”توسعه“ منهای ”فرهنگ“ عقیم است
یکی از کسانی که دیروز در نشست اهل فرهنگ با میرحسین به سخنرانی پرداخت سیدصادق خرازی بود. به نظر خرازی تجربه فرهنگ مداری، هنرمندی، سیاستمداری وارسته و کارآزموده، شخصیت خالص بدون هوای نفس جناب میرحسین موسوی از وی انسان بافضیلتی ساخته است که می تواند مظهر و سرچشمه وحدت و مهربانی جامعه باشد .می شود اذعان کرد که وی در راه خدا و انسانیت گام برداشته است .
متن مکتوب سخنرانی صادق خرازی در این نشست تقدیم می شود:
فراموش نکنیم که دولت دفاع مقدس دولت میرحسین، موسس و بنیانگذار فکر فرهنگی و هنری ایران بوده است .
بر کسی از اهل فرهنگ و انديشه پوشيده نيست که فضای فرهنگی ايران امروز تناسبی با استحقاق و ظرفيتهای موجود اين سرزمين گرانـقـدر و سرگذشت و سرنوشت پـرمايه آن ندارد. وظيفه خطير همه فرهنگ دوستان است که راه های غنی تر ساختن فضا را بيابند و بازنمايند. کاوش هـای ما بايد از سر آگاهی به اکنون، معرفت به گذشته و بصيرت به آينده باشد.
در دهه 80 جامعه بین المللی به این مساله توجه کرد که در قرن بیستم، بشر چنان اولویت را به اقتصاد داد که از فرهنگ غافل شد و نتایج این غفلت خودش را در صحنه مشکلات نشان می داد. سازمان ملل در مصوبه ای در 1988 به خاویر پرز دوکوئیلار ماموریت داد تا کمسیونی تشکیل بدهد تا نقش فرهنگ را در توسعه مورد مطالعه قرار دهد. ده سال برای این کار مهلت گذاشتند. حاصل کار در 1998 در کنفرانس جهانی فرهنگ و توسعه در استکهلم که از طرف یونسکو برگزار شد مورد بررسی قرار گرفت و گزارشی که حاصل ده سال مطالعه بود نشان داد که ”توسعه“ منهای ”فرهنگ“ عقیم است و پایدار نیست.
بسیاری از مفاهیمی که تحت عنوان پیشرفت از قرن نوزدهم جا افتاد و در قرن بیستم شتاب گرفت، عنصر فرهنگ را مورد غفلت قرار داد. وقتی در پایان قرن بیستم مشکلات جوامع بشری حاد شد تازه متفکران متوجه آثار این غفلت ها شدند.در سال های آغازین قرن بیست و یکم می بینیم که جامعه بین المللی دارد نسبت به این غفلت تاریخی خودش در دوران مدرن عکس العمل نشان می دهد و تلاش می کند بجنبد و جبران کند. سال 2000 را سازمان ملل سال ”فرهنگ صلح“ نامید.سال 2001 را سال جهانی گفتگوی تمدنها نامید. چند کنوانسیون و اعلامیه جهانی مورد بحث و اجماع بین المللی قرار گرفت که همه نشان دهندة یک آگاهی عمومی و احساس ضرورت از طرف وجدان عمومی بشر است.
يکی از نارساييهای فرهنگی اين زمانه، هم در ميان ما و هم خارج از کشور، غلبه تبليغات است بر تحقيقات. اين بيماری دامنگيـر و ويرانگـر اسباب بسيارى دارد، و البته با شتـابزدگی و سطحی نگری که اغلب تحت لوای جهانی شدن مطرح می گردد همگام و همپايه است. اينکه "شهرت" (celebrity) جای "شرف" (honor) را بگيرد، و آوازه برخی معروفین آوای انديشه ورزان و دانش پيشگان را تحت الشعاع قرار دهد، مصيبت فرهنگی بزرگی است، و مانع ژرفا يافتن و غنی شدن کار فرهنگی به شمار می رود.
در همه مجامع فرهنگی این اعتقاد به وجود آمده بود که گرچه مقوله جهانی شدن یک واقعیت است اما با فرهنگ می توانیم آن را مدیریت و مهار کنیم. فرهنگ ذاتا موجودی تاریخی است و ارزش تاثیر ملت های تاریخی و نقش آنها از بقیه متمایز است. یک بحث عمدة دیگر بحث کلی ”حل منازعات“ است. (CONFLICT RESOLUTION) حدود یک قرن قدرت ها فکر می کردند که از راه اقتصاد یا مهارت ها و معاهدات سیاسی می توانند بحران ها را مهار کنند ولی تجربه نشان داد که بدون توجه به فرهنگ نمی توان بر آنها غلبه کرد. دین سازنده بخش مهمی و یا مهمترین و نیرومندترین بخش فرهنگ در جوامع بوده است. اکنون در بسیاری از مراکز دانشگاهی موضوعاتی از قبیل ”نقش فرهنگ دینی در حل منازعات“ دارد حالت مطالعه آکادمیک بخود می گیرد. دوره های فوق لیسانس برای آن تدوین می شود. امثال خانم آلبرایت هم در این موضوع کتاب می نویسند. و مقالات فراوان دیگر. صحبت از درستی یا نادرستی راهبرد آنها نمی کنم. بلکه صحبت از پدید آمدن شان نزول این مباحث است.
در همین سالهای اول قرن بیست و یکم بود که تلاش شد که موضوع اخلاق و مبانی فرهنگی آن در نهادهای مهم فرهنگی بین المللی تقویت شود. روز جهانی فلسفه تاسیس شد. هر سال حدود یک هفته در ماه نوامبر این بحث در یونسکو مطرح می شود. جایزه جهانی اخلاق در علم را بنام ابن سینا به پیشنهاد ایران تاسیس شود.
اگر خوب نگاه کنیم می فهمیم که بحران های بزرگ آینده بشر، مثل بحران محیط زیست، بحران آب و امثال آن، همگی ما را به یک دوره حد اقل صد ساله از کنار نهادن مقوله فرهنگ از روند توسعه و قربانی کردن آن در پای اقتصاد و تکنولوژی یاد آوری می کنند. نگاه کنیم به اسناد و مقالات و حرکتی که منجر به پیمان کیوتو در 1997 در مورد گازهای گلخانه ای شد. چقدر خلاء توجه به فرهنگ را به ما گوشزد می کنند.
اگر این مقدمات را بپذیریم می توانیم درک کنیم ارزش و قدرت استراتژیک ملت هایی را که تاریخ و فرهنگ آنها شناسنامه و مشروعیت تاریخی دارند. این فقط یک فانتزی و یا عطش نوستالژیک نیست که ما را به ارزش تاریخ فرهنگ خودمان یادآوری می کند. نه. برای زندگی امروز و ورود در سطح جهانی در حل بحران های خودمان و همه جهان، این پیشینه یک سرمایه است. بحران هویت که بر اساس نظر مطرح در مجامع فرهنگی مشکل ساز شده است وقتی پدید می آید که تجربه ای از تاریخ چگونگی هضم آنها در استاندارهای ملی را نداشته باشیم.
نگاه کنیم به رابطة علم و قدرت و تحول تاریخی آن از قرون وسطی تاکنون، نگاه کنیم به ترجمه بی واسطه علم به پول، و نگاه کنیم به رابطه ”فرهنگ“ به عنوان یک عنصر وحدت بخش و در عین حال یک عنصر جدایی آور. فرهنگ همان قدر که وحدت بخش است می تواند مرز بندی و دیوار هم ایجاد کند. چگونه از دیوار بگریزیم و به وحدت برسیم؟ اینجاست که تجربه تاریخ یک ملت می تواند الگوها و راهکارهای منحصر بفرد ارائه کند.
تعدّد شگفت انگيز وبلاگ ها، و بسط معتنابه سايت های اينترنتی به زبان فارسی بی شک تحول مهمی بوده که در دهه اخير وقوع يافته است. بالا رفتن عناوين کتاب ها و نشريات ادواری نيز از شاخصهای مثبت و معنی دار رشد باسوادی در کشور ماست. اما دريغ که محتوای عرضه شده، خواه در عرصه اينترنت و خواه در حوزه نشر از کيفيت مطلوب عاری است. توليدات فرهنگی آيينه دار جنبه هايی از حيات معنوی جامعه است، و ضعف محتوا – به ويژه در عرصه کتاب و نشريات که تحت نظارت دولت است- علامت فـتــور فرهنگی در لايه های گوناگون جامعه است.ترجمه های ضعيف، و بدتــر از آن غلبه فکر ترجمه ای، نارسايی مهلکی است که ريشه های فرهنگ را می خشکاند. کمبود پژوهش های جدّی و آثار نوآورانه در عرصه تاريخ، دين، ادبيات، و فلسفه، و ... که به ويژه از لحاظ زيبايی شناسانه عمق و مايه داشته باشد، نشانه هشدار دهنده ای از اوضاع فرهنگی است. اينکه گاه ديده می شود، تحجـّـر، سلفیگری و قشريگری از يک سو، و از آن سو هـُرهـُری مذهبی و تسليم در جريان اغواگر جهانی شدن رو در روی هم صف می آرايند، رجز می خوانند وخبر از پديد آمدن دو قطبی نامطلوب و نامبارکی می دهـد که می بايد عرصه فرهنگ را از سيطره آن رهانيد. بی شک سلفی گری اصيلترين بيان دينداری و بهترين شيوه دين پژوهی نيست، و بی گمان جريان زدگی، انفعال و مفتون تبليغات غالب شدن، با آنچه انديشمندان حقيقی ارج می نهند فاصله بسيار دارد
راهی تازه بايد گشود و مسير را برای پا گرفتن سخن های نو آماده ساخت، و به سوی غنای هر چه بيشتر فرهنگ عزم کرد. برای اين کار می بايد برنامه داشت، از سطح کلان بين المللی و کشوری گرفته تا سطح شهر و روستا و محلات.
در قرن 16 و 17 تقریبا تمام آثار سعدی به زبانهای اروپائی ترجمه شده بود و او شناخته شده ترین شاعر ایرانی در اروپا بود. چرا چون از حکمت عملی و حقوق شهروندی صحبت کرده بود. همین بود وجه ارادت ولتر به او. حافظ در قرن 18 در نوع نگاه لطیف شاعرانه اش به انسان و جهان در اروپا مورد توجه قرار گرفت البته نه در حد گسترده ای که سعدی بود. اما مولانا چندان شناخته شده نبود. اما درست همان زمان که خلاء عدم توجه به فرهنگ بحران های هویت و تنهائی های کشنده برای جوامع بشری پدید آورد و عکس العمل آن در قالب توجه تعصب آلود به موضوع هویت، کشمکشها را دامن می زد یکباره یک توجه عظیم جهانی به مولانا پدید آمد. پس تمدنی که زمانی سعدی را پیش می آورد و زمانی مولانا را یک تاریخ چند وجهی و درخشان از مواجهه با چالش ها را داشته است. درست است که این مثال ها به وادی ادبیات مربوط است اما می دانیم که ادبیات و توان و گستره نگاه آن آئینه تاریخ نگاه یک ملت به جهان و زندگی است. مهم این است که ما که صاحب این تجربه تاریخی هستیم خودمان تسری و فصل بندی آن را مدیریت کنیم وگرنه دیگران می کنند و با اهداف و ابزار خود می کنند. دستگاه سياست خارجی کشور در پيگيری اين امـر فرهنگی می بايد مشارکت مؤثـّـر داشته باشد.
ديپلماسی فرهنگی، به معنای تأکيد بر رکن فرهنگ در تعامل ديپلماتيک؛ بايد به تأثير دانشگاهها و نهادهای فرهنگی خارجی توجه کرد. با برنامه ريزی کلان در ديپلماسی فرهنگی، زمينه را برای حضور کارساز ايران در جهان بهتر می توان فراهم ساخت. نه تنها در حوزه کشورهای عربی، ترکيه، جمهورى های تازه استقلال يافته قفقاز و آسيای ميانه، بلکه در سرتاسر جهان، فرهنگ غنی ايران اسلامی سرمايه ای بی نظير برای پيشبرد و تأمين منافع ملی است، و شايسته است که ديپلماسی فرهنگی را جدّيتر از پيش بگيريم.
در آخر لازم است تاکيد کنم که شأن فرهنگ بالاتر از آن است که توجيه گر قدرت باشد. برعکس فرهنگ بايد قدرت سياسى و امنيتى را مهار کند. اين قدرت است که بايد در برابر فرهنگ پاسخگو باشد. فرهنگ کالايى براى سود آورى نيست بلکه فرهنگ جهت گيرى هاى اقتصادى جامعه را معين مى کند، آنرا از مصرف گرايى و اسراف به توليد و کار مى کشاند و بر ارزشهاى اصيل انسانى در فعاليت هاى اقتصادى تکيه مى ورزد.
اهل فرهنگ فى نفسه عزيز و مکرمند، چون ابزار ثروت و قدرت نيستند. دولت آينده با احترام در اهالى فرهنگ مى نگرد. جناب آقاى مهندس موسوى که عمرى در فرهنگ و هنر سپرى کرده است مى داند که سياستمداران و دولتمردان مى آيند و مى روند اما فرهنگ و فرهنگ مداران استوار برجاى مى مانند. از اين بالاتر سياستمداران اگر خدمتى به فرهنگ کرده باشند نامى از خود به جاى مى گذارند. احترام به فرهنگ از عمق جان انسانهاى فرهيخته مى جوشد و با فوق العاده و پاداش و يا بخشنامه هاى قبل از انتخابات هيچ نسبتى ندارد. صاحبنظران را نمى توان در دام قدرت اسير کرد و نه با دانه ثروت مهار:
به حسن و خلق توان کرد صيد اهل نظر به دام و دانه نگيرند مرغ دانا را
نظر شما :