غرب و شرقی که از هم می‌ترسند

۱۸ تیر ۱۳۹۰ | ۱۳:۲۲ کد : ۱۴۴۲۱ اخبار اصلی
میان شرق ترسناک و غرب ترسیده قصه پر غصه‌ای نهفته است. شرق معتقد است که درگیری میان سیاست و اخلاق به سیاست آزادی عمل می‌دهد ولی غرب اعتقاد دارد که اخلاق نظریه‌ای است که حق و سیاست از وجود آن حیا می‌کنند.
غرب و شرقی که از هم می‌ترسند

دیپلماسی ایرانی: میان شرق ترسناک و غرب ترسیده قصه پر غصه‌ای نهفته است. شرق معتقد است که درگیری میان سیاست و اخلاق به سیاست آزادی عمل می‌دهد ولی غرب اعتقاد دارد که اخلاق نظریه‌ای است که حق و سیاست از وجود آن حیا می‌کنند.

بر همین اساس در شرق سر اسیر بیخ تا بیخ بریده می‌شود و آن را اتفاقی قابل توجیه می‌دانند و بر اساس همین ایده ماشین‌های بمب‌گذاری شده و مین‌های کنار جاده‌ای منفجر می‌شوند و اجساد ده‌ها انسان تکه تکه و پاره پاره می‌شود. همچنین با همین توجیه ترورهای سیاسی، قتل عام تظاهرکنندگان، ربودن انسان‌های بی‌گناه و بازداشت روشنفکران و اهالی فکر و فعالان حقوق مدنی صورت می‌گیرد و در نهایت قضیه همان گونه در شاه‌بیت اولش گیر می‌کند، کسی برای مصیبت‌های بشریت گریه نمی‌کند. هیچ ارزش اخلاقی نیز برای رسانه‌هایی که این قضایا را پیگری می‌کنند قائل نمی‌شوند. و این باعث می‌شود تا طغیان که بیشترین طوفان و تغییر و خشونت را اعمال می‌کند در کمال وقاحت صحبت از کرامت، آزادی و آزادی انسان‌ها بزند و جالب آن که می‌خواهد همه را هم قانع کند. در حالی که خود در مبادی انسانی، نسبت به تمامی آزادی‌ها کوتاهی می‌کند و در تناقضی آشکار با آنچه شعار می‌دهد و می‌گوید عمل می‌کند، می‌کشد و بی‌آبرویی به راه می‌اندازد در حالی که خود شعار آزادی و آزادی‌خواهی سر می‌دهد. این رفتاری است که شرق در مقابل غربی که از جنگ‌های وحشیانه سابقش گذر کرده است و خود را از آنها نجات داده، در پیش گرفته است.

از زمان جنگ‌های صلیبی تا کنون کره خالکی ما دو جنگ بزرگ جهانی را تجربه کرده است، وسایل استفاده شده در این درگیری‌ها نیز حرف آخر را زده‌اند. و غرب همچنان به کشتار بشریت ادامه می‌دهد مگر جایی که ضرورت ایجاب کند این کار را نکند. در حالی که خود برای خود و دشمنانش معاهدات حقوق بشر وضع کرده و حتی در خلال جنگ‌ها هر گونه زیر پا گذاشتن حقوق انسان‌ها را محکوم کرده است. و ترسش از گسترش تسلیحات هسته‌ای نیز چیزی جز عذاب وجدان دائمی و حافظه‌ای که هنوز نتوانسته فجایع هیروشیما و ناکازاکی را فراموش کند، نیست. خیلی ساده، از همین دریچه است که غرب به شرق می‌نگرد و آنها را جماعتی وحشی، خونریز و خشن می‌بیند که چشم‌هایشان از حدقه در آمده و خنجرهایشان در ظلمات وحشیانه شبانه می‌درخشند. از این رو است که به خود حق می‌دهد که در امور شرق دخالت کند. از همین جا است که شرق ضعیف از درک غربی که از آن می‌ترسد عاجز می‌ماند، به رغم این که از آن قوی‌تر است. خودش می‌گوید که این ترس بزدلانه می‌کند. بدین ترتیب همچنان در شهوت ریختن خون اساطیری گذشتمان زندگی می‌کنیم. اما، با این حال آگاهانه نسبت به قضایا و حقوقمان اهمال می‌کنیم و نسبت به اهمیت دفاع از آن بی‌توجهی نشان می‌دهیم و در مقابل به وسایل غیر اخلاقی که ما را دگرگون می‌کند، پناه می‌آوریم، به گونه‌ای که امروز خنجرهایمان بیخ گلوی گردن مردم خودمان قرار گرفته است. غرب امروزه می‌گوید دوران وحشی‌گری‌اش را سپری کرده و به قربانیان آن چون گاندی، مارتین لوتیر کینگ و ماندلا به مثابه پیامبران عصر انسانیت جدید می‌نگرد، در حالی که هنوز شمشیر بر کمر داریم و برای بریدن سرها و دست‌ها توجیه می‌آوریم.

در غرب قلم‌های آزاد میان نهایت و وسیله برای رسیدن به نهایت خط‌کشی می‌کنند و ما همچنان تنها با یک رنگ قضایایمان را توصیف می‌کنیم، رنگ خونمان.

منبع: النهار


نظر شما :