سیزدهمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود باالعربیه
شلقم دروغ میگوید، قذافی همه را فاسد کرد
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سیزدهمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
به جزئیات دیگری که عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه اسبق لیبی در کتاب اخیرش آورده، اشاره می کنم. او می گوید که قرار بود نظام جدیدی که شما قصد پایه ریزی آن را بر عهده داشتید از همان سلاحی که توانستید به آسانی به آن دست یابید و از آن علیه نظام پادشاهی استفاده کردید، استفاده نکند، آن سلاح، ارتش بود. برای همین اجازه ورود به همه لیبیایی ها برای این که به جمع افسرها بپیوندند، داده نشد. بلکه بیشتر یا به طور گسترده تر به اعضای قبیله های قذاذفه و المقارحه اجازه ورود به ارتش داده شد که برای مثال می توان به عبدالله السنوسی اشاره کرد، که او پسر عمومی تو و از فرزندان قبیله تو است که بعدا رئیس سازمان امنیت شد.
اولا، من قبلا هم به تو گفتم نمی خواهم جواب عبدالرحمن شلقم را بدهم. برای این که عبدالرحمن در آن وقت اصلا نبود و نه می دانست که نیازهای ]آن موقع[ چه بود. او انسان دروغ گویی است..
ولی او وزیر امور خارجه شد و بعد از آن پست های دیگری گرفت؟
بله، او وزیر خارجه شد ولی ما می دانیم وزیر خارجه در لیبی چگونه بود، برادر من، در لیبی بنده بود و کارمند. ما در لیبی زندگی کردیم. او وزیر امور خارجه شد و نه تنها وزیر امور خارجه و وزیر بهداشت شد بلکه حتی مسئول باغچه ها هم شد. تصور کنید او حتی در ساخت باغچه ها هم دخالت می کرد. او در پیاده روها راه می رفت و می گفت که این راهی که می روم می خواهم این گونه باغچه داشته باشد، می رفت و طرح باغچه می آورد. او حتی در این مسائل هم دخالت می کرد. او یک بنده بی گناه بود، یک محافظ بود و هیچ چیزی نداشت. یعنی او نه وزیر امور خارجه بود و نه چیز دیگری و نه کاره ای بود و..
خوب، به هر حال اطلاعاتی داشت. اطلاعات بسیاری هم داشت؟
چه اطلاعاتی؟ اطلاعاتش دقیق نبود، از کجا این اطلاعات را آورده بود؟
به هر حال وزیر امور خارجه بود؟
اولا باید از عبدالرحمن شلقم و کل لیبیایی ها بگذریم، او می گوید که المقارحه چنین کردن و چنان کردن.. عبدالله السنوسی را باید از خودش بازخواست کرد، او باجناقش بود، او می گفت ما که.. منی که لیبیایی ها را می شناسم.. به المقارحه احترام می گذاشتیم، برای این که من المقارحه را مجازات کردم و نگذاشتم که سوء استفاده کنند و المقارحه.. من قطعا از نگاه قبیله المقارحه ای خودم کار نکردم، من آدم میهن پرستی هستم که می خواستیم ایدوئولوژی های میهنی را در کشور پیاده کنیم و همه چیز مطابق این ایدئولوژی باشد اما این موضوع..
اما جناب عالی مقرحی هستی.
اما من معقتدم که باید همه لیبیایی ها به یکدیگر احترام بگذارند، برای همین، یعنی من به آنها به شدت سخت گرفتم، مانع شدم که.. قطعا از میان آنها البته برای همه قبیله ها، سه چهار یا پنج تا قبیله، یعنی حتی..
خوب این حرف تو حرف آقای شلقم را نفی نمی کند. هیچ نفی نمی کند. یعنی حتی اگر تو هم آنها را مجازات کردی ولی این اصول و بنیانی بود که قذافی دنبال می کرد.
آره آره اما قصد من، قصد من..
یعنی می خواست کاری کند که قذاذفه و المقارحه تسلط داشته باشند؟
اولا اطلاعات او ]عبدالرحمن شلقم[ صحیح نیست. اولا..
صحت این اطلاعات..
دایره، دایره بعد از قذاذفه مورفله ها بودند. این را من خوب می دانم، یعنی درجه اول قذاذفه بودند، درجه دوم مورفله ها بودند و..
مشهور است، مشهور است که به وقتش نظام چگونه بود..
دایره سوم مقارحه بودند. مقارحه خودشان.. قطعا پدرش توصیه ای به او کرده بود، نه آنها را آزمایش کن و نه مورد تعدی قرار بده. یعنی گفت نه دست در دستشان بگذار و نه آنها را مورد تعدی قرار بده. قطعا او بر اساس اطلاعاتی که ما داشتیم در مقام انقلاب بنا بر این بود که ارتشی بسازند و آن را بزرگ کنند. معمر خودش به افسران آزادیبخش که همه ما در جلسه ای در این رابطه شرکت داشتیم، پیشنهاد داد و گفت که ارتشی بزگ تر می خواهیم که در آن مردمانی باشند که نیروهای سیاسی را به پیش برانند و بر اساس مطالبات یکدیگر با آنها تعامل داشته باشند. برای همین باید همه اعضا و افسرها نزدیکانشان را ترغیب کنند که به ارتش بپیوندند. من رد کردم. من به شدت رد کردم..
چه نظری داشتی؟
ها؟
چه نظری داشتی؟
نظر من این بود که این کار یک کار بسیار خطرناکی است، یعنی..
باید این امکان برای همه لیبیایی ها وجود داشته باشد؟
باید برای همه مردم امکان آن وجود داشته باشد. نباید فقط محدود به نزدیکان باشد، نیازی به این کار نیست. این کار درستی نیست و فامیل بازی می شود و صحیح نیست. قطعا خودش.. اما خودش پشت پرده تماس گرفت و به مردم خودش می گفت.. یعنی افسران را در مقارحه ترغیب می کرد که وارد ارتش بشوند..
اما این طور معروف است که از طریق تو مقارحه را ترغیب می کرد که وارد ارتش بشوند.
نه نه نه..
یعنی جناب عالی از فرزندان آنها هستی.
آره ولی من روابطم را با آنها قطع کردم. من از مقارحه حتی با عمویم قطع رابطه کردم. یعنی درباره من، من با آنها با شدت عمل برخورد می کردم. برای این که من مقرحی نیستم. من از سر تا پا میهن پرست هستم. من یعنی مقارحه را.. اا.. به درجه ای که وقتی استعفا دادم او به مقارحه گفت که من مقرحی هستم و از مقرحی ها خواست که با من ملاقات کنند و به آنها گفت او برادر شما است، برخی از جوانان مقارحه نزد من آمدند و به من گفتند می رویم و حاضر نمی شویم، هر چه تو بخواهی. گفتم به صراحت که شما آزاد هستید اما من شما را مجازات کردم و شما هم به سبب وجود من مجازات می شوید (می خندد).. گفتم شما آزادید. به اندازه ای که عموی من، تنها عموی من که در یک کنفرانس حاضر بود، دستش را دراز کرد که به معمر سلام بدهد، گفت برادر معمر ما بیست و پنج سال است برادریم ولی چرا تا حالا اعلام نکرده ایم..طبعا حلقه اول قذاذفه بودند، حلقه دوم ورفله ها بودند و حلقه سوم مقارحه ها بودند. اما در هر قبیله ای او انسان ها را فاسد کرد. و در هر روستایی انسان ها را فاسد کرد. و آنها را فریب داد و بر مردم و قبیله های دیگر مسلط ساخت. حتی قذاذفه. قذاذفه مردم فقیری بودند. به صراحت بگویم مردم فقیری بودند، مردمی بودند که اصلا خودرو نداشتند. من آنها را می شناسم. مردمی که از من محافظت می کردند که از قذاذفه بودند، خودرو نداشتند. یعنی قذاذفه بیشتر از همه مورد نفرت قرار گرفته اند و از همه هم فقیرترند. اما این به این معنا نیست که افسرهای فاسدی نداشته اند که مال اندوزی کردند. اما مردم ساده، سربازها و این باغبان ها و دکان دارها واقعا آدم های فقیری در میان لیبیایی ها محسوب می شدند. یعنی ثروت در میان مردمی که نزدیک به او بودند، متمرکز شده بود. در درجه اول، مجموعه ای از قذاذفه، مجموعه ای از مورفله ها و مجموعه ای از مقارحه ها، مجموعه ای از کمیته انقلابی، مجموعه ای از بنیادگرایان، یعنی هر کسی که او را پیشوای خود می دانست.
ادامه دارد...
نظر شما :