روسیه به سر عقل آمده یا افسون الهام کارساز افتاده است
نگرش تاریخی سیاسی به اتفاقات اخیر قره باغ
نویسنده: دکتر رسول اسماعیل زاده دوزال
دیپلماسی ایرانی: روس در ادبیات ایران به دلایل معلوم و نامعلومی با واژه منحوس مراعات النظیر است و در ادبیات جهان شرق علی رغم نرم خویی دلربایانش و تساهل مردانش به زمختی و درشتی، عصبانیت و بی رحمی و خشونت شهرت یافته است. البته اگر در مقام دفاع بر آمده انتساب صفات مذکور را به این نوع بشر را نفی کنیم؛ رفتار خشونتآمیز و بعضاً متوحشانه مأموران روس چه در دوره روسیه تزاری و چه در دوره حاکمیت شوراها مانع می شود و در بسیاری از موارد شیرازه پرونده دفاعی از آن را از هم می پاشد.
تجاوز، اشغالگری، خونریزی، بی رحمی، قتل و غارت روس ها در قفقاز در طول سال های متمادی حتی در اشعار شاعرانی همچون نظامی گنجوی، حکیم ملا محمد هیدجی، دیلباز اوغلو، عاجز قره باغی و میرزا محمد تقی گلزار قمری و دیگر شاعران ایران و قفقاز منعکس شده است.
حکیم هیدجی می گوید:
منه دل به مهر فرنگى و روس که این طایفه بدترند از مجوس
به روى زمین زیر این آسمان مگر هست رسواتر از روسیان
سیه دست و دل سخت و ناپاک و مست زیان کار و نامرد و کوتاه دست
نپوید ره مهر با این خسان مگر ناجوانمرد و ننگ کسان
............................................. ...............................................
سزد گر کشم آه و آرم فسوس به ایران که ویران شد از دست روس
دل از زندگى سیر و جان شد ستوه خدا برکند ریشه ی این گروه
کجایند شاهان با طبل و کوس که خواهند این کین ایران ز روس
روس ها که با حمایت کشیشان بومی و غیربومی کلیساها به قفقاز گسیل شده بودند، با خیانت برخی از ارامنه به ایران قجری به دلیل اشتراک دینی با روس ها و وعده روس ها به آنان مبنی بر کمک به ارامنه در جریان جدایی از ایران و فک رقبه خود از حاکمیت مسلمانان و نهایتا تشکیل حکومت مسیحی ارمنی در خاک مسلمانان، در جنگ فرسایشی بر ایران غلبه یافتند و چنان کشت و کشتار راه انداخته و ظلم و ستم از خود نشان دادند که مردم قفقاز که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل می دادند، نتوانستند قامت درست کنند. روس ها چنان زهر چشم از مسلمانان گرفته بودند که آنان حتی از اسم اوروس (روس) میترسیدند و وحشت داشتند. مسلمانان از ترس آنان از تمامی حقوق ذاتی و انسانی و طبیعی خود صرف نظر می کردند. روس ها بدتر از داعشیان امروز چه در دوران تزار و چه در دوران شوروی با مسلمانان رفتار کردند.
با گسترش حاکمیت روسی و به چنگ انداختن همه امور روس ها درصدد مسیحی سازی قفقاز بر آمدند ولی در این حین، آشوب و انقلاب سال های ۱۹۱۷-۱۹۰۵ نقشه ها را به حالت نیمه تعطیل درآورد و خلق های قفقاز با فروپاشی تزار در 1917 نفس راحتی کشیدند؛ لاکن دیری نپایید سیطره روس منحوس این بار به جای سماور داغ به شکل داس و چکش ظاهر شد و پس از استقرار حاکمیت شوراها همان دسیسه و نقشه ها به شکل دیگر و حتی سیستماتیک تر و نظام بندی تر به اجرا درآمد که مهمترین آن تشکیل دولت ارمنستان جعلی ارمنستان در خاک مسلمانان بود. این برای ارامنه یک شگفتی بود. مردمی که حتی سابقه اداره و حق حاکمیت یک روستا را در قفقاز نداشتند و همواره به عنوان اقلیت دینی بر خوان حاکم اسلامی می نشستند و بدون کمترین هزینه ای بالاترین رفاه را دارا می شدند، یک شبه با مصادره شهرها و قصبات اسلامی همچون شهر ایروان و بیرون راندن مسلمانان و سادات از آن شهرها و قصبات هم صاحب دولت و حاکمیت شدند و هم نقش لوتیان روس در منطقه را بازی کردند.
روس ها نه تنها سرزمینهای اسلامی را از دست مسلمانان گرفته و به ارامنه بخشیدند بلکه دیغاهای ارمنی را در مراکز تصمیم گیری و اداری مسلمانان گنجاندند و از اخجیک های ارمنی برای خالی کردن زیر پای دیگر کارگزاران مسلمان به کار گماشتند. (به طوری که در تاریخ مضبوط است، یک اخجیک ارمنی، دختر یک کشیش ارمنی با برنامه ریزی مناسب هم از ابراهیم خان، حاکم قره باغ و هم نوه ابراهیم خان دلربایی می کرد و نهایتا این دو را به جان هم انداخت) در نتیجه، این دسیسه های روسی – ارمنی چنان ضربه مهلکی بر قامت مسلمانان فرود آورد که کمر مسلمانی در قفقاز شکست و دیگر ترمیم نیافت.
مثلث باقروف، بریا و استالین در حقیقت تیر خلاصی بود بر آنچه رنگ بوی اسلامی و ایرانی در قفقاز داشت. کشتار بی رحمانه تقریباً همه نخبگان، عالمان، اندیشمندان، دینداران و روحانیون از طریق غرق کردن دسته جمعی آنان در دریای خزر و تبعید هزاران نفر از نخبگان مسلمان به سیبری و اعتراف به کشتن دو میلیون نفر توسط این مثلث شوم بخشی از وحشی گری های روس هاست.
در مجموع، این اقدامات هدفمند، سبب شد که مجدداً و شدیدتر از پیش زمینه برای شیطنت ارامنه در قفقاز فراهم آید و این بار به کمک روس های کمونیست ارامنه نقشه های خود را در قره باغ به اجرا در آورند.
تفصیل این مطلب عبارت از آن است که پس از تشکیل جمهوری های قفقاز عملا روس ها، ارمنی ها و گرجی ها هیچ گونه مرزی با ایران نداشتند. سرتاسر مرز از کوه آغری داغ ترکیه تا دریای خزر به امتداد رود ارس دست مسلمانان آذربایجان بود و این فقط آذربایجان بود که با ایران هم مرز بود و این مسئله با در نظر داشتن فاکتور قرابت دینی و زبانی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان و آذربایجانیان شدیداً بر ترس روس ها و ارمنی ها افزوده بود. آنها نمی دانستند در مرز ایران و آذربایجان بین دو کشور مسلمان چه می گذرد؟ به ویژه حتی بعد از استقرار حاکمیت بلشویک ها ارتباط مردمی بین بخش جنوبی و شمالی رود ارس وجود داشت. روس ها برای حل این مشکل اولا با دستبرد به ترکیب جمعیتی مناطق مرزنشین به جای مسلمانان در مرز ایران، بیشتر اقوام ارمنی و روسی را جایگزین کردند و کنترل مرزی را تقویت بخشیده مرز خود را با ردیف های سلسله وار سیم خاردار چنان محکم کردند که احدی یارای گذر از مرز از جنوب به شمال و از شمال به جنوب را نداشت (هنوز هم پایه های تعبیه این سیم خاردارها در سر تا سر مرز ایران باقی مانده است).
ثانیاً در بخش جنوب شرقی ارمنستان به منطقه ای به عرض ۴۰ کیلومتر شرقی – غربی و به طول ۱۵۰ کیلومتر شمالی – جنوبی از خاک آذربایجان را به ارمنستان بخشیدند. این منطقه که "زنگه زور" نام دارد و شهرهایی همچون قرچیوان، مقری و گافان در آن قرار دارد، تحت حاکمیت ارمنستان قرار گرفت و بدین ترتیب روسیه مسیحی به واسطه ارمنستان مسیحی با ایران اسلامی هم مرز شد و بین نخجوان و آذربایجان فاصله افتاد. زنگه زور که پیش از این جزء خاک آذربایجان بود حدفاصل نخجوان و آذربایجان مسلمان شد. روس ها با این دسیسه و شیطنت توانستند هم فی مابین دو منطقه آذربایجانی مسلمان فاصله اندازند و هم با ایران هم مرز شوند که چنانچه آذربایجان مسلمان با ایران مسلمان روابط پنهانی داشته باشند از این طریق کنترل کنند.
فاز بعدی نقشه در بین سال های ۱۹۳۷ تا ۱۹۶۰ آغاز شد. روس ها در این مدت همواره فضا را برای خاک دزدی ارمنستان آماده میکردند. روس ها به نوعی دست و پای آذربایجانیها را بسته بودند و دست ارامنه را برای هرگونه خرابکاری باز گذاشته بودند. با کشتار نخبگان مسلمان، عرصه را برای آذری ها خیلی تنگ شده بود. تصور کنید قریب به 80 درصد نخبگان یک جامعه را سر به نیست و یا تبعید و یا حبس کنند، دوام و قوام آن جامعه به چه شکل در می آید؟ آذربایجانی ها در بین این سال ها عملا با تقیه و بعضا در حد فدوی در خدمت بلشویک های روس قرار گرفته و از خود روس ها کمونیست تر ظاهر شدند. روس ها و ارمنی ها و گرجی ها نه دین عوض کردند و نه الفبایشان را تغییر دادند. ولی آذربایجانی ها مجبور شدند خود را کاسه داغتر از آش نشان دهند. هم دین عوض کردند نه تنها کمونیست حتی آته ئیست خود را نشان دادند و هم الفبایشان را تغییر دادند. امثال باقروف برای تبرئه خودشان هزاران آذربایجانی دیگر را به کشتن می دادند.
اما در سال ۱۹۶۰ یک اتفاقی رخ می دهد که موازنات و نظام موجود را به هم می زند و آن حضور حیدر علی اف به عنوان یک ژنرال اطلاعاتی در سیستم مخوف ک. گ.ب است. او توانسته بود، سیستم مخوف اطلاعاتی را در آذربایجان حتی در قفقاز به دست گیرد و از نقشه های ارامنه تفصیلا اطلاعات موسع حاصل کند. او چنان خود را در جمع رفقای کمونیست روس جا زده بود که در اثر این اعتمادسازی اختیاراتی را به دست آورده بود و به این طریق فعالیت ضد انقلابی بلشویکی را رصد و تحت کنترل گرفت؛ به طوری که در سال ۱۹۶۰ موفق به کشف یک تشکیلات افراطی غرب گرایانه به رهبری یک جوان ارمنی در اندرون شد که با این کشف دوربین نظارت ک. گ.ب از روی آذربایجانی ها کمی هم به روی ارامنه چرخید.
اگر در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۷ حکومت بلشویک روسیه از آذربایجانی های مسلمان به دلیل هم مرزی با ایران نگرانی و واهمه داشت و این نگرانی ماهیت بیرونی و دارای دو جنبه دینی و ملی بود؛ اما بلشویک ها توانسته بودند برای مبارزه با آن نقشه هایی را از جمله تغییر الفبا به منظور قطع ارتباط معنوی با ایران و ترکیه، تحکیم مرز زمینی و تشدید کنترل مرزی، کوچاندن مسلمانان از نقاط مرزی به نقاط مرکزی قفقاز، قلع و قمع عناصر ملی و دینی مسلمانان، تخریب مساجد و مراکز دینی چاره مشکل را پیدا کرده بودند. در این سال ها از خانه هر آذربایجانی پاره روزنامه ای و یا کتابی به زبان فارسی، ترکی و یا عربی پیدا می شد، او را یا به قبر می فرستادند یا به سیبری تبعید میکردند (یا قبیر یا سیبیر). به این ترتیب اگر یک مرزنشین آذربایجانی به گوشه چشم هم که شده به طرف ایران نگاه می کرد، خانه اش را بر سرش ویران می کردند.
روس ها حتی به این هم راضی نبودند. با گذشتن از مرز ایران به صورت شبانه اقدام به دزدیدن اتباع ایرانی که به نوعی با حکومت مرکزی ایران در ارتباط بودند و به نوعی پاسبانان سرحد ایران بودند از پلدشت تا بیله سوار مغان را ربودند و در زندان های ایروان و باییل باکو زندانی کردند و برخی را هم کشتند. یکی از این زندانیان دایی بزرگ اینجانب محمد رحیم قره خان از ایل قره خانیان دیزمار بود که پس از سه سال زندانی در ایروان با تلاش دکتر بهادری، پسر مرحوم سطوه سلطنت، آزاد شد.
وحشیگری و خشونتی که روس ها در این نقطه از جهان مرتکب شدهاند به جز در اسناد سیستم مخوف ک.گ.ب در هیچ جا منعکس نشده است.
اما این خطر، خطر بیرونی بود و با عملیات کوبنده مذکور تا حدودی خیال شوروی از مرز جنوب راحت شده بود؛ اما اتفاقی که در سال ۱۹۶۰ رخ داده بود خطر و نگرانی را از بیرون به اندرون سوق داده بود و با کشف این تشکیلات سری ارامنه افراطی، روس ها مجبور شدند مهار زنجیر ارامنه را کمی تنگ کنند و تا حدودی حیدر علی اف توانست با این کشف نسبت به ارامنه در ذهن و اندیشه حکومت مرکزی تشکیک ایجاد بکند و نقشه های ارامنه را نقش بر آب کند.
اما دیری نپایید روسیه این حادثه را هم به زودی فراموش کرد و در سال ۱۹۸۵ پس از ظهور پدیده گلاسنوست و پروستوریکای گارباچوف مجدداً روس ها به ارامنه میدان دادند و بخت حیدر علی اف برگشت و او که تا به دبیرکلی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی پیش تاخته بود با دیدن خرس قطبی گارباچوف، در جلو راه خود، مجبور شد جان خود را بردارد و از همه آرزوها و مقامات صرف نظر کند به زادگاه خود در نخجوان پناه آورد. برگشت او به زادگاه در ادبیات سیاسی شوروی یعنی تسلیم محض. شغالان ارمنی میدان را از گرگ پیر خالی دیدند و با فریب کاری و با استفاده از فرصت فروپاشی مجدداً موضوع فک قره باغ را طرح کردند و این بار باز با سلاح های سنگین روسی نه تنها به قتل و غارت و کشتار آذربایجانی ها پرداختند، حتی با بیرون راندن مسلمانان از ایروان و سایر مناطق ارمنستان و قره باغ به اشغال سایر بخشهای خاک آذربایجان اقدام کردند. این جنگ نابرابر در این مرحله دیگر رنگ دینی نداشت بلکه رنگ قومی به خود گرفته بود. یک طرف قوم آذری یالقوز و طرف دیگر ارمنی با حامی لابی ارمنی در دنیا و روس مسیحی.
این تانک های روسی بود که اراذل ارامنه بر آن سوار شده به منظور اشغال خاک بیشتر به شرق می تاختند. از روی کودک و زنان و پیران آذربایجانی می گذشتند. این تاخت و تاز آن چنان ناجوانمردانه بود که علی رغم ملاحظه برخی مسائل، جمهوری اسلامی ایران مجبور شد تا حدودی بی محابا وارد معرکه شود و جلوی تاخت و تاز ارامنه به شرق آذربایجان را بگیرد و در جلوی چرخ ماشین جنگ ارامنه سنگ اندازی کند.
پس باز در این برهه از زمان تروریسم ارمنی و افراطگرایان داشناق با قدرت نظامی روسیه دست به دست هم دادند جنایت آفریدند و آذربایجانی ها را از خاک و خانه خود بیرون راندند.
در سال ۱۹۹۱ آذربایجان درگیر آنارشیسم حکومتی بود و از تشخیص دوست و دشمن عاجز مانده بود. تلاش ایران هم به مقصد نمی رسید. زیرا روس ها به همراه غربی ها در آذربایجان حسابی ایران هراسی و اسلام هراسی راه انداخته بودند. در نتیجه با آتشبس معیوب، آذربایجانی ها از طرفی در انتظار معجزه گری گروه مینسک نشستند. از طرف دیگر همسو با گسترش فعالیت دیپلماتیک مبتنی بر حقوق بین الملل توان نظامی و اقتصادی خود را افزایش دادند و تمامی هم و غم خود را روی بازیگر اصلی مشکل یعنی روس امروز متمرکز کردند. تنها یک حادثه ای همچون حادثه ۱۹۶۰ وضعیت را می توانست دگرگون کند. و آن حادثه با به روی کار آمدن پاشینیان غربگرا از یک طرف و متمرکز کردن فعالیت های جذب توجه پوتین به برخی واقعیت ها از سوی هیات حاکمه آذربایجان از سوی دیگر، داشت به منصه ظهور می رسید که رسید. تدابیر جمهوری آذربایجان در برگرداندن رای و نظر پوتین از ارمنستان با استفاده از افشای جریان چرخش ارمنستان به سوی غرب نتیجه بخش شد. آنها به طور مداوم توانستند به گوش آقای پوتین ابیات وحشت از خیانت ارمنی خوانده و او را از کارهای پاشینیان انذار دهند و گه گاهی هم نیز با خوانش ابیات تغزل روح پوتین را نوازش دهند. پوتین با این ابیات آشنایی داشت. زیرا او به نوعی شاگرد حیدر علی اف در امور امنیتی و مملکت داری تلقی می شود. این شگرد آذربایجان کارگشا بود و نهایتاً پوتین افسون فسانه الهام شد و شاید هم عصبانی از طرف مقابل.
در نتیجه با اشاره به یک شماره طلسماتیک جادوی ارمنی را از هم پاشید و آن شماره ۱۹۶۰ بود. این شماره هم تعداد نیروهای مسلح حافظ صلح روسیه را نشان میداد و هم فلاش بک بود به سال ۱۹۶۰ میلادی که در آن خیانت ارمنی افراطی به روسیه آشکار شده بود. بدین ترتیب چراغ سبز فتح قره باغ به شکل نیمه محسوس برای آذربایجان روشن شد و ارامنه زمانی بیدار شدند که سرباز آذربایجانی نه با تانک و نفربر بلکه با پهپاد بالای سرشان حاضر بود و ارمنستان جز تسلیم و امضای نامه اعتذار چاره ای نداشت. زیرا هر چه به پوتین تلفن می کرد با جمله: "بگویید کار دارم" و یا "آذربایجان در خاک خودش می جنگد ما دخالت نمی کنیم"، مواجه می شد.
حال آیا روس ها به سر عقل آمدند که تن به این پایان دادند یا دیپلماسی فعال آذربایجان بود که توانست به شکل جادویی و به یک چشم به هم زدن مسئله را یکجا به نهایت رسانده و برای پوتین تصمیم سازی کند؟ و یا این که سه کشور ایران، ترکیه و روسیه برای دور نگه داشتن غرب از میدان بازی سوت پایان بازی را در نیمه اول زدند؟ سوالاتی است که پاسخش زمان می طلبد. اما یک موضوع بر همگان روشن است و آن عبارت از آن است که روس ها خود آغازگر این همه فجایع و فساد در ارض قره باغ بودند و خود نیز پایان بخش این آغاز؛ هرچند شتابزده و مشکوک شدند.
نظر شما :