پادشاهان پس از عزل چه می شوند؟

۰۵ تیر ۱۳۸۷ | ۰۸:۵۹ کد : ۲۱۶۳ اخبار اصلی
بخش اول مقاله افول پادشاهان؛ پس از نپال نوبت کدام شاه است به قلم جواد انصاری پیشتر منتشر شد. اینک در قسمت دوم و پایانی به بررسی وضعیت پادشاهان پس از عزل پرداخته شده است.
پادشاهان پس از عزل چه می شوند؟
 برخی سلاطین پس از سرنگونی از تخت برای بازگشت به قدرت از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و ادعا می کنند که سلطنت ودیعه ای بوده که به حق به آنان سپرده و به ناحق ازایشان بازستانده شده.
 
گاه پس از مرگ وارثانشان نیز رویای بازگشت بر اریکه قدرت را دستاویز اهداف و برنامه های خود قرار داده و در آن راه بعضا به بهای جان و امنیت مردم حاکمیت از دست رفته را بازمی خواهند. بعضی نیز سرتسلیم پیش می گیرند و گوشه امنی را برای ادامه حیات می جویند.
 
البته پرنس « یی سوک» پادشاه مخلوع کره جنوبی از آن نمونه هائی است که خود را وارث سونجونگ آخرین امپراتوری کره (1910-1392 ) می داند و معتقداست پادشاهی باید به این کشور بازگردد. اما او که هم اکنون استاد دانشگاه جئونجو درجمهوری کره است، برای بازگرداندن اوضاع به شرایط قبل و بدست آوردن سلطنت فقط سخنرانی می کند.
 
 اما داستان ظاهرشاه، پادشاه مخلوع ولی عاقبت به خیر افغانستان مقوله دیگری است ؛ محمد ظاهر، پانزده سال سن داشت که پدرش با پایان دادن به حکومت ده ماهه امیر حبیب الله کلکانی بر تخت سلطنت افغانستان تکیه زد.
 
پدرش محمد نادر شاه در تاریخ ۸ نوامبر سال ۱۹۳۳،(برابر با 18 آبان 1312 ) در مراسم اعطای جوایز اعضای یک تیم فوتبال، با شلیک گلوله یک نوجوان دانش آموز به نام عبدالخالق کشته شد. محمد ظاهر، در هنگام کشته شدن پدرش، نوزده سال سن داشت. هرچند که دوره فرمانروایی ظاهر شاه بر افغانستان، دوره آرامش بود و در این مدت، برخلاف دوره‌های قبل و بعد از ظاهرشاه، افغانستان درگیر هیچ جنگی نشد و همچنین در جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ - ۱۹۴۵) اعلام بی طرفی کرد.
 
هرچند که ظاهرشاه در سال ۱۹۶۴، قانون اساسی جدید کشور را انتشار داد ( این قانون، بعدها در سال ۲۰۰۱ میلادی با سقوط طالبان و بازگشت آرامش به افغانستان، به عنوان قانون اساسی موقت (با حذف مواد مربوط به سلطنت) پذیرفته شد ) واگرچه او به قصد مدرنیزه کردن افغانستان، به اصلاحات سیاسی و اقتصادی، تأسیس سیستم قانونگذاری دموکراتیک، ترویج نظام آموزش و پرورش مدرن، تأسیس دانشگاهها و آموزش برای زنان اقدام کرد؛ منتقدان او اما دوره حکومت ظاهرشاه را از تاریک ترین دوره‌های تاریخ افغانستان می‌دانند و او را به سوء مدیریت اقتصادی متهم می‌کنند.
 
 روزگار حکومت چهل ساله ظاهرشاه با انجام کودتای عموزاده اش سردار محمد داوودخان که سمت نخست وزیری داشت بسر رسید. ظاهرشاه در آن هنگام برای معالجه چشم در رم بسر می برد. از آن زمان او در همان تبعیدگاه اقامت گزید. محمد داوود خان هم جمهوری اعلام کرد.
 
 ظاهر شاه در دورهٔ مبارزهٔ (جهاد) افغانها علیه اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی ، از برخی گروههای مجاهدین، مانند حزب محاذ ملی به رهبری سید احمد گیلانی و جبهه ملی نجات به رهبری صبغت الله مجددی حمایت می‌کرد.او در ماه اوت سال ۲۰۰۲ (میلادی)، ده ماه پس از سقوط رژیم طالبان ، به افغانستان بازگشت تا جرگه بزرگ (به پشتو لویه جرگه) اضطراری را، که برای تشکیل دولت انتقالی تشکیل می‌شد، افتتاح کند.
 
در این جرگه و نیز در قانون اساسی جدید افغانستان که در سایه نظام جدید کشور تصویب شد، به محمد ظاهر، لقب «بابای ملت» داده شده و مقرر شد تا وی مادام العمر، در یکی از کاخ های ریاست جمهوری که زمانی محل اقامت وی بود، اسکان یابد.
 
او سرانجام در اول مرداد 1386 و بدنبال یک بیماری طولانی درگذشت و در میان سوگواری کم سابقه مردم و با اعلام سه روز عزای عمومی و تعطیل رسمی ادارات دولتی در تپه مرنجان گورستان اجدادیش بخاک سپرده شد.
 
 جمهوری های پادشاهی ؟
 هرچند که از سلاطین و پادشاهان تصویر حکامی مستبد و مطلقه در اذهان عموم باقی مانده ولی بسیارند حاکمانی که حتی زیر لوای جمهوری بمراتب مقتدرتر و مستبدتر از پادشاهان برسریر قدرت نشسته اند. رئیسان جمهوری که با قانونی کردن تداوم ریاست خویش و بالاتر از آن انتقال حاکمیت به فرزند خود تفاوت چندانی با شاهان ندارند. از آنها که روزگاری حکومت کردند و رفتند که بگذریم نمونه های زنده آن در خاورمیانه جمهوری عربی سوریه است.
 
 حکومت کودتائی ژنرال حافظ اسد در سال 1971؛ وپس از مرگ وی واگذاری آن البته با تغییر قانون سن ریاست جمهوری به پسرش بشار اسد نمونه ای از آنهاست. بهمین ترتیب است وضعیت حسنی مبارک در مصر و سرهنگ معمر قذافی درلیبی . اما از همه فراتر کره شمالی وحکومت کیم ایل سونگ( از 1948 تقسیم کره تا 1994) و مرگ دیکتاتور به قول کره ای ها « دوست داشتنی» و جانشینی فرزند گمنامش کیم ایل جونگ است.
 
 آن پدر و پسر طی شصت سال این آخرین پس مانده ی اردوگاه سوسیالیستی را در فقر و خفقان و در یک فضای بسته که بی شباهت به یک پادگان نظامی نبوده با اعمال سیاست دیکتاتوری انزواطلبانه رهبری کردند. معلوم نیست اگر عبارات جمهوری و دموکراتیک و خلق را از عنوان این حکومت بردارند چه کلماتی مبین واقعیات موجود در کره شمالی خواهد بود. داستان برخی جمهوری های امریکای لاتین هم که فرصتی مبسوط و جداگانه می طلبد.
 
و کلام آخراینکه روزگار سلاطین و امیران و شاهان (و هم آنهاکه زیر نقاب رئیس جمهوری مادام العمر پنهانند) بسر آمده و یکی پس از دیگری ستاره بختشان افول می کند. قوی ترین و با ثبات ترین آنها اگر اتکاء بر نفت و ثروتهای ملی کشورشان دارند عمر سلطنتشان به اندازه عمر چاههای نفت ممالک خویش است.
 
هرچند بعضی از آنها اکنون به جایگاه « جاذبه توریستی » کشورشان تنزل یافته و تا زمانی که درآمدزا باشند می توانند برتخت خودتکیه دهند.
 
راستی پس از نپال نوبت افول کدام پادشاهی است ؟

( ۵ )

نظر شما :