نقش نظام بین الملل در منطقه چیست؟

مقاومت خاورمیانه در برابر سلطه هژمون غربی

۱۴ خرداد ۱۳۹۱ | ۲۳:۱۵ کد : ۱۹۰۲۲۵۸ اخبار اصلی
متن سخنرانی دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی در نشست بیداری اسلامی و تحولات خاورمیانه.
مقاومت خاورمیانه در برابر سلطه هژمون غربی
 

دیپلماسی ایرانی :خاورمیانه بین المللی ترین منطقه در جهان است. هیچ منطقه دیگری در دنیا نداریم که تا این اندازه بین المللی باشد و تا این اندازه انعکاس نظام بین الملل، بازیگران بین المللی و تحولات مربوط به آن ها روی این منطقه و متقابلا این منطقه روی نظام بین المللی قابل توجه باشد. از طرف دیگر ما با پدیده ای رو به رو هستیم که تعریف آن مشخص نیست. هنگامی که می گوییم نظام بین الملل، در عین حال که نمی توانیم به طور دقیق آن را تعریف کنیم، اما می توانیم برداشت و ذهنیتی کلی درباره آن داشته باشیم. در مورد خاورمیانه نیز وضعیت به همین گونه است. در مورد این که خاورمیانه به کدام موقعیت جغرافیایی اطلاق می شود و یا این که چرا با واژه خاورمیانه از این منطقه یاد می شود مناقشات زیادی وجود دارد. وارد این بحث ها نخواهیم شد. منظور از خاورمیانه در این جا بیست و دو کشور عربی و سه کشور غیر عربی است. اما باز هم در این تعریف مناقشاتی وجود دارد. به هر حال خاورمیانه پیچیده ترین انسان ها را دارد که می توانند در سریع ترین زمان خود را با بزرگترین تحولات بین المللی تطبیق دهند.

با توجه به اهمیتی که تحولات اخیر در تداوم یک سیر تاریخی دارد، سعی می کنم به این سوال پاسخ دهم که چگونه باید رابطه خاورمیانه و نظام بین الملل را تعریف و فهم کرد؟ پارادایمی که برای پاسخ دادن به این سوال پیگیری خواهد شد، هژمونی و مقاومت نه تنها به لحاظ سیاسی بلکه از نظر تاریخی است. خاورمیانه در پنج قرن گذشته عرصه تاخت و تاز هژمون های بین المللی بوده و در مقابل هر جا هژمونی وجود داشته باشد، چه در سطح منطقه و چه در سطح جهانی مقاومت هست. با این نگاه در پاسخ به سوالی که مطرح شد، سه مفهوم را مورد بررسی قرار خواهم داد:

1.     معیار هژمونی جهانی؛ خاورمیانه به طور سنتی معیار هژمونی جهانی است. یعنی کشور یا مجموعه ای هژمون است که بر خاورمیانه تسلط داشته باشد.

2.     چالش های هژمون؛ هژمون یا هژمون ها در خاورمیانه به طور پیوسته با چالش های مشخصی رو به رو بوده اند.

3.     مدیریت هژمونی؛ مدیریت هژمونی در خاورمیانه در یک چشم انداز تاریخی قابل بررسی است.

 خاورمیانه معیار هژمون بودن در دنیا است. در پنج قرن گذشته حداقل در چهار عصر هر کشوری که تمایل داشته تبدیل به یک قدرت جهانی شود، تسلط بر منطقه خاورمیانه را در دستور کار خود قرار داده است. عصر اول که عصر آغازین است سه قدرت بزرگ آن زمان یعنی اسپانیا، پرتغال و هلند در عرصه رقابت های خاورمیانه وارد شدند. با افول این قدرت ها در عصر میانی شاهد قدرت گرفتن روسیه، انگلیس و فرانسه هستیم. در این عصر البته انگلیس برتر است اما تمام رقابت هایی که روس و انگلیس در ایران دارند در قالب این مفهوم قابل فهم است. عصر بعد عصر امریکا و شوروی است و در دوران جنگ سرد نیز می بینیم که معیار تسلط بر جهان، به نحو قابل ملاحظه ای در عرصه خاورمیانه تعریف می شود. هر چند رقابت های نظامی نیز در این دوره قابل توجه است. سر انجام عصر چهارم که عصر پساجنگ سرد است که در این دوره با هژمونی امریکا رو به رو هستیم. اگر امریکا نتواند تسلط خود را بر این منطقه نشان دهد اساسا قدرت خود را در مناطق دیگر با چالش رو به رو خواهد دید.

این مفهوم نشان می دهد که رقابت های درون غربی نیز برای به دست آوردن هژمونی وجود داشته است. نکته دیگر این که بازیگران متفاوتی از جمله بازیگران بومی نیز در این مسئله دخیل بوده اند. این تکثر و تعدد بازیگران خصوصا در عصر جدید به اندازه ای زیاد شده که کنترل و اعمال هژمونی را با مشکل رو به رو کرده است. در دوران پس از جنگ سرد با چند جنگ عمده رو به رو هستیم که پای امریکا در آن ها در میان است. اشغال افغانستان، دو جنگ امریکا علیه عراق و جنگ گسترده و تمام عیار با تروریسم از طرف امریکا که در حال حاضر با ورود دراون و هواپیماهای بدون سرنشین ادامه دارد و یکی از خونین ترین عرصه های نبرد برای اعمال هژمونی است. به هر حال این مفهوم توضیح دهنده رفتار غرب در این منطقه است. اما همان طور که گفته شد هر جا هژمونی وجود دارد مقاومت و مخالفت هم هست و هژمون را با چالش هایی رو به رو می کند.

هژمون ها در پنج قرن گذشته من جمله امریکا حداقل با سه چالش رو به رو بوده اند. 1. چالش آگاهی و فهم منطقه؛ 2. چالش متحدین و اتحاد و 3. چالش پایداری و ثبات. این ها همه توضیح دهنده رفتارهای هژمون در تحولات اخیر هم هست. در مسئله چالش فهم و آگاهی باید گفت که علیرغم وجود دانش گسترده در مورد خاورمیانه در کشورهای غربی و گسترش این رشته، در عرصه سیاسی و عملیاتی همیشه غرب و هژمون ها با تعجب مواجه بودند. علت این تعجب عدم آگاهی از جزئیات، پیچیدگی ها و مسائل مربوط به منطقه است. در این منطقه انواع بازیگران، انواع حوزه های تاریخی و انواع قواعد و مسائل و موضوعات وجود دارد. نمونه این تعجب، غیرمنتظره بودن موج تحولات کشورهای عربی برای امریکا است. کسانی که فکر می کنند امریکا مسائل اخیر را مدیریت کرده است، اگر به جزئیات رفتار امریکا در جریان بیداری اسلامی توجه کنند خواهند دید که موضع امریکا درباره انقلاب مصر طی یک روز سه بار تغییر کرد.

معضل آگاهی با معضل متحد همراه است. هژمون ها در منطقه به دنبال انواع متحدان بوده اند. حال یا متحدین در قابل رژیم های سیاسی جست و جو می شدند یا در قالب احزاب و گروه ها و یا در قالب گروه های اجتماعی. مشکلی که این متحدین داشتند، بسیار است. بزرگترین متحد غرب در حال حاضر در خاورمیانه رژیم صهیونیستی است که نه تنها کمکی برای اعمال هژمونی نکرده بلکه خود تبدیل به یکی از بزرگترین دردسرهای هژمون شده است. مبارک یک متحد غرب است که در حال حاضر با چالش رو به رو شده است. اما به نظر من این متحدین تنها در رژیم ها و حکومت ها خلاصه نمی شوند و رژیم ها بخشی از متحدین غرب هستند. در حال حاضر ایالات متحده به دنبال پیدا کردن احزاب و گروه های حتی اسلامی است که بتواند روی اتحاد آن ها حساب کند. در زمینه طبقات اجتماعی نیز هژمون برنامه دارد. هژمون فکر می کند که طبقه متوسط در خاورمیانه متحد هژمون است که در این زمینه هم دچار اشتباه است چون طبقه متوسط رشد یافته در دو دهه گذشته هم مذهبی است و هم به شدت ناسیونالیست است. لذا اتحاد با هژمون را بر نمی تابد.

معضله سوم کسری ثبات و مسئله مهم ثبات استراتژیک است. این مسئله در خاورمیانه حائز اهمیت است. در منطقه ثبات تا حدی از طریق حضور مستقیم ایالات متحده برقرار شده و تا حدی هم از طریق رژیم ها. اما تحولات دو سال گذشته نشان داد که تمام استراتژی اتحاد این رژیم ها برای ایجاد ثبات دچار مشکل است و بحث داغی را در بین خود هژمون ایجاد کرد که این نوع ثبات، فی الواقع ثبات نیست و آرام سازی است. این آرام سازی در قالب عناوینی مانند صلح و دموکراسی سازی عرضه شده ولی هیچ کدام نتوانسته است برای هژمون ثبات ایجاد کند. در این زمینه نیازی نیست که انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته به نوع خاص و ویژه ای در تاریخ روابط هژمون در منطقه تحول بزرگی ایجاد کرده است. تمام آن چه به عنوان ثبات به آن نگاه می کردند به شکل دیگری درآمده است.

اما هژمون، هژمون است و از منطقه دست بر نمی دارد. هژمون به راحتی جایگزین نمی شود. هژمون به دنبال مدیریت هژمونی است. در زمینه مدیریت فعلی منطقه در بین خود کشورهای غربی که مجموعه بلوک هژمون هستند و مخصوصا امریکا گفتمان ها و بحث های زیادی در جریان است. اگر بخواهیم این بحث ها را در فرم های مختلف بررسی کنیم، به سه دسته بندی می رسیم: 1. گفتمان هایی که مداخله محور هستند؛ 2. گفتمان هایی که هزینه محورند و 3. گفتمان هایی که چالاکی محور هستند. در گفتمان مداخله محور بحث عمده ای در این خصوص وجود دارد که غرب باید مداخلات خود را در منطقه گسترده تر کند. نهایت این گفتمان ها را در دوره بوش مشاهده کردیم که به اشغال نظامی دو کشور منتهی شد. اما بحث های مربوط به مداخله تمام نشده و ادامه دارد. در زمینه مداخله غیر نظامی لیبرال های مداخله گر معتقدند چون غرب ارزش های برتری دارد، باید منطقه را با ارزش های خود مهندسی کند و این لزوم یک مهندسی اجتماعی را می طلبد. گفتمان نظامی یا گفتمان لیبرال بحث های بنیادی خود را پیرامون ماهیت مداخله، پیامدهای مداخله و چگونگی مداخله سازمان می دهند. اما گفتمان هزینه محور معتقد است هژمون نباید مداخله کند. مداخله هزینه های اقتصادی و انسانی و مشروعیتی دارد. بنابراین باید روی مشارکت تاکید کرد. به نظر من طرحی که کشاندن قطر و امارات متحده عربی را به صحنه بازی بین المللی دنبال می کند، از گفتمان هزینه محور تغذیه کرده است. در انتها درباره گفتمان چالاکی محور باید گفت که دولت اوباما طی دو سال اخیر به این گفتمان توجه خاصی داشته است. این گفتمان معتقد است هژمون نباید دکترین های ثابت و تعیین شده ای داشته باشد. نباید چارچوب منسجمی را دنبال کند. بلکه باید نوعی چابکی و چالاکی و فی الواقع استراتژی بزن و در رو را دنبال کند. به نظر من همه این گفتمان ها برای مدیریت چالش هژمونی یعنی مقاومت به کار گرفته شده است.

اگر این تاریخ پنج دهه را با هژمونی مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که هژمونی گونه عمل کرده و برای تسلط بر خاورمیانه چه کار کرده و با چه چالش هایی رو به رو بوده و در حال حاضر چگونه آن را مدیریت می کند، خواهیم دید که یک نگاه فرونگرانه به خاورمیانه وجود دارد. این نگاه معتقد است که خاورمیانه منطقه ای است که هژمون برای درست کردن آن ماموریت دارد. در حالی که ریشه های تاریخی خاورمیانه از تمام هژمون های غربی چند مرتبه عمیق تر است. این باعث می شود که مقاومت گسترده ای در مقابل هژمون شکل گیرد. /12


 

نظر شما :