آیا زلزله خاورمیانه ضد آمریکایی است؟

۰۸ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۴:۱۱ کد : ۱۰۴۹۴ باشگاه خوانندگان
يادداشتى از سید عباس حسینی داورانی پيرامون حوادث اخير خاورميانه
آیا زلزله خاورمیانه ضد آمریکایی است؟

ديپلماسى ايرانى: رویداد‌های سرنوشت ساز و بی‌سابقه خاورمیانه موجی از تحلیل‌ها و تفسیرها را در سطح جهان به وجود آورده است. تحلیل‌هایی که بسیاری از آنها همراه با جهت گیری‌هایی به سود منافع کشورها بوده است. هر نویسنده و مفسر از زاویه ای خاص به تحولات خاورمیانه می‌نگرد. زاویه دید و تحلیلی که لزوما نه صحیح و نه غلط است. زیرا طبیعی است که در چنین شرایطی اصحاب قلم هر کدام سطحی را برای تحلیل خود گزینش می‌کنند و به آن می‌پردازند. و از دل تمامی‌ این نگاه‌های متفاوت پازلی شکل می‌گیرد که متخصصان و کارشناسان آکادمیک می‌توانند تحلیل‌های تئوریک خود را بیان دارند.

یکی از این سطوح تحلیل و زاویه‌های دیدی که برای تحولات در حال جریان خاورمیانه به کار گرفته شده است مباحث مربوط به منافع آمریکاست.

بسیاری از تحلیل‌های رایج که از سوی دولت‌های مخالف امریکا بیان می‌شود بر این عقیده هستند که وقایع خاورمیانه در حقیقت جنبش ضد آمریکایی است. این سخن بر اساس زاویه دید خود سخنی قابل قبول است اما در زاویه ای دیگر می‌توان تحلیلی غیر از این کرد که لزوما در برابر تحلیل فوق قرار نمی‌گیرد و احتمالا هر دو تحلیل، بیانگر تردیدها و یا سیاست‌های خاورمیانه ای آمریکا خواهند بود.

به طور کلی سیاست امریکا در برابر دیکتاتور‌ها سیاست ویژه ای است که با توجه به موقعیت ژئوپولتیک، شخصیت دیکتاتور، افکار عمومی، تحولات منطقه و مسائلی از اين دست عینیت می‌یابد. از این رو آمریکا با هیچ دیکتاتوری پیمان اخوت نبسته است بلکه دست آمریکا در بیعت با منافع ملی خود است.

حمایت یا عدم حمایت آمریکا از دیکتاتورها نه یک استراتژی بلکه یک تاکتیک است که بر اساس استراتژی‌ها و سند امنیت ملی خود آن‌ها را تغییر می‌دهد. به طور کلی استراتژی آمریکا در مناطق ذی‌نفع مبتنی بر ثبات حکومت‌هاست. استراتژیست‌های روابط بین الملل از کنگره وین (1815) و همچنین استراتژیست‌های امریکایی بر این اعتقاد هستند که نظم بین المللی و منطقه ای ناعادلانه اما با ثبات سودمندتر از نظم عادلانه اما بی ثبات است. ریشه این بحث از جهاتی به نظریه صلح دموکراتیک کانت برمی‌گردد (هرچند نظریه کانت به دنبال ثبات و عدالت به صورت توامان بود) که از سال 1928 و با پیمان بریان کلوگ بر سیاست‌های امریکا و اروپا سایه افکند.

هر چند که این ظاهر امر است و صلح دموکراتیک اسم رمزی برای هم‌پیمانی و اتحاد آمریکا و اروپا است اما این در سیاست خاورمیانه ای آمریکا نیز به گونه ای دیگر خود را نشان می‌دهد. همانگونه که فوکویاما چند سال پیش اذعان کرد که دموکراسی اسم رمز آمریکا برای حمله به عراق و افغانستان در جهت حفظ منافع خود است؛ می‌توان این گونه نتیجه گرفت که همچنان این اسم رمز برای منافع آمریکا وجود دارد. و درحقیقت دموکراسی مورد نظر آمریکا همان ثبات مورد نظر اوست. از نظر آمریکا دولت‌های سرکش و شرور آن دسته از دولت‌هایی هستند که برای منافع ایالات متحده خطر ساز شوند. یکی از این خطرسازی‌ها بی شک دامن زدن به احساسات ضد آمریکایی مردم است که اثار زیان‌بار بسیاری برای آمریکا داشته است. سیاست شعارهای دموکراتیک و انقلاب نرم نیز در این چارچوب تحلیلی خود را نشان می‌دهد.

یک دیکتاتور تا آنجا در زیر چتر حمایتی آمریکا به سر خواهد برد که اولا ضعیف باشد، دوما تسلیحات نظامی‌ مخفی نداشته باشد و سوما اینکه ثبات مورد نظر آمریکا را فراهم کند. به بیانی واضح‌تر دیکتاتور‌ها ابزار دست آمریکا هستند تا آنجا که بر طبل استقلال و قدرت‌یابی و بی ثباتی نکوبند.

صدام را به خاطر بیاوریم. مگر در برهه ای مورد اطمینان امریکا نبود؟ کمک‌های امریکا به صدام در طول جنگ تحمیلی بر کسی پوشیده نیست. در ضمن صدام در عدم بروز انگیزه‌های ضد آمریکایی موفق عمل کرده بود. اما زمانی آمریکا به عراق حمله کرد که صدام را برای خود خطرساز می‌دید. بی‌شک سرنوشت تمام دیکتاتورهای متحد غرب همین است. حتى آمریکا زیاد بدش نمی‌آمد که محمدرضا پهلوی برکنار شود زیرا محمدرضا در حال قدرت گیری و سیاست خارجی مستقل بود. قرارداد سن موریس در ابتدای دهه 50 شاهدی بر این استقلال بود. اما جریانات به سمتی دیگر رفت که آمریکا قبل از آن توان تحلیلش را نداشت.

حال مسئله دیکتاتورهای خاورمیانه مانند مبارک و لیبی از این قرار است. با اتفاقات رخ داده بی‌شک آمریکا به نوعی تغییر خارج از وقت تاکتیک خود روبرو شده است. درست است که  امثال قذافی ثبات مورد نظر آمریکا را فراهم کرده بودند اما از این پس حتى با سرکوب مخالفین و پیروزی بر آنان نمی‌توانند برای آمریکا ثبات ساز باشند. موضع گیری اوباما در برابر سرکوب مردم لیبی و پیشنهاد مشترک اروپایی آمریکایی برای وارد شدن در لیبی و حمایت از مردم در برابر هجوم وحشیانه قزافی شاهدی بر این است که آمریکا زیاد از این اتفاق ناخرسند نخواهد بود.

حال می‌توان نتیجه زاویه دید خود را این گونه بگوییم که زلزله شدید خاورمیانه لزوما ضد آمریکایی نیست. حتى در شعار‌های مردم مصر لیبی و تونس ما شاهد این هستیم که بیشتر شعار‌ها بر علیه دیکتاتور حاکم بوده و هست. و شعارهایی که بر علیه امریکا داده می‌شود بیشتر تلویحی است. حال باید نظاره‌گر باشیم که آمریکا چه تاکتیکی را اتخاذ خواهد کرد.


نظر شما :