جنگ رسانههای قدرتها با رسانه مردم
اگر شیطان بتواند یکشبه قدیس گردد، دولت مدرن نمیتواند واقعیات سیاسی خود و برسازندههای گذشته آن را به یکباره زیر و رو کند، زیرا این واقعیات با تصمیم یک فرد عوض شدنی نیست. معادلات و معاملات سیاست خارجی، بده بستانها، نمایشهای مصلحتی و در واقع دروغینِ رسانههای قدرت پناه و خلاصه مجموعه به هم پیوستهای از تاکتیکها و استراتژیها و دوز وکلکها و امتیازگیریها و یکدیگرخواریهای گرگ پویانه که دیپلماسی و بازی شطرنج سیاست نامیده میشود با این پندار نمیخواند که رفقای دیروز بن علی و قذافی ناگهان نجات غریق مردم بپاخاسته علیه این رفقا شدهاند. این دگرگونی ناگهانی فقط پرده از رذالت و کثافت و بدعهدی سیاست ناپاک بالاسری برمی دارد که همه حکومتهای تاکنونی حتی حکومتهایی که خود را حامل رسالتی معنوی برای جهان میخوانند در آن شریک اند. اسمش را واقعبینی و عملگرایی میگذارند، اما عمل این واقعبینی گاهی میطلبد که ایدئولوژی نجات انسان شکنجه سادیستی انسانها را مجاز دارد یا وضعیت اضطراری و استثنایی را تا ابدلآباد ادامه دهد.
چند نسل باید عمرش بدون حقوق انسانیای چون آزادی بیان و مطبوعات و رسانه و تشکیل حزب و راهپیمایی در خفقان و خودخوری یا رخوت و فرمانبری تباه شود در ازای تعلیق ابدی ناکجاآبادی که هرگز در نرسیده است و نمیرسد. حتی ارواح خفتگان در گورهای دستهجمعی روزی را ندیدهاند که بگویند اگر ما را کشتند دستکم به نوهها و نتیجههای ما بهشت بخشیدند. چرا؟ چون هدف وسیله را توجیه نمیکند؛ وسیله هدف را تعیین میکند. آنجا که کشتن نابحق یک و فقط یک انسان وسیله است، هدف نیز مقدس نخواهد بود. این چیزی است که نامش را واقعبینی میگذارند؛ یا به بیانی دیگر: تن دادن به باتلاق تاکنونی دیپلماسی و تسلیم شدن به وضعی موجود.
اما رسانهها چیز دیگری را نشان میدهند. در رسانههای لیبی قذافی امیرالمؤمنین است و دست خدا. مخالفان او فیالجمله و بدون استثنا از خارجی ها پول میگیرند، امنیت را به هم میریزند، وابسته به دشمناند. در آن سو، رسانه ها از مأموریت الهی دیگری داد سخن می دهند؛ دفاع از حقوق مردم، نجات یک ملت از دیکتاتوری دیوانه و خونخوار و مأموریت اخلاقی غرب. رسانه افزارها در هر دو سو کارشان خونشویی و تطهیر جنایت است. رسانه افزارها زور افزارها را زیبا میسازند و زیبا یعنی آنچه زیبایش میبیند. چه کسانی؟ مردم اروپا و امریکا که وجدان حساس و ظریفشان نیازمند مرهم است. رقابت در عوامفریبی بازار صنعت فرهنگ را گرم کرده است. اکنون مردم به رسانهای دست یافتهاند که از کنترل آن دیپلماسی دغلباز بیرون است؛ رسانهای که میخ چشم رسانههای قدرتی است که مهار اذهان و مهندسی افکار را هنر دیپلماسی مینامند. جنگ رسانهای در اصل میان رسانه های قدرتها نیست. جنگ رسانههای قدرتها با رسانه مردم است. سیاست ماکیاولیست بالاسری علیه سیاست خانهها و خیابانها. سیاست ناپاک علیه سیاست پاک. مشترکان فیس بوک دیپلمات نیستند اما از دیپلماتها هوشمندترند و راستگوتر. به یاری آنها فریبپذیری مخاطبان رسانههای قدرت رو به کاهش نهاده و در نتیجه عوامفریبی رسانههای بالاسری دشوارتر شده است.
سیاست ماکیاولیستی گویا به نفس نفس افتاده است. تحولی که در خاورمیانه در حال روی دادن است تحولی است در سیاست جهانی. عمق این تحول بازگشت قدرت به دست مردم است؛ نه فقط در یک روز رأی دادن و سپس کنار رفتن، بل در حضور و نظارت دایم. اگر بناست بازی شطرنج تاکنونی ادامه پیدا کند از اصلاح بنیادی نمیتوان گفت. مصریها پس از رفتن مبارک بار دیگربه خیابانها آمدند و جاننثار کردند تا هشدار دهند که از این پس ما شهروندیم. اداره کنندگان و ناظران مدیران شهر. تحلیلگرانی که هنوز در بند آن به اصطلاح واقعبینی و مصلحت اندیشی سیاسیاند، همه چیز را در بالا میبینند. دوران مردمشاهی فرا میرسد. کامروایی جنبشها در گرو عقب نکشیدن مردم است. سلام بر مصر که این تحول عظیم و این ایستادگی را با تبدیل میدان التحریر به خانهای بزرگ به نحو نمادینی به نمایش نهاد.
حساب لیبی دیگر است. رسانههای قذافی عدهای شکمسیر جیرهخوار را نمایش میدهند که این است مردم. رسانههای غربی عدهای سلاح بر دوش را که معلوم نیست از کجا و چگونه پیدا شدهاند نمایش میدهند که این است مردم. آنچه در این میان خاموش شده است صدای دختران و پسران و مردم بیسلاحی است که بنا بود به شیوه مصریها و تونسیها به دیکتاتوری نه بگویند نه با جنگ افزارها و برادرکشی.
لیبی صحنه چانهزنی قذافی و ناتو بر سر چاههای نفت است. طرفین کارشان به یقهگیری کشیده شده است. تنها کسانی که فراموش نمیکنند قادر به درک این معامله هستند. معامله تلخ و خونبار امروز چیزی جز دنباله معاملههای شیرین قدیم نیست. طرفین به هم میگویند: " یادش بخیر". اما آیا میتوان رگبار هوایی به سوی زنها و بچههای مظلوم و بیپناه را به فراموشی سپرد. صنعت فرهنگ حال را ابدی میکند: وسیله را فراموش کن و تا ابد به هدف دسترسناپذیر و غیبی بنگر. در خاورمیانه پیش از این ای بسا کشتارها که از یاد رفتهاند. ای بسا قهرمانان تنها و راستین که در شبی سرد در نبردی نابرابر جان باختند و همین رسانه های مطهر مصلحت ندید که یادی از آنها کند یا نامی از آنها برد. ای بسا فریاد شکنجه آزادگان که در تارهای صوتی نچشیده در کیهان بیکران محو شدند. زمان میان خون تازه و خون گذشته تبعیض روا میدارد و میان جنایت مردم عادی و جنایت دیکتاتورها تبعیضی مضاعف.
دیکتاتورها انسانهای بسیاری را با اتهامات جعلی میکشند، شکنجه میدهند، به زندان میاندازند و خانوادههای بسیاری را به خاک سیاه مینشانند و از مردم انتظار دارند که فراموش کنند. پس از هر جنایت آشکاری رسانه مراسم اثبات حقانیت را آغاز میکند. رسانه نقش وکیل مدافع دیکتاتور را دارد: هدف وسیله را توجیه می کنند؛ هدفی که در هیچ جا وجود خارجی ندارد مگر در رسانه ها. رسانههای قدرت چشمها را بر گذشته میبندند مگر آن بخش چیده شدهای که حماقت و شرارت دیکتاتورها را با رنگ قدسی میآراید. آنچه همیشه باید به یاد بماند این است که همیشه حق با رئیس است، صرفاً به این دلیل که رئیس است. رسانههای لیبی یکسره میکوبند تا بگویند حق با سرهنگ قذافی است. رسانههای ناتو یکسره میکوبند تا بگویند ناتو فقط برای اهداف انسانی خودش را به زحمت انداخته است. و کارگزار همه این یادزداییها و خونشوییها و مقدس سازیها صنعت فرهنگ است.
نظر شما :