چنین گفت ابن عربی
دکتر نصرحامد ابوزید، متفکر برجسته مصری در کتاب جدیدی که از وی توسط احسان موسوی خلخالی ترجمه شده، به بررسی آرا و اندیشه های ابن عربی، پرداخته است.
نام کتاب: چنین گفت ابن عربی
نویسنده: نصر حامد ابوزید
مترجم: سید احسان موسوی خلخالی
ناشر: نیلوفر
نخستین سال انتشار: 25 آذر 1385
وزن: 700 گرم
شابک: 964-448-321-9
قطع کتاب: رقعی
قیمت: 35000 ریال
دکتر نصرحامد ابوزید، متفکر برجسته مصری در کتاب جدیدی که از وی توسط احسان موسوی خلخالی ترجمه شده، به بررسی آرا و اندیشه های ابن عربی، پرداخته است.
به گزارش خبر، دکتر «نصرحامد ابوزید»، متفکر برجسته مصری و نویسنده کتابهای «مفهومالنص» و «نقدالخطاب الدینی» در مقدمه کتاب خود مینویسد: آنچه مرا به بررسی و پژوهش در تصوف و بهویژه اندیشه «ابنعربی» میخواند، علاقهام به شناخت بیشتر و بهتر دو قطب اصلی تاریخ تفکر اسلامی؛ یعنی «عقلانیت و معنویت» بود. موضوع پایاننامه دکترای من، مسئلهی «مجاز در قرآن از نظر معتزله» بود که بعدها با عنوان «گرایشهای عقلانی در تفسیر قرآن» چاپ شد. «متعزله»، متکلمان مسلمانی بودند که میکوشیدند، قرائتی عقلانی و متناسب از عقل را از عقاید اسلامی ارائه کنند و نتیجه تلاششان، تکامل یک مفهوم لغوی بلاغی (مفهوم مجاز) تا حد ابزاری برای برطرف کردن هرگونه تعارض احتمالی میان «عقل و وحی» بود. نتایج این پژوهش سوالات بسیاری را برایم مطرح کرد که این سوالات در کنار علایق شخصی مذهبیام باعث شد که در پی کشف عرصه تجربه معنوی و آثار آن در چارچوب تأویل وحی برآیم؛ تجربهای که نماینده آن عرفا (صوفیه) و به ویژه بزرگترینشان «محییالدین ابنعربی» است. نویسنده: نصر حامد ابوزید
مترجم: سید احسان موسوی خلخالی
ناشر: نیلوفر
نخستین سال انتشار: 25 آذر 1385
وزن: 700 گرم
شابک: 964-448-321-9
قطع کتاب: رقعی
قیمت: 35000 ریال
دکتر نصرحامد ابوزید، متفکر برجسته مصری در کتاب جدیدی که از وی توسط احسان موسوی خلخالی ترجمه شده، به بررسی آرا و اندیشه های ابن عربی، پرداخته است.
«متعزله»، کسانی بودند که میکوشیدند، قرائتی عقلانی و متناسب از عقل را از عقاید اسلامی ارائه کنند و نتیجه تلاششان، تکامل یک مفهوم لغوی بلاغی (مفهوم مجاز) تا حد ابزاری برای برطرف کردن هرگونه تعارض احتمالی میان «عقل و وحی» بود.
وقتی آن پژوهش را به پایان رساندم، پیش از چاپ و توزیع آن میان اساتید گروه علمی، برای دریافت مدرک دکترا، دریافتم که میتوانم این رساله را به گونهای دیگر نیز بنوسیم و آن عوضکردن جای متن و حاشیه بود که در ترتیب فصول رساله، تقسیم فکری فلسفی را مدنظر داشتم. در فصل اول؛ درباره «تاویل و وجود»، فصل دوم؛ «تاویل و انسان» بود و در فصل سوم نیز به «قرآن و تاویل» پرداخته بودم، بعد از آن که نوشتن آن را به همین ترتیب تمام کردم، فهمیدم که باید آن را طور دیگری بنویسم که مسائل مربوط به «تاویل»، متن رساله شود و در حاشیه مسائلی را مطرح کنم که جنبه صرفا فلسفی داشتند. وقتی نظرم را درباره بازنویسی رساله با استاد راهنما در میان گذاشتم به شدت با آن مخالفت کرد، هرچه سعی کردم توجیهات و دلایلم را مطرح کنم حتی به صحبتهایم گوش نکرد. منطق او این بود که اندیشه و آثار «ابنعربی» اقیانوسی بیکران است و او نمیتواند اجازه دهد که من، اینک که تازه از دریایی پا بیرون نهادهام، دوباره حتی برای مدتی کوتاه وارد آن شوم؛ هر چند آن روزها سی و هشت ساله بودم ولی سخن استادم بیش از آن چه آن روز فهمیدم، معنا داشت. تامل در تاویلات قرآنی ابنعربی
از وقتی که بیست سال پیش رساله دکترایم را، درباره «تاویل قرآن نزد ابنعربی»، ارائه کردم تاکنون هنوز ذهنم را به نحوی مشغول داشته است و گاه و بیگاه دوباره و چندباره به بعضی از آثارش مراجعه یا آن را مطالعه میکردم.
از آن روز مشتاق دست و پا زدن در دریای اندیشههای «ابنعربی» ماندم، اما ترس از غرق هنوز در ضمیرم بجا مانده بود، گاه بعضی از اشعارش را میخواندم، یا به نظریهای مراجعه میکردم، یا استدلالی را که صحیح میپنداشتم، دوباره در دریای اندیشههایش بازبینی میکردم؛ اما دست و پا زدن در این دریا همواره چون آرزویی دستنیافتنی در درونم ماند، بدون آن که تنی به آب بزنم؛ با وجود این رابطهام با «شیخ اکبر» هرگز قطع نشد. بخش بزرگی از هویت آکادمیک و تجربه معنوی دینیام در زندگی را مدیون آگاهیهایی هستم که در نخستین برخورد با «شیخ اکبر» به دست آوردم. برخوردی که پنج سال طول کشید و در آن پروژهام را به پایان رساندم. در اینجا باید بگویم؛ اگر فرصت سفر به غرب برای اولین بار در دو سال درسیام که در «آمریکا» به سر بردم (1987-1980) برایم پیش نیامده بود، نمیتوانستم پروژهام را درباره «فلسفه تاویل از نظر شیخ اکبر» تمام کنم. این را میگویم تا بر دو حقیقت مهم تأکید کرده باشم؛ نخست آن که لازمه مطالعه آثار شیخ فراغت کامل است و این هرگز در «مصر» برایم پیش نمیآمد؛ چراکه در آنجا بعد از دو سال تمام، از خطبه یک کتاب «فتوحات مکیه» فراتر نرفتم. ممکن نیست بتوان دو ساعت از بیست و چهار ساعت را به شیخ اکبر اختصاص داد و با جهان اندیشههایش آشنا شد. فقط وقتی میتوانی جهان فکریاش را دریابی که روز و شب و خواب و بیدار در محضرش باشی و خلاصه یکی از مریدان باشی، نه مسافری رهگذر. زندگیام در «مصر» و به خصوص در «قاهره» نعمت زانو زدن در برابر شیخ و گوش فرادادن به او را از من دریغ میداشت، آنچه را قاهره از من دریغ داشته بود، شهر «فیلادلفیا» و کتابخانه دانشگاه «پنسیلوانیا» در اختیارم گذاشت. دوساله «فتوحات المکیه» را به پایان رساندم و در همان مدت درباره «فلسفه تاویل نزد فلاسفه غربی»، از «اوریگن» تا «گادامر» مطالعه کردم و این شناختم را نسبت به آنچه نوشتههای شیخ از نگاهی امروزی در بر دارد، عمیقتر کرد. و همچنان که گفتم از وقتی که بیست سال پیش رساله دکترایم را، درباره «تاویل قرآن نزد ابنعربی»، ارائه کردم تاکنون هنوز ذهنم را به نحوی مشغول داشته است و گاه و بیگاه دوباره و چندباره به بعضی از آثارش مراجعه یا آن را مطالعه میکردم با این آرزو که در آینده فرصت کنم و در پرتو دانشی که در آن سالیان اندوخته بودم دوباره به او بپردازم. به گمانم هر کسی در برابر تفکری به عظمت «ابنعربی» چنین حالتی دارد. معتقدم هر کس که پرتوی از اندیشههای «ابنعربی» را دریافته باشد، همواره آرزوی دیداری دوباره را خواهد داشت تا هم معرفتش را به او ژرف کند و هم تجربه معنوی ارزشمندی را که در آن آثار دیده میشود، بهتر و بیشتر درک کند. ابنعربی در ترجمانالاشواق
«قلب من صعومه راهبان و بتکده بتپرستان و کعبه زائران و چراگاه غزالان و الواح تورات و مصحف قرآن است. به مذهب عشقم، به هر سو که رو کند؛ زیراکه عشق، دین و ایمان من است.»
پرسشی که ذهنم را به خود مشغول کرده بود، این بود که آیا هنوز «ابنعربی» برای جهان امروز حرفی برای گفتن دارد؟ در درونم پاسخ آری بود، اما در پی چیزی بودم که باعث شود دوباره تن به آب دهم و در دریای بیکران اندیشههای شیخ دست و پا زنم. این احساس را در من تقویت میشد که اگر به گفتههایش خوب گوش دهیم؛ حتی در دنیای ما هم حرفهایی برای گفتن دارد. عقاید او در کتابهای کثیرش و ابیاتی را که او در مذهب عشق سروده و همه عقاید را در برمیگیرد، از بتپرستی تا یهودیت و مسیحیت و اسلام، همواره در گوشم پژواک میکند، او میگوید: «قلب من صعومه راهبان و بتکده بتپرستان و کعبه زائران و چراگاه غزالان و الواح تورات و مصحف قرآن است. به مذهب عشقم، به هر سو که رو کند؛ زیراکه عشق، دین و ایمان من است.» (ابنعربی، ترجمانالاشواق) وقتی این ابیات سروده شده توسط ابنعربی را در نوارها و سیدیهای موسیقی میشنوم، چقدر خوشحال میشوم و چه شادیای وجود مرا فرا میگیرد؛ وقتی میشنوم که در کشوهای غربی موسساتی به نام «ابنعربی» راهاندازی میشود. نظامی که «ابنعربی» آن را با نام «مذهب عشق» در قالب یک شعر آورده، صعومه، کعبه و بکتده و چراگاه غزالان را به یک دیده مینگرد؛ چرا که قلب عارف پذیرای همه این صورتهای عبادی و شعائری است؛ زیراکه اصل وجود را میشناسد که ادیان همه بدان مربوطند. آن اصلی که ریشه همه ادیان و عقاید است، اصل رابطه حق خالق و خلق مخلوق و این رابطه همانا رابطه عشق است. «ابنعربی» حقیقت را بدینگونه میبیند که در آغاز عشق بوده است؛ خدا «الله» بود و هیچ چیز با او نبود، گنجینهای پنهان بود و میخواست که شناخته شود، پس خلایق را آفرید تا او را بشناسند. با توجه به میراث اندیشه اسلامی، از منظر عرفانی حقیقت این گونه تعریف میشود؛ تعریفی که «ابنعربی» با کمک آن در کتاب «فصوصالحکم»، تمایزی فلسفی میان مفهوم «دین الاهی واحد» و «وحدت ادیان» برقرار میکند. او در این کتاب در کنار نظریهای درباره «کلمه» بحثی خاص در این باره دارد.
نظر شما :