قتل دیرهنگامی که ضعف امریکا را نشان داد
آیا میتوان گفت سرویسهای اطلاعاتی امریکا در طول این مدت بسیار ضعیف عمل کردند و چرا پس از این همه مدت که از حادثه یازده سپتامبر میگذرد، باید روز گذشته خبر کشته شدن بنلادن را بشنویم؟
برای امریکا مطلوب آن بود که بلافاصله پس از حمله به افغانستان بنلادن را پیدا کرده و آن را دستگیر میکرد یا میکشت، به ویژه در دوران جرج بوش امریکا از اینکه نتوانست به بن لادن دسترسی پیدا کند مورد سوال قرار گرفت. این امر که امریکا پس از ده سال توانست چنین کاری را انجام دهد، نشانه ضعف دستگاههای اطلاعاتی و نیروهای نظامی امریکا در صحنه افغانستان و پاکستان از یک سو و نشانهای از همکاری بخشی از دستگاههای امنیتی پاکستان با نیروهای القاعده و بن لادن از سوی دیگر است.
همیشه برای دولتهای امریکا چه در زمان جورج بوش و چه در زمان اوباما هدف اصلی یافتن بن لادن و سران القاعده بوده است. گرچه در سابق و در آن زمانی که شوروی افغانستان را به اشغال درآورده بود، بن لادن یکی از همکاران دولت امریکا در فشار به ارتش سرخ برای بیرون رفتن از افغانستان به حساب میآمد، ولی پس از اینکه ارتش اشغالگر شوروی از افغانستان بیرون رانده شد، از آن زمان جریان القاعده و بن لادن اهداف دیگری را در پیش گرفتند که ناشی از فاصله جریان القاعده با امریکا بود که در نهایت منجر به حمله به برجهای دو قولو و ساختمانهای پنتاگون در واشنگتن شد.
پس از عملیات یازده سپتامبر هدف اصلی امریکا از لشکرکشی به افغانستان و حضور در پاکستان از بین بردن القاعده و طالبان به ویژه سران آنها یا دستگیری و کشتن شخص بنلادن بوده است. اما این که چرا در این مدت طولانی ده سال، امریکا نتوانست به چنین هدفی دست یابد، ناشی از توانمندیهای القاعده در مخفی کردن سران خود از یک سو و ضعفهای دستگاههای اطلاعاتی امریکا از سوی دیگر و همچنین همکاری بخشهایی از ساختارهای حکومتی پاکستان به ویژه دستگاههای اطلاعاتی ارتش پاکستان با جریان القاعده است.
آیا تحولی در استراتژی امریکا ایجاد شده است؟
امریکا اعلام کرده است تا سال 2014 افغانستان را ترک خوهد کرد و نیروهای نظامی خود را از این کشور بیرون خواهد برد. طبیعتا برای انجام چنین اهدافی امریکا باید شرایطی را فراهم کند که به افکار عمومی مردم خود و سایر دولتها بتواند نشان دهد که افغانستان از حضور نیروهای برنامهریز القاعده پاکسازی شده است. بنابر این تمرکز و توجه امریکا به یافتن سران القاعده و کشتن بن لادن در این راستا قابل ارزیابی است. امریکا در سال گذشته تلاشهایی را برای ایجاد شکاف بین نیروهای القاعده و طالبان در دستور کار خود قرار داد و تلاش کرد آنها را به نیرهای میانهرو و تندرو تقسیم کند و همکاری نیروهای میانه رو را با ارتش امریکا جمع کند. بنابراین امریکا در سه حوزه تلاشهای خود را متمرکز کرد تا بتواند در سال 2014 عمده نیروهای نظامی خود را از افغانستان بیرون برد.
گام اول: افزایش فعالیتهای اطلاعاتی و تقویت نیروهای امنیتی برای یافتن مخفیگاههای سران القاعده و طالبان یا برای از بین بردن آنها بود.
گام دوم: انجام فعالیتهای سیاسی به منظور توسعه شکاف بین سران القاعده و سران طالبان و نیروهای رده دوم آنها بود.
گام سوم: توسعه عملیات نظامی با کمک نیروهای ناتو به منظور ایجاد فشار نظامی مایوس کننده بر نیروهای القاعده و طالبان برای منحرف کردن آنها از ادامه عملیات نظامی بود. امریکا با اتخاذ این سه تاکتیک قصد داشت اعلام کند که دولت افغانستان توانایی لازم را برای اداره کشور بدست آورده و به حضور نیروهای نظامی امریکایی مثل سابق نیازی نیست.
باید توجه داشت که یکی از انتقادات اوباما به جرج بوش رئیس جمهوری سابق امریکا این بود که با حمله نظامی به عراق، امریکا تمرکز توجه خود ر از القاعده به سمت عراق متمرکز کرده و بنابراین به از بین بردن مرکز تروریسم که در افغانستان و پاکستان است، توجه کافی و لازم نمیکند. اوباما تلاش کرد در فعالیتهای انتخاباتی خود به مردم امریکا اعلام کند که اگر روی کار بیاید توجه امریکا را به از بین بردن القاعده و هسته اصلی تروریسم در افغانستان و پاکستان متوجه خواهد کرد و مسیر درست را در مبارزه با تروریسم اتخاذ خواهدکرد.
به نظر میرسد که امروز با کشته شدن بن لادن، اوباما میتواند برای مردم استدلال کند که توانسته قولی را که در مبارزات انتخاباتی به مردم داده را جامه عمل پوشانده و مسیری را که در مبارزه با تروریسم انتخاب کرده مسیر موفقی بوده است.
آیا با کشته شدن بن لادن ممکن است جانشینی برای وی تعیین شود یا این امکان وجود دارد که القاعده برای همیشه از بین برود؟
معمولا گروههای مخفی چریکی همیشه برای از دست دادن رهبران خود برنامهریزی میکنند و سعی دارند در صورت کشته شدن آنها جایگزینی برایشان تعیین کنند. تا زمانی که انگیزه کافی برای مبارزه در آنها وجود داشته باشد و از طرفی این نیروها قادر به تامین منابع مالی لازم برای ادامه حیات خود باشند و بستر اجتماعی برای جذب نیروهای جوان در این تشکیلات وجود داشته باشد، این سازمانهای تروریستی میتوانند به حیات خود ادامه دهند.
بنابراین فقط از بین رفتن رهبر یا رهبران ساختار تشکیلاتی چنین گروههایی را از بین نمیبرد. بلکه عوامل دیگری هم موجب بقا یا موجب اوفول چنین سازمانهایی هستند. شاید بتوان گفت یکی از عوامل بقای چنین سازمانهایی رفتار قدرتهای استعمارگر همانند امریکا در کشورهای خاورمیانه و در جهان سوم است. اگر این گروهها بتوانند در افکار عمومی، رفتار دولت امریکا را به عنوان یک دولت خشن نظامی که برای کسب منافع ملتهای محروم این منطقه دست به کشتار مردم منطقه میزند، توجیه کنند طبیعتا بستر اجتماعی برای ادامه حیات این سازمان همچنان فراهم خواهد بود.
بنابراین بمبارانهای غیر نظامیان از سوی جنگندههای امریکا و ناتو در افغانستان، پاکستان، عراق، لیبی و یمن موجب ایجاد زمینه نفوذ برای گروههایی همچون القاعده خواهد شد.
همچنین اگر امریکا بخواهد این نیروهای تروریستی را از صحنه فعالیت خارج کند، علاوه بر اقدامهای نظامی، امنیتی و سیاسی باید تلاش کند که رفتار خود را در کشورهای خاورمیانه به ویژه در داخل کشورهای مسلمان تغییر دهد و خود نیز دست از عملیات تروریستی که توسط سازمان سیا انجام میشود، بردارد تا فرصتهای مناسب را از چنین گروههایی برای جذب نیروهای جدید بگیرد.
نظر شما :