نسخه چين و امريکا براى قرن بيست و يکم
ديپلماسى ايرانى: سفر چهار روزه هو جين تائو به امريکا پاسخى بود به دعوت باراک اوباما که سال 2009 از چين ديدن کرد و از همتاى چشم بادامى اش خواست تا او نيز به ايالات متحده برود. آخرین دیدار رسمی یک رهبر چین از ایالات متحده به سال 1997 بازمى گشت که بیل کلینتون از جیانگ زمین پذيرايى کرد.
حالا هو جين تائو به آغاز روابط دو کشور از دهه 1970 به اين سو اشاره کرده و گفته از آن هنگام تاکنون روابط دو کشور از اهمیتی راهبردی و نفوذی جهانی برخوردار شده است. هو گفته است: من به ایالات متحده آمده ام تا بر اعتماد متقابل بیفزایم، دوستی را ارتقا ببخشم، همکاری ها را عمیق تر کنم و مناسبات مثبت چین و امريکا را برای قرن 21 بر مبنای همکاری و تفاهم به پیش ببرم.
سفر هو به امريکا تصويرى از زمين بازى مسطح رقابت هاى جهانى به دست مى دهد که توماس فريدمن در کتاب جديدش آن را ترسيم کرده است. جهانى که در آن همه درحال رقابت با يکديگرند و بايد تا سرحد توان بدوند. چين در جريان ديدار از امريکا، نفوذ روزافزونش را در آسيا و آفريقا و امريکاى لاتين به رخ رقيبش کشيده تا بگويد رقابتى شانه به شانه با امريکا دارد. اما آيا امريکا از خيزش اژدها به هراس افتاده؟
در فضاى رقابت جهانى اين چالش ها و هراس ها سازنده و سعادت مندانه است؛ چالش هاى موفقيت. غايت جهانى شدن رسيدن به همين ميزان رقابت و بلکه فراتر رفتن از آن است. هيچ مانع سياسى و تجارى ميان چين و امريکا وجود ندارد و اگرچه چين همچنان آزادى هاى فردى را براى توليد، ابداع و آفرينش يکجا آزاد نکرده است، اما با درک آنچه فريدمن آن را مسطح شدن جهان مى خواند، به فضايى رقابتى وارد شده و قدم به جهان نو گذاشته است.
اوباما اذعان کرده است که امريکا و چين منافع عظیم خود را در موفقیت یکدیگر مى جويند، در اقتصادى به هم پیوسته، در دنیایی به هم آمیخته و در یک اقتصاد جهانی که کشورها اگر با یکدیگر کار کنند، از امنیت و رفاه بیشتری برخوردار خواهند بود. اين رمز پيوستگى ميان دولت ها و حتى دو دولتى است که سويه هاى سياسى و نظرگاه فکرى شان کمترين نزديکى را به هم دارد.
رقابت چين و امريکا به عنوان دو شاخص قدرتمند اقتصادى نقطه عطفى در تاريخ جهان، تاريخ قرن 21، تاريخ جهانى شدن و تاريخ صلح خواهد بود. اقتصادها و سياست ها به يکديگر پيوند خورده اند و چه بسا روزى چين، درک کامل تر و اخلاقى ترى از مفهوم جهانى شدن پيدا کند و به انفجارى عظيمتر از امروز تن دهد.
اوباما از هو جين تائو خواستار مذاکره ميان دولت چين و مخالفان تبتى شده و گفته است که او و هو موافقت کرده اند در زمينه حقوق بشر نيز گفتگوی رسمی و تبادل نظرهایی داشته باشند. شايد اين گفتگو در باغ چين پا بگيرد که قرار است در امريکا احداث شود و محلی شود برای برگزاری رویدادهای فرهنگی جهت ارتقای دوستی بین دو ملت و سمبلى براى جهانى کردن مولفه هايى چون فرهنگ و حقوق بشر جهاني.
حتى کمونيسم چين جلودار اين پيوند ناگزير و حياتى نيست و حتى نگرش منفى امريکا به موارد نقض حقوق بشر و سلب آزادى هاى مدنى در چين، مانعى بر سر راه تجارت ايجاد نمى کند. نه مليت، نه ناسيوناليسم و نه حتى کمونيسم سياسى نتوانسته در روند اين رقابت جهانى خللى وارد کند. شايد چنين پروسه اى هنوز در جهان فرودستها که ونزوئلا و کوبا و سودان و امثالهم آن را تشکيل مى دهند غريب و بيگانه خوانده شود چرا که هر نوع تحول منبعث از جهانى شدن را ترفند امپرياليسم و استعمار غرب تلقى مى کنند و مى کوشند با سلاح ايدئولوژى سد راه تجارت، تبادل آزاد اقتصادى و ظهور توانمدى هاى فردى و گروه هاى غيردولتى شوند.
چين از گشايش درهايش جز صعود و اقتدار چيزى نديده است. اين کشور پهناور در روند اقتصاد رقابتى نه با بحران حاکميتى روبرو شده، نه متضرر گشته و نه از ملى گرايى و يکپارچگى اش دست شسته است. تماميت ارضى چين نه تنها به خطر نيفتاده که حتى در رقابت با جهان پيشرفته و رو به رشد، تضمين هاى مطمئنى دريافت کرده که در صورت تهديد سرزمينى اش، اقتصاد امريکا و جهان را به شوک يا بيمارى دچار خواهد کرد.
قدرتمند شدن در فرايندى رقابتى و به گونه اى که متصل به جريان جهانى باشد، اين مزيت را براى چين دارد که مخالفانش را ساکت يا وادار به همراهى و سازش کند و از تجارت و اقتصاد سپر محافظى بسازد براى حفظ چارچوب هاى بسته سياسي. حتى توسعه و ثروتمند شدن روزافزون چين درصورت رسوخ به لايه هاى غيردولتى و اجتماعى، تمايلات تجزيه طلبانه را هم به تدريج به خاموشى مى برد. عدم توسعه يافتگى، ناکارآمدى، تبعيض و بى عدالتى که رخت بربندد، ادله تجزيه گرايى و و توجيهات استقلال طلبى کمرنگ و گمرنگ تر مى شود.
در جهانى که به قول توماس فريدمن مسطح شده است، ایالات متحده از صعود چین به جایگاه یک عضو مرفه و موفق جامعه جهانی استقبال می کند و چين مى کوشد يک دم از رشد و توسعه غافل نماند و صلح را فراموش نکند و همه کوشش اش را براى ثبات در منطقه خود، شبه جزيره کره، خاورميانه و هر نقطه اى که باعث وقفه در روند حرکتى اش شود به کار بگيرد.
چينى ها در اين مسير بيش از هر چيز تلاش مى کنند از ورود به منازعات يا دامن زدن به اختلافات فرساينده و تاريخى بپرهيزند. نه بهواسطه نيشترهاى حقوق بشرى امريکا بر سر حاميان دالايى لاما برآشفته مى شود و قطع رابطه را علم مى کند و نه حاضر است کينه هاى تاريخى از ژاپن را زنده کند و موجب اختلال در بازار شود. توماس فريدمن در کتابش "جهان مسطح است" نوشته است که چينى ها 70 سال بعد از آنکه ارتش ويرانگر ژاپن، چين را اشغال و بسيارى از خانه هاى آن را با خاک يکسان کرد، امروز در قالب پروژه هاى برون سپارى براى خانه هاى ژاپنى نقشه رايانه اى تهيه مى کند. فريدمن از شهردار داليان - مقر شرکت هاى بين المللى که امور نرم افزارى امريکا و ژاپن در آن انجام مى شود - مى پرسد: آيا شهروندان داليان از اينکه براى ژاپنى ها که هيچ گاه دولتشان بخاطر رفتار وحشيانه با مردم چين در دوران جنگ رسما عذرخواهى نکرده، کار مى کنند دلگير و آزرده نيستند؟ و شهردار داليان پاسخ مى دهد: ما هيچ وقت فراموش نمى کنيم که بين دو ملت نبردى رخ داده اما وقتى پاى اقتصاد در ميان باشد، تنها به آن خواهيم پرداخت.
اما رابطه چين و امريکا، چين و ژاپن، چين و... را نبايد تنها در چارچوب بازار کشورها و صدور خدمات و کالاهايى که ارزش صدها میلیارد دلارى دارد محصور کرد. اين روابط و بهويژه رابطه چين – امريکا پشتوانه اى براى همکارى و شراکت در تصميم سازى هاى مختلف، تامين امنيت و صلح و تضمين فرايند جهانى شدن است.
نظر شما :