تروریسم، گفتگو و اخلاق جهانی

۲۱ شهریور ۱۳۸۶ | ۱۰:۱۶ کد : ۶۵۷ اخبار اصلی
نویسنده خبر: محمد جواد ظریف
محمد جواد ظریف نماینده وقت ایران در سازمان ملل در این مقاله می نویسد رویدادهای تاسف‌انگیز 11 سپتامبر به روشن‌ترین و در عین حال غیر انسانی ‌ترین شیوه گستره و عمق آسیب‌پذیری مشترک همه ما را به نمایش گذاشت.
 تروریسم، گفتگو و اخلاق جهانی

رویدادهای تاسف‌انگیز 11 سپتامبر 2001 به روشن‌ترین و در عین حال غیرانسانی‌ترین شیوه گستره و عمق آسیب‌پذیری مشترک همه ما را به نمایش گذاشت؛ آسیب‌پذیری تک‌تک ما در برابر بربریت و عنصر غیر انسانی نهفته در پاسخی بیمارگونه و منحرف به بی‌عدالتی و حاشیه نشینی.

این حوادث همچنین نشان داد که چطور بازیگران جدید و غیر سنتی صحنه بین‌الملل می‌توانند نقش برجسته و حتی در برخی موارد نقش مخربی در عرصه روابط بین‌الملل داشته باشند. اما مهم‌تر از تمام این‌ها، حوادث 11 سپتامبر موجب شد تا توجه عمومی به نیاز رسیدگی به ذهنیت و شرایط تعاملات بین‌المللی جلب شود که ریشه‌های ترور و خشونت در آن قرار دارد.

 

هنگام روی دادن چنین حوادث غم‌انگیزی، هم‌دردی تنها واکنش انسانی است. هیچ کار دیگری از دست ما بر نمی‌آید مگر این که در غم و درد هزاران خانواده‌ای شریک شویم که عزیزان‌شان را در این حادثه از دست داده‌اند و با جامعه‌ای که بر اثر این حوادث دچار وحشت شده است ابراز همدردی کنیم. احساسات و خشم در این شرایط از پاسخ‌های انسانی به شمار می‌روند اما برای یافتن واکنش و پاسخی دور اندیشانه و منطقی به هوشمندی و تفکر و تعمق جمعی نیاز داریم.

 

 این پاسخ نباید فقط به این جنایت هولناک محدود شود بلکه باید پاسخ و واکنشی کلی باشد به مقوله تروریسم. اما بالاتر از هر چیز، این پاسخ باید ریشه‌های بی‌عدالتی‌ها و محرومیت‌ها را نیز در بر بگیرد؛ بی‌عدالتی‌هایی که عده‌ای ‌عوام فریب با سو استفاده از آن چنین مصائبی را برای انسان‌های بی‌گناه پدید می‌آورند.

 

هر پاسخی به این مساله نیاز به دیدگاهی خاص، انگیزه سیاسی جدی، و مشارکت و همکاری فعال همگان دارد. تروریسم به مثابه یک تهدید جهانی، نیاز به پاسخی جهانی دارد. پاسخی که گستره شمول و مشارکت در آن منحصر به عده‌ای خاص نباشد، عادلانه باشد، و مشروعیت بین‌المللی داشته باشد.

 

پاسخ به تراژدی که محصول نفرت کور است، نمی‌تواند اقدامی تلافی‌جویانه و بلا تبعیض باشد که همه را، حتی افراد بی‌گناه را نیز شامل می‌شود و جان آن‌ها را در معرض خطر قرار می‌دهد. نباید اجازه داد که تروریست‌ها ابتکار عمل را به دست گرفته واکنش ما را تعیین کنند.

 

تروریسم محصول شوم الگوی قدیمی و تاریخ گذشته در روابط بین‌الملل است. این الگو در نتیجه «اراده معطوف به قدرت» و تکبر و خودبینی ناشی از آن پدید آمد. به بیانی دیگر، تروریسم محصول این تفکر بود که «قدرت خطا نمی‌کند». در دورانی که «قدرت» با اتکا به این نظریه حکمفرما بود، بیداد غوغا می‌کرد و تنفر گسترش می‌یافت و افرادی که در معرض این شرایط قرار داشتند، چاره‌ای جز توسل به ترور و خشونت در برابر خود نمی‌دیدند.

برای این که تروریسم را ریشه‌کن کنیم باید طرز فکری را عوض کنیم که زمینه رشد و گسترش این پدیده را فراهم کرده است. هر کسی جداً خواستار مبارزه علیه تروریسم است، به خصوص افرادی که قدرت‌های جهان در اختیارشان است، باید از پناه بردن به گفته‌ها و سیاست‌هایی حذر کنند که از احساسات‌شان سرچشمه می‌گیرد و با تکبر ناشی از قدرت آمیخته شده است چرا که چنین واکنش‌ها و سیاست‌هایی مانند حفر سنگر در جبهه تروریست‌هاست.

 

یک مشخصه مهم از آن الگو قدیمی تعاملات جهانی حاشیه نشینی و محرومیت در اشکال مختلف‌اش بود. بر اساس این تفکر جهان با معیار «وفاداری» به دو قسمت تقسیم می‌شد، «اعضای ائتلاف» و «دشمنان»، و به همین نسبت پاداش‌ها و مجازات‌ها تقسیم می‌شد. در چنین سیستمی وجود «دشمن» همیشه حاضر، به عنوان ابزاری برای حکومت آن قدر حیاتی بود که حتی در مواقعی، حاکمان به عنوان بخشی از سیاست مدیریت خود به «دشمن»تراشی می‌پرداختند.

 

 وجود این دیدگاه در سیاست جهانی قتل عام‌ها و ویرانی‌های زیادی را در جوامع بشری به بار آورده، مانع عینیت یافتن پتانسیل‌ها شده، بسیاری از توانایی‌های ارزشمند انسان‌ها را پایمال کرده، منابع طبیعی کم‌یاب را تا حد زوال مورد بهره‌برداری قرار داده و در عوض به رشد سلطه شمار محدودی از کشورها، افزایش خشونت و گسترش عقب‌ماندگی کمک کرده است.

 

بر همین مقیاس، جهانی شدن می‌تواند تاثیر مثبت و فراگیری در توسعه پایدار کشورهای توسعه یافته داشته باشد و کما این که تا امروز نیز در مواردی چنین بوده است. اما تمایلات موجود در الگوی غالب انحصار در نهایت به پدیده‌ای مشابه آن چه قبلاً رخ داده، منجر می‌شود همان طور که در مواردی نیز تجربه شده است به این معنا که جهانی شدن در نهایت موجب می‌شود برخی از اقتصادهای توسعه نیافته بیشتر به حاشیه رانده شوند که در نتیجه آن شدت فقر و گرسنگی در بخش‌های وسیعی از آسیا، آفریقا، و آمریکای جنوبی وخیم‌تر می‌شود و در سایر نقاط جهان نیز شکاف بین فقرا و اغنیا بیشتر می‌شود.

 

جامعه جهانی اکنون در حال دور شدن از آن الگوی قدیمی و حرکت به سمت الگوی جدید است که بر اساس بنیان‌های برابر و پراکندگی قدرت شکل گرفته است. اهداف و اصول سازمان ملل متحد و تصمیم مجمع عمومی این سازمان در اعلام سال 2001 به عنوان گفتگوی تمدن‌ها حاکی از انگیزه و خواست جامعه بین‌الملل برای حرکت به سمت الگوی جدید است.

گروهی از شخصیت‌های برجسته [که با همین عنوان به نام خاص شناخته می‌شوند Group of Eminent Persons] از سوی دبیرکل سازمان ملل متحد تعیین شده و مسئول تعریف و تدوین پارامترهای این الگوی جدید شدند. آن‌ها در کتابی با عنوان Crossing the Divide که حاصل این تلاش بود، نوشتند:

 

«مبارزه بر ضد ویروس HIV و بیماری ایدز، مقررات مربوط به استفاده از فن‌آورهای جدید مانند شبیه‌سازی انسان‌ها، ایجاد تغییرات ژنتیکی و بیومهندسی، دفاع از حقوق معنوی آثار هنری و ادبی و سایر محصولات فکری، قوانین ضد استعمال مواد مخدر، کنترل بیماری‌ها و بلایای طبیعی، و منع نفوذ و خرابکار در شبکه‌های کامپیوتری موسسات، سازمان‌ها، کشورها، و احزاب تنها چند نمونه محدود از قوانین و تمهیداتی است که برای اجرا و موفقیت آن‌ها به همکاری کامل تمام اعضای جامعه بین‌الملل نیاز است. در چنین شرایطی که کوچک‌ترین نیازها هم قابل تامل‌اند، خردترین اعضا نیز می‌توانند نقش بزرگی در تعاملات بین‌المللی داشته باشند.

در یک ائتلاف در مبارزه بر ضد بیماری‌های واگیردار، کشورهای قدرتمند و تمام ائتلاف همان‌قدر آسیب‌پذیرند که کوچک‌ترین و ضعیف‌ترین عضو ائتلاف ... این برابری در آسیب‌‌پذیری است که محرک اصلی گفتگو به شمار می‌رود. از سوی دیگر این برابری در آسیب‌پذیری پیامد مستقیم وابستگی متقابل ما در سطوح بسیار مختلفی نیز به شمار می‌رود و در حقیقت همین وابستگی متقابل است که این «تهدید» را به یک «تهدید» جهانی تبدیل کرده است.»

 

 

مساله‌ای که باعث پدید آمدن این الگوی جدید شده، در واقع این است که آن چه ما را در جامعه جهانی به یکدیگر پیوند می‌دهد بسیار نیرومندتر و بیشتر از اختلافاتی است که ما را از یکدیگر جدا می‌کند.

علاوه بر این، درک این مساله امروز در مقایسه با شرایط حاکم پیش از حوادث 11 سپتامبر روشن‌تر و ساده‌تر شده است چرا که این حادثه موجب افزایش آگاهی و قدرشناسی ما از آسیب‌پذیری مشترک‌مان در مواجه با تهدیدهای مختلف شده است؛ تهدیدهایی از تروریسم و جنایات سازماندهی شده گرفته تا فقر و تخریب محیط زیست.

 

 در عصر جهانی شدن نمی‌توان جزیره امن، جزیره رشد و رونق اقتصاد، یا جزیره توسعه‌یافتگی داشت. به این ترتیب عنصر مشترک انسانی ما و آسیب‌پذیری مشترک ما خود ابزار بهتر و کارآمدتری برای حکومت به نظر می‌رسند تا شیوه قدیمی استفاده از «دشمن» موهوم و خیالی.

 

پروسه جهانی سازی، موجب تولد یک الگوی جدید در روابط جهانی شده است: این الگوی جدید موجب پیدایش  وضعیت برابر، ارزیابی مجدد واژه "دشمن"، پراکندگی قدرت، تغییر سهامداری،  مسوولیت های منحصر به فرد و همکاریهای موضوعی شده است. واقعیت کنونی طرحی از قطعه های نو و قدیمی است.

 عوامل نو این الگو در حال حاضر موجود است اما دست یابی به یک میزان مشخص توسط الگوی قدیمی مسدود شده است که ما را از دیدن آنچه که به وجود آمده است محروم می کند.

 

الگوی جدید با این تصور آغاز می شود که منابع معرفت و خرد به طور نهادی گوناگون هستند. هر تمدنی دارای مواردی برای عرضه کردن است؛ یک چنین قابلیتی درون خود سودمندی و توانایی های متقابل را به همراه دارد. بنابراین الگوی به وجود آمده گفت و گوی تمدن ها بر پایه قابلیت ها و تمایل به یادگیری، پندارهای آشکارا و قابل بررسی، معانی مشترک آشکارا، ارزش های درونی و چشم انداز چند گانه همبستگی از طریق گفت و گو استوار شده است.

 

گفت و گو از این منظر یک بحث بنیادین را ارائه می دهد. از طریق بحث کردن، که یکی از روش های برقراری ارتباط در سازمان ملل است، هر شخصی سعی می کند بدون گوش دادن به استدلال های طرف مقابل دیدگاه های خود را به طرف مقابل بقبولاند.

هرچند؛ ما یک بحث را به آسانی آغاز می کنیم و در حقیقت با این امید که به جای گوش دادن به صحبت های طرف مقابل حرف های خود را به او بقبولانیم. تصمیم عوامل جامعه بین المللی برای جایگزینی جنگ و خونریزی با گفت و گو به عنوان یک تحول مثبت تاریخی به شمار می رود. هر چند بحث کردن در گوهره خود تلاشی است تا همانند یک جنگ بر حریف خود غلبه کند، اما با روشی متمدنانه تر.

 

با توجه به نظر گروهی از شخصیت‌های برجسته تغییر یک الگو نیازمند تغییرات بنیادین از بحث به گفت و گو است:

گفت و گو وضعیت برابر را همراه خود دارد... گفتمان پروسه ای است ما می پذیریم همانقدر که می خواهیم پذیرفته شویم. ما همانقدر بخشی از این گفت و گو به حساب می آییم که می خواهیم. ما می شنویم همانقدر که می خواهیم شنیده شویم، ما مشارکت می کنیم همانقدر که خواهان مشارکت هستیم.  

با این تفاسیر گفت و گو الگوی جدیدی را در روابط جهانی به وجود می آورد چراکه الگوهای قدیمی را به چالش می کشد. گفت و گو می تواند به عنوان یک سازه زمانی به کار گرفته می شود که این حق به ضعیف تر ها داده می شود تا دیگران به گفته های آنها گوش دهند و قوی تر ها لازم می دانند که وضعیت خود را شرح دهند. برای آنکه این موقعیت را در اختیار ضعیف تر ها قرار دهیم تا بتوانند حرف های خودرا به گوش دیگران برسانند  و به صورت متقابل این روند تقویت شود .

 

این به جامعه جهانی اجازه می دهد تا از میان منابع بزرگ تمامی تمدن ها و همبستگی دیدگاه های گوناگون، ارزشهای مشترکی را استخراج کند که  همه را در برگیرد و تانظام جهانی گسترش یابد.

 به عنوان مثال زمانیکه ارزش هایی مانند آزادی، حقوق و شان انسانی شناخت و حرمت جهانی به دست می آورند، کمک کشورها ی شرقی و شمالی برای مطابقت دادن ارزش هایی همچون وظیفه، مسوولیت های انسانی و ارزش های اجتماعی متمرکز می شود. این ارزش ها  می تواند راهنمای گسترش یک برنامه کاری کامل برای خطاب قرار دادن ازهم پاشیدگی اجتماعی، تنزل محیطی و فقر باشد.

 

از این گذشته، زمانی که " آزادی، خرد پذیری، قانونی بودن و حقوق" توجه لازم را در گفتمان های روزمره سیاسی به دست آورند، ما قادر خواهیم بود تا با تلفیق کردن به معانی مشترک " آزادی همراه عدالت"، خرد پذیری همراه با توافق"،" قانونی بودن همراه با نزاکت" و "حقوق همراه با مسوولیت" برسیم.

 

اثر دیگری که جهانی سازی و انقلاب اطلاعات بر روی دنیای ما که روز به روز کوچک تر می شود دارد این است که تک تک ما را قادر می سازد تا بر روی کیفیت زندگی بقیه دنیا به طور مستقیم و یا غیر مستقیم اثر بگذاریم، توانایی فردی هر شخص فراتز از زمان و مکان می رود. به طور واضح، دامنه و گستره تاثیر فردی ما به طور چشمگیری تغییر می کند.

 با این همه این نیروی فوق العاده را تک تک افراد دارند. چنین نیرویی به عکس العمل مشترک در مقابل ارزش های مشترک جهانی و اخلاقیات برای تشخیص دادن مسوولیت فردی و مسوولیت جهانی منجر می شود که این قدرت را همراهی می کند.

 

گروهی از شخصیت‌های برجسته در کتاب  Crossing the Divide نوشتند:

 

آنها که از ته دل نگران اکوسیستم هستند، آنهایی که از ته دل به طور واقع بینانه نگران اقتصاد آزاد هستند و آنهایی که از نه دل نگران شان انسان و حقوق بشر سراسر جهان هستند دارای وجه اشتراک با یکدیگراند.

آنها آگاهانه و یا ناآگاهانه بر این باورند که بخشی از کل جهان هستند، بخشی از اجتماع جهانی که به هم پیوسته است و هر بخش، بخش دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد. گروه سبز، کارشناسان جهانی امور اقتصادی، مدافعان حقوق بشر بدون شک بدون آنکه بدانند دارای یک دیدگاه مشترک هستند و آن این است که جهان متعلق به همه ما است و ما هر کدام جزئی از یک کل هستیم. به بیان دیگر هر کدام قبول دارند که سهمی دراین جهان دارند.

 

ما به عنوان سهامداران این جهان متوجه می شویم که بشر دارای سرنوشت مشترکی است که از آن نمی تواند بگریزد. با پذیرش سهامدار بودن در این جهان، ایده " ما" در مقابل "آنها" کارایی خود را از دست می دهد و بازی بدون برد مانند روش ویژه ای که در تحلیل هدف مورد استفاده قرار می گیرد دیگر قابل استناد نیست.

موقعیت هایی که از محیط، اقتصاد جهانی، تجارت و تبادل اطلاعات و تکنولوژی تا ریشه کن کردن تروریسم، جنایت های سازماندهی شده و سلاح های کشتار جمعی گسترش می یابد را می توان به دودسته نتایج مثبت و نتایج منفی تقیسم بندی کرد واگر جهانی سازی را بدون نتیجه بدانیم با این وجود به یک نتیجه گیری منفی می رسیم.

 

فساد محیطی، بی ثباتی، مواد مخدر، تروریسم و سلاح های شیمیایی دیگر حد و مرزی نخواهد داشت. چنین اتفاقی بعد از واقعه 11 سپتامبر برای همه ما مشخص است. از این رو همه ما باید به سمت الگوی گفت و گو و سهیم بودن در جهان حرکت کنیم تا به ما این واقعیت را نشان بدهد که همه ما جرئی از یک کل هستیم.

 

به قول شاعر پارسی گوی ایرانی، سعدی که هفتصد سال پیش با چنین تفکری می زیسته است:

بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چه عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

محمد جواد ظریف

نویسنده خبر


نظر شما :