روابط روسیه و امریکا بهبود پیدا می‌کند

۰۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ | ۱۸:۵۰ کد : ۴۴۰۵ اخبار اصلی
مهمان این ماه جلسه اوراسیا در دانشگاه تهران دکتر کاظم سجادپور بود که حول موضوع چشم­انداز روابط امریکا و روسیه در دوران باراک اوباما صحبت کرد. دکتر سجادپور روحیه طنزی دارد که دیپلماسی را به خوبی به آن گره می­زند. او روابط روسیه و امریکا را با مطرح کردن سه سوال مورد بررسی قرار داد.
روابط روسیه و امریکا بهبود پیدا می‌کند

 

   روسیه و امریکا در دوران جدید
برای روشن شدن بحث یک چارچوب مفهومی وجود دارد که در این راستا سه پرسش را مطرح می­کنم و به آنها پاسخ خواهم داد.
1-           چرا مطالعه رابطه روسیه و امریکا در مقطع فعلی بسیار مهم است؟
2-           در این مدت کمتر از سه ماه که حسین آقا! (باراک حسین اوباما) وارد صحنه سیاسی شده­است، چه تحولاتی در روابط روسیه و امریکا رخ داده­است؟
3-           پیامدهای این رابطه و تحولاتی که در این رابطه رخ داده­است چه تاثیری بر  مناسبات جهانی و منطقه­ای بخصوص در منطقه اوراسیا دارد؟

در پاسخ به سوال اول باید گفت که آمدن اوباما بی­تردید تحول بسیار بزرگی است. به ویژه از جهت مسائل داخلی امریکا. عمده­ترین حرف را هم در این زمینه توماس فریدمن، ستون نویس معروف نیویورک تایمز در شبی که اوباما به ریاست جمهوری انتخاب شد نوشت و گفت جنگ داخلی امریکا امروز تمام شد. جنگ داخلی امریکا نزدیک به 200 سال پیش تمام شده­ بود، اما مسئله اصلی در جنگ داخلی مسئله نژاد و برابری سیاه و سفید بود. قانونا سال­ها است که این مسئله حل شده­ است، اما توماس فریدمن گفت که عملا با آمدن اوباما این جنگ به پایان رسیده ­است.

به همان اندازه هم از نظر بین­المللی آمدن کسی که از یک سابقه و پیشینه غیر آنگولاساکسون، غیر پروتستان و غیر سفید پوست اهمیت دارد. روسای جمهور امریکا به استثنای کندی که یک کاتولیک بود سایرین پروتستان بودند.

آمدن اوباما فصل جدیدی را در روابط بین­المللی نیز باز کرد. می­توانیم اسم آن را تغییر یا ترمیم بگذاریم. به نظر من اوباما در این چند وقتی که آمده است اوضاع را در سیاست خارجی ترمیم کرد، چراکه قبلا دوره فردی بود به نام بوش که این دوره نیز در سیاست خارجی امریکا بسیار خاص بود ولی در جهت منفی. بنابراین اوباما دست به یک ترمیم زد. این ترمیم شامل روابط روسیه و امریکا هم می­شود.

رابطه روسیه و امریکا بسیار مهم است چرا که ما در این دوره انتقالی در روابط بین­المللی هستیم. نظام دوقطبی تمام شده ­است ولی شکل نظام بین­المللی مشخص نیست. این یک دوره انتقالی است. ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی امریکا چند ماه پیش مقاله­ای نوشت و در آن از دوره بی­قطبی نام برد.

روسیه هم در یک دوره انتقالی به سر می­برد. دوره­ای که خوشبینی به غرب تمام شده­است، دوره اقتدارگرایی کلاسیک روسی خودش را در هشت سال حکومت ریاست جمهوری پوتین نشان داد و همچنان ادامه دارد.

ما انتقال را در امریکا نیز می­بینیم. دوره بعد از بوش یک دوره انتقالی است. من نام آن را دایره انتقال­ها گذاشته­ام. دایره انتقال­ها روابط روسیه و امریکا را بسیار مهم می­کند. چه تعاملی در بین این دو خواهد بود؟ و این دو انتقال در مرحله­ای که ما در دنیا انواع و اقسام بازی­گران را داریم که با گذشته فرق دارند و انواع و اقسام تهدیدهایی را شاهد هستیم که با گذشته فرق دارند این مسائل اهمیت و مطالعه رابطه امریکا و روسیه را جدی می­کند.

نکته دومی که به این رابطه اهمیت می دهد، منازعاتی است که در دو کشور در مورد یکدیگر وجود دارد که شاید ما به آنها دقت نکنیم. در خود امریکا منازعات بسیاری در مورد روسیه وجود دارد که باید با روسیه چه کرد. نگاه ایدئولوژیک دولت بوش و نگاه ایدئولوژیک مک­کین که بعد از قضیه گرجستان اعلام کرد که باید روسیه از جی-8 اخراج شود، بخشی از این منازعه در امریکا است. در مسکو نیز همین بحث ها در مورد امریکا وجود دارد که ماهیت امریکا چیست؟ در چه مرحله­ای است. در داخل روسیه عده­ای فکر می­کنند که امریکا در مرحله ضعف است و عده­ای معتقدند که امریکا در هر وضعیتی که باشد باید با آن تعامل داشته باشند و جلوی زیاده­خواهی­های آن را بگیرند. این منازعات مطالعه رابطه را جدی می­کند، چراکه سرانجام این منازعات و گفتمان­ها عناصری از واقعیت و عناصری از برداشت­هایی که هر دو طرف با یکدیگر دارند بر روی سیاست­گذاری اثر گذار خواهد بود.

دلیل سومی که به این مطالعه اهمیت می­دهد، ماهیت جهانی این مطالعه است. به­هیچ­وجه و در هیچ زمان رابطه روسیه و امریکا، یک رابطه دوجانبه نبود. همیشه این رابطه موج­ها و پیامدها و سایه­های منطقه­ای و بین­المللی داشته. سرنوشت خود کشور ما در جنگ سرد، در جنگ جهانی دوم، در مراحل بعد از جنگ سرد و حتی برنامه اتمی ایران، قطعنامه­هایی که علیه ما در شورای امنیت صادر شده­است، محصول رابطه امریکا با روسیه و امریکا و شوروی است و این رابطه فقط در مورد کشور ما نیست و در مورد کشورهای دیگر هم صدق می­کند.

بنابراین با توجه به این مسئله، اهمیت موضوع روشن می­شود و حالا باید ببینیم با آمدن اوباما چه تحولاتی رخ داده است. روابط روسیه و امریکا جز عناصر تعیین کننده ماهیت نظام بین المللی است.

این دوران جدید را من به سه مرحله تقسیم کرده­ام. 1-قبل از پیروزی. 2- دوران رسیدن به قدرت تا تحولی که در لندن در هفته دوم فرودین ماه رخ­داد و 3- مرحله بعد از آن تا به امروز.

مرحله اول بسیار مهم است. یکی از ویژگی­های امریکا این است که حرف فکری و گفتمانی هر جریان فکری و هر فرد مهمی را می­توانید پیدا کنید. مقاله­ای از آقای اوباما در ژوئیه 2007 وجود دارد. یک سال و نیم قبل از رسیدن وی به قدرت. این مقاله در مجله فارن افیرز به چاپ رسیده­ است. او هر چه را که در این مقاله به آن اشاره کرده ­است، اکنون اجرا می­کند. در این مقاله در مورد هر مسئله عمده بین­المللی نوشته­است. وی تصویری از جهان را نشان می دهد و می­نویسد که امنیت بین­المللی دگرگون شده است و تهدیدهایی مانند سلاح­های کشدار جمعی و دولت­های شکست خورده و ناکام وجود دارند. او می­گوید منافع امریکا توسط اینها تهدید می­شود و معتقد است که حل اینها بدون همکاری روسیه امکان پذیر نیست. این مسئله به سخنرانی وی در پراگ در ارتباط است.به اعتقاد حل و فصل این قضایا امکان پذیر نیست مگراینکه رابطه جدیدی را با روسیه برقرار و تعریف کنیم. امریکا هنوز رهبری جهان را دارد ولی برای مدیریت جهانی باید دیگران را همراه کنیم، به خصوص روسیه را و در این زمینه باید نگاه خلع­سلاحی و عدم گسترش سلاح­های هسته­ای داشته باشیم.

این خط را اوباما در دوران انتخاباتی هم ادامه داد که البته با چالشی به نام گرجستان مواجه شد. درست در وسط مبارزات انتخاباتی بود که روسیه نیروهای نظامی خود را به گرجستان فرستاد. عده­ای گفتند که این بازگشت جنگ سرد است و تحولات جدیدی در روابط روسیه و امریکا رخ خواهد داد. کاندیداهای ریاست جمهوری در این زمینه موضع گرفتند، مک­کین موضع بسیار سختی را اتخاذ کرد و اوباما این مسئله را محکوم کرد اما به اندازه مک­کین تند برخورد نکرد.

مراحل بعد از پیروزی، ادامه همین روند بود. در دیدار دو وزیر امور خارجه اتفاقی افتاد که به نظر می­رسد در تاریخ دیپلماسی جهان به طور سمبلیک باقی خواهد ­ماند و خانم کلینتون دکمه ریست را به آقای لاوروف هدیه داد. البته لاروف بعدها در مصاحبه­ای گفت که کلمات مهم هستند اما مهم­تر از همه رفتار است ولی به نظر من اوباما این مسیر را ادامه داد.

چیزی که در این دوره اتفاق افتاده است، 60 روز مذاکرات بدون سروصدا، بدون تبلیغات زیاد و کارشناسانه بین مسکو و واشنگتن است که این مذاکرات به قضیه اجلاس جی-20 و دیدار مدودف و اوباما در لندن منجر شد. این دوره، دوره بسیار حساسی است. در واقع دوره جنینی روابط جدید امریکا و روسیه است. این مذاکرات تنها بین کارشناسان نیست. گروهی از جمله اسکوکرافت، کسینجر، برژنسکی که از افراد جدی سیاست خارجی امریکا هستند به روسیه می­روند و روس­ها هم اینها را تحویل می­گیرند و همزمان سیگنال­های زیادی هم ارسال می­کنند، که اولین آنها مقاله مدودف است که در واشنگتن­پست تمایل به تغییر و ترمیمی رابطه ار بیان می­کند. نتیجه دوره دوم این پیغام را دارد که روس­ها و امریکایی­ها می­خواهند رابطه دیگری داشته باشند. رابطه­ای که با دوره بوش متفاوت باشد. در واقع بوش­زدایی از رابطه است. در دوره بوش هم از نظر شخصیتی و هم از نظر محتوای سیاست خارجی، سیاست خارجی با دوره اوباما فرق دارد. از نظر شخصیتی اوباما رفتاری بسیار متواضع و دوستانه دارد، برعکس روابط شخصی بوش که بسیار متکبرانه، حتی در تعاملات فردی بود. از نظر محتوایی هم همین طور است.

بوش و اوباما تفاوت زیادی دارند. تفاوت در لحن و سخن، زبان در سیاست خارجی بخشی از رفتار محسوب می­شود. تمام این تغییرات در رابطه با روسیه نیز صدق می­کند. نوع روابط سمبلیک و محتوایی با روسیه، رابطه را وارد مرحله­ای کرد که اوج آن دیدار دو رییس جمهور در لندن بود. در لندن اینها آغازی دوباره برای روابط خود رقم زدند. آنها در اینجا از نظر رسمی بیانیه صادر کردند. صدور بیانیه رسمی در عالم دیپلماتیک بسیار مهم است. بحث کلمات در دیپلماسی، چگونه نشستن، چگونه لبخند زدن و چگونه دیدار کردن است. دیپلماسی بحث ریاضی است. چه سطحی با چه سطحی دیدار می­کند. اندازه­گیری دارد. 60 روز مذاکره مقدماتی برای ملاقات دو رییس جمهور در لندن و صدور بیانیه مشترک که همه آنها معنی دارد.

در این روند و در مرحله سوم، چند نکته اساسی و قابل توجه در شناخت رابطه امریکا و روسیه وجود دارد. 1- تکیه قابل توجه بر امنیت بین­المللی است. دو کشور نگاه مشترکی را در مورد امنیت بین­المللی می­پذیرند. تا مذاکرات مربوط به کاهش سلاح­های هسته­ای را آغاز کنند. این مذاکرات طی جنگ سرد بسیار جدی بود. یکی از مباحث تعادل بخش جنگ سرد همین مذاکرات بود. مذاکراتی که هر دو طرف از میزان سلاح­های هسته­ای دو طرف آگاه می­شدند و با برنامه­ای این­ها را کنترل می­کردند. این مذاکرات در دوره بوش قطع شد. اما قرار است که دوباره برقرار شود. اوباما در پراگ چارچوب دیدگاه­های بین­المللی خود را مطرح کرد. شاید برای اولین بار باشد که رییس یک قدرت اتمی از خلع­سلاح هسته­ای صحبت می­کند.

معاهده منع گسترش سلاح­های هسته­ای
معاهده منع گسترش سلاح­های هسته­ای مبتنی بر سه پایه است. یکی خلع­سلاح هسته­ای، دوم عدم اشاعه و سوم استفاده صلح آمیز از انرژی هسته­ای. در واقع در این معاهده که یک معاهده جهانی است، کشورهای دارای سلاح­های هسته­ای می­پذیرند که به سمت خلع­سلاح هسته­ای بروند و کشورهایی که ندارند تعهد می­دهند که در مسیر استفاده نظامی از انرژی هسته­ای نروند ولی این مسئله هم مورد تایید قرار می­گیرد که این مانع از استفاده انرژی هسته­ای در جهت صلح­آمیز نشود. بر سر همین سه مفهوم 40-30 سال است که دعواست. ما در سازمان ملل در ژنو جایی است به نام کنفرانس خلع­سلاح سی­دی. کنفرانس خلع­سلاح در واقع پارلمان تولید کنوانسیون­های خلع­سلاح­های بین­المللی است که تعداد کشورهایی که عضو هستند بسیار کم است و خوشبختانه ایران هم عضو است. 10 سال است که این مجموعه نتوانسته است یک کنوانسیون جدید تولید کند.

آقای اوباما برای اولین بار می­گوید ما به خلع­سلاح هسته­ای متعهد می­شویم. این سابقه ندارد. این از این جهت مهم است که پیامدهای جهانی و منطقه­ای دارد. نگاه امریکا و روسیه به مسائل بین­المللی و صرفا از زاویه مناطق نفوذ نخواهد بود. بلکه از یک زاویه امنیت بین­المللی نیز هست.

او می­گوید تلاش خواهیم کرد که کنوانسیون منع آزمایش­های هسته­ای را تصویب کنیم. شریک اصلی در این ماجرا روسیه است. او همچنین به کنفرانسی در سطح سران در واشنگتن اشاره می­کند برای جلوگیری از گسترش مواد هسته­ای. در خصوص بانک سوخت بین­المللی هم بحث می­کند.

دوره بعد از لندن از نظر محتوایی با تکیه بر مسئله امنیت بین­المللی بین روسیه وامریکا دوره متفاوتی است. لذا می­بینیم که وقتی بحث 5+1 در لندن مطرح می­شود این عناصر در آن وجود دارد و هر دو به حق ایران برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته­ای تاکید می­کنند و در عین حال از نظر عدم گسترش سلاح­های هسته­ای موضعی مشترک دارند و به نظر من این موضع مشترک از این به بعد تشدید خواهد شد. یکی از ویژگی­های دیگر کاهش تنش­ها است. مخصوصا تنش­هایی که بعد از حوادث گرجستان در روابط بین دو کشور ایجاد شده بود، کاهش پیدا می­کند. سومین ویژگی که در این مذاکرات حائز اهمیت است، این است که نقاط اشتراک و اختلاف شناسایی می­شود و هر دو طرف می­پذیرند که در یک سری زمینه­هایی با یکدیگر توافق ندارند مثل حقوق بشر.  مسئله حقوق بشر همواره به عنوان مسئله مهمی در رابطه روسیه و امریکا بوده­است. البته اینها مانع نمی­شود تا همکاری در زمینه امنیت ملی انجام نگیرد. اینها باعث نمی­شود که ادبیات جنگ سرد که به رابطه تزریق می­شد دوباره تزریق شود.

من فکر می­کنم یک نوع کاهش تنش در رابطه روسیه و امریکا وجود دارد.
سوال دوم را در لابه لای سوال اول پاسخ دادم که قرار است که چه اتفاقاتی افتاده است که شامل همکاری بیشتر، مشخص شدن مرزهای تنش و غیر تنش و مدیریت تنش است و آغاز یک دوره تعامل به ویژه در مسائل امنیت بین المللی است.

در پاسخ به سومین سوال باید گفت که اثرات این تعاملات و این دور جدید بر سطوح مختلف تعاملات استراتژیک و بین­المللی چیست. از نظر بین­المللی اشتراک نظر این دو کشور وجود دارد و معنای روشن­تر آن این است که در شورای امنیت همکاری روشن­تری نه تنها در مورد ایران بلکه در هر مورد دیگری داشته باشند؛ به خصوص در مورد مسائلی که به امنیت بین المللی بر می گردد.

شورای امنیت در دوران بعد از جنگ سرد بسیار موثر عمل کرده­است. در بسیاری از مسائل از بالکان تا افریقا بسیار فعال بوده و ماورای نقش تاریخی خود عمل کرده­است و در مواقعی قطعنامه­هایی را تصویب کرده­است که این قطعنامه­ها از کنوانسیون­ها نیز مهم­ترند. به ویژه قطعنامه­هایی که پس از 11 سپتامبر تنظیم و تصویب شد که دولت­ها را موظف می­کند به ارائه گزارش در مورد مبارزه با تروریسم. این مسئله­ای است که یک کنوانسیون هم نمی­تواند آن را انجام دهد. همه اینها محصول همکاری روسیه و امریکا بود. در دو سه مورد امریکا و روسیه با یکدیگر همکاری نداشتند. یکی از این مسائل در مورد مسئله حقوق بشری است. 2 بار مسئله حقوق بشر به شورای امنیت کشیده شد. یکی در مورد میانمار یا برمه و یه بار در مورد زیمباوه. گروه غرب قطعنامه­ای را آوردند که دولت میانمار را در مورد رفتار حقوق بشری محکوم کنند. چین و روسیه این قطعنامه­ها را وتو کردند. سال گذشته هم در زمیباوه پیش از اینکه دولت با اپوزوسیون به توافق برسد، بحث انتخابات زیمباوه به شورای امنیت رسید. آنجا هم چین و روسیه قطعنامه را وتو کردند. عده­ای هم در ایران گفتند که چطور چین که ما در ایران اینقدر از آنها جنس می­خریم برای ما کاری نکردند ولی برای زیمباوه وتو می­کنند. البته اینها نه برای زیمباوه بود و نه برای برمه. چین و روسیه این کار را برای خودشان کردند. چون معتقدند که اگر این مسائل در شورای امنیت مطرح شود، فردا برای خودشان هم مطرح خواهد شد.

این مسئله هر چقدر هم غرب تلاش کند، رفتار چین و روسیه در این مسئله فرق اساسی نخواهد کرد. منتهی در قضیه اتمی ایران، هم روسیه و هم چین علارغم اختلاف نظرها نهایاتا در متن قطعنامه تغییراتی را ایجاد کردند. نمی­توانیم بگوییم که مورد ایران و قطعنامه­های مربوط به ایران، حتما قطعنامه­هایی است که تضاد موضع بین امریکا و روسیه است. هر چه که باشد دوران بعد از جنگ سرد شورای امنیت بسیار موثر و فعال بود. پیامد روابط روسیه و امریکا به هماهنگی بیشتر در شورای امنیت می­انجامد. نه تنها در مورد قضیه ایران در تمامی موارد همنطور است. حتی در مورد سومالی و دزدان دریایی هم وارد عمل خواهد شد.

دومین حوزه­ای که با نزدیکی روابط روسیه و امریکا جلو خواهد رفت مسائل خلع­سلاح است. کنوانسیون­های جدید خلع­سلاح و سفت کردن کمربند مربوط به سلاح­های کشدار جمعی در سطح جهان از طریق این تعامل است.

از نظر جهانی احتمالا این همکاری نوعی ثبات بیشتر به دنبال خواهد آورد. این رابطه در عین حال دچار یک سری چالش جهانی نیز خواهد بود و این طور نیست که به راحتی بتوانند در همه حوزه­های با یکدیگر همکاری کنند. چرا که نه در مسکو و نه در واشنگتن اجماع نظر وجود ندارد.

در حوزه منطقه­ای به نظر من مهم­ترین منطقه، منطقه اوراسیا و مسئله­ای مانند افغانستان است که هم برای روسیه و هم برای امریکا اهمیت بسیار دارد. دوباره به قدرت نرسیدن طالبان و سرکوب آنها بسیار مهم است و میزان همکاری دو کشور اهمیت دارد. مسئله تعاملات در حوزه اوراسیایی ماورای مسئله افغانستان هم می­رود. با قطعیت نمی­توان گفت اما به نظر می­رسد کشورهایی مانند گرجستان اهمیت سابق خود را از دست داده­اند. این به این معنا نیست که در امریکا کسی به گرجستان توجه نمی­کند. این به معنای تغییر کلی سیاست­های امریکا و روسیه در منطقه نیست و رقابتی بین این دو کشور وجود نداشته باشد. اما سایه همکاری بین این دو کشور در این حوزه مقداری تنش ها را کاهش خواهد داد.

ایران
همکاری 5+1 در واقع یعنی همکاری روسیه و امریکا. چرا که چین بازیگر متوسطی در بین اینها است. بریتانیا و فرانسه به اندازه روسیه و امریکا اهمیت ندارند و دو بازیگر اصلی امریکا و روسیه هستند و همکاری خود را اعلام کرده­اند. شاید از این جهت روس­ها توانسته باشند، مواضع قبلی امریکایی­ها را دگرگون کنند تا امریکا مستقیما در این مذاکرات شرکت کند. اما اینکه این مسیر به کجا می­رود معلوم نیست، چراکه اینها تحولات کمی نیست. با وجود اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده است اما دنیای عرب و اسراییل از این پیام نوروزی باراک اوباما شوکه شده­اند. لذا در مقابل این تصویر حل و فصل نسبی مسائل فشارها و چالش­هایی هم خواهد بود ولی تردیدی نیست که روسیه وامریکا نه تنها به خاطر مسائل تاکتیکی بلکه به خاطر رسیدن به یک دیدگاه مشترک در مورد مسائل امنیت بین­المللی در این قضیه همکاری بیشتر و دقیق­تری خواهد داشت.


نظر شما :