آمارتیا سِن و ايده عدالت

۰۷ مرداد ۱۳۸۹ | ۰۵:۳۷ کد : ۱۱۵۱۶ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: باقر اسدى
یادداشتی از باقر اسدی، تحليل‌گر مسائل سياسى
  آمارتیا سن، اقتصاددان برجسته هندی الاصل و برنده جایزه نوبل اقتصاد (1998) – استاد اقتصاد دانشگاه‌هاروارد- در تازه‌ترین اثر خود تحت عنوان "ایده (انگاره) عدالت" به یکی از بنیادی‌ترین و در عین حال دشوارترین مفاهیم فلسفه سیاسی و اخلاق پرداخته است. آخرین اثر سِن، همانند دیگر اثر قبلی او تحت عنوان " توسعه یعنی آزادی" (1999) بر رابطه تنگاتنگ و دو سویه آزادی و توسعه برخلاف باورهای غالب در اندیشه اقتصادی ارتدوکس مبنی بر تخالف این دو تاکید نهاده بود، بیانگر ژرف اندیشی ویژه اندیشمند و نظریه پردازی است که از موضع اشراف بر اقتصاد کلاسیک و نظریه‌های فلسفی سیاسی و اخلاق با احساس اقتدار کامل نظریه‌های غالب و رایج را به گونه‌ای موثر به چالش می‌کشد. دفاع مستدل و پرشور سِن از دموکراسی در برابر دیکتاتوری و اقتدارگرایی در آثار پیشتر خود پیرامون مساله فقر و قحطی این رویکرد و رهیافت مستقل، مبتکرانه و چالشی در برابر نظریه‌‌های جاری و غالب در اندیشه اقتصادی مسلط در جهان- عمدتاً غربی – را به روشنی نشان می‌دهد. مخالفت‌‌های علنی محافل نزدیک به اندیشه اقتصادی ارتدوکس در غرب و جریان‌های سیاسی محافظه کار حامی‌آنها در سال 1998 با اعطاء جایزه نوبل اقتصاد به وی به عنوان یک اقتصاددان غیر ارتدوکس روی دیگر این سکه را نشان می‌داد.
 
اما سِن در " انگاره عدالت" چه می‌گوید؟ اشاره او در ابتدای پیشگفتار کتابش به سخنان" پیپ" شخصیت محوری رمان "انتظارات بزرگ " چارلز دیکنس جان کلام و جوهره اصلی نظریه او در کتاب پانصد صفحه‌ای‌اش را به خوبی بازگو می‌کند. به گفته " پیپ" - قهرمان خردسال و نگون‌بخت رمان دیکنس در دوران خشونت لخت سرمایه‌داری در انگلیس در نیمه قرن نوزدهم- " در دنیای کوچکی که کودکان زندگی می‌کنند، هیچ چیزی همچون بی‌عدالتی این چنین ظریف درک و احساس نمی‌شود". با اشاره به این کلمات "پیپ" که خاطره او از "اجبار کینه توزانه و خشنی" را که در کودکی در دستان خواهر بزرگترش " استلا" تجربه کرده است، سِن می‌گوید" فکر می‌کند او حق دارد".
و سپس می‌افزاید که درک نیرومند بی‌عدالتی آشکار در مورد آدم‌های بالغ نیز صدق می‌کند. جمله بعدی سِن جان کلام نظریه جدید او در باب عدالت را چنین بیان می‌کند: " آنچه که به طور معقول ما را به حرکت وا می‌دارد این درک نیست که جهان کاملاً عادلانه نیست - که معدودی از ما چنین انتظار داریم - بلکه این است که بی عدالتی‌‌هایی آشکارا قابل اصلاح در اطراف ما وجود دارند که دوست داریم آنها را از بین ببریم.
 
 بر اساس چنین برداشتی از واکنش انسانها به بی عدالتی‌‌های آشکار که قابلیت اصلاح دارند، آمارتیا سِن می‌نویسد که منصفانه است که تصور کنیم پاریسی‌‌ها به باستیل حمله نمی‌کردند، گاندی امپراطوری‌ای را که آفتاب در آن غروب نمی‌کرد به چالش نمی‌کشید، و یا مارتین لوترکینگ علیه برتری نژادی سفید در " سرزمین آزاد مردان و وطن شجاعان" نمی‌جنگید بدون این احساس که می‌توان بر بی‌عدالتی‌‌های آشکار غلبه کرد. او همانجا اضافه می‌کند که " اینان تلاش نداشتند تا دنیائی کاملاً عادلانه محقق کنند( حتی اگر توافقی پیرامون چگونگی آن دنیا وجود می‌داشت)، بلکه می‌خواستند بی‌عدالتی‌‌های آشکار را تا حدی که می‌توانستند از میان بردارند." آمارتیاسِن پس از توضیح بحث خود در کتابش می‌نویسد که " تعیین بی‌عدالتی‌‌های قابل اصلاح نه تنها آن چیزی است که ما را وامی‌دارد تا در مورد عدالت و بی‌عدالتی فکر کنیم، بلکه این امری محوری در نظریه عدالت است". از نظر او، تشخیص بی‌عدالتی نقطه شروع معقولی است، اما آیا می‌تواند نقطه پایان معقولی نیز باشد؟ به عبارت دیگر، چه نیازی است که از احساس خود از عدالت و بی‌عدالتی فراتر رویم؟
 
چرا می‌باید یک نظریه عدالت داشت؟ پاسخ او به نیاز فوق این است که درک جهان صرفاً مساله ثبت احساسات بلافاصله آدمها نیست، بلکه درک به ناگزیر محتاج استدلال است. به گفته او، احساس بی‌عدالتی می‌تواند به مثابه نشانه‌ای که ما را به حرکت در می‌آورد عمل کند، اما یک نشانه محتاج بررسی و معاینه انتقادی است، و نوعی از تدقیق صحت نتیجه مبتنی بر عمدتاً نشانه‌‌ها مورد نیاز است. برای تبیین این نکته، سِن می‌نویسد که باور آدام اسمیت به اهمیت حس اخلاقی او را از تلاش برای دستیابی به " نظریه احساس‌‌های اخلاقی" باز نداشت. و سپس می‌افزاید که می‌باید بپرسیم که چه نوعی از استدلال در ارزیابی مفاهیمی‌اخلاقی و سیاسی همچون عدالت و بی‌عدالتی باید مورد توجه قرار گیرد؟ چگونه تشخیص بی‌عدالتی، یا تعیین آنچه که آنرا کاهش می‌دهد یا از میان بر می‌دارد، می‌تواند مبتنی بر عینیت باشد؟ در زمینه بررسی میزان عینیت، او هم چنین ضرورت توجه به عناصری همچون " بیطرفی " نسبت به منافع مقرره خود، تاثیر نگرش‌ها و پیش داوریهای محلی- که ربطی به منافع ذی‌مدخل ندارند- را مطرح می‌کند.
 
 او سپس می‌پرسد: نقش عقلانیت و معنویت در درک مطالبات ( اقتضائات) عدالت چیست؟      سِن در توضیح فهم خود از مفهوم نظریه عدالت می‌نویسد که آنرا در معنای وسیع به کار می‌گیرد، بدین معنا که سعی دارد روشن نماید که چگونه می‌توان به مسائلی که عدالت را افزایش می‌دهند و بی‌عدالتی را از میان بر می‌دارند پرداخت، نه اینکه مسائل مربوط به ماهیت عدالت کامل را حل و فصل کرد. درست در همین نقطه است که او حوزه‌‌های تفاوت آشکار بین نگاه و تحلیل خود با مهم ترین نظریه‌‌های عدالت در فلسفه اخلاقی و سیاسی معاصر را مورد تاکید قرار می‌دهد. اشاره اجمالی او به این حوزه‌‌ها در پیشگفتار- که در فصل نخست کتاب ( مقدمه ) به تفصیل مورد بحث قرار گرفته‌اند- تفاوت‌‌های تحلیل و دیدگاه سِن با دیدگاه جان رالز در کتاب" نظریه در باره عدالت" به عنوان مهم ترین نظریه در این زمینه طی دهه‌‌های اخیر ( از سال 1971 به بعد) را آشکار می‌سازد. در همین چارچوب، سِن تفاوت جدی بین تاکید محوری بر " نهادها" و " نهادهای مبتنی بر عدالت کامل" – آنچنانکه در دیدگاه رالز مطرح است- و دیدگاه خود که ویژگی‌های رفتاری را به عنوان یک عنصر مهم درنظر می‌گیرد مورد توجه قرار می‌دهد. به عنوان مثال، سِن می‌گوید که اعتراض "پیپ" در "انتظارات بزرگ " به رفتار جابرانه خواهر خود دقیقاً اعتراض به آن رفتار بود، نه ابراز محکومیت خانواده به عنوان یک نهاد.
 
همانجا او می‌افزاید که عدالت در نهایت با اینکه زندگی افراد چگونه می‌گذرد مرتبط است، و نه صرفاً با ماهیت نهادهایی که آنها را احاطه کرده اند. توجه دیدگاه سِن به اهمیت عنصر رفتاری و وزن بیشتری که برای آن در مقایسه با تمرکز منحصر به فرد بر " نهادها" و معیارهای ناظر بر ایجاد نهادهای کامل/ نهادهای عادلانه" قایل است، مقایسه بین دو دیدگاه را مطرح می‌کند. یکی دیدگاهی که در جستجوی نهادهای کامل و عادلانه ای است که رفتار درست و کامل افراد را مفروض می‌گیرد، و دیگری دیدگاهی که زندگانی افراد را آنچنانکه می‌توانند زندگی کنند مورد توجه قرار می‌دهد. به استدلال سِن، " تمرکز بر زندگی‌‌های عملی در ارزیابی عدالت آثار و نتایج بسیار مهمی ‌برای ماهیت و گستره انگاره عدالت دربردارد."
 
 بنابر تحلیل سِن، منظر مقایسه‌ای مورد نظر او از محدودیت‌های چارچوب قرار داد اجتماعی فراتر می‌رود و ابزار بسیار مفیدی فرادست می‌نهد. او می‌نویسد، " فارغ از اینکه علیه ستم مبارزه می‌کنیم (همچون برده داری یا انقیاد زنان)، یا علیه غفلت سیستماتیک بهداشتی اعتراض می‌کنیم (بدلیل فقدان تسهیلات بهداشتی در بخش‌هایی از آفریقا یا فقدان پوشش بیمه بهداشتی در اکثر کشورهای دنیا، منجمله در ایالات متحده)، یا مجاز بودن شکنجه را تقبیح می‌کنیم ( که هم چنان بکرات در دنیای معاصر مورد استفاده قرار می‌گیرد، و گاهی توسط ستون‌‌های نظم مستقر جهانی)، و یا تحمل آرام گرسنگی مزمن را رد می‌کنیم( به عنوان مثال در هند، علیرغم امحاء موفقیت آمیز قحطی‌‌ها)، ما در واقع درگیر انجام مقایسه از منظر پیشبرد عدالت هستیم."     
 
 علیرغم تاکید بر این نکته که در این رهیافت اصول عدالت نه از منظر نهادها بلکه برحسب زندگی و آزادی‌های افراد تعریف می‌شوند، سِن بر نقش خطیر ابزاری  نهادها در تعقیب عدالت انگشت می‌گذارد. به نظر او، گزینه مناسب نهادها- بهمراه مولفه‌‌های شخصی و اجتماعی – نقش بسیار مهمی، و به طرق مختلف، در تلاش برای افزایش و پیشبرد عدالت ایفا می‌کند، من جمله از طریق بسط و گسترش فرصت برای مباحثه عمومی. همانجا او بر فهم خود از دموکراسی از منظر" احتجاج عمومی" و " حکومتگری از طریق مباحثه" تاکید می‌کند، و می‌افزاید که دموکراسی هم چنین می‌باید بیشتر از منظر ظرفیت غنا بخشیدن به دخالت مستدل [شهروندان در حوزه عمومی‌] از طریق تقویت دسترسی به اطلاعات و امکان پذیری مباحثات تعاملی مدنظر قرار گیرد. " قضاوت در مورد دموکراسی صرفاً نباید با نهادهایی که رسماً- بطور صوری- وجود دارند، بلکه باید با میزانی که صداهای مختلف از بخش‌های متنوع مردم عملاً بتواند شنیده شود صورت گیرد."   
 
   سِن هم چنین در پیشگفتار کتاب خود- و بطور مفصل تر در فصل مقدماتی – به ارتباط رهیافت خود با سنت اندیشه غربی، بویژه روشنگری اروپائی ، می‌پردازد، و به تاکید می‌افزاید که در تدوین رهیافت خود از عناصر اندیشه غربی، و بطور مشخص سنت اندیشه هندی و در یک معنای کلی تر، شرقی، بهره فراوان برده است. در بیان داعیه خود، سِن می‌نویسد که " انگاره‌‌های مشابه – یا بسیار نزدیک- عدالت، انصاف، مسئولیت، وظیفه، خوبی و حق دربسیاری از بخش‌‌های مختلف دنیا دنبال شده‌اند که می‌توانند گستره مباحث مطروحه در ادبیات [اندیشه] غربی را بسط دهند و نیز اینکه حضور جهانی چنین استدلالاتی غالباً از نظر دورمانده یا در سنت‌های غالب گفتمان غربی معاصر به حاشیه رانده شده است."
 
 شاید جهت مهم تر بحث در این زمینه به تفکیکی مربوط می‌شود که سِن بین دو جریان و رهیافت فکری در درون اندیشه روشنگری اروپائی قایل می‌شود. یک رهیافت که بر تعیین ترتیبات اجتماعی کاملاً عادلانه متمرکز بوده است و وظیفه نظریه عدالت را اساساً تعیین ویژگی‌های " نهادهای عادلانه" قلمداد کرده است. توماس‌ هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت، که همگی پیرامون انگاره " قرارداد اجتماعی " اندیشه ورزی کرده اند، از زمره متفکرین اصلی این رهیافت محسوب می‌شوند، که به نوشته سِن ، بیشترین تاثیر را بر فلسفه سیاسی معاصر، من جمله و به ویژه بر اندیشه جان رالز و نظریه عدالت او، برجا نهاده اند.
 
 از نظر سِن رهیافت دیگر توسط فیلسوفانی همچون آدام اسمیت، کندرسه، والستون کرافت، بنتام، مارکس و استوارت میل تدوین شده که ویژگی عمده‌اش اشتراک در تلاش برای مقایسه بین شیوه‌‌های متفاوت زندگی (در عمل) است، که متاثر از نهادها و نیز رفتار عملی مردمان، تعاملات اجتماعی و دیگر مؤلفه‌‌های مهم است. سِن سپس تصریح می‌کند که رهیافت خود او در این کتاب به میزان زیادی بر سنت فکری اخیر مبتنی است، اگرچه همانجا می‌افزاید که این اتکاء از بهره گیری او از عناصر فکری رهیافت نخست، منجمله نوشته‌‌های‌ هابز، کانت و یا جان رالز معاصر، جلوگیری نمی‌کند. کتاب سِن مشتمل بر یک فصل مقدماتی و چهار بخش شامل 18 فصل است.
 
 در فصل مقدماتی او به تبیین رهیافت خود نسبت به عدالت پرداخته است. در چهاربخش بعدی، سِن به ترتیب " مطالبات عدالت ( 6 فصل)، " اَشکال استدلال (4فصل)، " مواد عدالت" ( 4فصل) و " احتجاج عمومی ‌و دموکراسی" (4 فصل)، را مورد بحث قرار داده است. " انگاره عدالت" را هم به اعتبار موضوع جاودانه‌اش، هم از منظر عنوان زیبا و رسایش، هم به خاطر نام مولف برجسته و پرآوازه‌اش، و نیز بدلیل ارائه رهیافتی بدیع و چالشگر نسبت به نظریه‌‌های غالب عدالت در دنیای معاصر- و به طور مشخص نظریه عدالت جان رالز- میباید اثری جدی، مهم و تاثیرگذار قلمداد کرد. " نظریه عدالت"  رالز که در سال 1971 منتشر شد هنوز هم در عرصه فلسفه سیاسی اثری بزرگ و تاثیرگذار به حساب می‌آید، و هنوز هم پس از چهار دهه بطور جدی مورد بحث و نقد اصحاب اندیشه و قلم در این حوزه مهم از اندیشه و تحقیق و تتبع قرار دارد. با عنایت به ویژگی‌های منحصر به فرد آمارتیاسن که از او به عنوان یکی از برجسته ترین و تاثیرگذارترین روشنفکران عرصه عمومی ‌جهان نام برده می‌شود، می‌توان با درجه بالایی از قطعیت اظهار داشت که رهیافت و نظریه ابتکاری و بدیع او نیز واجد اثری مشابه خواهد بود و جای خود را به عنوان یک نظریه جدی عدالت در این حوزه خواهد گشود و تاثیری درخور بر جای خواهد نهاد.
 
 منشاء غیر غربی سِن و تاثیر پذیری جدی او از سنت اندیشه هندی – شرقی و ارائه سنتز خلاق از سنت روشنگری اروپائی و سنت اندیشه هندی – شرقی " انگاره عدالت " او را بویژه برای روشنفکران و اندیشمندان جوامع غیر غربی ( غیر اروپائی )- منجمله ایران و ایرانیان- جذاب‌تر خواهد نمود. سخن آخر اینکه مطرح بودن بحث " عدالت" در کلیت آن و نیز از منظر بروزات و مظاهر عملی آن در ایران طی سه دهه گذشته- در دوران حاکمیت نظام دینی – با در نظر گرفتن گفتمان‌‌های جاری و غالب، اعم از گفتمان‌‌های رسمی ‌و یا گفتمان‌‌های  چالشگر و کیفیت تعاملات بین آنها، به ویژه در شرایط کنونی، را می‌توان از زمره عللی به شمار آورد که موجب اقبال روشنفکری- دانشگاهی به این اثر فکری مهم شود.
 
به باور نویسنده این سطور، مباحث و استدلالات آمارتیا سِن در " انگاره عدالت" از نوع و کیفیتی است که می‌تواند به خوبی به مباحث جاری در جامعه ایران و گفتمان‌‌های روشنفکری آن در زمینه دستیابی به برداشت‌‌ها و درک‌‌های دقیق‌تر و کاربردی‌تری از مفاهیمی ‌همچون عدالت و دموکراسی و تبلورات عینی و ملموس آنها در جامعه و در ساختار، مناسبات و ترتیبات حکومتگری در آینده مدد رساند. معرفی جدی‌تر- تخصصی- " انگاره عدالت" در سطح جامعه روشنفکری و محافل دانشگاهی – تحقیقی- تحلیلی کشور- توسط اصحاب اندیشه، به ویژه اندیشه ورزان حوزه فلسفه سیاسی و اخلاق، می‌تواند به انجام این مهم کمک کند. Amartya Sen *
The Idea of Justice **                                    
باقر اسدى

نویسنده خبر


نظر شما :