شهروند به مثابه قدرت و حقیقت سیاسی

۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۰۰:۴۴ کد : ۱۲۵۹۲ اخبار اصلی
در جنبش‌های خاورمیانه مردم یا شهروندان خود به قلمرو قدرت سیاسی وارد شده‌اند،؛ مستقیم، بی‌واسطه و بدون رهبر یا رهبرانی در رأس هرم... یادداشت سیاوش جمادی متفکر و مترجم کتب فلسفی را می خوانید درباره انقلاب های اخیر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا
شهروند به مثابه قدرت و حقیقت سیاسی
دیپلماسی ایرانی: در جنبش‌های خاورمیانه مردم یا شهروندان خود به قلمرو قدرت سیاسی وارد شده‌اند،‌ مستقیم، بی‌واسطه و بدون رهبر یا رهبرانی در رأس هرم. ساختار جنبش‌ها هرمی و عمودی و از بالا به پایین نیست، افقی است، از خیابان به خانه و از خانه به خیابان. این بی‌سری بدواً‌ عیب یا حسن جنبش‌ها نیست؛ بل از لوازم ساختار آنهاست. هر انقلابی رسانه‌ای دارد؛ پرچم، شب‌نامه، اعلامیه، دهان،‌ بلندگو، نوار کاست، دیوار و اینک فیس بوک و اینترنت و قهرمانان دوران جولیان آسانژ و زوکربرگ.

با این همه در غیاب رسانه‌های پیشرفته‌تر هنوز می‌توان به رسانه‌های سنتی حتی اعلامیه و دیوارنویسی رو آورد. رسانه نو ساختارانه توده‌ای و مرکز زدوده گشته است. رهبر انقلاب‌ها عقلانیت مشترک فردفرد سربازان بی‌سلاح است. پیام افزار یکسویه عمل نمی‌کند تا ملتی بشنود و فرمان برد و رهبری بگوید و فرمان دهد. درشکه‌هایی که در کوبا جای اتومبیل را گرفته‌اند و توده‌های یکدست و فردیت باخته‌ای که در کرة شمالی در برابر یک مجسمه به خاک می‌افتند صرفاً دو ورق از اوراق تاریخ زنده‌اند که به ما می‌گویند: این است عاقبت انقلاب‌های هرمی شکل. از عاقبت انقلاب‌های افقی هنوز چندان چیزی نمی‌دانیم. تنها می‌توانیم از آنچه هست و می‌بینیم به یک آرمان بزرگ و هنوز تحقق نیافته پی ببریم. رهبران آینده همة کسانی خواهند بود که فقط قدرت خرید یک کامپیوتر داشته باشند. چرا؟ چون این رسانة نو هرچه هست از اتوریته‌های خوب و بد - به فرض که اتوریتة خوبی اصلاً ممکن باشد - هاله‌زدایی کرده است. اینترنت و تبادل و تضارب ایده‌ها و قرارهای برآمده از اذهان بی‌شمار به این آرمان پروبال داده است که دوران مردم- شاهی و مشارکت همگانی در راه است حتی اگر دیکتاتورها همة احزاب و کانون‌های مدنی ناسازگار را قلع و قمع کنند. سپیده سرزده است برای مردم سرکوب شده و شام ظلام فرا رسیده است برای حاکمان مادام‌العمر. روحی دمیده شده است در جوانان در لحظه‌ای که آدمی جاودانه می‌شود؛ لحظة رویداد حقیقت امر سیاسی در برابر رذالت تاکنونی قدرت‌های شرق و غرب.

 

شهروند همچون قدرت و حقیقت سیاسی

 

در سیاست یا شهرگردانی به معنای پولیتیکا در برهة تاریخی مدرن به دلیل اشتداد وجود اجتماعی حقیقت سیاسی را در کجا می‌توان جست جز در صدای شهروندان؟ شهروند کسی نیست که صرفاً‌ در شهر زندگی می‌کند. دوهزاره‌ونیم پیش از این نه افلاطون چنین کسی را Politicon یا شهروند می‌دانست و نه ارسطو. شهروند از نگاه این پدران فلسفه آن کس نبود که در شهر زندگی می‌کند و فقط اندیشناک کلاه خویش است. شهروند کسی نیست که بزرگ‌ترین واحد اجتماعی به چشم او خودش یا دست بالا خانواده‌اش باشد. انسان خوب الزاماً شهروند خوب نیست. شهروند کسی است که نگران شهر و درواقع جامعه است. او کسی است که خیر خود را جدا از خیر همگان نمی‌بیند و سود و زیان و رنج و شادی خویش را در گرو سود و زیان و رنج و شادی همة شهروندان می‌بیند.

شهر مردمان سر به گریبان شهر بی‌شهروند است. شهری که در آن غایت هرکس مصلحت خویش است شهر وجدان‌های مفلوج است. حقوق شهروندی یعنی حقوق همه و هرکس؛ اما از آن طرف شهروند باید سلب حیات و حیات امن و آزاد از هر شهروندی را سلب حقوق خود بداند. آن فرد یگانه که در یک لحظه برای همه حتی به بهای مرگ و خطر دست به عمل می‌زند دیگر در حصار عمر ذلت‌بار خویش زندگی نمی‌کند بل عمرش به عمر همة ستمدیدگان می‌پیوندد. او لحظة جاودان را تجربه می‌کند. این لحظه اوج اعتلای شهروند است. این لحظه لحظة تجلی حقیقت سیاسی در برابر قدرت دسیسه باز است. بدون وجدان شهروندی هیچ جنبش و انقلاب هدفمندی ممکن نمی‌گردد یا اگر ممکن گردد به شورش کور و انفجار نفرت کشیده می‌شود.

در عصر اشتداد وجود اجتماعی در تمامی زمین در سیاست اگر حقیقتی باشد آن را جز از صدای مردمی که پروای سعادت همة شهروندان کنونی و آینده دارند نتوان شنید. سیاست بالاسری نه فقط در شرق نزدیک و دور، بل در غرب نیز غالباً مشوب به رذالت و تزویر بوده است؛ پروای حکومت‌ها در همه جا مهار و کنترل صدای شهروندان بوده است. در گفتار از آزادی و عدالت و خدا و حقوق انسانی دم زده‌اند و در کردار صرفاً‌ ابزار تکنیکی کنترل و مهار را پشتوانة خود ساخته‌اند. تکنولوژی سایبرنتیک که یا علت یا معلول اشتداد وجود اجتماعی است در انحصار قدرت‌ها درآمده است. ابزار نظارتی که تملک آن حق شهروندان است کم یا بیش در انحصار حکومت‌ها بوده است، زمان دولت هفتاد رسانه در برابر مردم بی‌رسانه رو به افول است.

در سیاست در همه جا کم‌ یا بیش قدرت بر حقیقت غالب بوده است. مقصود از قدرت زور تکنولوژیک و مالی و مادی است و مقصود از حقیقت حقوق مشترک انسان‌هاست. حق حیات و حق حیات آزاد و امن و آنچه درخور موجود انسانی است در بازی رذیلانة حکومت‌ها و زدوبندهای پشت پردة دولت‌ها قربانی شده‌اند. اکنون انحصار ابزار کنترل به یمن همین کامپیوترهای کوچولو دشوار و محکوم به شکست شده‌ است و هیچ دیکتاتوری با هیچ ترفندی قادر نخواهد بود صدای مردم را در صدای یکسویة خویش بی‌صدا کند. حرکتی آغاز شده است که محرک آن شهروندان کوچه و خیابان‌اند و نه حتی رهبران و قهرمانان بزرگی که اکثراً در طول زمان دیکتاتوری‌های خودکامه از کار درآمده‌اند. به رغم تفاوت شرایط بومی در کشورهای خاورمیانه آنچه میان اکثر جنبش‌ها مشترک است آرمانی بلند و نویدبخش است: شکل‌گیری دولت‌هایی که دیگر نمی‌توانند صدای شهروندان واقعی را به نفع خود مصادره کنند، یا خود شهروند را تعریف کنند. شهروند صرفاً‌ کسی نیست که باید شهرداری تکالیفی برای او تعیین کند. شهروند خود بهره‌ای از قدرت سیاسی است.

 

نظر شما :