وضعیت متغیر
نویسنده خبر:
عباس ملکی
نگاهى به مبانى نظرى سياست خارجى فدراسيون روسيه
بزرگترين توده خشکى جهان منطقه ايست مابين تنگه جبل الطارق تا شبه جزيره کامچاتکا در کناره اقيانوس آرام که دو قاره آسيا و اروپا را در بر گرفته و مناطق خاورميانه و آفريقا نيز همچون زائده اى به اين بزرگترين قطعه خشکى متصل اند. نام اين مناطق را اورآسيا نهاده اند. بخش بزرگ اين منطقه در اختيار يک کشور يعنى روسيه است. گرچه در جريان فروپاشى شوروى، از دل اين امپراتورى، 15 کشور زاده شد، اما همچنان جمهورى فدراتيو روسيه بزرگترين کشور جهان است و تمامى عناصرى که دانشمند اين کشور يعنى مندليف در جدول عناصر شيميايى خود معرفى نمود، را در جاى جاى اين سرزمين وسيع در اختيار دارد.
اين کشور با وسعتى برابر با1/17 ميليون کيلومتر مربع مساحت محل زندگى جمعيتى برابر با 7/145 ميليون نفر است که 85 درصد آنان از نژاد روس هستند. با اينکه اين کشور، فدراسيونى متشکل از 89 منطقه و جمهورى هاى خودمختار است، اما اکثر جمعيت در غرب کوه هاى اورال ساکن هستند.
زنگ خطر جدايى و تجزيه طلبى در پس از فروپاشى آنگاه بصدا درآمد که در منطقه قفقاز، در يک نزاع خونين ده ها هزار چچنى در فاصله 1994 تا 1996 کشته شدند و مجددا اين خيزش در 1999 قوت گرفته و همچنان بصورت روزمره از مردم چچن و سربازان روس قربانى مى گيرد.
روسيه حدود 49 ميليارد بشکه نفت شناخته شده داشته که 5 درصد کل نفت جهان است. همچنين بزرگترين دارنده گاز جهان با يک سوم کل گاز است. مزارع بزرگ کشاورزى که بصورت دولتى و تعاونى اداره مى شوند در سراسر روسيه وجود داشته اما از لحاظ محصول اين کشور همواره به کمک هاى بين المللى غذايى نياز داشته است.
76 درصد از جمعيت در شهرها زندگى مى کنند. هم اکنون بزرگترين برنامه خصوصى سازى در جهان در روسيه در حال اجراست. از موشک هاى فضايى تا مغازه هاى کوچک قرار است که همه خصوصى شوند. دولت روسيه بخش هاى نظامى را مجبور کرده است تا خود بازاريابى کرده و اجناس خود را بفروش رسانند.
سياست خارجى روسيه
سياست خارجى اتحاد شوروى در پس از انقلاب اکتبر 1917 و فروپاشى امپراتورى روسيه به تدريج حاصل تعامل ميان منافع ملى شوروى و ايدئولوژى کمونيسم گرديد. هرمقدار که اين انقلاب بيشتر تثبيت مى شد، روح اين شعار کارل مارکس که پرولتاريا ميهن ندارد بيشتر در فرآيند سياست خارجى شوروى و برپايى انقلاب ها و رژيم هاى کمونيستى و سوسياليستى در نقاط مختلف جهان تجلى مى يافت.
ساختار سياست خارجى شوروى نيز از ابتدا به صورت شورايى قرار بود اداره و کميسر خارجى بجاى وزير امور خارجه فعاليت مى نمود. سياست خارجى شوروى در طول هفتاد و پنج سال بصورت کلى رشد بين المللى کمونيسم و نجات طبقه جهانى کارگر را همراه با تامين منافع ملى اتحاد شوروى مورد توجه قرار داده بود.
در پس از جنگ جهانى دوم استالين پيروزتر از بقيه رهبران متفقين از جنگ بيرون آمد و مرزهاى نفوذ خود را از تنگه برينگ يکسره تا دروازه براندنبرگ در قلب برلين گسترش داد. رقابت مابين ايالات متحده و اتحاد شوروى در طول سالهاى پس از جنگ جهانى دوم بصورت جنگ سرد و با استراتژى هايى همچون همزيستى مسالمت آميز، تنش زدايى و بازدارندگى ادامه يافت. در طول اين سالها، سياست خارجى شوروى بدنبال راه کارهايى بود تا بتواند کرملين را در مواجهه با مشکلات عديده داخلى اتحاد شوروى و اقمار آن کمک نمايد.
بعنوان مثال پيشنهاد گورباچف به ريگان در 1986 و در اجلاس ريکياويک مبنى بر برچيدن کامل سلاح هاى هسته اى دو ابرقدرت، در واقع راهى براى جلوگيرى از وخيمتر شدن اقتصاد روبه زوال اتحاد شوروى بود.
سياست خارجى روسيه در دوران اتحاد شوروى ايدئولوژيک بود. پس از فروپاشى شوروى سياست خارجى اين کشور از ايدئولوژى رها شد، اما در سالهاى اول از چنگ تئورى هاى مطرح در دوران بلشويسم رها نگشت. علت اساسى رها نشدن از مبانى نظرى دوران کمونيسم به خلا، تئوريک بوجود آمده در پس از 1992 باز مى گردد. تئورى پردازان روسى نتوانستند در پس از فروپاشى مارکسيسم بعنوان تئورى رسمى علوم اجتماعى در جامعه روسيه، نظريه جديدى را جايگزين نمايند. خصوصا آنکه چالش هاى پيش آمده در دوران پس از جنگ سرد با دوران پيشين در محيط بين المللى کاملا متفاوت بود.
از طرف ديگر دستگاه ديپلماسى با واقعيات روبرو بوده و هر روزه واقعه و حادثه جديديد در جهان رخ مى داد که دستگاه عامل سياست خارجى روسيه مى بايد موضع خود را بيان مى داشت و در آن مورد به عکس العمل مى پرداخت. در غياب نظريه پردازى هاى پخته و کارشده، سياستمداران روسى به تفکرات کاربردى پرداختند. عامل ديگر آن بود که بصورت سنتى آکادمى هاى متعدد شوروى، وظيفه مراکز مطالعاتى و پژوهشى در علوم را به عهده داشتند. با فروپاشى شوروى، وضعيت معيشتى محققان فرهنگستان ها به يکباره دچار افول گرديد و به ناچار اکثر محققان براى امرار معاش رو بسوى رسانه ها بخصوص راديو، تلويزيون و نشرياتى کردند که به نوعى با غرب در ارتباط بوده و مشکل مالى کمترى داشتند.
کمتر کسانى در موسسات وابسته به آکادمى براى نظريه پردازى در سياست خارجى باقى ماندند. اکثر دانشمندان روسى در فضاى ياس و نااميدى به کشورهاى ديگر مهاجرت نمودند. و اين چنين شد که عامل شخص، ديدگاه ها و طرزتلقى او از محيط و گرايش هاى سياسى و تاريخى وى در سياست خارجى روسيه نقش اساسى پيدا نمود و هرگونه تغيير و يا تعويض در دستگاه ديپلماسى روسيه باعث چرخش هاى شگرف گرديد.
نظريات مطرح در سياست خارجى روسيه
ديدگاه ها در مورد سياست خارجى با توجه به عامل شخص و نقش آن در روسيه به دو دسته کلى تقسيم مى شود: آتلانتيسيست ها و اوراسيانيست ها.
1- آتلانتيسيست ها: گروه محدود اما با نفوذى از مقامات دولت روسيه و روشنفکران را شامل مى شود که متمايل به استراتژى هاى طرفدار غرب براى مسکو مى باشند. آندره کوزيروف، اولين وزير امور خارجه فدراسيون روسيه (از اوت 1991 تا دسامبر 1992) يکى از مهمترين عناصر اين طرز تفکر بود. در نيمه اول دوران 8 ساله رياست جمهورى بوريس يلتسين در دهه 1990، اين تئورى به مرحله عمل درآمد. مقاماتى که به اين نظريه متمايل اند، معتقدند که مهمترين وظيفه سياست خارجى روسيه، تسهيل در امر پيوستن اين کشور به باشگاه کشورهاى دمکراتيک با اقتصاد بازار است.
البته اين کار مى بايد با يک مبناى برابر و بدون هرگونه فشار تبعيض آميز در پيوستن روسيه مثلا به ناتو انجام مى پذيرفت. روسيه اين کار را با پيوستن به سازمان همکارى و امنيت اروپا شروع کرد. روسيه معتقد بود که اين سازمان ميتواند امنيت را از ونکوور تا ولادى وستک تضمين نمايد. روسيه همکارى خود را در دوره غربگراها با اتحاديه اروپا، سازمان همکارى هاى اقتصادى و توسعه و گروه هفت مستحکم نمود. از طرف ديگر اين گروه معتقدند که بهتر است روسيه فعاليت هاى خود را در جمهورى هاى بجامانده از شورو ى سابق که اصطلاحا به آن خارج نزديک مى گويند، کاهش دهد.
در اين تفکر بر اثر مرور زمان و بخصوص نبود همخوانى با واقعيت تحولات جهانى که مهترين آن عدم وفادارى غرب به تعهداتى بود که در آستانه فروپاشى شوروى به مقامات کرملين داده بودند، انشعاب روى داد و آنان بهه دو دسته تقسيم شدند:
الف- طرفداران کوزيرف: آنان معتقد بودند که راهى براى روسيه بجز همکارى تمام و کمال با غرب متصور نيست. کوزيروف خود معتقد بود که هرگونه همکارى با کشورهايى که در نگاه آمريکا بعنوان ياغى شناخته شده اند، براى روسيه مضر است. او خود بارها از ملاقات با وزير خارجه وقت ايران طفره رفت.
ب- سياستمداران ليبرال: اين دسته مدعى بودند که مى توان علاوه بر داشتن يک گفتمان مدنى با غرب، با کشورهاى مستقل مشترک المنافع نيز روابط عادى داشت.
2-اوراسيانيست ها: اين گروه معتقدند که روسيه يک کشور آسيايى-اروپايى است. آنان در ابتدا بصورت عکس العمل در برابر نظريات غربگرايانه يلتسين و کوزيروف ظهور کردند و از 1995 به بعد در ميان روشنفکران نفوذ اين تفکر زياد شد.
با توجه به سابقه تاريخى اين تفکر که بر مبناى مهاجرت و همچنين سکناى روس ها در دشت ها و جلگه هاى وسيع اروپاى شرقى، قفقاز، آسياى غربى، آسياى شمالى و مرکزى در گذشته هاى دور تا ابتداى قرن بيستم قرار داشت، آنان معتقدند که روسيه، کشورى بى مانند است و از لحاظ تاريخى هيچگاه تنها بخشى از اروپا نبوده، بلکه علاوه بر آنکه پلى مابين تمدن هاى شرق و غرب است، از لحاظ بنيادى نيز ارائه کننده روش زندگى جديدى به غير از شرق و غرب متعارف است. اين طرز تفکر با توسعه يافتن در ميان انديشمندان روسى خود به چند ديدگاه متفاوت تقسيم گرديد:
الف تفسير دمکراتيک (اصلاحگرايان): اين دسته که اکثرا کمونيست ها و ملى گرايان را در بر مى گيرند، شامل طيفى از تفکراتى است که بر شکوه و عظمت روسيه در گذشته تکيه مى کنند. آنان بصورت کلى از رفتار غرب در برابر روسيه در سالهاى پس از فروپاشى و باز نشدن درب هاى سازمان هاى غربى به روى روسيه بشدت ناراضى هستند و سعى مى نمايند مردم روسيه را متقاعد نمايند که در سالهاى اخير، اين مردم همواره تحقير شده اند. کمک هاى نهادهاى غربى و بخصوص آمريکايى به روسيه نيز عمدتا کم و ديرهنگام بوده است. اين تفسير از انديشه اوراسيايى منعکس کننده الزامات ژئوپليتيک روسيه است.
روسيه نيازمند روابط باثبات با شرق و غرب است، اما همچون ديدگاه قلب زمين مکيندر، منطقه اصلى براى مانور سياست خارجى روسيه اوراسيا است و بقيه مناطق جهان، پيرامونى است. اين دسته نگاه ويژه اى به منافع ملى روسيه دارند و بر اين نظرند که منافع ملى روسيه توسط جغرافيا، تاريخ، فرهنگ و اخلاق روسى از پيش تعيين شده است.
سرگئى استانکويچ، يکى از نظريه پردازان رفرميستى اوراسيايى معتقد است که مفهوم امنيت در دل منافع ملى است. موضوعاتى از جمله دفاع از خود، جلوگيرى از فروپاشى مجدد، تشکيل سيستم فدرال دمکراتيک که از ديکتاتورى و جدايى طلبى جلوگيرى نمايد و همچنين تضمين امنيت براى اقليت هاى روسى که در خارج نزديک زندگى مى نمايند، همه وهمه از اهداف سياست خارجى فدراسيون روسيه بايد باشد. به نظر اين دسته، دو گروه از کشورها در سياست خارجى روسيه داراى اولويت هستند: کشورهاى مستقل مشترک المنافع و کشورهاى اروپاى شرقي.
ب اسلاوگرايان: اين گروه به نقش تمدنى و فرهنگى روسيه که در گذشته بصورت يک امپراتورى تجلى پيدا کرده بود، بيشتر توجه کرده و به ژئوپليتيک کمتر علاقه نشان مى دهند. آنها معتقدند که روسيه بهتر است که بجاى آنکه پذيراى کمک هاى غرب باشد، به منابع عظيم انسانى و کانى خود اتکا کند. آنان مخالف پيوستن روسيه به نهادهاى غربى هستند و آن را با کاهش حاکميت دولت روسيه در داخل همسان مى بينند.
در مورد اقليت هاى روس که در کشورهاى بجامانده از شوروى سابق و يا اروپاى شرقى زندگى مى کنند، معتقدند که حفظ امنيت آنها بايد اولويت داشته باشد و در اين راه حتى از نيروى نظامى نيز استفاده شود. کشورهاى آسيايى همسايه روسيه در جنوب و شرق اين کشور نيز بايد جايگاه ويژه اى در سيباست خارجى روسيه داشته باشند.
ج- طرفداران قدرت ملى: اين دسته ائتلافى از نيروهاى مختلف هستند که در صنايع نظامى، ارتش و وزارت خانه هاى مختلف مشغول به کارند.
آنان مـدافع روسيه اى قوى هستند که بتواند با حاکميت قانون هرگونه بى ثباتى، آنارشى و هرج و مرج در جامعه روسيه را سرکوب نمايد. آنان معتقدند در حاليکه واقعيت نشان از آن دارد که روسيه ديگر ابرقدرتى جهانى نيست، اما در عين حال روسيه مى تواند بازيگرى بين المللى در جهان باشد و در عين حال مشکلات داخلى خود را حل کند. آنان درعين حال که با غربگراها مخالفند، معتقدند که اين که گفته شود روسيه يک کشور آسيايى و اروپايى است نيز صحيح نمى باشد، روسيه يک کشور با هويت روسى است و بهترين روش پى گيرى ارزشهاى روسى است.
در نگاه آنان خارج نزديک ارجحيت اول در سياست خارجى است و حتى معتقدند که وحدت تدريجى مجدد بازرگانى، اقتصادى و نظامى با کشورهاى مستقل مشترک المنافع ضرورت دارد. آنان روابط با غرب را بشرطى توصيه مى نمايند که غرب در کره نفوذ روسيه که عمدتا در خارج نزديک است، منافع روسيه را شناسايى به آنان احترام گذارد. آن ها به روابط روسيه با غرب مشکوکند و غرب را داراى آنظرفيت نمى دانند که بتواند به روسيه کمک کنند.
در عوض روسيه مى تواند با صدور سلاح و انرژى منابع مالى خود را تامين نمايد. بنظر آنان غرب معتقد است که روسيه مجددا و تدريجا به فضاى دوران شورورى مسلط مى شود و اين بار از روش هاى قانونى، اقتصادى و امنيتى بهره ميبرد. مانند آنچه که در مورد روسيه سفيد، ترکمنستان و تاجيکستان اتفاق افتاده است. بنابراين غرب ممکن است که سياست مهار جديدى را عليه روسيه بکار گيرد. آنان منتقد گسترش ناتو به شرق اند و اين کار را جرقه اى براى رويارويى روسيه و غرب مى دانند.
نتيجه گيرى
طى چند سال گذشته سياست خارجى روسيه با تغييرات متعددى روبرو بوده است. نگاه غربگرايانه يلتسين و وزير خارجه او آندره کوزيرف به نگاه واقعگرايانه تر يوگنى پريماکف و سپس به ديدگاه اورآسيايى ولاديمير پوتين رئيس جمهور اين کشور تبديل شده است. در جريان اين تحول، سياست خارجى روسيه در قبال کشورهاى جنوبى و آسيايى از حداکثر اهميت برخوردار شد..
زيرا پارامترهاى اساسى در روابط روسيه و غرب از پيش و در چارچوب نگاه اروپايى روسيه تثبيت شده بود. اما وضعيت حاکم بر جنوبى ترين منطقه اى که دو قاره اروپا و آسيا را بهم پيوند مى دهد هنوز متغير بنظر رسيده و ظاهرا از الگوى ثابتى پيروى نمى کند.
نظر شما :