روایت معشوقه پسر قذافی از آخرین روزهای سرهنگ
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ساندی تلگراف، "تالیتا ون زون" مدل هلندی که معشوقه معتصم قذافی پنجمین فرزند رهبر لیبی بوده در گفتگو با "نیک مئو" گفت: روز جمعه گذشته بوسیله یک کشتی از لیبی به مالت منتقل شدم. من بارها برای ملاقات با معتصم به لیبی سفر کرده ام اما آخرین سفر من به طرابلس حکایت دیگری داشت.
تالیتا در ادمه گفت : وقتی که معتصم را دیدم شوکه شدم. او تغییر کرده بود. از ماه فوریه تا هفته گذشته یعنی زمان آغاز قیام مردم لیبی این برای اولین بار بود که معتصم را می دیدم. او ریش گذاشته بود و روی یک تخت با یک اسلحه نشسته بود و یک پسر مسلح 16 ساله از وی محافظت می کرد و در پشت معتصم تصویر بزرگی از پدر وی دیده می شد.
معشوقه معتصم می گوید که در سال میلادی جاری دوبار به لیبی سفر کرده، بار اول در ماه فوریه چند روز پیش از آغاز قیام مردم لیبی و بار دوم در ماه آگوست یعنی هفته گذشته و درست قبل از سقوط طرابلس به دست انقلابیون، که سفر دوم خود به طرابلس را "اشتباه بزرگ" می خواند و در مصاحبه با ساندی تلگراف درباره موارد متعددی چون بیماری آلزایمر قذافی و بی اهمیت بودن خون شهروندان لیبیایی برای قذافی و خانواده اش سخن گفته است.
این مدل هلندی در ادامه از صحبت های معتصم درباره "سیف العرب" برادر کشته شده خود در حملات ناتو اشاره کرده و می گوید: معتصم نیز انقلابیون لیبی را موش خطاب کرده و می گفت که تا آخرین لحظه برای حفظ حکومت پدرش مقاومت می کند.
این مدل اروپایی در مورد نحوه رفتار حکومت لیبی با مردم این کشور می گوید : پیس از سفر ماه فوریه به طرابلس زمانی که از رسانه ها در مورد کشته شدن مردم لیبی به دست نیروهای قذافی می شنیدیم فکر می کردم که دروغ می گویند اما وقتی تلفنی با معتصم صحبت کردم با مردی مواجه شدم که لحن او تغییر کرده بود و در مورد مخالفان پدرش می گفت که باید آنها را از بین برد و نباید به آنها رحم کرد.
تالیتا در مورد معمر قذافی نیز می گوید : بسیار در مورد وی کنجکاو بودم و دوست داشتم که او را ملاقات کنم اما معتصم هرگز اجازه این کار را نداد.
معتصم قذافی و تالیتا ون زون
تالیتا در ادامه به میگساری معتصم در دیدار با وی اشاره کرده و می گوید : چشمان معتصم سرد بود و به نظر می رسید که توانایی کشتن دیگران را دارد من هرگز معتصم را اینگونه ندیده بودم. در آن لحظه از خودم برای چندمین بار پرسیدم به راستی در این جهنم چه می کنم؟
تالیتا در سال 2004 در ایتالیا و در یک کلوپ شبانه با معتصم آشنا شده و به مدت سه ماه با وی زندگی کرد، اما پس از اینکه فهمید به غیر از او زنهای دیگری هم در زندگی معتصم وجود دارند رابطه خود با پسر پنجم قذافی را کاهش داد. اما با این وجود تالیتا همچنان معشوقه معتصم بود و این باعث شده بود تا مقداری از اسرار رهبر لیبی را بداند و از هدایای گران قیمتی نیز بهره مند شود.
تالیتا در این مصاحبه به قصرهای قذافی اشاره کرده و می گوید : در این قصرها بیشتر اثاثیه از طلا بود و با وجود اینکه وسایل زیادی در قصرها وجود داشت اما این وسایل بطور مطلوبی در قصر چیده نشده بودند و فضای داخلی قصرها تصویر مناسبی نداشتند.
تالیتا در ادامه به سفرهای دور دنیای معتصم در هر سال با بوئینگ اختصاصی اشاره کرده و می گوید : او به هر کجا که می رفت از مارسی تا جزیره سن بارت چند طبقه از هتل های لوکس را اجازه می کرد و در اتاق های این هتل ها خود و دوستانش ساکن می شدند. از همه جالب تر آنکه او یک آرایشگر ایتالیایی داشت که همراهش بود و برای هر بار اصلاح و آرایش پنج هزار یورو از معتصم دریافت می کرد.
تالیتا در مورد این آرایشگر می گوید : یک بار از او پرسیدم چقدر درآمد داری؟ این آرایشگر چند لحظه را به جمع و ضرب اعداد اختصاص داد و گفت: "دو میلیون دلار"، پرسیدم در سال؟ گفت: نه در ماه.
این مدل هلندی که با آب و تاب از هدایای گران قیمت معتصم یاد می کند در مورد پسر دیکتاتور لیبی می گوید : او فردی بشاش، لذت جو، رفیق باز و بخشنده بود.
به گفته تالیتا، معتصم جنون قدرت نیز داشت و به نحوی پدر خود را می پرستید و در صحبتهایش اشاره های زیادی به هیتلر، فیدل کاسترو و هوگو چاوز می کرد و می گفت: می خواهم بهتر از پدرم حکومت کنم. من یکبار برای رسیدن به قدرت کودتا کردم که البته شکست خورد و به همین علت چند سال به مصر تبعید شدم.
تالیتا در ادامه به ماجرای لاکربی اشاره کرده و می گوید : زمانی که با معتصم در اروپا بودیم از او درباره حادثه لاکربی سوال کردم و او با صراحت نقش دولت لیبی در انفجار هواپیمای پان آمریکن را تائید کرد. به او گفتم کشته شدگان غیرنظامی بودند و او در پاسخ گفت: آمریکا به لیبی حمله کرده و خانه ما را بمباران کرده و پدرم یکی از فرزندان خود را در این بمباران از دست داده است.
وی در مورد نحوه خروج خود از لیبی نیزمی گوید : فردای روزی که با معتصم دیدار کردم به سوی تونس رهسپار شدیم که در راه با حمله انقلابیون مواجه شدیم به ناچار به هتل برگشتیم که چند ساعت بعد انقلابیون آن را محاصره کردند که در این لحظه یک زن به داد من رسید و مرا از مهلکه نجات داد، او به زبان عربی فریاد می زد "بنزین، بنزین" و من بعد از چند دقیق فهمیدم که انقلابیون مرا شناسایی کرده و قصد دارند مرا زنده زنده بسوزانند، سرانجام توسط همین زن نجات پیدا کرده و توسط یک کشتی به مالت رفتم.
نظر شما :