ها خودشان محدود بودند یعنی زیاد نبودند اما آن چه تا سال 1979 اتفاق افتاد، این بود که ملت خودش در انقلاب حضور داشت و همه چیز.. من همه چیز را می دانم.. همه شهروندان عادی خودشان کشف می کردند و خبر می دادند. و..
چرا وقتی که دیدی قذافی متحول و از مسیر انقلابی ای که به آن اسم فاتح می دهید یا می دهند، منحرف می شود، چرا از هیچ کدام از این تلاش های کودتایی حمایت نکردی؟
تلاش های کودتایی، یعنی نمی دانستیم این تلاش ها سمت و سویش چیست و اصلا از آنها خبر نداشتیم. یعنی من هیچ تماسی با آنها نداشتم..
اما می توانست برنامه ریزی ای توسط تو انجام شود؟ چرا تلاش نکردی؟
نه یعنی من به کودتا اعتقاد نداشتم. من عقیده ام کودتا نیست..
اما تو با قذافی علیه پادشاه کار کردی (با خنده). تو در آن مشارکت داشتی؟
نه من انقلابی بودم. انقلابی بودم و مخالف تبدیل شدن حرکت به یک حرکت نظامی بودم. نه، انقلاب به معنای واقعی کلمه اش مجرای حیات لیبی ها را تغییر داد و زندگیشان را تغییر داد و زندگی لیبایی ها را تا پایان دهه هشتاد کاملا متحول کرد..
خوب.
و نقشی مهم در وحدت عربی در فلسطین و قضیه آزاد سازی و رویارویی با غرب..
یعنی تو از مشارکت در کودتای 1969 پشیمان نیستی؟
نه یعنی..
آیا روزی از روزها نشد که از این که در آن کودتا شرکت کردی پشیمان شده باشی؟ مثلا پس از 1995 یا 1997؟
نه یعنی من بعد از 1986 پشیمان شدم.
بعد از 1986؟
بعد از این احساس کردم که اگر اوضاع به صورت دیگری پیش می رفت که متفاوت با وضعیت 1986 بود، یعنی..
خوب بعد از 1986 چرا تلاش نکردی که تغییری یا جهشی در تغییر.. نمی دانم مثلا کودتایی انجام بدهی، کاری بکنی؟ از کشور خارج شوی؟
نه اصلا، به تو گفتم، خودش به تلاش هایی که برای کودتا از سوی المحیشی و برخی از افسران آزادیبخش ارتش صورت گرفت، واکنش نشان داد.
نه یعنی او خواست..
او خودش خواست کودتا کند اما بعد خودش ما را فریب داد، یعنی اعتراف می کنم حتی مرا فریب داد. یعنی وقتی خودش به جوانان قذاذفه توجه بیشتری می کرد و به آنها مدارک تقلبی دانشگاهی می داد به این اعتقاد رسیده بودیم که او این کار را برای تامین نیازهای انقلاب انجام می دهد. یعنی اعتقاد داشتیم که او..
اما تو هم به مقارحه ها کمک می کرد. یعنی مثل همان کاری که او می کرد.
نه چنین چیزی نبود.
ابدا؟
ابدا، هر لیبیایی، هر لیبیایی که نزد من می آمد و می گفت که از سوی مقارحه مورد اذیت و آزار قرار گرفته ام یا این که به او کمک کرده ایم و مقارحه آن کمک را متوقف کرده اند، من با آنها برخورد می کردم. بر عکس کسی که بیشترین برخورد را با قبیله اش داشت من بودم. من با قبلیه ام برخورد می کردم و مقابل کارهایشان می ایستادم و..
پس چطور آنها را وارد دایره امنیتی نزدیک به قدرت کردی؟
نه این طور نیست. من به تو گفتم وقتی که ارتش را ایجاد کردیم و خواستیم ارتشی قوی بسازیم، خود معمر پیشنهاد داد که افسران آزادیبخش نزدیکانشان را به دانشکده های افسری بیاورند، من تنها کسی بودم که..
رد کردی؟
رد کردم.
و تو تلاش هایی داشتی..
و من حتی وقتی که او توسط عبدالله السنوسی و گروه اول با من تماس گرفت..
یعنی نسل اول سازمان امنیت..
من آنها را آوردم و گفتم بشنوید، شما عقبه تان و فرماندهی تان به عهده افسران آزادیبخش است و بیش از اندازه حواستان به آنها باشد، شما نزدیکان من نیستید. و این را مردم می دانند..
برای این که آنها نزدیکان تو هستند.
ادامه دارد..
نظر شما :