موج چهارم گذار به دموکراسی

۱۱ فروردین ۱۳۹۰ | ۲۳:۰۵ کد : ۱۰۸۳۷ اخبار اصلی
دکتر مسعود شهرام نیا استاد علوم سياسى دانشگاه اصفهان و نويسنده کتاب «جهانى شدن و دموکراسى در ايران» در گفتارى براى ديپلماسى ايرانى معتقد است اگرچه تحولات خاورميانه را مى‌توان در ادامه گذارهاى قبلى به دموکراسى ارزيابى کرد با اين حال الزاما نتيجه اين انقلابها دموکراسى ليبرال نخواهد بود

دیپلماسی ایرانی: برخى از انديشمندان غربى از تعبير امواج دموکراسی براى تببين جنبش‌هاى دموکراسى خواهانه دو سده اخير استفاده کرده اند. به طور مشخص ساموئل‌هانتينگتون از سه موج دموکراسی سخن گفته است. او موج اول دموکراسى را موجى مى‌داند که بيشتر در آمریکا و اروپاى غربى رخ مى‌دهد. موج دوم از نظر او موجى است که در اوایل قرن بیستم مشاهده شد و موج سوم که انقلاب اسلامی ايران نيز در این موج ديده مى‌شود،‌ حرکتى است که از پرتغال و اسپانیا شروع شد و به ديگر کشورها سرايت کرد.

اگر بخواهيم از اين ادبیات استفاده کنيم مى‌توان آنچه را که در حال حاضر در کشورهاى خاورميانه در حال وقوع است و بخشى از آن به نتيجه نزديک شده است، بخشى از آن در حال وقوع است و بخشى از آن قابل پيش بينى است، موج چهارم دموکراسى ناميد. به اين معنى مى‌توان اين اتفاقات را کاملا در راستاى جنبش‌هاى دموکراسى خواهى دانست که در دو سده اخير در دنيا اتفاق افتاده است. تعبیر موج در مورد تحولات و حرکت دموکراسی خواهی اخير را از این رو به کار می‌بریم که اين تحولات همانند موج از یک نقطه به نقطه دیگرسرايت مى‌کند و گسترش پيدا مى‌کند.

نکته ديگر اين است که موج‌ها حالت رفت و برگشتی دارند. در اين امواج دموکراسى خواهى نيز ما قطعا بايد شاهد برگشتی خواهيم باشیم. يعنى اولا حتما در همه کشورها اين تحولات منجر به نتیجه نخواهد شد. ثانيا قطعا در مواردى شاهد برگشتى خواهيم بود. بنابراين بعد از اين موج دموکراسى و پيروزى برخی از جنبش‌هاى دموکراتيک؛ در مواردى شاهد بازگشت نظام‌های استبدادی خواهیم بود.

هرچند موج دموکراسى خواهى اخير در استمرار موج‌هاى قبلى است، با اين وجود تفاوت‌هايى با موج‌هاى قبلى دارد. هم خاستگاه اين موج‌ها شرق است و هم مردمی‌تر و خودجوش‌تر است. يعنى درست است که اين حرکت دموکراسى خواهى مثل ساير امواج جريان دموکراسى خواهى از کشورى به کشور ديگر سرایت می کند. درست است که بازهم مثل موج‌هاى قبلى مهم ترين خواسته مردم برقرار دموکراسی و تقاضا براى افزايش مشارکت سياسى است ولى بر خلاف موج ‌هاى قبلى، نقطه آغاز اين موج شرق و منطقه خاورميانه است.

علاوه بر اين تفاوت ديگر اين موج با موج‌هاى قبلى این است که اين موج بسيار مبتنى بر انقلاب ارتباطات است. در بعضى از محافل و رسانه‌ها تعبير «انقلاب فیس بوکی» یا «انقلاب اینترنتی» را براى انقلابى که در حال حاضر در کشورهاى عربى در حال وقوع است به کار مى‌برند. يعنى دنیای ارتباطات و فضاى مجازی به شدت در این موج موثر بوده است.

از طرف ديگر اين موج بسيار خودجوش است. همه شاهد بوديم که هم دولت‌های غربی و دولت‌هاى منطقه و هم سازمان‌هاى بين المللى و سازمان‌هاى فراملی در مقابل اين تحولات غافلگیر شدند و مدتى طول کشيد تا بتوانند موضع خود را مشخص کنند. تغییر مواضعی که آمريکا در قبال انقلاب مصر ظرف يکى دو هفته اتخاذ کرد نشان از همين غافلگيرى د اشت به نحوى که مى‌توان گفت چند بار چند چرخش اساسی در مواضع آمریکایی‌ها ديده شد.

يکى از دلايل اين مسئله اين بود که برخلاف انقلاب‌های رنگی که به نوعى سودهى، پشتيبانى و هدايت غربى‌ها و خصوصا آمريکا و سازمان‌ها و نهادهاى غربى از آن ديده مى‌شد، ‌در اين موج دموکراسى خواهى آنها اساسا نقش عمده ای نداشتند و جنبه درون جوش و مردمى ‌اين جنبش بسيار بيشتر بود و گروه‌های درون خود آن جامعه در مسير تحولات موثرتر بودند که به گمانم اين نقطه تمايزاين موج، ارزش آن را نيز بیشتر مى‌کند.

تفاوت دیگراين موج با موج‌هاى قبلى اين است که در اين موج محوریت لیبرال دموکراسی را نمی بینیم و اين از اهميت ويژه اى برخوردار است. در موج‌هاى قبلى تقريبا مى‌توان گفت ایدئولوژی جنبش‌هاى دموکراتيک بيشتر مبتنى بر ليبرال دموکراسى بود. يعنى در کنار دموکراسی خواهی به دنبال لیبرالیزه کردن جامعه و ايدئولوژى ليبراليسم نيز بودند. تلقى من اين است که این بار کمتر چنين گرايشى ديده مى‌شود.

حرف اين نيست که اين جنبش، حرکتى کاملا مذهبى است، ولى اولا عناصر مذهبی در آن بسيار پررنگ است، خواست‌ها و گرايش‌هاى مذهبى در اين جنبش‌ها قوى است و مشخصا به دلیل این که نقظه شروع آن کشورهای غربی نيست و حالت خودجوش دارد، ‌نمى‌توانيم آنها را جنبش‌های لیبرالی بدانیم. اين نکته با ارزشى است چرا که نشان مى‌دهد دموکراسى را مى‌توان فارغ از ليبراليسم به دست آورد. برخلاف نظرى که غربى‌ها بر آن اصرار مى‌کنند و امثال فوکویاما برآن اصرار دارند که تنها بستری که می تواند منجر به رشد دموکراسی شود بستر لیبرالیسم است، اين تحولات ثابت مى‌کند که مى‌توان دموکراسى را به مثابه يک روش اداره حکومت حتى در کشورهايى که نظام فکرى متفاوتی دارند و در بين مردمى‌که چه بسا اعتقادی چندانى به ليبراليسم ندارند، نيز مى‌توان يافت.

بنابراين بايد گفت وجه مشابهت تحولات اخير خاورميانه با جنبش‌هاى موفق قبلی که در موج‌هاى قبلى از آن ياد مى‌شود دموکرایتک بودن است و وجه تفاوت آن این است که اين موج لزوما لیبرالی نیست. بحث اين نيست که اين جنبش‌ها ضد ليبرالى هستند؛ بلکه سخن در اين است که ايدئولوژى ليبرالى بر آنها حاکم نيست. به همين دليل نظام برآمده از آنها نيز لزوما نمى‌تواند نظام ليبرالى باشد. البته نبايد از اين نکته فارغ شويم که بالاخره قدرت‌های غربی و نظام سياسى حاکم و داراى نفوذ در دنيا که منافع خود را در سودهی به ساختار درونى کشورها مى‌دانند، بيکار نخواهند نشست و ممکن است سعى کنند در نتيجه اين انقلابات دستکاری کنند.

کما اين که در مصر ديده مى‌شود که به نوعى هنوز خواسته‌های مردم به شکل کامل محقق نشده است و دولت‌هاى غربى تلاش مى‌کنند با يک بازى ظريف درمسير انقلاب نتيجه آن را به سمت و سويى سوق دهند که خواستهای آنها را هم تامين کند. خصوصا چون به هر حال مصر حیات خلوت اسرائیل محسوب مى‌شود، مبادا لطمه اى به منافع ملى آنها در حوزه اسرائیل وارد شود.

با این حال تصور من بر اين است که آنچه محور این انقلاب‌ها است و خواست مردم است و قطعا در نتيجه بر آمده از انقلابات تاثیر می گذارد با آنچه که در موج‌هاى قبلى مى‌بينيم و من آن را به لیبرال دموکراسی تعبير کردم، بسيار متفاوت است. اگرچه موج کنونى در کشورهاى عربى و خاورميانه دموکراتيک است ولى نتيجه اين انقلابات لزوما ليبراليزم نيست.


( ۱ )

نظر شما :