ایران و مناسبات جدید قدرت در خاورمیانه
نویسنده خبر:
محمد فرازمند
مقاله ای از سفیر سابق ایران در بحرین
واقعیت امروز روابط ایران و اعراب برآیند تداخل سطوح مختلفی از منافع ، نگرانی های امنیتی و تغییرات ژئوپولتیکی است. ترسیم نموداری که مبین مختصات روابط ایران و اعراب در شراط کنونی باشد کار بسیار پیچیده ای است.شناخت تغییرات جهان عرب و نقش بازیگران آن می تواند به درک فضای کنونی بین ایران و اعراب کمک نماید.
یکی از تغییراتی که طی سه دهه گذشته در جهان عرب رخ داده و شاهدی بر نظریه امتداد خاورمیانه به سوی شرق می باشد،افول جایگاه مصربعنوان رهبر جهان عرب وظهورمدعی جدیدی در شرق جهان عرب به نام عربستان سعودی می باشد. در خاورمیانه ی امروزی عربستان بیش از هر کشور دیگر عربی با ایران رقابت می کند.
ایفای نقش متفاوت دوکشور در عراق، فلسطین و لبنان هم چنین دیدگاه متفاوت سعودیها در مورد نحوه تامین امنیت در خلیج فارس و نقشی که امریکا از عربستان برای مهار قدرت ایران توقع دارد ،مختصات جدید روابط دو کشورمی باشد که روابط ایران واعراب را نیز تحت تاثیر قرار داداه است.
ژان پیر شوونمان عرب شناس فرانسوی در کتابی که در سال 1995 در مورد اوضاع خاورمیانه منتشر کرد ،می گوید:"مرکز ثقل دنیای عرب از حوزه مدیترانه در عرض 25 سال اخیر به منطقه خلیج فارس منتقل شده است." از سال 1995 تاکنون اتفاقات دیگری مرتبط با خاورمیانه روی داده است که این نظریه را تقویت می کند.
از جمله حادثه 11 سپتامبر 2001 که در ان تفکر سلفی با ریشه های عربی نقش داشت.اشغال نطامی افغانستان و عراق و استقرار دههاهزار نیروی فرامنطقه ای در این کشور و بالاخره قرارگرفتن ایران و امریکا دروضعیت بحران و آستانه برخورد.
این حوادث باعث می شود تا قراین بیشتری برای نظریه انتقال مرکز ثقل خاورمیانه به خلیج فارس یافت شود.به تعبیر دیگر نقشه خاورمیانه به سمت شرق کشیده شده بگونه ای که افغانستان و پاکستان را نیز شامل میشود .چرا که این دو کشور نیز در مدا ر بازیگران و تفکراتی با منشاء خاورمیانه ای قرار گرفته اند.
القاعده و طالبان گرچه در پاکستان وافغانستان رشد و نمو کردند لیکن آنها محصول قراتت خاصی از اسلام بودند که ریشه در جزیره العرب و سواحل جنوبی خلیج فارس دارد.
در این مختصات جدید، ایران در قلب خاورمیانه قرار می گیرد.این مرکزیت نه فقط در جغرافیا دیده می شود بلکه در بحرانهایی که در این منطقه جریان دارد نیز ایران نقش محوری دارد. اگر سه بحران بزرگ خاورمیانه را مشکل اعراب و اسراییل ، بحران عراق و وضعیت بین ایران و غرب بدانیم، ایران نه تنها در پرونده مربوط به خود بلکه در دو بحران دیگر نیز از بازیگران اصلی است.
علاوه بر این نقش ایران در بحرانهای فرعی تر مثل وضعیت لبنان و افغانستان نیز بیش از سایر بازیگران منطقه ای است. پرونده ایران نیز بنوبه خود لایه ها و سطوح مختلفی دارد که علاوه بر قدرتهای فرامنطقه ای، طیف وسیعی از کشورهای عربی را نیز درگیر کرده است. این سطوح عبارتند از:
1- موضوع هسته ای ایران نه تنها برای اروپا و امریکا و اسراییل حایز اهمیت است بلکه کشورهای همسایه عربی نیز رصد کردن این مسئله را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده اند. نخستین بار کشورهای عضوشورای همکاری خلیج فارس در سال 2006 در اجلاس سران شورا نگرانی خود را در قالب دغدغه های محیط زیستی اعلام کردند.
در بیانیه ای که از سوی اجلاس سران این شورا صادر شد نسبت به احتمال آلودگی آبهای خلیج فارس از فعالیت آینده نیروگاه بوشهر ابراز نگرانی کردند. در اجلاس سال 2007 این کشورها تصمیم گرفتند مطالعه برنامه هسته ای صلح آمیز خود را اغاز کنند که پاسخی به برنامه هسته ای ایران می باشد.3
2- رفع محرومیت تاریخی از شیعیان در لبنان و خلیج فارس از دید اعراب تحولی در جهت افزایش قدرت ایران تلقی می شود .از نظر آنها یک هلال شیعی از لبنان تا پاکستان در حال شکل گیری است که میتواند تحت رهبری تهران قرارگیرد.
3- در نگاه اعراب ،عراق با حاکمیت یافتن شیعیان و اکراد از یک قدرت عربی توازن بخش در مقابل ایران، به کشوری تحت نفوذ و اختیار ایران در آمده است! از نظر اعراب خلیج فارس، عراق باید همواره در مقابل ایران باشد و نه در کنار ایران . چراکه در این صورت هیچ قدرتی در منطقه توان ایجاد توازن درمقابل ایران و عراق را نخواهد داشت .
4- جمهوری اسلامی ایران ارتباطات نزدیکی با گروههای فلسطینی از جمله حماس دارد و نقش خود را در قضیه اعراب و اسراییل ارتقاء داده است. از نظر اعراب، ایران در حیاط خلوتهای عربی وارد شده و به نفع گروههای مخالف با روند صلح با اسراییل مداخله می کند.
5- گرچه اعراب بویژه همسایگان خلیج فارسی علنا خواستار ایجاد سدی در مقابل قدرت فزاینده ایران هستند و مرتبا ایران را به دخالت در لبنان، فلسطین،عراق و داشتن بلند پروازی در خلیج فارس متهم می کنند لیکن در عین حال نگران برخورد نطامی ایران و امریکا هستند. و آن را به مثابه فاجعه ای برای خود میدانند.
واقعیت امروز روابط ایران و اعراب انعکاسی از تداخل این سطوح مختلف از منافع ، نگرانی های امنیتی و تغییرات ژئوپولتیکی است. ناگفته پیداست که ترسیم نموداری که مبین مختصات روابط ایران و اعراب در شراط کنونی باشد کار بسیار پیچیده ای است.
شناخت تغییرات جهان عرب و نقش بازیگران آن می تواند به درک فضای کنونی بین ایران و اعراب کمک نماید. یکی از تغییراتی که طی سه دهه گذشته در جهان عرب رخ داده و شاهدی بر نظریه امتداد خاورمیانه به سوی شرق می باشد، افول جایگاه مصربعنوان رهبر جهان عرب وظهور رهبری جدید در شرق جهان عرب به نام عربستان سعودی می باشد.
بالندگی هژمون عربی عربستان و افول جایگاه مصر
مصر رهبر سنتی جهان عرب که روزگاری نه چندان دور، صلح و جنگ با اسرائیل بدون آن معنا نداشت، وضعیت عربی و بین المللی اسف باری دارد.
مصر امروز تحت رهبری رئیس جمهور 80 ساله خود،بیمار و فرتوت بنظر می رسد.چهار دهه قبل مصر با ناسیونالیزم حماسی جمال عبدالناصر و دانشگاه منحصر بفرد الازهر و جنبش اسلامی اخوان المسلمین سر چشمه جریان سازی در خاورمیانه عربی و غیر عربی بود . اعراب یک رادیو داشتند و ان هم صوت العرب قاهره بود ،یک تلویزیون می دیدند و آن هم نیل بود . روزنامه الاهرام می خواندند و قهرمانشان ناصر بود.
اسلام گرایان عرب جذب شاخه های اخوان در کشورهای خود می شدند.لیکن امروز همه آنچه چهار دهه قبل مصری بود، در مقابل رقبای عرب خلیج فارسی به مؤسساتی درجه دو تبدیل شده اند. اعراب امروز الجزیره ، العربیه ، ام بی سی ، ال بی سی و إ آر تی می بینند الشرق الاوسط و الحیاه و ایلاف می خوانند . آرزو دارند فرزندانشان را به جای الازهر به دانشگاههای ملک سعود و ملک فیصل و ملک فهد و شعب دانشگاههای معتبر غربی در دبی و شارجه و منامه و کویت و دوحه بفرستند.
اسلام گرایان سنی عرب از شمال غرب آقریقا تا سواحل شرق خلیج فارس جذب تفکرات سلفی می شوند . آنها حتی قرآن را به سبک ترتیل شیخ سدیس و شیخ حذیفی (امامان جماعت حرمین حجاز) می خوانند !.نماز و روزه و حج را به فتوای مفتی سعودی بجا می آورند. معتبرترین علمای سنی جهان اسلام اکثرأ فارغ التحصیلان دانشگاه ام القرائ مکه و دانشگاه اسلامی مدینه و دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض هستند.
جالب است که بن لادن در دهه 1990 زمانی که در افغانستان علیه کمونیستها می جنگید بیشترین عضوگیری را برای القاعده از صفوف جوانان مصری انجام داد یعنی بیشترین پیروان خود را از آغوش اخوان المسلمین ربود. نیروی کار مصری در کشورهای عربی خلیج فارس سه دهه قبل اکثرا معلم و استاد دانشگاه و طیبیب ومهندس وحقوقدان و روزنامه نگار بودند لیکن امروز غالبا کارگران ساده ای هستند که پس از چند سال کار در این کشورها با ریش های بلند و دشداشه های کوتاه ( به سبک پیروان متعصب وهابیت) به کشورشان بازمی گردند.
مصر امروز در سطح داخلی با مشکلات اقتصادی و سیاسی متعددی گریبانگیر است و در سطح بین العربی و بین المللی از نادیده گرفته شدن های مکرر رنج می برد. در سوی مقابل این عربستان است که در راس امپراطوری ثروتمند جدید جهان عرب( شورای همکاری خلیج فارس )هژمونی خود را بر اعراب تحمیل کرده است.
نقش عربستان در سیاست خارجی امریکا برای کنترل ایران، هم چنین نفوذ سعودی ها بر جناح اکثریت در لبنان و حمایت موثر سیاسی و امنیتی از سنی های عراق در کنار تاثیر تفکر و پول سعودی در فلسطین و نقش محوری در تلاشهای صلح اعراب و اسرائیل، جایگاه عربستان را در منازعات خاورمیانه و نظام بین الملل ارتقاء داده است. در کنار این پتانسیل سیاسی و اقتصادی، رسانه های وابسته به سعودی گوش و چشم اعراب را پر کرده اند.
اغراق نیست اگر گفته شود در حال حاضر از هر ده متفکر و نخبه مطبوعاتی و رسانه ای عرب هشت نفر آنها برای سعودی کار می کنند و از دو نفر باقی مانده یک نفر هم برای سایر کشورهای عربی خلیج فارس کار می کند. نخبگان ، نویسندگان ،هنرمندان ،وزراء و سیاسیون بازنشسته عرب با گرفتن دستمزدهای کلان در بیروت و لندن و دبی اقامت گزیده و به این امپراطوری جدید و سخاوتمند عربی خدمت می کنند.
خلیج فارس کانون توجه بوش در نخستین سفر خاورمیانه ای
سفر خاورمیانه ای ماه ژانویه 2008 جرج بوش مثال خوبی برای بررسی تحولات جدید قدرت در خاورمیانه و تاثیر آن بر ایران می باشد. جرج بوش در تنها دیدار خاورمیانه ای دوره زمامداری خود، از پنج کشور عربی ، اسراییل و کرانه باختری دیدار کرد.
چهار کشور از این پنج کشور عربی کشورهای خلیج فارسی بودند. ایستگاه آخر مصر بود که وی توقفی کوتاه در آن داشت.بوش با دو دستور کار علنی به خاورمیانه سفر کرد.
ایجاد یک ائتلاف عربی علیه ایران و فعال کردن مذاکرات حل وفصل نهایی بین اسرائیل و فلسطین. جرج بوش در مقایسه با اسلاف خود تا سال آخر ریاست جمهوری هیچ علاقه ای برای فعال کردن مذاکرت صلح اعراب و اسرائیل از خود نشان نداده بود و به همین جهت از سوی اعراب میانه رو مورد انتقاد بود که کاری برای فلسطینی ها نکرده است.
در واقع بوش با راه اندازی کنفرانس آناپولیس و نام بردن برای نخستین بار از تشکیل یک دولت فلسطینی ، بدهی خود را به اعراب میانه رو تسویه کرده است و در مقابل انتظار دارد آنها در مهمترین پرونده خاورمیانه ای پیش روی بوش یعنی انزوا و مهار ایران به وی کمک کنند.
تنها سخنرانی جرج بوش در سفر خاورمیانه ای وی در مرکز مطالعات استراتژیک ابوظبی صورت گرفت. در این سخنرانی جرج بوش خواستار ایجاد ائتلاف علیه ایران شد.
جدای از اینکه وی در تحقق این هدف موفق بوده یا نه، وجود چنین دستور کاری و اعلام آن در خلیج فارس ان هم در نزدیکترین نقطه به سواحل ایران و کشوری که بالاترین حجم تجارت را با ایران دارد ، خود بخود نقش کشورهای خلیج فارس را نسبت به حوزه خاورمیانه در سیاست خارجی امریکا از یک سو و در ارتباطات ایران و اعراب از سوی دیگر ارتقاء می دهد.
هدف دوم اعلام شده بوش در این سفر فعال کردن مذاکرات موسوم به حل وفصل نهایی بین اسرائیل و فلسطین بود که در آناپولیس بر آن توافق شده بود.
بوش نخستین رئیس جمهور امریکاست که از ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی یاد کرده ،او هم چنین موضوع آوارگان فلسطینی را تحت عنوان جبران خسارت اوارگان در دستور کار قرارداده است. منظور از جبران خسارت پیدا کردن راه حلی بجز بازگشت آوارگان می باشد. این مسئله مجددا ایفای نقش کشورهای نفت خیز عربی را می طلبد.
در طرح صلح عربی که عربستان بانی آن می باشد نیز بجای تاکید بر بازگشت همه اوارگان به حل وفصل عادلانه این مشکل اشاره شده که نشان می دهد اعراب طرفدار سازش، با بازگشت بخشی از آوارگان و جبران خسارت باقیمانده آنها در خارج از اراضی اشغالی موافقت دارند. ناگفته پیداست که در جبران خسارت آوارگان باز تکیه اصلی بر دلارهای نفتی کشورهای عربی خلیج فارس خواهد بود.
طی سه دهه گذشته برای کشاندن کشورهای عربی به مذاکرات بین المللی صلح،همواره آخرین سنگرعربستان سعودی بوده است هم چنانکه در برگزاری کنفرانس آناپولیس وقتی خیال امریکا راحت شد که عربستان با برگزاری این اجلاس موافقت کرد.سایر کشورهای عربی یا زودتر از عربستان ناچار به تن دادن به ظرح بوش بودند یا هم چون سوریه وقتی دیدند عربستان در اجلاس شرکت می کند، از ترس حذف شدن به آناپولیس رفتند.
از دو دستور کار سفر بوش موضوع ایران از الویت و اهمیت بیشتری برخوردار بود .تا جائی که گفته می شود انگیزه بوش از فعال کردن مذاکرات اعراب و اسرائیل ادای دین به اعراب برای راضی کردن آنها جهت پیوستن به سیاست کنترل ایران بوده است.چراکه بوش همواره از سوی اعراب طرفدار صلح با اسرائیل متهم بود که بر خلاف پدرش و کلینتون ابتکاری برای صلح خاورمیانه نداشته است.
وی در اخرین سال ریاست جمهوری به سراغ این پرونده رفته اگر چه بدیهی است که وقت کافی برای به سرانجام رساندن این مذاکرات پیچیده نخواهد داشت. از سوی دیگر فلسطینی ها به دو گروه فتح و حماس تفسیم شده اند که از این میان حماس مخالف مذاکره با اسرائیل می باشد.
دولت المرت در تل آویو هم ضعیف ترین دولت اسرائیل در دهه های اخیر در سطح داخلی بوده و متحمل شکست سختی از حزب ا..لبنان نیزشده است . بنابراین با فرض ضعف در هر سه ضلع این مثلث، شانس موفقیت مداکرات صلح از هر زمان دیگری کمتر است .پس باید بدنبال انگیزه دیگری برای علاقه مندی بوش به این پرونده در شرایط پیچده کنونی منطقه بود.این انگیزه چیزی جز ایران نیست.
در یک میز گرد بررسی سفر خاورمیانه ای بوش در تلویزیون الجزیره که با حضور تحلیل گران عرب برگزار شد مجری برنامه اشاره کرد:"جرج بوش پدردر سال 1991 بعد از آن که از حمایت کشورهای عضو پیمان دمشق(شورای همکاری ،مصر و سوریه) در جنگ دوم خلیج فارس برای آزاد سازی کویت مطمئن شد، کنفرانس مادرید را به اعراب هدیه داد ایا اکنون در مقابل سناریوی مشابهی هستیم؟
کنفرانس اناپولیس و سپس کنفرانس کشورهای اهداء کننده کمک مالی در پاریس در مقابل حمایت اعراب از سیاست امریکایی انزوای ایران"6؟ تقریبا سایر شرکت کنند گان نیز اتفاق نظر داشتند که هدف اصلی بوش از کنفرنس آناپولیس و سفر خاورمیانه ای انزوا و مهار ایران بوده است.
قبل از سفر بوش به خاورمیانه وزرای خارجه و دفاع امریکا در سفری دوره ای به این منطقه بر سر فروش حداقل 63 میلیارد دلار اسلحه به کشورهای خاورمیانه توافق کردند .
سهم اصلی از این معامله تسلیحاتی بزرگ نصیب عربستان و اسراییل و در درجه بعد نصیب کشورهای کوچکتر عضو شورای همکاری گردید. این کشورها گرچه بار سنگین این هزینه ها را می پردازند لیکن این هزینه ایست که آنها با طیب خاطر حاضر به پرداخت آن هستند زیرا از نظر آنها این همکاریها امریکا را به حفظ امنیت رژیم های سنتی عربی متعهد تر می سازد.
از سوی دیگراین رویکرد نظامی و تسلیحاتی طبعا نمی تواند بدون ارتباط با تلاش امریکا در کنترل قدرت ایران با استفاده از پتانسیل طبیعی و جغرافیایی کشورهای منطقه باشد.
تحقیر مصر در سفر خاورمیانه ای جرج بوش
بوش در اخرین مرحله از سفرش و پس از 3روز میزبانی ویژه ی اماراتیها و کویتیها و بحرینیها از وی بعنوان یک دوست و میهمان بزرگ و دو شب اقامت در عربستان و پذیرایی شاهانه ملک عبدالله از وی در ریاض و در مزرعه شخصی خود در خارج از ریاض و دریافت هدایای سخاوتمندانه و شمشیرهای نمادین و زرین عربی ، وارد شرم الشیخ شد و تنها ساعت میهمان حسنی مبارک بود.
از سفر فوق العاده کوتاه وی به بزرگترین کشورعربی، مصریها با عناوینی هم چون تحقیر مصر،توقف برای صرف ناهار،عبور و نه دیدار و توقف برای سوخت گیری... یاد کردند. مبارک برای دیدار با بوش به محل اقامت وی رفت و بوش برخلاف دیدارهایش از حوزه خلیج فارس ، اسرائیل و کرانه باختری که پس ازملاقات باسران این کشورها در کنفرانس خبری مشترک با میزبانان خود شرکت می کرد، در شرم الشیخ و در حضور مبارک که شیفته شرکت در کنقرانس های مطبوعاتی با سران کشورهای غربی و صحبت کردن به انگلیسی با لهجه غلیظ مصری است، صرفا به قرائت بیانیه ای کوتاه اکتفا کرد. و خبرنگاران و مبارک را ناامید ساخت.
واقعیت آن بود که بوش در شرم الشیخ دستور کار مهمی برای مذاکره با مبارک نداشت و مصریها همین قدر که بوش خویشتن داری کرده و در حضور مبارک و خبرنگاران انتقادات امریکا از اوضاع داخلی مصر و نگرانی از آینده این کشور را بر زبان نیاورد ، باید خشنود می شدند.
واضح است که امریکا مایل نیست با دخالت دادن مصر در مذاکرات اسرائیل و فلسطین ، مسئله را پیچیده تر کند.کاری که قبلا در کمپ دیوید توسط کلینتون با حضور مصر و اردن صورت گرفته بود و نتایج آن برای امریکا و اسرائیل راضی کننده نبود.
بوش در حالی به مصر سفر کرد که روابط دو کشور علی رغم اصراری که مبارک دارد که خود را هم پیمان امریکا معرفی کند،در وضعیت دشواری بسر می برد. امریکائیها بر سر موضوع حقوق بشر و دمکراسی رفتاری که با مصر می کنند، با کوچکترین کشور عربی یعنی بحرین هم قابل مقایسه نیست.
در بحرین علی رغم کارنامه غیر دمکراتیک دولت در برگزاری انتخابات پارلمانی سال 2006 و ببار آوردن رسوایی معروف به بندر گیت8 امریکاییها قانع شده بودند که فشار بر این کشور را بر سر موضوع حقوق بشر و دمکراسی بردارند. لذا بوش در منامه حرفی از گسترش دمکراسی نزد. لیکن در مصر فشار بر دولت مبارک یکی از محورهای اصلی دستور کار بوش بود.
امریکا نگران آینده مصر است به همین دلیل تماسهای خود را با همه احزاب معارض مبارک حتی اخوا ن المسلمین برقرار کرده است.
در انتخابات سال 2005 با فشار امریکا ایمن نور از مخالفین مبارک از زندان آزاد و در انتخابات بعنوان رقیب مبارک شرکت کرد و لی پس از انتخابات دو باره بخاطر فعالیتهای انتخاباتی و ضدیت با مبارک دستگیر و روانه زندان شد. یکی از درخواستهای امریکا از مصر آزادی ایمن نور از زندان است.
جمال مبارک پسر 44 ساله مبارک که از سوی وی برای جانشینی به سبک سایر جمهوریهای سلطنتی عربی آماده می شود، گزینه مطلوب و برتر امریکا نیست چرا که در توانایی وی برای اداره این کشور پیچیده و بزرگ شک وجود دارد.
مصر امروز نمونه یک کشور با قدمت و تمدن چندین هزار ساله است که در نتیجه عملکرد حاکمانش شخصیت خود را از دست داده و از احترامی حتی به اندازه یک کشور کوچک در سطح منطقه ای و بین المللی نیز برخوردار نیست.
ناگفته پیداست که مصر در دو پرونده مهم دیگر در سیاست خارجی امریکا یعنی ایران و عراق ،نه توانی برای ایفای نقش دارد و نه امریکا تمایل دارد این کشور را مداخله دهد.توان مصر در سیاست انزوای ایران بسیار ناچیز است و دولت مبارک فاقد ابزارهای تاثیر گذاری بر عراق ، افغانستان و لبنان می باشد.
امریکا همه چیز را در مصر موکول به اصلاحات سیاسی کرده است حتی هنگامیکه مصریها مثل عربهای خلیج فارس خواستار آغاز مذاکرات مربوط به تجارت آزاد با آمریکا شدند، کاخ سفید پرونده های اقتصادی و سیاسی مصر را به هم ربط داده،و مذاکره با مصر بر سر تجارت ازاد را به بعد از اصلاحات سیاسی موکول کرد در حالیکه امریکا چنین برخوردی با هم پیمانان خلیج فارسی خود نکرده و مذاکرات تجارت آزاد را با اغلب این کشورها به پایان برده است.
نتیجه گیری
الف)سیاست انزوای ایران و مهار قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی و عدم حذف گزینه برخورد نظامی، سیاست محوری بوش در خاورمیانه می باشد.دراین سیاست هم پیمانان منطقه ای امریکا کشورهای عربی خلیج فارس هستند.گرچه مهار ایران موضوع جدیدی درسیاست خارجی امریکا نیست و طی سه دهه گذشته استمرار داشته است لیکن تفاوتهایی با گذشته دارد.
انزوا و مهار توان منطقه ای ایران به کلید حل سایر مشکلات امریکا در خاورمیانه تبدیل شده است درعراق لبنان و فلسطین مزاحم اصلی ایران و گروههایی هستند که از سوی ایران حمایت می شوند.
امریکا در صورت کنترل نفوذ ایران در عراق و حذف ارزش افزوده ای که از معادله عراق بنفع ایران ایجاد شده ، می تواند به انتقادات هم پیمانان عرب خود پایان دهد و آنها را به پذیرش شرایط جدید در عراق راضی و بالمآل همکاری انها را در کنترل خشونت های گروههای سنی در عراق جلب نماید.
بدیهی است مهار ایران و قطع حمایتهای ایران از حماس که اکنون به عنوان دولت منتخب در غزه با اسرائیل و طرح های صلح محافظه کاران عرب مخالفت می ورزد، در این مرحله نسبت به گذشته که مقاومت اسلامی فلسطین در حاکمیت نبود از اهمیت بیشتری برخوردار است.
هم پیمانان عرب امریکا در خاورمیانه برای همراهی با سیاست مهار ایران بویژه پس از اشغال عراق و خروج شیعیان از انزوای تاریخی، انگیزه ی لازم را دارند و در مقاطعی خود نیز امریکا را برای کنترل قدرت ایران ترغیب کرده اند.ابراز نگرانی اعراب از شکل گیری هلال شیعی مبین همین انگیزه است.
همراهی اعراب با امریکا علیه ایران با دو نگرانی عجین است.اول ترس از برخورد نظامی و نگرانی از اینکه امریکا از این ائتلاف برای فراهم کردن شرایط بین المللی جهت انتخاب گزینه نظامی سوء استفاده کند. چرا که در این صورت یک فاجعه دیگر در منطقه اتفاق خواهد افتاد که هزینه آن را باید همه کشورهای منطقه بدهند.
دوم هراس از افکار عمومی اعراب که بشدت ضد امریکایی است و ائتلاف دولتهای خود علیه ایران را مشروع نمی دانند. بنابراین کشوهای عربی در ارتباط با ایران بسیار محافظه کارانه عمل می کنند . انها وقتی لحن امریکا علیه ایران تند می شود ، می گویندکه ایران یک کشور همسایه است و موضع انها با امریکا متفاوت است.
نظیر آنچه اماراتیها در ابوظبی پس از سخنان تند بوش گفتند. از سوی دیگر برای مصون ماندن از تبعات دشمنی با ایران در صورت استفاده امریکا از قلمرو آنها برای تعرض به ایران، از تحرکات دیپلماتیک پروتکلی که دولت ایران شائق است با آنها داشته باشد، استقبال می کنند.
لیکن این تحرکات بدان معنا نیست که امادگی دارند گامی جدی در مسیر ارتقائ سطح روابط سیاسی و اقتصادی بردارند بلکه برعکس و درست در زمانی که میزبان هیاتهای مختلف ایرانی هستند،بدون سر وصدا در پشت صحنه موانع جدی بر سر راه منافع اقتصادی و تجاری ایران و مؤسسات و اتباع ایرانی در خاک خود ایجاد می کنند .
تجار، شرکتها مسافرین و بانکهای ایرانی در ان سوی آب در حال حاضر یکی از سخت ترین وتحقیر آمیز ترین شرایط پس از انقلاب را تجربه می کنند.
در فضای جدیدخاورمیانه، اعراب از ورود به همکاریهای جدی با ایران که باعث تثبیت و ارتقاء جایگاه ایران می شود،خود داری می نمایند. لذا پیش بینی نمی شود از همکاریهای استراتژیک نظیر آنچه در اجلاس سران شورای همکاری در دوحه از سوی میهمان ایرانی ارائه شد، استقبال نمایند.
جالب است بدانیم که بیانیه ریاست اجلاس که در ان از حضور ایران و پیشنهادات هیات ایرانی استقبال شده بود، حتی در سایت رسمی شورا درج نگردیده ، بدین مفهوم که این بیانیه مورد اجماع شورا نبوده و جزو اسناد شورا به حساب نمی آید.به گفته یک تحلیل گر عرب پذیرش این پیشنهادات نوعی ارتداد سیاسی ازسوی اعراب تلقی می شود.
البته دبیرکل شورا صریحا نیز اعلام کرد که دعوت از ایران بنا به درخواست این کشور و از سوی کشورمیزبان انجام شده و شورا هرگونه همکاری با ایران را موکول به حل موضوع جزایر سه گانه با امارات می داند.
تاثیر گذارترین کشورعربی رقیب ایران در خاورمیانه عربستان سعودی است . در تمامی مناطقی که ایران نفوذ دارد عربستان نیز حضور داردو بازیگر اصلی اعراب است. در فلسطین ،عراق، لبنان خلیج فارس، افغانستان و جهان اسلام .
بعلاوه دربازار نفت و اوپک عربستان یک قدرت بلامنازع به حساب می اید. آنچه باعث افزایش تصاعدی قدرت عربستان در این صحنه ها می شودهم پیمانی با امریکا و هم پوشانی منافع مشترک آنهاست.
مصر هم چنانکه گفته شد دوران فترت و ضعف خود را می گذراند. گرچه فاقد ابزارهای موثر تاثیر گذاری در تحولات خاورمیانه است لیکن به هر حال مصر کانون تمدن ،فرهنگ و سیاست در جهان عرب بوده است و پتانسیلهای نهفته فراوانی دارد.
شاید برخی تحلیل گران ایرانی دوره کنونی را که مصر سرخورده و رها شده است، بهترین دوران برای از سر گیری روابط با این کشور بدانند لیکن در عمل مشاهده می شود که ضعف دولت مبارک در مقابل امریکا و اصرار وی در ماندن در دایره هم پیمانان واشنگتن و نگرانی ازاینکه امریکا مداخلات خود را در مصر به نفع رقبای وی و فرزندش افزایش دهد، مانع از آن بوده تا دولت مصرجسورانه بتواند برای از سرگیری روابط با ایران تصمیم بگیرد.
آنچه مسلم است در شرایطی که ایران بتدریج به یک قدرت منطقه ای تبدیل می شود و در زمانی که مصربا اینده ای مبهم و توان تاثیر گذاری اندک در حوادث خاورمیانه در سایه سنگین عربستان قرارگرفته، از سرگیری روابط با ایران بیشتر به سود مصر خواهد بود لذا باید اشتیاق بیشتری از ایران برای ورود صحنه بازی بزرگ خاورمیانه نشان دهد.
بدون شک در تحلیل توازن قدرت در جهان عرب و خاورمیانه از توان اقتصادی کشورها نیز نباید غافل بود . کارشناسان اقتصادی از اینکه حجم ذخایر ارزی 6 کشور عربی خلیج فارس به رکورد 1600 میلیارد دلار یعنی بالاتر از چین رسیده شگفت زده اند بخصوص که پیش بینی می کنند این ذخایر با توجه به افزایش قیمت نفت، تا پایان این دهه به رقم خیره کننده 3000 میلیارد دلار بالغ شود.
با توجه به ثبات افتصادی و تجربه موفق این کشورها در استفاده از درآمدهای نفتی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی، در طول دهه آینده نیز باید شاهد یک جهش بلند دیگر در توسعه این کشورها بود.
نظر شما :