بشار اسد: سوريه دروازه ايران به جهان عرب است

۳۰ شهریور ۱۳۸۷ | ۱۷:۵۸ کد : ۲۷۳۹ اخبار اصلی
گفت و گوى روزنامه اطلاعات با بشار اسد رئيس جمهورى سوريه
بشار اسد: سوريه دروازه ايران به جهان عرب است
بشار اسد رئیس جمهوری سوریه برای نخستین بار با یک روزنامه ایرانی گفت و گوی صریح و رو در رو انجام داده که در زیر آن را می خوانید. * آقاى رئيس‌جمهورى از اين که لطف کرديد و اين فرصت را به ما داديد بسيار سپاسگزاريم. در واقع اين اولين ديدار بين شما و يک رسانه ايرانى است. قبل از هر چيز ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض مى‌کنيم و با آرزوى توفيق جنابعالى، اگر اجازه بفرماييد از روابط دوجانبه بين ايران و سوريه آغاز کنيم بويژه که اين روابط را استراتژيک توصيف مى‌کنند. اين روابط را چگونه مى‌بينيد و از ديدگاه شما استراتژيک بودن روابط به چه معنى است؟

در آغاز به شما در سوريه خوش‌آمد مى‌گويم و متقابلا ماه مبارک رمضان را به شما و به ملت ايران تبريک مى‌گويم. اما تاخير در چنين ديدارى با ملت ايران شايد به اين دليل باشد که روابط بين دو کشور ما بسيار متين و مستحکم است و ما آنقدر سرگرم اين روابط بوده‌ايم که چيزى را نيازمند به توضيح نمى‌ديديم. اما اينک تحولاتى رخ داده که انسان فکر مى‌کند ممکن است نياز به توضيح داشته باشد. البته روابط استراتژيک بين دو کشور تنها از طريق تفاهم بين امام خمينى(ره) و رئيس حافظ اسد پديد نيامد بلکه اين روابط نتيجه يک رشته عوامل موضوعى و متراکم بود که به ايجاد روابط استراتژيک بين دو کشور منجر شد.

انقلاب که در ايران به پيروزى رسيد بلافاصله حمايت خود از انقلاب فلسطين را اعلام کرد. درست برعکس موضع رژيم سابق که روابط نيرومندى با اسرائيل داشت و حتى به اسرائيل نزديک‌تر بود تا به کشورهاى عربى که همسايگان طبيعى ايران بودند. اما چيزى نگذشت که جنگ ظالمانه‌اى عليه ايران آغاز شد و سوريه از نادر کشورهايى بود که در طول 8 سال جنگ در کنار ايران ايستاد، تا زمانى که موضوع حمله به کويت پيش آمد و پس از آن يک رشته تحولات در منطقه رخ داد که در همه جا ايران از حق ملت فلسطين و ملتهاى عرب و حق سوريه حمايت کرد. ايران پيوسته ضد تجاوز اسرائيل به فلسطينى‌ها، لبنانيها و سوريها بطور اخص بود. اما در سالهاى اخير سوريه و ايران مورد حمله شديدى قرار گرفتند آنهم تحت يک رشته عناوين کاذب. هدف از همه اين حملات اين بود که ايران و سوريه را وادار کنند که از استقلال و تصميم‌گيرى مستقل خود دست بکشند. معتقدم که موضوع استقلال در تصميم‌گيرى چه در ايران و چه در سوريه عامل مهم در روابط استراتژيک بين دو کشور محسوب مى‌شود.‌

اين استقلال در تصميم‌گيرى هم مبتنى بر يک رشته منافع مشترک بود و هم مبانى مشترک. جمع شدن منافع و مبانى مشترک در روابط بين سوريه و ايران باعث شد که اين روابط ابعاد استراتژيک به خود بگيرد. اگر بخواهم اين عوامل را به تفصيل شرح دهم سخن به درازا مى‌‌کشد و من صرفا به ذکر عناوين اکتفا مى‌‌کنم. بطور خلاصه تراکم اين عوامل باعث شد که اين روابط استراتژيک پى‌ريزى شود و بطور فزاينده‌اى رشد کند.

*همچنانکه فرموديد ما هم منافع مشترک داشته‌ايم و هم مبانى مشترک، در مورد مبانى شايد کسى به تفاوت ايدئولوژيک بين نظام‌هاى سياسى دو کشور اشاره نمايد، بدين معنى که نظام سياسى در سوريه يک نظام ملى‌گرا و در ايران اسلامگراست و کسانى هستند که روى اين‌گونه تفاوتها شرط‌بندى مى‌‌کنند و همگامى استراتژيک را ناپايدار مى‌‌دانند. نظر جنابعالى چيست؟

چنين بحثى در سوريه وجود داشته، شايد در دهه پنجاه گذشته، اما معتقدم که هيچ تعارضى بين وابستگى و هويت دينى با هويت قومى وجود ندارد. من يک مسلمان هستم و در عين حال وابسته به قوميت عربى و مليت سوري. شما هم مسلمان هستيد و هم ايراني. ما حتى اقليتهاى مثلا يهودى در سوريه و يا ايران داريم و اين مساله هيچ تعارضى با هم ندارند، لذا من اين بحث را يک بحث واقعبينانه نمى‌دانم. اصولا دين، وابستگى ميهنى را تشويق مى‌‌کند. هيچ مشکلى پيش نمى‌آيد که ما ملتهاى عربى يا فارسى و يا ترکى داشته باشيم و مسلمان هم باشيم. بهترين دليل بر نبود اين تناقض اين است که روابط فيمابين مرتبا درحال گسترش و پيشرفت است، نه فقط در زمينه سياسى بلکه در زمينه اقتصادى و اجتماعي. همين وضعيت بين سوريه و ايران و نيز سوريه و ترکيه وجود دارد، لذا من هيچ تناقضى بين اين گرايشها نمى‌بينم.

*درحال حاضر بحثهايى در منطقه وجود دارد که مولفه‌هاى عربى و ايرانى و ترکى، تمدن عظيم اسلامى را پديد آورده‌اند و اگر بخواهيم اين تمدن را بار ديگر احيا کنيم بايد در جهت يک ديدار و همکارى جديد بين اين سه مولفه گام برداريم. اخيرا دمشق شاهد يک ديدار چهار جانبه بود که شما و قطر دو کشور عربى حضور داشتيد و ترکيه نيز حضور يافت. در قطر اخيرا سمينارى پيرامون همکارى بين اين سه مولفه امت اسلامى برگزار شده. شما فکر مى‌‌کنيد که مى‌‌توان چارچوبى براى يک رشته روابط مبتنى‌بر همکارى و هم تکميلى بين اين سه مولفه اصلى در خاورميانه ايجاد کرد؟ البته در اينجا مى‌‌خواهم از نقش منطقه‌اى سوريه در اين مورد سئوال کنم.

اين سخن کاملا درست است. ما نمى‌توانيم زمان حال را از گذشته جدا کنيم. اين سه مولفه در سراسر منطقه، در ايران، در عراق و در سوريه و شايد در بعضى ديگر از کشورها وجود داشته. هرچند درحال حاضر مرزهاى سياسى کشورها در مقايسه با مرزهاى بين کشورهاى بزرگ اسلامى در قرنهاى گذشته تغيير کرده، اما اين نوع همکارى اکنون بار ديگر به منطقه باز مى‌‌گردد و دليلش روابط همکارى بين سوريه و ايران و سوريه و ترکيه و نيز ايران و سوريه و ايران و ترکيه است. شايد عواملى که اکنون ما راگردهم مى‌‌آورد همان عواملى نباشد که درگذشته ما را به هم نزديک مى‌‌کرد. مثلا در گذشته در دولت اموى که در سوريه پديد آمد، مولفه‌هاى فارسى و ترکى هم حضور داشتند و همين موضوع در مورد امپراتورى‌هاى ايرانى و عثمانى هم صدق مى‌‌کند. الا‌ن شايد شرايط فرق کرده باشد چرا که ما در قرن گذشته به هيزم آتش کشمکشهاى بين‌المللى در اين منطقه تبديل شده بوديم. اکنون ياد گرفته‌ايم که بايد آينده‌مان را خودمان بسازيم. بخصوص بعد از رويدادهاى 11 سپتامر و حمله آمريکا به افغانستان و سپس به عراق، ما متوجه شديم که بايد به شکل موثرترى با يکديگر همکارى کنيم. اکنون يک همکارى حقيقى بين اين سه کشور يعنى ايران، سوريه و ترکيه وجود دارد، اما بايد تلاش کنيم که اين دايره همکارى کشورهاى ديگرى را نيز در برگيرد که در راس آن کشور عراق است. بويژه که ما کشورهاى همجوار نيز هستيم. از طرف ديگر آنچه اکنون باعث مى‌شود از اشتباهات گذشته درس بگيريم اين است که عدم همکارى هرگز به مصلحت ما نبوده و نخواهد بود. اين همکارى اکنون در زمينه سياسى وجود دارد و ما اميدواريم، همچنان که در ديدار اخيرم از ايران و مذاکره با مسئولان ايرانى و در سفرم به ترکيه با مقامات ترک عنوان کردم، اين همکارى را به زمينه‌هاى اقتصادى گسترش دهيم و به اجراى پروژه‌هاى بزرگ اقتصادى در چارچوب منافع مشترک بين سه کشور بپردازيم. اين همکاريها در زمينه‌هاى سياسى و اقتصادى و بويژه در زمينه فرهنگى که مستقيما به ابعاد تمدنى مربوط مى‌شود، مى‌تواند بخشى از عظمت تمدن بزرگ اسلامى را زنده کند.

*سوريه روابط خوبى با ايران و ترکيه دارد و ايران نيز داراى روابط خوبى با ترکيه و بسيارى از کشورهاى عربى است. فکر مى‌کنيد آيا سوريه مى‌تواند نقش دروازه ايران به جهان عرب را بازى کند و در جهت تحکيم روابط بين ايران و جهان عرب اقدام نمايد؟

حتما! در زمينه سياسى سوريه اين نقش را از همان آغاز پيروزى انقلاب در ايران ايفا کرده. فراموش نکنيم که برخى از کشورهاى عربى ديدگاه درستى نسبت به ايران نداشتند و اين نتيجه فهم غلط آنها از جنگ بين عراق و ايران بود. لذا سوريه بين ايران و آن دسته از کشورهاى عرب که از انقلاب ايران احساس نگرانى مى‌کردند نقش مثبتى براى رفع اين نگرانى بازى کرد. اکنون ما مى‌کوشيم همين نقش را ادامه دهيم، زيرا هميشه کسانى هستند که در روابط بين ايران و عرب يا فارس و عرب ايجاد شک و بدبينى مى‌کنند. اما در همين مورد هم بعد اقتصادى بسيار مهم است. من روابط بين ايران و سوريه را بسيار خوب توصيف مى‌کنم و اين روابط در چند سال اخير بسيار گسترش يافته و دليل آن همکارى اقتصادى بوده است. در دهه‌هاى گذشته ما توجه چندانى به اقتصاد نداشتيم. اما در سالهاى اخير همکاريهاى اقتصادى باعث گسترش و تحکيم هرچه بيشتر اين روابط شده و ما مى‌توانيم از طريق گسترش همکاريهاى اقتصادى و ايجاد مثلا يک بازار مشترک گامهاى مهمى برداريم. من اين موضوع را با برادران ايرانى مورد بحث قرار داده‌ام و در مورد بازار مشترک ...

*و پروژه‌هاى توسعه مشترک منطقه‌اى؟

بله بخصوص در زمينه نفت در سوريه که ايران و ونزوئلا مشارکت دارند و فکر مى‌کنم مالزى هم تصميم گرفته است به اين شراکت بپيوندد. ما اکنون سرمايه‌گذارى مشترک بين سوريه و ايران را شاهديم در زمينه خودروسازي. همچنين موضوع بازار مشترک يا منطقه تجارت آزاد بين سوريه و ايران را بررسى مى‌کنيم که بايد در آينده، ديگر کشورهاى عربى نيز بدان بپيوندند.

*يعنى منطقه آزاد تجارى بين سوريه و ايران هنوز ايجاد نشده؟‌

‌خير. ما شايد از يک سال پيش به اين طرف بحث در اين باره را شروع کرده‌ايم. الان اين گفتگوها ادامه دارد شايد تا قبل از پايان سال جارى به تصور خوبى درباره چگونگى شروع اين پروژه برسيم. معمولا ايجاد چنين بازارى به شکل مرحله‌اى صورت مى‌گيرد که مرحله اول 4 تا 5 سال طول مى‌کشد وکارشناسان با يکديگر تبادل نظر مى‌کنند و در پايان اين مرحله تصور يا ديدگاه کاملى به وجود مى‌آيد و تعرفه‌هاى گمرکى براى مبادله کالا بين دو کشور به صفر مى‌رسد و اين امر باعث مى‌شود که مبادله تجارى سريعتر و با حجم بيشترى انجام شود.

‌* ان‌شاءالله. آقاى رئيس جمهورى روابط استراتژيک و همکارى بين دو کشور دستاوردها و ثمرات بسيار مهمى را براى امت اسلامى در اين منطقه به بار آورده است. پيروزى چشمگير مقاومت در لبنان و در فلسطين از جمله اين دستاوردهاست. برخى مايلند در اين مورد از اصطلاحاتى مانند <هلال شيعى> استفاده کنند و قضايا را از زاويه تنگ وابستگى‌هاى فرقه‌اى نظاره‌گر باشند. ما مى‌گوئيم هلال مقاومت. آنها خيلى تلاش کردند اين هلال يا زنجيره مقاومت را بگسلند و حلقه‌هاى آن را از هم جدا کنند اما امروز مى‌بينيم که زنجيره مقاومت به شکل نيرومندى وجود دارد و ديگران شکست خورده و منزوى شده‌اند. نظر شما هم همين است؟

اين يک حقيقت است و فکر نمى‌کنم دو نفر آدم را پيدا کنيم که در بحث با يکديگر بتوانند اين حقيقت را کتمان کنند. اهميت اين روابط استراتژيک شايد در دهه‌هاى گذشته چندان روشن نبود اما در سالهاى اخير نتايج حقيقى اين روابط ظاهر شد، يعنى پيروزى مقاومت در لبنان، پايدارى مقاومت در فلسطين پس از انتفاضه که در سال 2000 شروع شد، شکست طرحهائى که بر ضد اين منطقه از دهه 80 گذشته شروع شد و اکنون بطور کامل به شکست انجاميد. اگر همکارى استراتژيک بين ايران و سوريه نبود، اوضاع بد منطقه اکنون بسيار بدتر بود. يک تابلوى سياه و تاريک در منطقه وجود داشت که در آن فقط نقطه‌هاى درخشانى به چشم مى‌خورد، اين نقطه‌ها بزرگتر شد و به دايره‌هاى بزرگى تبديل شد. اين نمايشگر اهميت روابط استراتژيک بين ايران و سوريه است. از سوى ديگر، کشورهاى زيادى بودند که از اين گونه روابط بين ما انتقاد مى‌کردند.

حالا همه آن کشورها متوجه شده‌اند راهى که ما رفته‌ايم راه درستى بوده و شروع به گام نهادن در همين راه کرده‌اند، چه از طريق هماهنگى مستقيم يا بدون هماهنگى مستقيم. اکنون اين منطقه شاهد يک نوع بيدارى و خيزش است که در ديگر مناطق جهان هم مى‌توان همين پديده را مشاهده کرد: گرايش به سوى استقلال در تصميم‌گيرى و همکارى بين کشورها به منظور تحقق منافع توسط خود کشورها و ايستادگى در برابر برخى از قدرت‌هاى بزرگ که هنوز با ذهنيت استعمارگرانه با ديگران برخورد مى‌کنند. همه اينها مويد چيزى است که شما بدان اشاره کرديد.

‌* واضح است که طرح آمريکا در منطقه با شکست روبرو شده، آنها در همه جا در لبنان، در فلسطين و در عراق شکست خوردند و در منزوى کردن سوريه و ايران ناکام ماندند. لذا منطقه اکنون شاهد عقب‌نشينى آمريکا يا ناتوانى اين کشور در دست زدن به هر کنشى است. در گذشته شما گفتيد که آينده و سرنوشت منطقه ظرف چند ماه روشن مى‌شود. الان اوضاع را چگونه مى‌بينيد؟ آيا اين امکان وجود دارد که آمريکائى‌ها بار ديگر برگردند و به کنشهايى دست بزنند، بعد از اينکه در همه جا شکست خورده‌اند؟ ظاهرا هنوز کسانى هستند که روى نقش آمريکا حساب مى‌کنند.


ما اصولا مخالف اين هستيم که روى نقش قدرت‌هاى خارجى حساب باز شود. تکيه کرن به قدرتهاى خارجى هميشه به ناکامى منجر مى‌شود. من آن حرف را در ماه اوت يا ژوئيه 2007 يعنى حدود يک سال پيش گفتم و من مى‌دانستم که قدرت‌هاى بازنده و در راس آنها آمريکا و هم پيمانانش بناچار بايد آخرين برگه‌هاى خود را بازى کنند و در اين بازى يا چيزى مى‌برند و يا اينکه همه چيز خود را مى‌بازند. البته من مطمئن بودم که آنها شکست مى‌خورند چون اين منطقه و تمدن و فرهنگ ملتهاى اين منطقه را نمى‌شناسند و فکر مى‌کنند که از طريق زور مى‌توانند به همه چيز برسند. مثل کسى که تصور مى کند با پول مى‌تواند همه چيز را بخرد. در حالى که عوامل ديگرى هم غير از زر و زور وجود دارد و مهمترين اين عوامل قدرت ايمان و عقيده انسان است. الان بعد از 14 ماه ثابت شده است که آنها از يک شکست به شکست بعدى منتقل مى‌شوند و حتى سريعتر از گذشته شکست مى‌خورند. الآن دولت کنونى آمريکا به پايان عمرش مى‌رسد و در اين چند ماه باقيمانده تنها مى‌تواند مشکلات بيشترى براى خود و ديگران ايجاد کند اما توانايى ارائه هيچ راه‌حل براى هيچ مشکلى را ندارد، زيرا کسى که در 7 سال و 8 ماه مرتبا شکست خورده با عقل جور در نمى‌آيد که در 4 ماه باقيمانده موفق شود، بخصوص که آنها هيچ چيزى را عوض نکرده‌اند. نه در مبانى فکرى خود تغييرى داده‌اند و نه در گفتمان سياسى خود، بنابراين به چه دليل بايد موفق شوند؟ اين غيرممکن است. گفتم که آنها با تخريب شروع کردند و مى‌توانند به تخريب ادامه دهند بدون آنکه بتوانند چيز مثبتى بسازند و اين روند تخريب باعث شکست آنها شده است. اين چيزى است که من بدان اعتقاد دارم.

* در همين زمينه و در چارچوب اجلاس چهارجانبه اخير در دمشق آقاى سارکوزى به عنوان رئيس‌جمهور فرانسه يا رئيس دوره‌اى اتحاديه اروپا به دمشق آمد. فکر مى‌کنيد آيا اين حرکت سارکوزى مستقل از آمريکا بود تا در غياب آمريکا به چيزى دست يابد يا اينکه به نيابت از آمريکا دست به اين تحرک زده بود؟

شکى نيست که او مى‌خواهد نقش فرانسه را که پيوسته در اين منطقه حضور داشته باز يابد، چون در دوره ژاک شيراک فرانسه بکلى نقش خود را - حداقل در خارج از اروپا - از دست داد، بخصوص در اين 4 يا 5 سال اخير و بطور مشخص بعد از جنگ عراق. سارکوزى مى‌خواهد نقش فرانسه و اروپا را زنده کند. اما بگذاريد واقعبين باشيم، بخصوص در مورد کشورهايى مثل سوريه و ايران که روابط خوبى با ايالات متحده آمريکا ندارند و مرتبا از سوى آمريکا در فشار قرار مى‌گيرند، نمى‌توانيم انتظار داشته باشيم که يک دولت اروپايى بيايد و بخواهد با اين کشورها مستقلا و بدون هماهنگى با آمريکا وارد تعامل شود و همين موضوع را آقاى سارکوزى علنا در کنفرانس مطبوعاتى بر زبان آورد.

از سوى ديگر نبايد انتظار داشته باشيم که غرب اکنون و در آينده قابل رويت، به ما نزديک‌تر شود تا به اسرائيل؛ البته اين دلايل تاريخى دارد که به رابطه آنها با قوم يهود برمى‌گردد. لذا ما انتظار نداشتيم که يک مسئول اروپايى بيايد و بگويد ما با شما هستيم و طرفدار حقوق عربها، فلسطينيها و بقيه حقوق متعلق به کشورهاى منطقه. اما در عين حال، ما مى‌خواهيم نقش اروپا به تدريج متفاوت با نقش آمريکا بشود و اين همان چيزى است که الآن شاهد آن هستيم. مى‌خواهيم يک مسئول اروپايى بيايد و به ما بگويد که ما حق داريم اراضى اشغال شده خود را بطور کامل بازپس گيريم. مى‌خواهيم با تروريسم به معناى کلمه مبارزه کنيم، صرف‌نظر از اينکه آنها تروريسم دولتى اسرائيل را نمى‌بينند. اين انتظارات از نظر ما در چارچوب واقعگرايانه‌اى وجود دارد.

* آقاى رئيس جمهورى! سارکوزى در مصاحبه‌اش در دمشق درباره موضوع هسته‌اى ايران سخن گفت بطوريکه از سخنانش بوى تهديد به مشام مى‌رسيد يا اينکه مى‌خواست تهديد اسرائيل عليه ايران را منتقل کند، در حاليکه ما هميشه تاکيد کرده‌ايم که فعاليت هسته‌اى ايران صلح‌آميز و زير نظر آژانس بين‌المللى انرژى هسته‌اى است. شما اين سخن سارکوزى را چگونه تحليل مى‌کنيد؟

اولا آقاى سارکوزى در همان کنفرانس مطبوعاتى تاکيد کرد که در اين مورد موضع سوريه با موضع فرانسه تفاوت دارد. در کنفرانس مطبوعاتى اول که قبل از کنفرانس مورد بحث بود، من موضع خود در اين باره را صريحا اعلام کردم و گفتم موضع ما بر مبناى موضعى است که در گذشته بارها ابراز کرده‌ايم، حتى قبل از آنکه چيزى به نام موضوع هسته‌اى ايران مطرح باشد و آن اين که خاورميانه بايد عارى از سلاح کشتارجمعى شود. اين بدان‌معنى است که اسرائيل نبايد سلاح هسته‌اى داشته باشد، الآن اسرائيل تنها کشورى است در خاورميانه که زاردخانه هسته‌اى دارد و اين مسابقه را اسرائيل شروع کرده و سپس کشورهاى ديگر مثل پاکستان و هند هم وارد اين مسابقه شده‌اند. لذا موضع سوريه واضح است و با موضع فرانسه فرق دارد و سارکوزى هم اين تفاوت دو موضع را يادآور شد.

از سوى ديگر، همچنانکه گفتم، اگر ديدار سارکوزى با هماهنگى آمريکا صورت گرفته بايد انتظار چنين لحنى را از سارکوزى داشته باشيم. شما در ايران هم اين را مى‌دانيد که موضع اروپا در قبال فعاليت هسته‌اى ايران يک موضع درست و واقع‌بينانه نيست. من مى‌خواهم در اين مورد بيشتر توضيح بدهم. آنها حق ايران در داشتن تکنولوژى هسته‌اى را قبول ندارند و در ماههاى اخير هر مسئول غربى که با ما ملاقات داشته به ما گفته که برنامه هسته‌اى ايران بايد متوقف شود. سوال ما از آنها واضح بوده و ما هميشه در پاسخ گفته‌ايم که اين بايد بر چه اساسى باشد؟ بر چه اساس از ما مى‌خواهيد که در اين مورد نقش داشته باشيم. ما نمى‌توانيم برخلاف آنچه بدان معتقديم عمل کنيم. ما به معاهده منع گسترش سلاحهاى کشتارجمعى پايبنديم. اين معاهده به همه کشورهاى عضو اين حق را مى‌دهد که تکنولوژى صلح‌آميز هسته‌اى را دارا باشند و موضوع غنى‌سازى اورانيوم براى توليد سوخت نيروگاه هسته‌اى در چارچوب همين حق قرار دارد. طرف اروپايى به ما مى‌گويد از ايران بخواهيد که توليد سوخت براى نيروگاه را متوقف کند. آنها مى‌گويند ما به ايران اعتماد نداريم. خوب عدم اعتماد شما به ايران باعث نمى‌شود که ايران از حق خود چشم‌پوشى کند. موضوع اعتماد يا عدم اعتماد بين اشخاص فرق دارد با دولتها. ايجاد اعتماد بين دولتها براى خود راهکارهايى دارد و اين راهکارها از اختيارات آژانس بين‌المللى است و ايران تا جائيکه من مى‌دانم در سال 2003 با نظارت آژانس، حضور بازرسان و نصب دوربين ها موافقت کرد. معذلک اين کشورها تحريم‌هايى را عليه ايران اعمال کردند. بنابراين مساله اين نيست که ايران برنامه صلح‌آميز هسته‌اى خود را متوقف کند، بلکه مساله مربوط به راهکارهايى مى‌شود که اين کشورها مى‌توانند بدان تن دهند تا مطمئن شوند که برنامه هسته‌اى ايران صلح‌آميز است و انحرافى ندارد. اين واقعيت نقش سوريه و ماحصل بحث ما با سارکوزى بود. اما در مورد زبان تهديد، من فکر نمى‌کنم که ايران اهميتى براى تهديدهايى که مرتبا براى ترسانيدن آن بيان مى‌شود قائل باشد. ما هم در سوريه اهميتى به اين‌گونه تهديدها نمى‌دهيم. اين‌گونه موضع‌گيرى‌ها دلايل مختلفى مى تواند داشته باشد و به روابط بين کشورهاى غربى و يا به اوضاع داخلى ‌آنها و به اختلافات بين مسئولان آنها مربوط شود. گاهى آنها حرفهايى مى‌زنند که طرف يا جريان مشخصى را راضى کنند و در هر حال ما اهميتى براى اين حرفها قائل نيستيم.

* حال که درباره تحولات منطقه‌اى صحبت مى‌کنيم، اجازه دهيد اين موضوع را هم مطرح کنم که بعد از رويدادهاى اخير در گرجستان شما بلافاصله سفرى به روسيه کرديد و موضع روسيه را مورد تاييد قرار داديد. برخى از تحليل‌گران در همان زمان حرکت شما را يک اقدام دقيق و حساب شده خواندند. شما اکنون نقش روسيه را پس از تحولات قفقاز چگونه ارزيابى مى‌کنيد؟ برخى از شروع جنگ سرد جديد سخن گفته‌اند و ديگران معتقدند که روسيه از اين پس مى‌خواهد حداقل به عنوان يک قدرت منطقه‌اى مطرح باشد. آيا مى‌توان براى روسيه يک نقش منطقه‌اى در خاورميانه در جهت تقويت مواضعمان تصور کنيم؟

اولا جنگ سرد از رخدادهاى گرجستان شروع نشد بلکه از آن زمان شروع شد که پوتين کوشيد قدرت روسيه را هرچند به شکل تدريجى بازسازى کند. مى‌دانيم که بسيارى از غربيها به دلايلى که به اروپا مربوط مى‌شود مايل نيستند روسيه عرض اندام کند. لذا جنگ سرد از مدتها پيش وجود داشته و بهترين دليل موضوع سپرموشکى آمريکا در اروپا است که از خيلى وقت پيش شروع شده و نه از امروز. اما رخدادهاى گرجستان نقطه اوج اين جنگ سرد بود. در مقابل، روسيه در سالهاى گذشته سعى مى‌کرد اقدامات غربيها را هضم کند و بکوشد با آنها روابط دوستانه‌اى داشته باشد. اما اين کوشش روسيه به شکست انجاميد و مى‌ديديم که بعضى از کشورهاى غربى بويژه آمريکا در مقابل رفتار نرم روسيه اقدامات شديدترى را عليه اين کشور به عمل مى‌آوردند. بنابر اين جنگ سرد در واقع از سوى آمريکا و هم‌پيمانانش به روسيه تحميل شد. اين وضعيت سالها پنهان بود اما پس از تحولات گرجستان علنى شد و الان آنچه رخ داده آثار و نتايج سياسى مهمى به بار آورده و من در سفرم به روسيه و گفتگو با مدودف به او گفتم که شما از اين پس بايد دوستان و هم پيمانان واقعى خود را بشناسيد. حالا هم روسيه نمى‌تواند در مقابله با اين جنگ سرد تنها در مرزهاى خود بماند و بناچار بايد در مناطق ديگر هم وارد عمل شود و نقش مهم‌ترى بازى کند. البته ما طرفدار جنگ سرد نيستيم و منافعى در چنين جنگى نداريم. بله منافع ما اقتضا مى‌کند که يک توازن قوا در سطح بين‌المللى وجود داشته باشد. ما از نظام تک قطبى و از تکروى ايالات متحده خيلى رنج برده‌ايم و هنوز هم رنج مى‌بريم. حتى اروپا از يکجانبه‌گرايى آمريکا صدمه خورده و زيان بسيار ديده است. بسيارى از کشورها مخالف نظام تک قطبى هستند و مى‌خواهند توازن برقرار شود. در مورد ما، حداقل مى‌توانيم بگوئيم که روسيه از حقوق ما حمايت مى‌کند و در اين مورد بيطرف نيست. من به آنها گفتم که ما مى‌خواهيم شما مواضع صريح‌ترى را اتخاذ کنيد. روسيه تا حدودى از ما جانبدارى مى‌کند. در گذشته اين جانبدارى توام با ترديد بود و موضع قوى نمى‌گرفت، هرچند به حقانيت خواسته‌هاى ما اعتقاد داشت. اکنون معتقدم که روسيه نقش موثرترى در حمايت از مواضع و حقوق ما بازى خواهد کرد.

* در اواخر دهه هفتاد ميلادى، پس از خروج مصر از صحنه مبارزه و تمرکز اسرائيل روى‌جبهه شرقى، مرحوم حافظ‌اسد به فکر ايجاد توازن استراتژيک افتاد ولى موفق نشد. آيا فکر مى‌کنيد سوريه در دوره زمامدارى شما توانسته است از طريق هم‌پيمانى‌هايش به توازن استراتژيک دست يابد؟

توازن استراتژيک شکل‌هاى مختلفى دارد. در آن دوران ايجاد توازن استراتژيک از طريق تهيه سلاح بود، امروز معتقدم توازن استراتژيک از طريق مبادله اقتصادى، قدرت علمى و تکنولوژيک و توليد ناخالص ملى امکانپذير است. همه اين عوامل در ايجاد توازن استراتژيک نقش دارند.

دشمن ما به سبب برخوردارى از حمايت آمريکا، امکانات پيشرفته‌اى دارد، اما با وجود اين ديديم که در سال 2000 و همچنين در جنگ تابستان 2006 در برابر حزب‌الله شکست خورد و گروه‌هاى کوچکى از مقاومت توانستند به يک پيروزى بزرگ در برابر يکى از قوى‌ترين ارتش‌ها نه فقط در سطح خاورميانه بلکه در سطح جهانى، دست يابند. اين همان توازن استراتژيک يا آغاز توازن استراتژيک است، يعنى ايمان داشتن به امکاناتى که در اختيار داريم، و نه فقط به مقدار يا نوع سلاح. اسرائيل امروز در مقايسه با اوائل دهه هشتاد ميلادى که انديشه توازن استراتژيک پديد آمد، بسيار قدرتمندتر است، اما ما نيز خيلى قوى‌تر از گذشته هستيم، چون به امکاناتمان ايمان داريم، در همه زمينه‌هاى عقايدى، نظامى، اقتصادى و علمي. ما در اين مسير داريم پيشرفت مى‌کنيم.

* آقاى رئيس جمهورى! اجازه بفرماييد در مورد مذاکرات غيرمستقيم بين سوريه و اسرائيل صحبت کنيم. بطور صريح عرض کنم که در اين مورد دو علامت استفهام وجود دارد: آيا واقعا فکر مى‌کنيد که اسرائيل در نتيجه اين مذاکرات از جولان اشغال شده عقب‌نشينى خواهد کرد؟ و به فرض عقب‌نشينى، اسرائيل چه بهايى در مقابل مى‌خواهد؟ قبلا شما گفتيد که اين حق ماست و ما نبايد در برابر گرفتن حقمان بهايى بپردازيم. اما در رسانه‌ها حرفهاى زيادى مطرح است مبنى بر اين که آنها مى‌خواهند از اين طريق شما را از هم پيمانانتان يعنى ايران و مقاومت در لبنان و فلسطين جدا کنند. نظر شما چيست؟

اولا مى‌خواهم توضيح دهم که الآن چه چيزى رخ مى‌دهد. آنچه الآن وجود دارد مذاکره نيست. به غلط گفته‌اندمذاکره و اين کلمه را تکرار کرده‌اند. آنچه الآن جريان دارد همانند سال 1991 قبل از کنفرانس مادريد است که جيمز بيکر، وزير امورخارجه وقت آمريکا به منطقه آمد و شروع به رفت و آمد بين سوريه و اسرائيل کرد.

در آن زمان، اين رفت و آمد به مفهوم مذاکره بين سوريه و اسرائيل نبود. آنچه الآن وجود دارد دقيقا همان است. ترکيه به عنوان ميانجى بين سوريه و اسرائيل رفت و آمد مى‌کند اما به جاى آنکه اين رفت و آمد جغرافيايى باشد، سوريه نماينده‌اى را به استانبول فرستاده و اين فرستاده در هتلى اقامت گزيده و اسرائيل نيز نماينده‌اى به هتل ديگرى اعزام کرده و ميانجى ترک هم بين اين دو هتل رفت و آمد مى‌کند. هدف اين است که بدانيم آيا اسرائيل جولان را پس مى‌دهد يا خير؟ هنوز اين مرحله تمام نشده تا روشن شود که آيا اسرائيل جولان را پس مى‌دهد يا نه و اصولا تمايلى به صلح دارد يا ندارد.>

احساس ما در سوريه چه در سطح رسمى و چه در سطح مردمى اين است که ما به اسرائيل اعتماد نداريم و تجربه‌گذشته ما بويژه مذاکرات صلح در دهه 90 ميلادى و جنايات متعددى که اسرائيليها از سال 2000 تاکنون مرتکب شده‌اند و دست به کشتار و تجاوز به لبنان و سوريه زده‌اند و ايران را تهديد کرده‌اند، نشان داده که اسرائيل دنبال صلح نيست و تا اين لحظه هيچ نشانه مثبتى نديده‌ايم. بنابر اين جواب من تا اين لحظه اين است که ما به اسرائيل اعتماد نداريم مگر اينکه نشانه‌هايى عکس اين تصور پيدا شود که تا اين لحظه هيچ نشانه‌اى که بتوان براساس آن به اسرائيل اعتماد کرد پديدار نشده است.

اما در مورد بخش دوم سوال شما که بهاى اين مذاکرات چيست، در واقع موضوع تلاش آنها براى جدا کردن سوريه از ايران يا از مقاومت چيزى است که از سالها پيش شروع شده و ما حتى در ديدارهايمان با مسئولان ايرانى شوخى مى‌کنيم و مى‌گوييم امسال نه ولى سال آينده سال جدايى بين ايران و سوريه است، چون آنهايى که براى جدا کردن ايران و سوريه امسال تلاش کرده‌اند اميد خود را از دست داده‌اند! اما آنچه در رسانه‌ها گفته مى‌شود که اين مذاکرات به مبناى جدا کردن سوريه از ايران شروع شده، کاملا نادرست است. اسرائيل کاملا مى‌داند که ما در چه مسيرى حرکت مى‌کنيم. ما کشورى نيستيم که روابط موقتى برقرار کنيم و بعد از آن بگذريم. ما کشورى هستيم داراى اصول فکرى و منافع واضح، روابط بين سوريه و ايران برمبناى جنگ يا صلح بنا نشده، بلکه عوامل متعددى اين روابط را رقم زده و اين عوامل تغيير نکرده. برعکس، عواملى که سوريه و ايران را به يکديگر پيوند مى‌دهد اکنون بسيار قوى‌تر و بيشتر شده است. در گذشته اين موضوع را مطرح کردند که سوريه بايد از ايران فاصله بگيرد ولى آيا اين منطقى است که اکثر کشورهاى جهان بکوشند سوريه را منزوى کنند و ايران به سوى ما بيايد تا در کنار ما بايستد و از حقوق ما دفاع کند، آنوقت ما به ايران بگوئيم نه به ما نزديک نشو، چون ديگران خوش ندارند؟! اين حرفها کاملا بى‌مورد و غيرمنطقى است. تنها در يک صورت ما از ايران جدا مى‌شويم و آن وقتى است که ايران از اسرائيل حمايت کند و آمريکا از عربها(خنده)!

* آقاى رئيس جمهورى، خيلى وقت شما را گرفتيم. اجازه بدهيد در پايان اين مصاحبه قدرى راجع به خود جنابعالى صحبت کنيم، بدون در نظر گرفتن موقعيت سياسى و مسئوليتهاى رسمى، شما به عنوان يک انسان، يک انديشمند، سالهاست که اين مسئوليت را بر دوش مى‌کشيد،‌آيا راضى هستيد يا خسته شده‌ايد و بطور کلى چه احساسى داريد؟

خستگى بيشتر ذهنى است اما انسان وقتى مى‌بيند شرايط بهتر شده و سياستى که در سوريه پيش گرفته‌ايم به تدريج روشن مى‌شود که سياستى درست بوده، انسان احساس راحتى و خشنودى مى‌کند. من نه فقط از زمانى که رئيس جمهورى شده‌ام، بلکه از مدتها قبل و از زمانى که به خودآگاهى رسيدم مثل همه شهروندان در سوريه به اين نتيجه رسيدم که رسيدن به استقلال در تصميم‌گيرى هزينه‌اى داردکه بايد آن را بپردازيم. در زمينه سياسى و هم در بعد شخصى مى‌توانم بگويم که احساس خشنودى دارم. اگر فکر کنيم که امور خود را به ديگران بسپاريم تا به جاى ما فکر کنند و براى ما تصميم بگيرند و ما فقط مجرى تصيمات آنها باشيم، ممکن است در بعد شخصى راحت شويم اما کشور در بحران‌هاى مختلف فرومى‌رود. لذا در اينجا نمى‌توانم مساله شخصى را از کارى جدا کنم. اگر بخواهيد در زمينه شخصى احساس خشنودى کنيد بايد در کارتان موفق باشيد. راحتى ما وقتى است که ببينيم بين آنچه در زمينه سياسى انجام مى‌دهيم و آنچه ملت خواهان آن است، توافق وجود دارد. ما در سوريه مشکلاتى داريم. تعداد جمعيت رو به افزايش است و مردم مشکلات معيشتى دارند. قيمتها در سطح جهانى بالا مى‌رود و مجموع اين تحولات روى زندگى مردم اثر مى‌گذارد چه افراد نيازمند و چه افراد با درآمد متوسط، اين تنها چيزى است که مرا نگران مى‌کند. بقيه مشکلات قابل حل است. اگر امروز حل نشد، فردا حل مى‌شود. اما مشکلات معيشتى مردم را فورا بايد حل کرد و چيزى نيست که به فردا موکول شود.

* به نظر مى‌رسدکه بعد از وفات برادرتان مرحوم <باسل> ناگهان مسئوليت سنگينى بر دوش شما قرار گرفت که شايد شما خود را آماده نکرده بوديد. در آن زمان چه احساسى داشتيد؟

ما از زمانيکه بچه بوديم در منزل پدرمان مرحوم حافظ اسد عادت داشتيم که فعاليتمان در زمينه عمومى باشد و شغل خصوصى نداشتيم. در عين حال در کنار مردم بوديم و در مدرسه و جاهاى ديگر با شهروندان عادى مانوس بوديم و ارتباط داشتيم و مشکلات مردم را درک مى‌کرديم. لذا وقتى اين مسئوليت بر دوش من قرار گرفت، چيزى عوض نشد و من در چارچوب فعاليت عمومى از يک نقطه به نقطه ديگرى منتقل شدم. اينطور نبود که زندگى و کار خصوصى خود را داشته باشم و ناگهان بخواهم وارد فعاليت عمومى بشوم. آگاهى سياسى ما از طريق تماس با مردم و اطلاع از مشکلات مردم شکل گرفت و لذا براى من هيچ چيز غافلگير‌کننده نبود.

* بطور حتم شما در کنار پدرتان مرحوم حافظ‌ اسد چيزهاى زيادى آموخته‌ايد. ممکن است از خاطراتتان بگوييد. از ايشان چه ياد گرفته‌ايد و ايشان بيشتر روى چه مسائلى تاکيد مى‌کرد؟

پدرم حافظ اسد هميشه نقش خود به عنوان پدر خانواده را از نقش خود به عنوان رئيس جمهورى جدا مى‌کرد. ما درون خانه هيچوقت احساس نمى‌کرديم که با رئيس جمهور حرف مى‌زنيم، بلکه با پدر خانواده صحبت مى‌کرديم. ايشان در پندهايش هميشه روى مسائل اخلاقى خيلى تاکيد مى‌کرد، اخلاق در رفتارهاى فردي. اما در نهايت، اخلاق فردى از اخلاق اجتماعى جدا نيست. هميشه به ما نصيحت مى‌کرد که بايد مواظب باشيم به عنوان افراد، طورى رفتار کنيم که جامعه اعتماد خود را از ما سلب نکند. تاکيد مى‌کرد که ما بايد نماينده اخلاقيات جامعه سوريه باشيم، از اين نظر که ما بالاخره شهروندان سوريه هستيم و در عينحال فرزندان يک شخصيت رسمي.

اما نکته مهم اين است که او مى‌کوشيد هميشه بين اخلاقياتى که در منزل فرامى‌گرفتيم با اصول و مبانى سياستى که اعمال مى کرد، رابطه ايجاد کند. لذا ما وقتى به پدرمان به عنوان رئيس جمهورى نگاه مى‌کرديم و موضعگيرى‌ها و سخنرانى‌هايش را مى‌شنيديم، مى‌ديدم که يک ارتباط مستقيم بين اصول اخلاقى خانوادگى و اصول ميهنى در سياست وجود دارد.بنابراين، در خانه از سياست صحبت نمى‌کرديم، بلکه از يک بينش سياسى حرف مى‌زديم که با اخلاقيات خانواده گره خورده بود.

* به عنوان آخرين سوال، جناب رياست جمهورى، روزى که شما رئيس جمهورى شديد، بسيار گفته شد که دکتر بشار اسد فارغ‌التحصيل دانشگاه‌هاى غربى است و خواهد کوشيد سوريه را وارد مرحله جديدى از نوسازى کند، در زمينه‌هاى مختلف از ورود تکنولوژى جديد گرفته تا اينترنت و آزادى‌هاى فردى و اجتماعى و جامعه مدنى و غيرذلک.

آيا اکنون بعد از گذشت اين سالها، از تلاشى که کرده‌ايد راضى و خشنود هستيد؟

اين مطالب بيشتر در رسانه‌هاى غربى مطرح شد و آنها از بشار اسد همانند کسى صحبت کردند که انگار در غرب بزرگ شده و تربيت شده غرب است.

من 27 ساله بودم که به انگلستان رفتم و اين بعد از آن بود که تحصيلات دانشگاهى‌ام را در سوريه به انجام رسانده بودم و براى تکميل آن به انگلستان رفتم، در انگلستان فقط مدت دو سال درس خواندم و بعد برگشتم به سوريه. اين حرفهايى که غربيها مى‌زنند ناشى از اين است که آنها ما و فرهنگ ما را تحقير مى‌کنند. انگار 27 سال زندگى و تحصيل من در سوريه هيچ اثرى نداشته و من فقط تحت تاثير آن 2 سالى بايد باشم که در انگلستان بوده‌ام!از نظر آنها، انگار ما نه هويتى داريم و نه تمدني. وقتى به سوريه برگشتم و از نوسازى جامعه در سوريه صحبت کردم، آنها فکر کردند که اين گرايش نتيجه تاثيرپذيرى من از غرب است. من نوسازى را عنوان کردم، زيرا جامعه سوريه نوسازى مى‌خواست.

شما در ايران داريد پيشرفت مى‌کنيد، چرا؟ چون ملت ايران خواهان پيشرفت است نه اينکه يک دولت غربى آمده و به شما گفته که بايد پيشرفت کنيد!

در عمليات نوسازى و نوگرايى که در سوريه آغاز کرده‌ايم، روى هويت سوريه و فرهنگ سورى تاکيد داريم و اين امر براى سوريه به عنوان يک کشور عربى اصل است.

بعد از آن، نوبت به استفاده از تکنولوژى مدرن و اينترنت و گسترش وسايل ارتباطى با جهان مى‌رسد که براى پيشرفت جامعه ضرورى است به شرط آنکه فرهنگ قوى، سنت‌هاى قوى و عقيده درست و قوى داشته باشيم. اين اساس پيشرفت و نوسازى است.

ما خواهان يک اقتصاد قوى هستيم، مى‌خواهيم در عرصه دانش و پژوهش در چارچوب هويت ملى خود پيشرفت کنيم نه اينکه واردکننده افکار و محصولات غربى باشيم. نوگرايى که من از آن در سوريه سخن مى‌گويم، يک نوگرايى مبتنى بر ارزش‌هاى ملى و قومى است که در عين حال مى‌کوشد از دستاوردهاى غرب در زمينه‌هاى مختلف استفاده کند، به‌طور خلاصه اين کارى است که ما در سوريه در پيش گرفته‌ايم.

* جناب رئيس جمهورى، يک بار ديگر از جنابعالى تشکر مى‌کنم و در پايان اين گفتگوى بسيار مفيد و لذت‌بخش، آيا مايل هستيد پيامى براى ملت ايران داشته باشيد؟ آيا سوالى هست که مورد نظر شما بوده و ما آن را مطرح نکرده‌ايم؟

مى‌خواهم يادآورى کنم مطلبى را که در شروع اين گفتگو تاکيد کردم و در مورد روابط استراتژيک بين دو کشور مى‌خواهم به هر شهروند ايرانى اطمينان بدهم که اين روابط استراتژيک ادامه خواهد يافت و گسترش پيدا خواهد کرد، نه فقط به اين دليل که من تمايل دارم، بلکه عوامل واقعگرايانه‌اى وجود دارد که ما را در اين جهت سوق مى‌دهد و در راس اين عوامل، موضوع استقلال در اراده و تصميم‌گيرى است.

ما يک دولت مستقل هستيم و امکان ندارد به يک دولت غيرمستقل احترام بگذاريم. احترام متبادل بين سوريه و ايران ناشى از استقلال اراده و تصميم‌گيرى در هر دو جانب است، در عين حال بايد تاکيد کنم روى روابط برادرانه‌اى که از ديرباز بين سوريه و ايران پديد آمده و ريشه در اعتقادات و ديدگاههاى ثابت سياسى در تاريخ دو کشور دارد و ما هر دو اين ديدگاهها را حفظ خواهيم کرد. سوريه پيوسته در همه خواسته‌هاى بحق ايران در کنار ايران خواهد بود و مطمئن هستيم که همين ديدگاه را هم برادران ايرانى ما در قبال ملت و دولت سوريه دارند.

من به همه ايرانيان و به همه سورى‌ها اطمينان مى‌دهم که سياستهاى ايران و سياستهاى سوريه کاملا درست و در مسير صحيح است و اين امر به اثبات رسيده و در آينده بيشتر ثابت خواهد شد که راه ما درست بوده و ما شاهد موفقيتهاى بيشترى خواهيم بود. آنچه بدان نياز داريم صبر و استقامت هرچه بيشتر است تا به همه هدفهاى حق خود برسيم.

باز هم از جنابعالى تشکر مى‌کنم که وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد و پيشرفت و پيروزى کامل براى هر دو ملت ايران و سوريه را آرزو مى‌کنيم.

codex02x

نظر شما :