سی و یکمین بخش از سلسله نوشتههای جدید سرکیس نعوم
امریکایی ها می گویند با ایران هیچ تماسی نداریم
دیپلماسی ایرانی: در سال گذشته سایت دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم، روزنامه نگار و نویسنده مشهور و از چهره های مشهور فرهنگی لبنانی را که جوایز متعددی در زمینه های مختلف روزنامه نگاری و فرهنگی به دست آورده است که به طور مرتب در روزنامه النهار لبنان منتشر می شدند، ترجمه و منتشر کرد که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند. این یادداشت ها عموما درباره تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا بودند که نعوم در سفرش به ایالات متحده امریکا که هر ساله انجام می دهد در دیدارش با مقام های مختلف امریکایی که برخی از آنها سابقه طولانی در دستگاه سیاست خارجی امریکا داشته اند و شماری نیز همچنان در این دستگاه مشغول به کارند، در میان گذاشته بود. نعوم نامی از این افراد نمی آورد ولی سمت همگی آنها را یاد می کند، از این رو خواننده می تواند حدس بزند که فرد مورد اشاره چه کسی است یا این که از لحاظ تاثیرگذاری در سیاست خارجی امریکا از چه اهمیتی برخوردار است و یا این که چه اطلاعات پشت پرده ای را می داند که کمتر ردی از آنها در رسانه ها دیده می شود. یکی دیگر از نکات مورد اهمیت این یادداشت ها به روز بودن آنها و هم زمانی شان با تحولات خاورمیانه است. خاورمیانه ای که از سال 2010 به بعد و با آغاز بهار عربی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. ویژگی دیگر این یادداشت ها حالت گفت وگو بودن آنها با مقام های امریکایی است که جذابیت بیشتری به آنها می دهد.
امسال نیز نعوم همانند سال های گذشته در همان زمان همیشگی به ایالات متحده امریکا رفته و مشابه همان گفت وگوها را انجام داده است و اکنون که به لبنان بازگشته این یادداشت ها را یک به یک در روزنامه النهار منتشر کرده است. دیپلماسی ایرانی نیز به رویه سال گذشته تلاش می کند، همگی این یادداشت ها را ترجمه و منتشر کند. در این جا سی و یکمین بخش از این سلسله یادداشت ها پیش رویتان قرار می گیرد:
با مسئولی که در کاخ سفید به موضوع ایران بسیار اهمیت میدهد و متخصص امور ایران در دولت امریکا است، دیدار کردم. در ابتدای دیدارمان گفتم: درست است که روابط دیپلماتیک و رسمی بین شما و ایران وجود ندارد. اما قطعا اوضاع آن را به دقت زیر نظر دارید. امروزه اوضاع آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
جواب داد: «قبل از انقلاب اسلامی که در سال 1979 به وقوع پیوست در حدود 15 هزار امریکایی در ایران داشتیم که در موسسههای امریکایی کار میکردند. در سال 1982 یعنی سه سال پس از انقلاب و پیروزی آن حتی یک امریکایی در ایران نبود. قبل از انقلاب روابط دو جانبه میان امریکا و ایران واقعا قوی، متین و قدیمی بود. اما به شدت شکست، و شکست سختتر از بازسازی است و قساوت شدیدی هم دارد. با ایران هیچ تماسی نداریم. قطعا میدیا مبالغه میکند و رسانههای جمعی بعضی وقتها اخباری را درباره این موضوع منتشر میکنند که هیچ مبنایی ندارند و صحیح نیستند، مردم و جهان نیز به گونهای با آن برخورد میکنند انگار که صحیح است. اما این طور نیست. از جمله این اخیار غیر صحیح نامهای است که گفته میشود اوباما برای محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران فرستاده است، در حالی چنین نامهای اصلا وجود ندارد و حتی در مخیله و ذهن هم نیست.»
گفتم بسیار خلاصه و بر اساس اطلاعات ما و پیگیریهایی که میکنیم، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران مرد واقعا باهوشی است، و روابط بسیار نزدیکی با سپاه دارد و شاید هم از ناحیه آن حمایت شود، وی بر سر پرونده هستهای ایران بعد از امضای توافقنامه سه جانبه با ترکیه وارد مذاکره شد تا به انتقال اورانیوم غنی شدهای که امریکاییها از آن سخن میگویند، به خاک ترکیه مبادرت ورزد، ظاهرا تلاشها به نتایجی هم رسید اما گفته میشود که امریکاییها در لحظه آخر سرباز زدند و همه قولهایی که به طرف ترکی و برزیلی داده بودند را زیر پا گذاشتند، داستان از چه قرار است؟ گفت: «فکر نمیکنم در این زمینه مذاکرات تا آن جا پیش رفت که میان ایران و ترکیه توافقی در این زمینه صورت گرفت. آنولی مساله حقیقی این است که ایران بر غنی سازی با غلظت بالا اصرار دارد و این برای ما قابل قبول نیست. ایران همچنان به غنی سازی 20 درصدی خود ادامه میدهد، اگر این غنیسازی متوقف شود شاید کاری از پیش برود و بتوان دوباره میان ایران با 1+5 و همچنین اتحادیه اروپا و آژانس بین المللی انرژی اتمی مذاکرات از سر گرفته شود و به خوبی هم پیش برود و به نتیجهای هم برسد.»
با سماجت گفتم: خواندیم و شنیدیم که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه همچنان مردد بود که به مذاکرات سه جانبه با احمدی نژاد و لولا داسیلوا که به یک توافق سه جانبه بر سر پرونده هستهای ایران در تهران منجر شد، بپیوندد، و تصمیمش بر آن بود که در آن شرکت نکند، چه شد که در نهایت نظرش را عوض کرد و پذیرفت که به تهران برود؟
جواب داد: «این درست است. او وزیر امور خارجهاش احمد داوود اوغلو را برای اجلاس تهران فرستاده بود. و او هم در مذاکراتی که 18 ساعت طول کشید، شرکت کرده بود. وقتی که مطمئن شد که واقعا به توافق نهایی رسیدهاند، به اردوغان خبر داد و او نیز راهی پایتخت ایران شد. نه اردوغان و نه احمدی نژاد پشت پرده کاری نکرده بودند. به هر حال اوباما او را ترغیب کرده بود که یک توافق خطی بر روی کاغذ بگیرد. این را از رئیس جمهوری برزیل نیز خواسته بود.»
گفتم: ایران اصرار دارد که به دنبال سلاح هستهای نیست و تنها به دنبال دستیابی به تکنولوژی صلحآمیز هستهای برای اهداف صلحآمیز مثل تولید برق و مصارف پزشکی است. غرب نیز تا کنون به هیچ سند یا مدرکی که ثابت کند ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای است، دست نیافته است، پس چرا ایران را تحت فشار میگذارید و چنین تحریمهای بیسابقهای را علیه آن وضع میکنید؟ در حالی که در تهران واقعا ترکها و برزیلیها توانسته بودند که راه حلی برای پرونده هستهای ایران بیابند.
جواب داد: «ببین این را به برزیلیها و ترکها نیز گفتهایم، دو کشوری که حاضر نشدند برای تحریمهای جدید علیه ایران در شورای امنیت رای دهند، ایرانیها میخواهند سلاح هستهای داشته باشند. آنها یک توافقنامه سه جانبه را با ترکها و برزیلیها امضا کردند و ما هم پذیرفتیم که در مذاکرات 1+5 آن را دستور مذاکراتمان قرار دهیم بعدا فهمیدیم که ایرانیها در حال فریب (Fooled) همه ما هستند. احمدی نژاد با زیرکی تمام تلاش میکرد که همه ما را فریب دهد. آنها توافقنامه را امضا کردند ولی پس از آن احمدی نژاد تاکید کرد که همچنان کشورش به غنیسازی اورانیوم در خاک خود ادامه خواهد داد. این یک حرکت تصادفی نبود بلکه تاکتیکی کاملا حساب شده بود. بنابر این ما ناچار شدیم که میز مذاکره را ترک کنیم.»
پرسیدم: این چه نیرنگی بوده که شما را تا این اندازه عصبانی و شوکه کرده است؟ گفت: بگذار از کنار این موضوع بگذریم. فقط این را به تو بگویم که ایرانیها میخواهند واقعا سر ما کلاه بگذارند. ایرانیها مثل چینیها و عربها نیستند. کاملا هوشمندانه و آگاهانه عمل میکنند و خوب میدانند که مهرههایشان را در صفحه شطرنج چگونه پیش ببرند که مات نشوند. این ویژگی ایرانیها است که به هیچ وجه به سادگی تن به شکست نمیدهند و برای رسیدن به هدفشان با سماجت تا آخرین لحظه بازی میکنند و کاملا هم بر صفحه شطرنج تسلط دارند.
نظر شما :