قربانیان جهانی‌شدن در کشورهای درحال توسعه

شهروندان هیچ‌کجا

۱۱ مهر ۱۳۸۶ | ۱۰:۰۹ کد : ۸۰۲ اخبار اصلی
در زوایای پنهان دنیا، نقاطی که شاید بتوان کوچه پس کوچه‌های پشتی جهان نامید، جمعیتی میلیونی از آدم‌هایی زندگی می‌کنند که به تعبیری"هیچ کسان"خوانده می‌شوند.مردمانی بی‌ سرزمین، فراموش شده، کسانی که دولت‌ها چشم‌هایشان را به روی آن‌ها بسته‌اند.
شهروندان هیچ‌کجا

در زوایای پنهان دنیا، نقاطی که شاید بتوان کوچه پس کوچه‌های پشتی جهان نامید، جمعیتی میلیونی از آدم‌هایی زندگی می‌کنند که به تعبیری"هیچ کسان"خوانده می‌شوند؛ مردمانی بی‌ سرزمین، فراموش شده، کسانی که دولت‌ها چشم‌هایشان را به روی آن‌ها بسته‌اند و ماموران آمار و سرشماری به ازای هر یک نفر از آن‌ها عدد صفر را به مجموع آمارشان اضافه می‌کنند. این‌ها مردم بداقبالی هستند که هیچ کشوری آن‌ها را به عنوان تبعه خود نپذیرفته است.

 

شاید به طور مطلق نتوان این مردم بی‌سرزمین را فقیرترین مردم جهان دانست اما بی‌شک همه آن‌ها محروم ‌ترین انسان‌ها ازحقوق مدنی وحتی ساده ‌ترین حقوق انسانی هستند. آن‌ها که فاقد تبعیت کشوری خاص هستند درهیچ نقطه‌ای ازجهان اجازه تحصیل ندارند، از ساده‌ترین امکانات بهداشتی و پزشکی محروم‌اند، حق مالکیت برهیچ چیزی را ندارند، هیچ حق رای و نظری برای آن‌ها وجود ندارد و چون گذرنامه‌ای ندارند، نمی ‌توانند ازکشوری که درآن به سر می ‌برند مهاجرت کرده یا حتی از شهر یا اردوگاهی که در آن هستند، خارج شوند. وضعیت آن‌ها بیشتر شبیه موجودی است که در تله افتاده باشد و فقط چیزی شبیه معجزه شاید بتواند آن‌ها را از این وضعیت نجات دهد.

 

آن طور که تحقیقات سازمان‌های بشردوستانه نشان می‌دهد، عوامل مختلفی درپدید آمدن وضعیت فعلی این افراد دخیل بوده‌اند؛ مهاجرت‌های غیر قانونی، فرار پناهندگان، تبعیض‌های قومی و نژادی، و رویدادهای عجیب تاریخی برخی ازاین عوامل هستند. اما در واقع"بی‌سرزمین‌ها"با تمام گونه‌گونی، همه از فقدان یک نیازبنیادی انسان رنج می‌برند و آن نیاز به مکانی است که"خانه"نامیده شود.

 

یکی دیگر ازعواملی که به رغم تمام تفاوت‌ها"بی‌سرزمین‌ها"را در سراسر دنیا به یکدیگر شبیه کرده، در گزارش یکی ازسازمان‌های بشر دوستانه منعکس شده است. آن‌ها فارغ ازدلایل گوناگونی که این سرانجام شوم را برایشان رقم زده، به واسطه یک ویژگی مشترک درطبقه‌بندی جامعه جهانی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند:"همه آن‌ها آسیب‌پذیرترین طبقه جامعه بشری امروز را در سراسر جهان تشکیل می‌دهند."

 

محروم ازتمام مزایایی که حق شهروندی با خود به همراه می‌آورد، این افراد حتی به مراجع قانونی دسترسی ندارند که مانع سو‌استفاده اتباع کشورهای میزبان از آن‌ها شود. دسترسی آن‌ها به منابعی که بتواند وضعیت معیشت آن‌ها را اندکی بهبود ببخشد نیز بسیار محدود است و از همه بدتر این که به نظر می‌رسد آن‌ها هیچ حامی و طرفداری ندارند.

 

در حقیقت سازمان‌های فعال در امور بشر دوستانه که ظاهراً تنها حامیان این افراد به شمار می‌روند، به جای تمرکز فعالیت‌هایشان برعواملی که این افراد را ازحق شهروندی محروم کرده (که ریشه تمام مشکلات فعلی آن‌هاست) بیشتر به بررسی انواع مختلف سواستفاده‌هایی می‌پردازند که"بی‌سرزمین‌ها"از قربانیان همیشگی آن هستند؛ مواردی مانند قاچاق انسان، کار اجباری، بهره‌کشی، و تبعیض.

 

بزرگ‌ ترین جامعه"بی سرزمین‌ها"در تایلند ساکن هستند؛ جایی که جمعیت‌ شان– به رغم مشکلات موجود در سرشماری‌های رسمی– حدود 2 میلیون نفر تخمین زده می‌شود. بیشتر این افراد از اقلیت‌های قومی هستند، کسانی که در نقاط دور دست، درجایی که امروز مرز تایلند و برمه است، به دنیا آمده‌اند و چون به هیچ مرکز ثبت رسمی یا دفتر دولتی دسترسی نداشته‌اند، امروز فاقد سند معتبری هستند که ثابت کند که خودشان یا لااقل یکی از والدین‌شان در خاک تایلند به دنیا آمده‌اند.

 

سایداائنگ کائیوتام، مرد 38 ساله تایلندی که ازطریق باغبانی مخارج خود را تامین می‌کند، در این باره می‌گوید:"همه حق و حقوقم، همه چیز می‌شد جور دیگری باشد. اجازه ندارم سفر کنم، نمی‌توانم به بیمارستان بروم، نمی‌توانم معامله و تجارت کنم و حتی اجازه تحصیل هم نداشتم. [در این شرایط] حتی نمی‌توانی شغلت را هم انتخاب کنی، فقط فعلگی است."

 

 

او می‌پرسد:"چرا بقیه اجازه این کارهای ساده را دارند و من ندارم؟ اگر یک شهروند [تایلند] بودم و می‌توانستم درس بخوانم حتماً تا حالا تحصیلاتم را تمام کرده بودم و الآن یک مدرک فوق‌لیسانس داشتم. خیلی از کسانی که می‌شناختم [و این شرایط را نداشتند] حالا مدرک فوق‌لیسانس گرفته‌اند."

 

به گفته کارشناسان، با تسریع روند جهانی شدن و گسترش جابجایی جمعیت جهان، شمار بی‌سرزمین‌هایی مانند سایداائنگ در حال افزایش است. آن‌ها همچنین ظهور حکومت‌هایی را که"دموکراسی‌های نوپا"خوانده می‌شوند ازجمله عوامل موثر در رشد این آمار می‌دانند.

 

دموکراسی‌های نوپا به عنوان عاملی کاملاً سیاسی موجب بی‌سرزمینی عده زیادی به ویژه درقاره آفریقا شده است؛ جایی که اعطا یا سلب شهروندی به عنوان اسلحه‌ای سیاسی برای مبارزه با مخالفان و حتی اقلیت‌های قومی و نژادی کاربردی گسترده پیدا کرده است.

 

جیمز گلدستون، مدیر عامل موسسه عدالت جامعه باز(Open Society Justice Initiative) در این باره می‌گوید:"این واقعیت که دموکراسی باعث می‌شود مردم نیز به حساب آیند موجب افزایش اهمیت سیاسی و اجتماعی حقوق شهروندی شده است اما این مساله [در فرایندی پارادوکسی] این انگیزه را در برخی از رهبران سیاسی پدید آورده است تا از حقوق شهروندی به عنوان ابزاری برای محدود کردن و خلع امتیازات از رقبای سیاسی خود استفاده کنند."

 

بر اساس برآوردهای انجام شده به نظر می‌رسد رقم 15 میلیون نفر دقیق‌ترین آماری باشد که از شمار افراد بی‌سرزمین تخمین زده می‌شود هرچند که این پدیده به خاطر ذات و ماهیت ویژه‌اش (افراد بی‌سرزمین در هیچ سرشماری به حساب نمی‌آیند) هرگز نمی‌تواند دارای آمار دقیقی باشد.

 

فیلیپ لوکلرک، کارشناس این مساله در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در ژنو سوئیس در این باره می‌گوید:"بی‌سرزمینی یک پدیده جهانی است اما سرگذشت هر یک از افرادی که به این شرایط دچار شده با دیگران متفاوت است."

 

صفت"بی‌سرزمین"را همچنین می ‌توان به 200 هزار اردو زبان بیهاری اطلاق کرد که سال‌هاست در محل‌های ویژه سکونت پناهندگان در بنگلادش، محروم از خدمات عمومی و دولتی، و با تحمل انواع آزار و اذیت‌ها و تبعیض‌ها زندگی می‌کنند.

 

بیهاری‌ها (مسلمانی که اصالتاً اهل ایالت بیهار هند در شمال شرق این کشور وهم‌ مرز بنگلادش بودند) زمانی از ملاکان و اعضای یکی از طبقات متمول پاکستان شرقی (بنگلادش امروز) به شمار می‌رفتند اما در سال 1971 با استقلال این کشور از پاکستان، بیهاری‌ها که با پاکستانی‌ها قرابت زبانی داشتند (در برابر بنگلادشی‌های بنگالی زبان) در مخمصه افتادند.

 

در ابتدای کار دولت پاکستان به بیهاری‌هایی که از بنگلادش می‌گریختند تبعیت پاکستانی می‌داد اما اندکی بعد این روند نیز متوقف شد و صدها هزار بیهاری که نتوانسته بودند خود را به پاکستان برسانند به نوعی به حبس ابد در بنگلادش محکوم شده و به جامعه بی‌سرزمین‌ها پیوستند.

 

اما جامعه بی‌سرزمین‌های بنگلادش علاوه بر بیهاری‌ها شامل 100هزار مسلمان"روهینگیا" نیز می‌شود. این افراد که دراصل ساکنان منطقه آراکان درغرب برمه (میانمار) هستند، دردهه‌های اخیربا روی کار آمدن دولت نظامی دربرمه مورد تبعیض، سو استفاده، و آزارو اذیت مذهبی  قرار گرفته و به خاطر نژادشان از حقوق شهروندی محروم و به کار اجباری گرفته می‌شوند.

 

به همین دلیل هزاران تن از این افراد بی‌آن‌که اوراق هویتی داشته باشند که تبعیت آن‌ها را نشان دهد، راهی بنگلادش شده‌اند، جایی که در اردوگاه‌های پناهندگان یا درخیابان‌های شهرهایی مانند داکا شرگردان شده‌اند.

 

پدیده بی‌سرزمینی درسایر نقاط آسیا نیز پدیده‌ای شناخته شده است. ایالت صاباح مالزی دربخش بورنئوی این کشورمحل سکونت هزاران تن ازمهاجران غیر قانونی فیلیپینی و اندونزیایی است که در وضعیت تقریباً مشابهی به سر می‌برند. البته این افراد دردسته‌بندی بی‌سرزمین‌ها قرار نمی‌گیرند، بلکه شمار قابل توجهی از فرزندان آن‌ها یا به بیان دیگر نسل دوم این مهاجران به سرنوشت شوم بی‌سرزمینی دچار شده‌اند.

 

تقریباً از سه دهه پیش به این سو، نیاز بازاربه کار ارزان قیمت موجی از کارگران مهاجر اندونزیایی و فیلیپینی را که درکشورهای خود با مشکلات متعدد سیاسی و اقتصادی روبرو هستند به این منطقه از مالزی کشانده است. درنتیجه این مهاجرت گسترده، امروزه حدود 750 هزار مهاجر خارجی در این ناحیه زندگی می‌کنند که تقریباً برابر یک سوم جمعیت کل ناحیه است. با افزایش جمعیت مهاجران (که عموماً غیر قانونی به این کشور وارد شده‌اند) مقامات دولتی به تکاپو افتاده‌اند تا برای حفظ نسبت جمعیت بومی به جمعیت مهاجر و تعدیل نیروی کار خارجی آن‌ها را از مالزی به کشورهای خود بازگردانند.

 

اما شمار زیادی از این افراد طی دوران اقامت خود درمالزی صاحب فرزند شده‌اند و چون مهاجرغیر قانونی بوده ‌اند، نتوانسته ‌اند برای فرزندان خود شناسنامه و مدرکی تهیه کنند. درنتیجه زمانی که مسئولان دولتی این خانواده‌ها را جمع‌آوری کرده و به کشورهای خود بازمی‌گرداند به دلیل فقدان مدارک هویت و تبعیت کودکان، اجازه بازگرداندن آن‌ها را ندارد و به همین خاطر آن‌ها را ازوالدینشان جدا می‌کند. ازطرفی دیگر چون کودکان فاقد مدارکی هستند که مالزیایی به شمار بیایند از پوشش خدمات اجتماعی نیز محروم می‌شوند و به این ترتیب در خیابان‌های شهر‌های بزرگ و کوچک این ایالت بدون هیچ سرپرستی به حال خود رها می‌شوند. برآورد‌های انجام شده نشان می‌دهند که بین 10 تا 30 هزار کودک از فزرندان خانواده‌های مهاجر به این سرنوشت دچار شده‌اند.

 

در تایلند دولت برنامه پرهزینه وغیرمعمولی را برای احراز تابعیت ساکنان بی‌سرزمین در این کشور آغاز کرده است. بر اساس برنامه جدید، با درخواست افرادی که مدعی تبعیت تایلندی هستند و مدارکی برای اثبات این مدعا ندارند، مسئولان به بررسی مجدد مدارک و ادله آن‌ها می‌پردازند و بعد از مصاحبه با آشنایان آن‌ها و بزرگان و ریش سفیدهای مناطق تولدشان (برای تکمیل اطلاعات لازم) درباره اعطای تبعیت تایلندی به آن‌ها تصمیم‌گیری می‌شود.

 

لوکلرک در این باره می‌گوید:"در استان‌هایی که این مساله شیوع دارد [استان‌های مرزی] هر ماه صدها پرونده بررسی و درباره آن‌ها تصمیم گرفته می‌شود. با این که این روند [در مقایسه با جمعیت بی‌سرزمین‌ها] بسیار کند است اما نشان می‌دهد که نوعی آگاهی نسبت به این مساله و نیاز رسیدگی به آن در دولت و در بین مسئولان تایلندی پدید آمده است."

 

بون پونما،43 ساله، زمانی یکی از متقاضیان دریافت تبعیت تایلندی بوده است. به گفته بون، تنها مدرکی که او ازتولدش در دست داشت یک برگ نخل بود که مادرش تارخ تولد اورا پشت‌اش حک کرده بود. اولین درخواست بون برای کسب تبعیت تایلندی با جواب منفی مقامات تایلندی روبرو شده بود. او می‌گوید:"آن‌ها به من گفتند نه تو تایلندی نیستی."

 

در نتیجه بون نیز مانند شمار زیادی از افرادی که فاقد هرگونه سندی هستند به آزمایش DNA روی آورده بود و بعد ازارائه آن توانسته بود ثابت کند که تایلندی است. او که اکنون برای کمک به سایر افراد بی‌سرزمین در سازمان‌های بشر دوستانه فعالیت می‌کند می‌گوید:"بعد از این آزمایش بود که متوجه شدم از یک خانواده بزرگ تایلندی هستم و 335 نفر قوم و خویش دراین جا دارم. من یک تایلندی هستم. از زمان تولدم هم تایلندی بوده‌ام."


نظر شما :