روابط روسیه و امریکا بهبود پیدا میکند
روسیه و امریکا در دوران جدید
برای روشن شدن بحث یک چارچوب مفهومی وجود دارد که در این راستا سه پرسش را مطرح میکنم و به آنها پاسخ خواهم داد.
1- چرا مطالعه رابطه روسیه و امریکا در مقطع فعلی بسیار مهم است؟
2- در این مدت کمتر از سه ماه که حسین آقا! (باراک حسین اوباما) وارد صحنه سیاسی شدهاست، چه تحولاتی در روابط روسیه و امریکا رخ دادهاست؟
3- پیامدهای این رابطه و تحولاتی که در این رابطه رخ دادهاست چه تاثیری بر مناسبات جهانی و منطقهای بخصوص در منطقه اوراسیا دارد؟
در پاسخ به سوال اول باید گفت که آمدن اوباما بیتردید تحول بسیار بزرگی است. به ویژه از جهت مسائل داخلی امریکا. عمدهترین حرف را هم در این زمینه توماس فریدمن، ستون نویس معروف نیویورک تایمز در شبی که اوباما به ریاست جمهوری انتخاب شد نوشت و گفت جنگ داخلی امریکا امروز تمام شد. جنگ داخلی امریکا نزدیک به 200 سال پیش تمام شده بود، اما مسئله اصلی در جنگ داخلی مسئله نژاد و برابری سیاه و سفید بود. قانونا سالها است که این مسئله حل شده است، اما توماس فریدمن گفت که عملا با آمدن اوباما این جنگ به پایان رسیده است.
به همان اندازه هم از نظر بینالمللی آمدن کسی که از یک سابقه و پیشینه غیر آنگولاساکسون، غیر پروتستان و غیر سفید پوست اهمیت دارد. روسای جمهور امریکا به استثنای کندی که یک کاتولیک بود سایرین پروتستان بودند.
آمدن اوباما فصل جدیدی را در روابط بینالمللی نیز باز کرد. میتوانیم اسم آن را تغییر یا ترمیم بگذاریم. به نظر من اوباما در این چند وقتی که آمده است اوضاع را در سیاست خارجی ترمیم کرد، چراکه قبلا دوره فردی بود به نام بوش که این دوره نیز در سیاست خارجی امریکا بسیار خاص بود ولی در جهت منفی. بنابراین اوباما دست به یک ترمیم زد. این ترمیم شامل روابط روسیه و امریکا هم میشود.
رابطه روسیه و امریکا بسیار مهم است چرا که ما در این دوره انتقالی در روابط بینالمللی هستیم. نظام دوقطبی تمام شده است ولی شکل نظام بینالمللی مشخص نیست. این یک دوره انتقالی است. ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی امریکا چند ماه پیش مقالهای نوشت و در آن از دوره بیقطبی نام برد.
روسیه هم در یک دوره انتقالی به سر میبرد. دورهای که خوشبینی به غرب تمام شدهاست، دوره اقتدارگرایی کلاسیک روسی خودش را در هشت سال حکومت ریاست جمهوری پوتین نشان داد و همچنان ادامه دارد.
ما انتقال را در امریکا نیز میبینیم. دوره بعد از بوش یک دوره انتقالی است. من نام آن را دایره انتقالها گذاشتهام. دایره انتقالها روابط روسیه و امریکا را بسیار مهم میکند. چه تعاملی در بین این دو خواهد بود؟ و این دو انتقال در مرحلهای که ما در دنیا انواع و اقسام بازیگران را داریم که با گذشته فرق دارند و انواع و اقسام تهدیدهایی را شاهد هستیم که با گذشته فرق دارند این مسائل اهمیت و مطالعه رابطه امریکا و روسیه را جدی میکند.
نکته دومی که به این رابطه اهمیت می دهد، منازعاتی است که در دو کشور در مورد یکدیگر وجود دارد که شاید ما به آنها دقت نکنیم. در خود امریکا منازعات بسیاری در مورد روسیه وجود دارد که باید با روسیه چه کرد. نگاه ایدئولوژیک دولت بوش و نگاه ایدئولوژیک مککین که بعد از قضیه گرجستان اعلام کرد که باید روسیه از جی-8 اخراج شود، بخشی از این منازعه در امریکا است. در مسکو نیز همین بحث ها در مورد امریکا وجود دارد که ماهیت امریکا چیست؟ در چه مرحلهای است. در داخل روسیه عدهای فکر میکنند که امریکا در مرحله ضعف است و عدهای معتقدند که امریکا در هر وضعیتی که باشد باید با آن تعامل داشته باشند و جلوی زیادهخواهیهای آن را بگیرند. این منازعات مطالعه رابطه را جدی میکند، چراکه سرانجام این منازعات و گفتمانها عناصری از واقعیت و عناصری از برداشتهایی که هر دو طرف با یکدیگر دارند بر روی سیاستگذاری اثر گذار خواهد بود.
دلیل سومی که به این مطالعه اهمیت میدهد، ماهیت جهانی این مطالعه است. بههیچوجه و در هیچ زمان رابطه روسیه و امریکا، یک رابطه دوجانبه نبود. همیشه این رابطه موجها و پیامدها و سایههای منطقهای و بینالمللی داشته. سرنوشت خود کشور ما در جنگ سرد، در جنگ جهانی دوم، در مراحل بعد از جنگ سرد و حتی برنامه اتمی ایران، قطعنامههایی که علیه ما در شورای امنیت صادر شدهاست، محصول رابطه امریکا با روسیه و امریکا و شوروی است و این رابطه فقط در مورد کشور ما نیست و در مورد کشورهای دیگر هم صدق میکند.
بنابراین با توجه به این مسئله، اهمیت موضوع روشن میشود و حالا باید ببینیم با آمدن اوباما چه تحولاتی رخ داده است. روابط روسیه و امریکا جز عناصر تعیین کننده ماهیت نظام بین المللی است.
این دوران جدید را من به سه مرحله تقسیم کردهام. 1-قبل از پیروزی. 2- دوران رسیدن به قدرت تا تحولی که در لندن در هفته دوم فرودین ماه رخداد و 3- مرحله بعد از آن تا به امروز.
مرحله اول بسیار مهم است. یکی از ویژگیهای امریکا این است که حرف فکری و گفتمانی هر جریان فکری و هر فرد مهمی را میتوانید پیدا کنید. مقالهای از آقای اوباما در ژوئیه 2007 وجود دارد. یک سال و نیم قبل از رسیدن وی به قدرت. این مقاله در مجله فارن افیرز به چاپ رسیده است. او هر چه را که در این مقاله به آن اشاره کرده است، اکنون اجرا میکند. در این مقاله در مورد هر مسئله عمده بینالمللی نوشتهاست. وی تصویری از جهان را نشان می دهد و مینویسد که امنیت بینالمللی دگرگون شده است و تهدیدهایی مانند سلاحهای کشدار جمعی و دولتهای شکست خورده و ناکام وجود دارند. او میگوید منافع امریکا توسط اینها تهدید میشود و معتقد است که حل اینها بدون همکاری روسیه امکان پذیر نیست. این مسئله به سخنرانی وی در پراگ در ارتباط است.به اعتقاد حل و فصل این قضایا امکان پذیر نیست مگراینکه رابطه جدیدی را با روسیه برقرار و تعریف کنیم. امریکا هنوز رهبری جهان را دارد ولی برای مدیریت جهانی باید دیگران را همراه کنیم، به خصوص روسیه را و در این زمینه باید نگاه خلعسلاحی و عدم گسترش سلاحهای هستهای داشته باشیم.
این خط را اوباما در دوران انتخاباتی هم ادامه داد که البته با چالشی به نام گرجستان مواجه شد. درست در وسط مبارزات انتخاباتی بود که روسیه نیروهای نظامی خود را به گرجستان فرستاد. عدهای گفتند که این بازگشت جنگ سرد است و تحولات جدیدی در روابط روسیه و امریکا رخ خواهد داد. کاندیداهای ریاست جمهوری در این زمینه موضع گرفتند، مککین موضع بسیار سختی را اتخاذ کرد و اوباما این مسئله را محکوم کرد اما به اندازه مککین تند برخورد نکرد.
مراحل بعد از پیروزی، ادامه همین روند بود. در دیدار دو وزیر امور خارجه اتفاقی افتاد که به نظر میرسد در تاریخ دیپلماسی جهان به طور سمبلیک باقی خواهد ماند و خانم کلینتون دکمه ریست را به آقای لاوروف هدیه داد. البته لاروف بعدها در مصاحبهای گفت که کلمات مهم هستند اما مهمتر از همه رفتار است ولی به نظر من اوباما این مسیر را ادامه داد.
چیزی که در این دوره اتفاق افتاده است، 60 روز مذاکرات بدون سروصدا، بدون تبلیغات زیاد و کارشناسانه بین مسکو و واشنگتن است که این مذاکرات به قضیه اجلاس جی-20 و دیدار مدودف و اوباما در لندن منجر شد. این دوره، دوره بسیار حساسی است. در واقع دوره جنینی روابط جدید امریکا و روسیه است. این مذاکرات تنها بین کارشناسان نیست. گروهی از جمله اسکوکرافت، کسینجر، برژنسکی که از افراد جدی سیاست خارجی امریکا هستند به روسیه میروند و روسها هم اینها را تحویل میگیرند و همزمان سیگنالهای زیادی هم ارسال میکنند، که اولین آنها مقاله مدودف است که در واشنگتنپست تمایل به تغییر و ترمیمی رابطه ار بیان میکند. نتیجه دوره دوم این پیغام را دارد که روسها و امریکاییها میخواهند رابطه دیگری داشته باشند. رابطهای که با دوره بوش متفاوت باشد. در واقع بوشزدایی از رابطه است. در دوره بوش هم از نظر شخصیتی و هم از نظر محتوای سیاست خارجی، سیاست خارجی با دوره اوباما فرق دارد. از نظر شخصیتی اوباما رفتاری بسیار متواضع و دوستانه دارد، برعکس روابط شخصی بوش که بسیار متکبرانه، حتی در تعاملات فردی بود. از نظر محتوایی هم همین طور است.
بوش و اوباما تفاوت زیادی دارند. تفاوت در لحن و سخن، زبان در سیاست خارجی بخشی از رفتار محسوب میشود. تمام این تغییرات در رابطه با روسیه نیز صدق میکند. نوع روابط سمبلیک و محتوایی با روسیه، رابطه را وارد مرحلهای کرد که اوج آن دیدار دو رییس جمهور در لندن بود. در لندن اینها آغازی دوباره برای روابط خود رقم زدند. آنها در اینجا از نظر رسمی بیانیه صادر کردند. صدور بیانیه رسمی در عالم دیپلماتیک بسیار مهم است. بحث کلمات در دیپلماسی، چگونه نشستن، چگونه لبخند زدن و چگونه دیدار کردن است. دیپلماسی بحث ریاضی است. چه سطحی با چه سطحی دیدار میکند. اندازهگیری دارد. 60 روز مذاکره مقدماتی برای ملاقات دو رییس جمهور در لندن و صدور بیانیه مشترک که همه آنها معنی دارد.
در این روند و در مرحله سوم، چند نکته اساسی و قابل توجه در شناخت رابطه امریکا و روسیه وجود دارد. 1- تکیه قابل توجه بر امنیت بینالمللی است. دو کشور نگاه مشترکی را در مورد امنیت بینالمللی میپذیرند. تا مذاکرات مربوط به کاهش سلاحهای هستهای را آغاز کنند. این مذاکرات طی جنگ سرد بسیار جدی بود. یکی از مباحث تعادل بخش جنگ سرد همین مذاکرات بود. مذاکراتی که هر دو طرف از میزان سلاحهای هستهای دو طرف آگاه میشدند و با برنامهای اینها را کنترل میکردند. این مذاکرات در دوره بوش قطع شد. اما قرار است که دوباره برقرار شود. اوباما در پراگ چارچوب دیدگاههای بینالمللی خود را مطرح کرد. شاید برای اولین بار باشد که رییس یک قدرت اتمی از خلعسلاح هستهای صحبت میکند.
معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای
معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای مبتنی بر سه پایه است. یکی خلعسلاح هستهای، دوم عدم اشاعه و سوم استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای. در واقع در این معاهده که یک معاهده جهانی است، کشورهای دارای سلاحهای هستهای میپذیرند که به سمت خلعسلاح هستهای بروند و کشورهایی که ندارند تعهد میدهند که در مسیر استفاده نظامی از انرژی هستهای نروند ولی این مسئله هم مورد تایید قرار میگیرد که این مانع از استفاده انرژی هستهای در جهت صلحآمیز نشود. بر سر همین سه مفهوم 40-30 سال است که دعواست. ما در سازمان ملل در ژنو جایی است به نام کنفرانس خلعسلاح سیدی. کنفرانس خلعسلاح در واقع پارلمان تولید کنوانسیونهای خلعسلاحهای بینالمللی است که تعداد کشورهایی که عضو هستند بسیار کم است و خوشبختانه ایران هم عضو است. 10 سال است که این مجموعه نتوانسته است یک کنوانسیون جدید تولید کند.
آقای اوباما برای اولین بار میگوید ما به خلعسلاح هستهای متعهد میشویم. این سابقه ندارد. این از این جهت مهم است که پیامدهای جهانی و منطقهای دارد. نگاه امریکا و روسیه به مسائل بینالمللی و صرفا از زاویه مناطق نفوذ نخواهد بود. بلکه از یک زاویه امنیت بینالمللی نیز هست.
او میگوید تلاش خواهیم کرد که کنوانسیون منع آزمایشهای هستهای را تصویب کنیم. شریک اصلی در این ماجرا روسیه است. او همچنین به کنفرانسی در سطح سران در واشنگتن اشاره میکند برای جلوگیری از گسترش مواد هستهای. در خصوص بانک سوخت بینالمللی هم بحث میکند.
دوره بعد از لندن از نظر محتوایی با تکیه بر مسئله امنیت بینالمللی بین روسیه وامریکا دوره متفاوتی است. لذا میبینیم که وقتی بحث 5+1 در لندن مطرح میشود این عناصر در آن وجود دارد و هر دو به حق ایران برای استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای تاکید میکنند و در عین حال از نظر عدم گسترش سلاحهای هستهای موضعی مشترک دارند و به نظر من این موضع مشترک از این به بعد تشدید خواهد شد. یکی از ویژگیهای دیگر کاهش تنشها است. مخصوصا تنشهایی که بعد از حوادث گرجستان در روابط بین دو کشور ایجاد شده بود، کاهش پیدا میکند. سومین ویژگی که در این مذاکرات حائز اهمیت است، این است که نقاط اشتراک و اختلاف شناسایی میشود و هر دو طرف میپذیرند که در یک سری زمینههایی با یکدیگر توافق ندارند مثل حقوق بشر. مسئله حقوق بشر همواره به عنوان مسئله مهمی در رابطه روسیه و امریکا بودهاست. البته اینها مانع نمیشود تا همکاری در زمینه امنیت ملی انجام نگیرد. اینها باعث نمیشود که ادبیات جنگ سرد که به رابطه تزریق میشد دوباره تزریق شود.
من فکر میکنم یک نوع کاهش تنش در رابطه روسیه و امریکا وجود دارد.
سوال دوم را در لابه لای سوال اول پاسخ دادم که قرار است که چه اتفاقاتی افتاده است که شامل همکاری بیشتر، مشخص شدن مرزهای تنش و غیر تنش و مدیریت تنش است و آغاز یک دوره تعامل به ویژه در مسائل امنیت بین المللی است.
در پاسخ به سومین سوال باید گفت که اثرات این تعاملات و این دور جدید بر سطوح مختلف تعاملات استراتژیک و بینالمللی چیست. از نظر بینالمللی اشتراک نظر این دو کشور وجود دارد و معنای روشنتر آن این است که در شورای امنیت همکاری روشنتری نه تنها در مورد ایران بلکه در هر مورد دیگری داشته باشند؛ به خصوص در مورد مسائلی که به امنیت بین المللی بر می گردد.
شورای امنیت در دوران بعد از جنگ سرد بسیار موثر عمل کردهاست. در بسیاری از مسائل از بالکان تا افریقا بسیار فعال بوده و ماورای نقش تاریخی خود عمل کردهاست و در مواقعی قطعنامههایی را تصویب کردهاست که این قطعنامهها از کنوانسیونها نیز مهمترند. به ویژه قطعنامههایی که پس از 11 سپتامبر تنظیم و تصویب شد که دولتها را موظف میکند به ارائه گزارش در مورد مبارزه با تروریسم. این مسئلهای است که یک کنوانسیون هم نمیتواند آن را انجام دهد. همه اینها محصول همکاری روسیه و امریکا بود. در دو سه مورد امریکا و روسیه با یکدیگر همکاری نداشتند. یکی از این مسائل در مورد مسئله حقوق بشری است. 2 بار مسئله حقوق بشر به شورای امنیت کشیده شد. یکی در مورد میانمار یا برمه و یه بار در مورد زیمباوه. گروه غرب قطعنامهای را آوردند که دولت میانمار را در مورد رفتار حقوق بشری محکوم کنند. چین و روسیه این قطعنامهها را وتو کردند. سال گذشته هم در زمیباوه پیش از اینکه دولت با اپوزوسیون به توافق برسد، بحث انتخابات زیمباوه به شورای امنیت رسید. آنجا هم چین و روسیه قطعنامه را وتو کردند. عدهای هم در ایران گفتند که چطور چین که ما در ایران اینقدر از آنها جنس میخریم برای ما کاری نکردند ولی برای زیمباوه وتو میکنند. البته اینها نه برای زیمباوه بود و نه برای برمه. چین و روسیه این کار را برای خودشان کردند. چون معتقدند که اگر این مسائل در شورای امنیت مطرح شود، فردا برای خودشان هم مطرح خواهد شد.
این مسئله هر چقدر هم غرب تلاش کند، رفتار چین و روسیه در این مسئله فرق اساسی نخواهد کرد. منتهی در قضیه اتمی ایران، هم روسیه و هم چین علارغم اختلاف نظرها نهایاتا در متن قطعنامه تغییراتی را ایجاد کردند. نمیتوانیم بگوییم که مورد ایران و قطعنامههای مربوط به ایران، حتما قطعنامههایی است که تضاد موضع بین امریکا و روسیه است. هر چه که باشد دوران بعد از جنگ سرد شورای امنیت بسیار موثر و فعال بود. پیامد روابط روسیه و امریکا به هماهنگی بیشتر در شورای امنیت میانجامد. نه تنها در مورد قضیه ایران در تمامی موارد همنطور است. حتی در مورد سومالی و دزدان دریایی هم وارد عمل خواهد شد.
دومین حوزهای که با نزدیکی روابط روسیه و امریکا جلو خواهد رفت مسائل خلعسلاح است. کنوانسیونهای جدید خلعسلاح و سفت کردن کمربند مربوط به سلاحهای کشدار جمعی در سطح جهان از طریق این تعامل است.
از نظر جهانی احتمالا این همکاری نوعی ثبات بیشتر به دنبال خواهد آورد. این رابطه در عین حال دچار یک سری چالش جهانی نیز خواهد بود و این طور نیست که به راحتی بتوانند در همه حوزههای با یکدیگر همکاری کنند. چرا که نه در مسکو و نه در واشنگتن اجماع نظر وجود ندارد.
در حوزه منطقهای به نظر من مهمترین منطقه، منطقه اوراسیا و مسئلهای مانند افغانستان است که هم برای روسیه و هم برای امریکا اهمیت بسیار دارد. دوباره به قدرت نرسیدن طالبان و سرکوب آنها بسیار مهم است و میزان همکاری دو کشور اهمیت دارد. مسئله تعاملات در حوزه اوراسیایی ماورای مسئله افغانستان هم میرود. با قطعیت نمیتوان گفت اما به نظر میرسد کشورهایی مانند گرجستان اهمیت سابق خود را از دست دادهاند. این به این معنا نیست که در امریکا کسی به گرجستان توجه نمیکند. این به معنای تغییر کلی سیاستهای امریکا و روسیه در منطقه نیست و رقابتی بین این دو کشور وجود نداشته باشد. اما سایه همکاری بین این دو کشور در این حوزه مقداری تنش ها را کاهش خواهد داد.
ایران
همکاری 5+1 در واقع یعنی همکاری روسیه و امریکا. چرا که چین بازیگر متوسطی در بین اینها است. بریتانیا و فرانسه به اندازه روسیه و امریکا اهمیت ندارند و دو بازیگر اصلی امریکا و روسیه هستند و همکاری خود را اعلام کردهاند. شاید از این جهت روسها توانسته باشند، مواضع قبلی امریکاییها را دگرگون کنند تا امریکا مستقیما در این مذاکرات شرکت کند. اما اینکه این مسیر به کجا میرود معلوم نیست، چراکه اینها تحولات کمی نیست. با وجود اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده است اما دنیای عرب و اسراییل از این پیام نوروزی باراک اوباما شوکه شدهاند. لذا در مقابل این تصویر حل و فصل نسبی مسائل فشارها و چالشهایی هم خواهد بود ولی تردیدی نیست که روسیه وامریکا نه تنها به خاطر مسائل تاکتیکی بلکه به خاطر رسیدن به یک دیدگاه مشترک در مورد مسائل امنیت بینالمللی در این قضیه همکاری بیشتر و دقیقتری خواهد داشت.
نظر شما :