در سایه پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو:
باریکه سوواوکی و احساس امنیت بیش تر کشورهای بالتیک در برابر روسیه
نویسنده: علی مفتح
دیپلماسی ایرانی: روز سی ام جولای، ولادیمیر پوتین در رژه سالانه نیروی دریایی روسیه در سنت پترزبورگ حضور یافت که در آن چهل و پنج کشتی، زیر دریایی و دیگر ادوات جنگی به همراه سه هزار نفر سرباز نیروی دریایی در خشکی شرکت داشتند. در این رژه که با حضور چهار رهبر آفریقایی برگزار می شد، آقای پوتین از پیوستن ۳۰ کشتی مختلف در سال جاری میلادی به نیروی دریایی روسیه خبر داد. این اتفاق در حالی رخ می دهد که نیروی دریایی بالتیک روسیه امسال سیصد و بیستمین سالگرد تاسیس خود را جشن می گیرد. نیرویی که در سال ۱۷۰۳ میلادی به دستور پتر یکم (پتر کبیر) برای رویارویی با سوئد قدرتمند تشکیل شد که در آن زمان بر بالتیک حکمرانی می کرد. حالا و بعد از گذشت بیش از سه سده، سوئد و فنلاند با خبر عضویت خود در ناتو بار دیگر در مقابل همسایه خود صف آرایی کرده اند. به همین مناسبت قصد داریم تا با هم به اهمیت کالینینگراد که فرماندهی نیروی دریایی بالتیک روسیه را در خود جای داده است، وضعیت بالتیک در سایه عضویت سوئد و فنلاند و باریکه سوواوکی نگاهی بیاندازیم.
کونیگسبرگ/ کالینینگراد
کونیگسبرگ برای هفتصد سال متعلق به آلمان ها بود. این شهر زمانی پایتخت پروس شرقی محسوب می شد. شهری که در سال ۱۲۵۵ میلادی توسط جنگجویان تتونیک ساخته شد و همواره با خوی نظامی گری آلمان ها شناخته می شده محل تولد فیلسوف معروف امانوئل کانت است که تمام عمر خود را در کونیگسبرگ سپری کرد. هانا آرندت، فیلسوف آلمانی-آمریکایی هم مدتی از کودکی خود را در این شهر سپری کرده است.
روزگاری، آلمان ها، لهستانی ها، لیتوانیایی ها و یهودی ها ساکن این شهر بندری در دریای بالتیک بودند تا اینکه سرنوشت آن به یک باره تغییر کرد. یکی از بدترین شکست های آلمان ها بعد از جنگ جهانی اول جدا افتادن کونیگسبرگ از سرزمین اصلی با پیمان ورسای بود. همین هم باعث شد تا حزب نازی قول دهد که این شکست تاریخی را جبران کند. حمله به لهستان راه را برای عملی کردن قول حزب نازی باز کرد و سرانجام این بندر دوباره به سرزمین مادر متصل شد. بعد از شکست آلمان ها در جنگ جهانی دوم، استالین کونیگسبرگ را می خواست. در کنفرانس تهران بود که رهبر شوروی بر روی این شهر دست گذاشت. استدلال وی این بود که شوروی هیچ بندر عاری از یخ ندارد و باید هر طور که شده راهی قابل اطمینان به دریا پیدا کند. با گرفتن این بندر شوروی نه تنها می توانست به دریا دسترسی داشته باشد بلکه می توانست تا سلطه خود را بر بالتیک اعمال کند.
بر اساس توافق پوتسدام، کونیگسبرگ تحت حکومت موقت مسکو درآمد. اندکی بعد شوروی آن را ضمیمه خاک خود کرد و نام آن را به یادبود میخائیل کالینین که از ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۶ میلادی رئیس دولت بود به کالینینگراد (شهر کالینین) تغییر داد. در کم تر از سه سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم یعنی در سال ۱۹۴۸ میلادی، ۴۰۰ هزار روس از مناطق مرکزی شوروی به کالینینگراد مهاجرت کرده بودند تا بدین ترتیب بافت شهر برای همیشه تغییر کند.
بسیاری از افرادی که به کالینینگراد آمدند داوطلبانی بودند که برای آرزوهای خود به آن جا می آمدند. آرزوهایی از جنس شوروی: یک گاو مجانی، خانه مجانی، گندم مجانی…و اجازه سفر! بسیاری گرسنه و بدون کفش به بندر تازه اشغال شده رسیدند و وقتی هم که رسیدند با خرابه ای باقی مانده از جنگ روبرو شدند. همین هم باعث شد تا بخشی از این افراد قید آرزوهای خود را زده و بلافاصله به شهرهای خود بازگردند. بعد ها و همچون هر چیز دیگری در شوروی که بر اساس کوپن و سهمیه کار می کرد، قرار شد تا کالخوزها افرادی را روانه بندر تازه اشغال شده کنند. آن ها هم تصمیم گرفتند تا افرادی که برای کشاورزی کم فایده تر بودند را به کالینینگراد بفرستند: زنان باردار، معتادان الکلی، افراد کم تحصیل کرده و غیره.
کونیگسبرگ، ویرانه ای که تبدیل به کالینینگراد شد
سرنوشت آلمان ها اما در این شهر هم تلخ بود. جمعیت آلمانی شهر اندکی در کالینینگراد باقی ماند و بعد از آن توسط دولت کمونیست شوروی اخراج شد. آلمان ها به هیچ عنوان حق ادامه زندگی در کالینینگراد را نداشتند. حتی وقتی که زنی آلمانی عاشق سرباز روس می شد و یا به دلایلی با وی ازدواج می کرد هم اجازه ماندن در کالینینگراد را نداشت مگر اینکه با پارتی بازی و ارتباطات می توانست اثبات کند که وی در واقع لیتوانیایی است و مدارک هویتی خود را گم کرده است. برای این کار هم تنها کافی بود تا وانمود کند که لیتوانیایی صحبت می کند حتی اگر در واقعیت از آن چیزی نمی دانست!
تا سال ۱۹۴۷ میلادی، تمام جمعیت آلمانی کالینینگراد به غیر از «افراد مفید» از آن اخراج شده بودند. آن دسته از افراد هم که مفید شناخته می شدند چند هزار «متخصص بورژوآ» همچون مهندسان بودند که برای بازسازی و ساخت و ساز شهر مورد نیاز بودند و به همین دلیل هم به طور استثنا با حضور آن ها در کالینینگراد موافقت شده بود.
بعد از فروپاشی شوروی، تجربه ساکنان کالینینگراد شاید از تجربه متوسط شهروندان شوروی تلخ تر بود. بالاترین میزان ایدز، زندگی در فقر برای بالای ۵۰ درصد از جمعیت این منطقه، افت ۶۲ درصدی تولید صنعتی و دورافتادگی از از مرکز به مشکلات آن افزوده بود. غربی ترین نقطه روسیه اگرچه کم کم توانست تا این تجربه تلخ را هم پشت سر بگذارد و بعلاوه سنت پترزبورگ تبدیل به محلی برای زندگی جدید روس هایی شود که بعد از فروپاشی شوروی دیگر قصد ادامه زندگی در آسیای مرکزی و قفقاز را ندارند، اما رویای «هنگ کنگ روسیه» شدن برای آن هیچ وقت محقق نگردید. توسعه مرزهای ناتو و سردی روابط با اروپا و آمریکا باعث شد تا به جای مرکز اقتصادی، کالینینگراد تبدیل به مرکز نظامی روسیه با موشک های معروف اسکندر شود.
باریکه سوواوکی
کشورهای بالتیک همیشه نسبت به امنیت خود در برابر روسیه نگران بوده اند. این نگرانی آن قدر بوده که حتی چنین سوالی هم مطرح می شود که در صورت حمله روسیه به این کشورها، ناتو چقدر آمادگی لازم برای رویارویی با روسیه برای دفاع از آن ها را دارد. شاید بتوان گفت که ناتو در برابر هجوم روسیه به کشوری مثل لهستان ایستادگی خواهد کرد، اما آیا امکان دارد که ناتو خطر رویارویی اتمی با روسیه را برای دفاع از یک کشور کوچک مثل لیتوانی یا استونی به جان بخرد؟ سوالی که حتی بیش تر باعث بحث و تردید در رابطه با وارد شدن ناتو به جنگ با روسیه بر سر بالتیک می شود مربوط به «باریکه سوواوکی - Suwałki Gap» است. اما باریکه سوواوکی کجاست؟ در سال ۲۰۱۵ میلادی بود که توماس هندریک، رئیس جمهور سابق استونی قصد ملاقات با وزیر وقت دفاع آلمان خانم وَن دِر لین داشت. چند دقیقه قبل از این دیدار بود که نام «باریکه سوواوکی» به ذهن رئیس جمهور استونی رسید. این نام بعد از آن به باریکه ای اطلاق می شود که میان بلاروس و کالیننگراد قرار دارد و مرز لیتوانی و لهستان را تشکیل می دهد.
سوالی که ذهن کشورهای بالتیک را همواره درگیر خود کرده است این است: چه مقدار ناتو آمادگی دفاع از یک باریکه کوچک حدود نود کیلومتری در صورت حمله روسیه برای تصاحب آن را دارد؟
نگرانی برای اشغال باریکه سوواوکی و اتصال کالیننگراد به بلاروس که عملا تحت سلطه روسیه است اگرچه بعد از اشغال کریمه زیاد شده، اما تشدید و تعمیق این نگرانی بعد از آن روی داد که روسیه تلاش کرد تا با اشغال سواحل اوکراین شبه جزیره کریمه را از راه زمینی به خاک خود متصل کند.
حالا کالینینگراد که تنها چند ده کیلومتر به واسطه باریکه سوواوکی با سرزمین اصلی روسیه فاصله دارد تبدیل به اولین خاکریز میان روسیه و ناتو و همچنین مرکز فرماندهی قوای دریایی روسیه در بالتیک شده است. موشک های معروف اسکندر برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ میلادی به کالینینگراد فرستاده شدند و بعد در سال ۲۰۱۸ میلادی همین موشک ها ارتقا پیدا کردند. تمرینات نظامی مستمر هم در این منطقه برگزار می شود و یا حداقل این منطقه در بسیاری از تمرین های نظامی شامل می شود. تمرین نظامی معروف زاپاد-۲۰۲۱ (غرب - ۲۰۲۱) و چندین تمرین دیگر بعد از شروع حمله نظامی روسیه به اوکراین از این دست فعالیت ها هستند که شاید جنبه تبلیغاتی و روانی آن ها بیش تر از اهداف نظامی مدنظر باشد. در واقع، روسیه هر وقت که بخواهد اروپایی ها را بترساند و یا پیامی محکم به آن ها ارسال کند فعالیتی را با اسکندرهای خود در این منطقه انجام می دهد!
سوواوکی و گسترش مرزهای ناتو
اسکندرها شاید برای کشورهای بزرگ هراسناک نباشند اما برای کشوری چون لیتوانی که ۹۷۳ کیلومتر مرز با روسیه و بلاروس دارد در حالی که ارتش آن تنها ۲۰ هزار نفر و نیروی هوایی آن متشکل از پنج هواپیما با احتساب هواپیماهای ترابری و یک سسنا تک موتوره است، این موشک ها چون شمشیر داموکلس تهدیدی برای استقلال کشوری به شمار می روند.
البته، اخیرا بحث استقرار نیروهای آلمانی در بالتیک مطرح بوده است که به نظر می رسد کمکی به کشورهای بالتیک نخواهد کرد. اولاف شولتز، صدراعظم آلمان در سفر اخیر خود به ویلنیوس، پایتخت لیتوانی در ماه مه سال میلادی جاری خبر از خیز به سمت استقرار «تیپ جنگی قدرتمند» در لیتوانی داد. این هم در آغاز به نوعی ادامه سیاست های تاریخی آلمان و رقابت با روسیه در این منطقه تفسیر می شد همان طور که تا به امروز اقلیتی آلمانی در کشورهای بالتیک ساکن بوده اند و در زمان روسیه تزاری حتی طبقه حاکم این نواحی را تشکیل می دادند. اما باید گفت که آلمان از قصد و اراده سیاسی لازم برای استقرار نیروهای خود، حداقل در آینده ای نزدیک، برخوردار نیست و آن طور که مشاوران آقای شولتز بعدها توضیح دادند، منظور صدراعظم آلمان از استقرار تیپ جنگی، تنها اعزام حدود ۵۰ نفر پرسنل نظامی و فرماندهی به لیتوانی بوده است!
بعد از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ میلادی، نگرانی کشورهای بالتیک چند برابر شده است. لیتوانی با اعلام تبعیت از تحریم های اتحادیه اروپا، در ماه جولای اجازه عبور کالاهای روسی که شامل مواردی همچون مصالح ساختمانی می شدند را نداد. همین هم باعث افزایش تنش ها و تحرکات روسیه در این منطقه شد. یک ماه بعد، لیتوانی که به احتمال فراوان با اعمال تحریم ها قصد جلب توجهات به خود در برابر تهدیدات بالقوه روسیه را داشت تحریم ها را بعد از آن که اتحادیه اروپا در توضیحات مصالحه جویانه ای اظهار کرد کهآن ها شامل راه های زمینی و نه راه های ریلی می شود به حالت تعلیق درآورد!
لازم به یادآوری است که در سال های ۲۰۰۰ میلادی و با افزایش احتمال عضویت لیتوانی در اتحادیه اروپا بود که بروکسل و مسکو به توافقی مبنی بر اجازه عبور و مرور و حمل و نقل کالا میان روسیه و کالینینگراد رسیدند. این در حالی بود که قبل از آن روسیه بر ایجاد یک دالان مواصلاتی و یا نظامی با کالینینگراد تاکید می کرد. طرحی که در صورت عملی شدن می توانست از پیوستن لیتوانی به اتحادیه اروپا جوگیری کند.
حالا با صحبت ها پیرامون پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو، به نظر می رسد که کشورهای بالتیک بتوانند نفس راحتی بکشند. سپهبد مارتین هرم از فرماندهان رده بالای ارتش استونی با اشاره به عضویت سوئد و فنلاند در ناتو می گوید: «شما [روسیه] سوواوکی من را می گیری و من خلیج فنلاند شما را مسدود می کنم». اشاره آقای هرم به دروازه خروجی روسیه به دریای بالتیک است که حالا می تواند محل رویارویی نیروهای ناتو و نیروی دریایی روسیه باشد.در همین رابطه، اولریک فرانک از شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا می گوید: [سوئد و فنلاند] ناتو را از نظر جغرافیایی بسیار منسجم تر می کنند. دریای بالتیک به دریاچه ناتو تبدیل می شود که به طور کلی خوب است، همچنین به دلیل افزایش اهمیت قطب شمال [این موضوع مهم است]». بعد از پیوستن لهستان به ناتو در سال ۱۹۹۹ میلادی و عضویت کشورهای بالتیک در این سازمان در سال ۲۰۰۴ میلادی تمام قسمت جنوبی دریای بالتیک تحت کنترل ناتو قرار گرفته بود. حالا و با عضویت سوئد و فنلاند، قسمت های شمالی هم به آن اضافه می شود و بدین ترتیب کار روسیه برای رسیدن به کالینینگراد از راه دریا بسیار مشکل خواهد بود. راه دریایی به کالینینگراد که شاید بی مانع ترین راه مسکو برای رسیدن به کالینینگراد بود حالا تبدیل به یکی از پر مانع ترین راه ها برای کرملین شده است.
البته باید خاطرنشان کرد که سوئد و فنلاند همواره به طور غیر رسمی با ناتو همکاری داشته اند و این همکاری هم عمیق است (به همین دلیل عضویت این کشورها در ناتو بسیار سریع انجام می شود) اما به طور سیاسی این همکاری ها همیشه در پوشش انجام می شدند. نکته حائز اهمیت دیگر این است که این دو کشور بر خلاف کشورهای دیگر اروپا که هزینه های نظامی خود بعد از پایان جنگ سرد را کاهش دادند همواره به تجهیز ارتش های خود مشغول بوده اند. به گفته وبسایت ایتالهتی فنلاند، این کشور یکی از بزرگ ترین قدرت های توپخانه ای در اروپا و حتی بالاتر از فرانسه، آلمان و بریتانیا است. انتظار می رود که تا سال ۲۰۲۶ میلادی، فنلاند ۶۴ فروند هواپیمای اف-۳۵ دریافت کند. این کشور همچنین نظام سربازی اجباری را حفظ کرده که به آن اجازه بسیج ۲۵۰ هزار سرباز و در مواقع ضروری تا ۹۰۰ هزار سرباز را می دهد. از نظر تجربه هم باید گفت که با ۱۳۴۰ کیلومتر مرز با روسیه، فنلاند ترکیبات نظامی و دفاعی خود را مطابق تهدیدات احتمالی روسیه چیده است. سوئد هم که سربازی را دوباره از سال ۲۰۱۷ میلادی اجباری کرده است می تواند علاوه بر نیروی مالی نیروی انسانی قابل توجهی را به ناتو بیاورد. همچنین، این کشور مجهز به هواپیماهای ساب و گریپن است و همین هم می تواند به کشورهای عضو ناتو برای رویارویی با روسیه کمک کند. بعلاوه، نباید از زیردریایی های سوئد نیز غافل شد که می توانند بسیار به کمک ناتو آمده و خلا قدرتی این سازمان را پر کنند چرا که آب های کم عمق بالتیک با متوسط ۶۰ متر که از آن بعضا با عنوان «علفزارهای پرآب» یاد می شود محل مناسبی برای زیردریایی های اتمی که بیش تر قوای زیر آب روسیه و همه قوای زیر آب ایالات متحده را شامل می شود نیست.
باریکه سوواوکی و تهدید بالقوه در بالتیک را شاید بتوان یکی از نقاط ضعف ناتو برشمرد. اگرچه به نظر نمی رسد که روسیه در حالی که مشغول جنگ در اوکراین است بتواند تهدیدی برای این منطقه ایجاد کند، اما روس ها بالتیک را همان قدر به عنوان راه خروج به دریای بیرون می دانند که دریای سیاه برای آنها از این منظر حائز اهمیت است. درست است که با عضویت سوئد و فنلاند قدرت روسیه در بالتیک تضعیف می شود اما نباید از یاد برد که این کشور همچنان یکی از مدعیان قدرت در بالتیک به شمار می رود. در عین حال باید این نکته را یادآوری کرد که از نظر روس ها، اروپاییان و مخصوصا کشورهایی چون اوکراین و کشورهای بالتیک تنها از کشورهای بزرگ تر تبعیت می کنند و اراده مستقل خود را ندارند. همان طور که از صحبت های ولادیمیر پوتین مشخص است، «یک کشور یا مستقل است و یا مستعمره محسوب می شود». در این طبقه بندی، کشورهای بالتیک تنها مستعمره هایی محسوب می شوند که می توان بر سر آن ها جنگ کرد، درباره آن ها چانه زنی کرد و آن ها را تصاحب کرد. حالا اگر امروز این اتفاق نیفتد بدان معنا نیست که هیچ وقت این اتفاق نخواهد افتاد.
نظر شما :