بازارهای انرژی و دیپلماسی انرژی ایران
در این بحث بر اقتصاد جهان در سال 2050 و تغییر حوزههای مصرف در این افق مروری خواهم داشت. این بحث بر مبنای مطالعه ای است که که شرکت گلدمن ساکس[1] انجام داده است که چند کلمه ای در مورد آن به طور خلاصه صحبت خواهم کرد و سپس چند کلمه ای در مورد تغییر عصر صنعتی به عصر فرا صنعتی و حوزههای مصرف، عرض خواهم کرد. آن گاه به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه توانایی جمهوری اسلامی ایران در بخش عرضه می تواند به توان دیپلماسی و تقویت اراده ملی ما ترجمه شود.
بازار مطلوب «بریک»
شرکت گلدمن ساکس که یک گروه بینالمللی بانکداری و سرمایه معتبر است مطالعه ای در مورد وضعیت اقتصادی جهان انجام داده است. در این مطالعه به مقایسه روند اقتصاد کشورهای G6 با کشورهای رو به رشد که با نام بریک[2] خوانده می شوند، یعنی برزیل، روسیه، هند و چین، پرداخته می شود.
بر اساس این مطالعه، روند اقتصادی بهگونهای پیش میرود که به تدریج کشورهای بریک، تک به تک از لحاظ تولید ناخالص داخلی از اعضای G6 جلو میافتند و در این افزایش تولید ناخالص داخلی اعضای بریک و مقایسه آن با G6 در افق نهایی، این مطالعه بیان می کند که در مجموع بریک در سال 2040 از مجموع اقتصاد G6 پیش خواهد افتاد.
مشابه این مطالعه را مجموعه دیگری به نام پرایس واترهاوس[3] و کروکس که دو موسسه مالی و اقتصادی هستند انجام داده اند. آنها نیز تقریبا نتایج مشابه مطالعه قبلی ارائه کرده اند. آنها اقتصاد کشورهای پیشرفته با عنوان G7 (با اضافه کردن کانادا به مجموعه G6) را با گروه بریک مورد مقایسه قرار داده اند و پیش بینیهای گلدمن ساکس را تایید کرده اند. یعنی مثلا می گویند اقتصاد چین قرار است که در 2015 از اقتصاد ژاپن پیش بیفتد. در اوایل 2011 دیده شد که ژاپنیها اعلام کردند که تولید ناخالص داخلی چین از آنها پیشی گرفته است. یعنی این نتایج ممکن است از زودتر از پیش بینیهای این دو مطالعه حاصل شود.
این مطالعات نشان میدهد که این کشورها از لحاظ اقتصادی به چه سمت و سویی حرکت میکنند. چون دو کشور از اعضای بریک در شرق و یکی از آنها در شمال کشور ما واقع شدهاند، حتما تحولات اقتصادی این کشورها بر اقتصاد ایران بسیار تاثیر است. با افزایش تولید ناخالص داخلی کشورهایی مثل هند و چین، مطمئنا این کشورها تقاضای بیشتری برای انرژی خواهند داشت و ما به عنوان عرضه کننده حتما باید به بازار رو به رشد آنها توجه ویژهای داشته باشیم.
خروج تولید از جهان پیشرفته
تغییراتی هم در تحولات تکنولوژیکی دنیا در حال وقوع است. اگر در قرن بیستم رقابت و پیروزی را در تولید انبوه جستجو می کردیم، به تدریج در اواخر قرن بیستم نوآوری و بهره وری محور و شاخص رقابت شد و دیگر فقط تولید انبوه تعیین کننده موفقیت نبود. به کلام دیگر آنهایی که بهره وری بیشتری داشتند می توانستند رقابت کنند و آنهایی که نوآوری بهتری داشتند می توانستند بر رقبا غلبه کنند. اما به تدریج این روند نیز جایگزین موضوع جدیدتری می شود.
اجازه بدهید کمی به تبدیل عصر صنعتی به عصر فرا صنعتی بپردازیم. چنانچه همه ما آموخته ایم انقلاب صنعتی از 1780 با اختراع ماشین بخار جیمز وات آغاز شد. از 1780 تا 1980 را عصر صنعت می نامند. این دویست سال برحسب پیشتازی تکنولوژی به چهار دوره 50 ساله تقسیم می شود. چهارسال اول از 1780 تا 1830 دوران به کار گیری ماشین بخار در صنعت نساجی بود. به کارگیری ماشین بخار در نساجی اولین تاثیر ماشین بخار در صنعت بود. بنابراین پیشتازی تکنولوژی در پنجاه سال اول با صنعت نساجی است.
اما به تدریج در پنجاه سال دوم یعنی از 1830 تا 1880 پیشتازی تکنولوژی و صنعت به راهآهن تعلق می گیرد. اینجاست که اتفاق بزرگ فولاد رخ می دهد. چرا که سنگ آهن در یک منطقه از یک کشور بود و زغال سنگ در منطقه ای دیگر از یک کشور وجود داشت. حداکثر این که با استفاده از چارپایان می توانستند اینها را حمل کنند و سنگ آهن را به زغال سنگ برسانند تا بتوانند آن را احیا کنند. به وجود آمدن راه آهن و پیدایش اسبی که با ماشین بخار حرکت می کرد انسان را قادر کرد که انتقال سنگ آهن و زغال سنگ را تسریع کند و آنگاه اتفاقات بزرگ فولاد رخ داد. این پنجاه سال،عصر راه آهن نامیده شد.
پنجاه سال سوم، از 1880 تا 1930،عصر برق و شیمیایی است که با نظریات «فارادی» انرژی مکانیکی به انرژی الکتریکی تبدیل شد و بالعکس انرژی الکتریکی نیز با موتورهای الکتریکی به انرژی مکانیکی تبدیل شد. بدینسان انتقال قدرت آسان شد. بعد از تحولات عصر فولاد که در عصر راه آهن اتفاق افتاد، قطران فولاد و پسماندهای فولاد نیز موجب انقلابی در صنعت شیمیایی شد که این پنجاه سال را پنجاه سال برق و شیمیایی می نامند. از 1930 تا 1980 نیز عصر اتوموبیل محسوب میشود.
این مجموعه دویست سال دوران صنعتی را شامل میشوند. کارشناسان میگویند در سال 1980 عصر صنعتی پایان میگیرد و پس از آن عصر تازهای شکل میگیرد موسوم به عصر فراصنعتی. این عصر عناوین دیگری نیز به خود گرفته است نظیر عصر اطلاعات، عصر دیجیتال و ...
در این دوران ارکان صنعت و تولید عوض می شود. لذا ساختار تولیدی نیز عوض می شود. یعنی با آغاز عصر دیجیتال، وقایعی که اتفاق می افتد دیگر متکی به تولید فیزیکی نیست. جهان پیشرفته دیگر اصرار ندارد که خود تولید کند. از این رو به عنوان مثال شاهد بودیم که تا چند دهه پیش تقریبا تمام اروپا از صنعت نساجی کناره گرفت. زمانی بهترین کت و شلوار را انگلستان تولید می کرد. الان دیگر هیچ پارچه ای انگلیسی نیست. یعنی صنعت نساجی به کلی از اروپا خارج شد. ریسندگی، رنگ، بافندگی و پوشاک از اروپا خارج شد. حتی ایتالیا که مثلا میلان قطب نساجی بود دست از این صنعت کشیدند. آنچه که در اروپا از صنعت نساجی نگه داشته اند طراحی و برند است. به همین جهت همه هتلها هر شب نمایش مد دارند. ولی تولید را از جهان پیشرفته به کشورهای دیگری مثل مالزی، اندونزی، تایلند و چین انتقال دادهاند.
بنابراین جهان پیشرفته از بخش ساخت و تولید خارج شده است و فقط در حوزه طراحی و برند فعالیت می کند. این در صنعت نساجی آشکارتر است ولی در بقیه حوزهها نیز قابل مشاهده است. مثلا دیگر حتی فولاد کربنی تولید نمی کنند. فولاد کربنی برای آنها دیگر جاذبه ندارد. دیگر کشورها فولاد کربنی تولید می کنند. از هزار و پانصد میلیون تن فولاد کربنی تولیدی در جهان در سال گذشته چین، به تنهایی 600 میلیون تن آن را تولید کرده است.
حتی تولید اتوموبیل نیز در حال خروج از کشورهای صنعتی است. آنها فعلا فقط برند و طراحی را حفظ کردهاند، ولی تولیدشان را به برزیل، چین، هند و ... منتقل می کنند. با این اتفاق، نوع مصرف انرژی نیز تغییر می کند. به عبارت دیگر وقتی جهان پیشرفته از حوزه ساخت و تولید خارج می شود، دیگر همانند سابق مصرف کننده انرژی نیست. چرا که در حوزههایی سرمایه گذاری می کند که مصرف انرژی کمتری دارد.
بنابراین وقتی به الگوهای تقاضا نگاه کنیم درمی یابیم که تقاضای انرژی جهان پیشرفته، مثل ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ژاپن و ... رو به افزایش نیست. آنها تقاضای جدیدی به بازار وارد نمی کنند. تقاضای انژری آنها یا در حد فعلی باقی می ماند و یا کاهش می یابد. همه پیش بینیهای اوپک و دیگر سازمانهای مرتبط با انرژی نیز بیان کننده این است که تقاضای انرژی کشورهای G7 یا ثابت است و یا با شیب بسیار کم رو به رشد است. اما پیش بینی تقاضای بقیه با شیب زیاد در حال رشد است.
بنابراین ما باید به عنوان تولید کننده انرژی به این توجه کنیم که تقاضای انرژی در کجا وجود دارد. آنچه آشکار است این است که تقاضاهای آینده در اتحادیه اروپا نیست. تقاضای فعلی اتحادیه اروپا نیز مدیریت شده است. یعنی اولا سبد مصرف انرژی را میان نفت، گاز، زغال سنگ و انرژی هسته ای توزیع کرده اند. ثانیا سبد تامین انرژی را متعدد کرده اند. وقتی دقت می کنیم می بینیم از تمام حوزههای اطراف لولههای نفت و گاز به سمت اتحادیه اروپا رفته است. ما میبینیم که بسیاری از کشورهای نظیر نیجریه، الجزایر، لیبی، مصر، ترکیه، ایران، ترکمنستان و روسیه خط لوله انرژی به سمت اتحادیه اروپا روانه کردهاند. بنابراین برای بازاری که افزایش تقاضا ندارد، بسیاری از کشورها به تامین انرژی می پردازند. بنابراین ما نباید چندان برای این بازار مشتاق باشیم.
در مقابل، بازار رو به رشد در کشورهای بریک است که دو کشور از آن مجموعه یعنی هند و چین در شرق کشور ما قرار دارند. به طور کلی بازارهای آسیایی بازارهای رو به رشدی هستند. بنابراین ما باید به این بازارها به عنوان تقاضاهای آینده نگاه کنیم.
برای همین میبینیم که قیمت تقاضای انرژی در اروپا بر عکس گذشته کمتر از آسیا شده است. مثلا در گذشته قیمت نفت برای آسیا یک دلار کمتر از قیمت نفت در اروپا بود ولی اکنون این قیمت در آسیا بین نیم دلار تا یک و نیم دلار بیشتر از قیمت نفت در اروپا است. این مسئله دیگری است که نشان می دهد ما به عنوان یک تامین کننده باید به جهت گیریهای تقاضا دقت کنیم. ما باید به این فکر کنیم که چگونه می توانیم در این بازار نقش ایفا کنیم به نحوی که هم منافع اقتصادی ما تامین شود و هم بتوانیم از این ابزار برای تحقق اراده سیاسی مان یا دیپلماسی انرژی استفاده کنیم.
پروژههای انتقال انرژی از ایران
چنین کاری در وزارت نفت انجام شده است و مطالعاتی درباره این که چگونه به این بازارها بپردازیم، صورت گرفته است. بازارهای شرق آسیا، اروپا، همسایگان خشکی و جنوبی بررسی شده است و تعدادی پروژه از این مطالعات خارج شده است.
مهم ترین پروژه در این راستا، که خوشبختانه در حال حاضر بخش ایرانی آن انجام شده است، انتقال گاز ایران به شبه قاره هند است. این پروژه بعد اصلاح شد و این خط از پاکستان دو شاخه می شود. شاخه ای به شبه قاره هند می رود و شاخه دیگر به خطی می رود که چین برای انتقال گاز ترکمنستان به این کشور به طول هفت هزار کیلومتر در دست احداث دارد. وزارت نفت اینگونه طراحی کرده است که خط سراسری هفتم از عسلویه تا مرز ایران و پاکستان احداث شود. این خط حدود 100 میلیون متر مکعب گاز در روز منتقل می کند که بخشی از آن یعنی حدود 30 میلیون متر مکعب برای تامین نیاز پاکستان است و بقیه آن به شبه قاره و چین می رود. این یکی از مهمترین پروژههایی است که توانایی ایران را هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزه دیپلماسی افزایش میدهد.
بازار دیگر انرژی ایران بازار اروپاست. در ابتدا قرار بود ما برای خطی که قرار است از ترکیه به بلغارستان و مرز اتریش برود، تدارک کنیم که اتحادیه اروپا در مورد این خط مثبت برخورد نکرد و جمهوری اسلامی خطی را به نام خط لوله ایرانی (Persian Pipeline) طراحی کرده است که چند سناریو دارد. خوشبختانه در چند روز گذشته بخشی از قراردادهای این خط که دربرگیرنده همکاری بین ایران، عراق و سوریه است به امضاء رسیده است. این خط نیز توانایی ما را در عرصه دیپلماسی انرژی افزایش می دهد.
در حوزه همسایگان نیز باید به این موضوع اشاره کرد که افغانستان همواره متقاضی انرژی است. در حال حاضر جنوب عراق نیز متقاضی انرژی است. در بین همسایگان ما در حال حاضر ترکمنستان و شمال عراق تامین کننده هستند. بنابراین بین دو تامین کننده و دو مصرف کننده تجارت شکل گرفته است. از ترکمنستان به افغانستان و جنوب عراق و از شمال عراق به افغانستان و خلیج فارس.
در مورد شمال عراق این توضیح خالی از لطف نیست که کردستان عراق بخشی از تولید نفت خود را به شبکه تولید مرکزی این کشور ارائه نمی دهد و از آن مستقلا استفاده می کند. آنها پالایشگاههای کوچکی ایجاد کرده اند که از نفت خام، بنزین، نفت سفید و گازوئیل آن را می گیرند و مابقی آن که به نام نفت کوره شناخته می شود به فروش می رسد. آنها این محصول را در مرز ایران به مشتریانی می فروشند که آن را به مناطق دیگر ترانزیت می کنند. در واقع آنها از مزیت جغرافیایی ایران برای دسترسی به بازار استفاده می کنند.
در حوزه خلیج فارس نیز پروژههایی مثل گنابه به کویت برای صادرات گاز به کویت، پروژه هنگام به عمان برای صادرات گاز به عمان، پروژه سیری به دبی برای صادرات گاز به امارات متحده عربی و خطی برای انتقال گازعسلویه به بحرین طراحی شده است. این پروژههای صادرات گاز به ما توانایی بیشتری در حوزه دیپلماسی انرژی می دهد.
البته باید این نکته را نیز ذکر کرد که این پروژهها مربوط به زمانی بود که وضع بین المللی ما کمی بهتر از الان بود. ولی در حال حاضر هم شرایط بین المللی برای پیشبرد بعضی از آنها مناسب نیست و هم این که بعضی از ما در داخل گویا این ماموریت را داریم که وقتی اوضاع بین المللی ما رو به بهبودی است این اوضاع را به هم بریزیم. برخی بنابر بی اطلاعی به اصلاح شرایط بین المللی کمک نمی کنند بلکه به دنبال این هستند که شرایط را هر روز بر کشور سخت تر کنند. این کار غیرعقلانی است و ما باید به دنبال حفظ منافع ملی خود باشیم. باید تلاش کنیم فشار بر کشور کاسته شود. به نظر می رسد کسانی که تلاش می کنند فشارهای بین المللی بر جمهوری اسلامی ایران افزایش دهند، نادانسته در مسیر طراحان این فشارها قرار می گیرند. اینها خطاهایی است که در روابط داخلی و خارجی ما در حال وقوع است.
نظر شما :