سه تفسیر از دلایل عقب افتادگی کشورهای عربی
چه شد مسلمانان غیرعرب پیشرفت کردند اما عرب های مسلمان درجا زدند؟
نویسنده: دکتر سلیمان عبدالمنعم
دیپلماسی ایرانی: وقتی مسلمان غیرعرب را با مسلمان عرب مقایسه می کنیم نکاتی را در می یابیم. اولین نکته مدرنیته و پیشرفت است و نکته دوم همچنان درجا زدن است. این بدان معناست که مشکل در خود اسلام نیست بلکه بیشتر در میان مسلمانان است. در این جا دو سوال مطرح می شود، اول این که آیا واقعا مسلمانان غیرعرب موفق شدند و مسلمانان عرب شکست خوردند؟ سوال دوم این که چرا مسلمانان غیرعرب موفق شدند اما مسلمانان عرب نشدند؟ اگر استثنائات معدود را کنار بگذاریم بیشتر کشورهای مسلمان غیرعرب توانسته اند موفقیت های اقتصادی و صنعتی و آموزشی بسیاری به دست آورند در حالی که کشورهای مسلمان عرب در این زمینه ها هیچ موفقیتی نداشته اند. مثال های گوناگونی شاهد این ادعاست. تولید ناخالص داخلی چهار کشور اسلامی غیرعربی (اندونزی، مالزی، ترکیه و ایران) بیشتر از سه تریلیون دلار است در حالی که تولید ناخالص داخلی کل کشورهای عربی به استثنای عربستان سعودی و امارات بیش از یک و نیم تریلیون دلار نمی شود. همین قدر کافی است که بدانیم ارزش صادارات مالزی با سی میلیون جمعیت بیش از 200 میلیارد دلار است، در حالی که ارزش صادرات مصر با یک صد میلیون نفر جمعیت تنها 27 میلیارد دلار است. فاصله کشورهای مسلمان غیرعرب با کشورهای مسلمان عرب فقط از لحاظ اقتصادی نیست، بلکه در زمینه های علمی و تکنولوژی و دانش نیز پیشرفت داشته اند، و به رغم اختلاف های سیاسی و تعدد دینی و نژادی و مذهبی در هماهنگی و هارمونی اجتماعی و فرهنگی به سر می برند.
در حالی که باید اعتراف کنیم که کشورهای عربی مسلمان از نرخ بالای بی سوادی رنج می برند، وضعیت آموزششان اسفناک است و بنیان های فرهنگی برای توسعه انسانی آنها ضعیف است، در حالی که در عوض این وضعیت در کشورهای اسلامی غیرعربی کاملا متفاوت است. میانگین نرخ بی سوادی در جهان عرب بیش از 30 درصد کل جمعیتشان است با وجود این که تلاش های بسیاری برای ریشه کردن آن شده و نهضت عمومی برای از بین بردن بی سوادی به راه افتاده است. در مقابل نرخ بی سوادی در مالزی و اندونزی 7.5 درصد، در آلبانی 4 درصد، در ترکیه 9 درصد و در ایران 15 درصد است. مهم است که این واقعیت را بدانیم که آموزش در کشورهای مسلمان غیرعرب بسیار بهتر از کشورهای عرب مسلمان است، گزارش های رقابت جهانی در زمینه آموزش و پرورش نشان می دهد که مالزی رتبه نوزدهم را در سطح نظام آموزشی جهان در اختیار دارد، این رتبه برای اندونزی 36 است در حالی که مغرب در رتبه 110، الجزایر 133، مصر 145 و لیبی 148 قرار دارند، بعد می پرسیم چرا دگماتیسم و افراطگرایی و تروریسم در کشورهای عربی این قدر گسترش دارد؟
خطرناکترین مشکلی که کشورهای عرب – اسلامی در مقایسه با کشورهای پیشرفته غیرعرب اسلامی از آن رنج می برند، بی احترامی به تنوع دینی و نژادی و زبانی است در حالی که این موضوع ارزش فرهنگی استثنائی برای آن جوامع محسوب می شود. بیش از 60 درصد جمعیت مالزی مسلمان هستند در حالی که مابقی جمعیت را اقلیت های دینی دیگر از جمله بودایی و هندو و مسیحیت و ملحدین تشکیل می دهد که 40 درصد کل جمعیت کشور را شامل می شود، همچنین نژادهای مختلف دیگر مثل مالاوی و چینی و هندو در کنار هم زندگی می کنند. مالزی موفق شده است که تعدد مذهب و نژاد را به یک عنصر باارزش و هماهنگ اجتماعی تبدیل کند و به هیچ وجه عنصری برای تناقض و درگیری مثل آن چه در بسیاری از جوامع مسلمان عرب می بینیم، نیست، این کشور توانسته وابستگی میهنی را مقدم بر هر چیز قرار دهد و هیچ کس در هیچ بخشی به خاطر وابستگی دینی یا نژادی یا گروهی برتری ندارد. همین موضوع برای اندونزی هم صادق است. این کشورها توانسته اند در نظام آموزشی خود هماهنگی اجتماعی را بگنجانند که از کودکی به شهروندان اصول تنوع و تسامح و احترام به دیگران را آموزش می دهد.
نکته ای که بیش از پیش روشن است، این است که گروه های اسلامی غیرعربی انرژی خود را در راه دشمن تراشی میان سنت و مدرنیته صرف نمی کنند و همانند کشورهای عرب مسلمان خود را برای قضایای اصالت و معاصر یا سنت و مدرنیته خسته نمی کنند، کاری که کشورهای عربی بیش از یک صد سال درگیر آن هستند. برای همین شاهدیم که یکی از فرقه های سلفی بعد از انقلاب 25 ژانویه کنفرانس مطبوعاتی برگزار می کند در حالی که روی مجسمه بدیعی در کتابخانه اسکندریه را پوشانده برای این که بت است، در حالی که فراموش کرده ایم ما با پوشاندن این مجسمه بدیع در حقیقت روی عقل خود را پوشانده ایم!
تفسیری دیگر، این بار جغرافیایی، شاید این مساله بتواند برای ما پیشرفت مسلمانان غیرعرب را بر مسلمانان عقب افتاده عرب توجیه کند. کشورهای اسلامی غیرعرب در میانه جغرافیای انسانی آسیا یا اروپا واقع شده که این جغرافیا سبب شده است تا بتوانند با این جوامع فرصت ارتباط و برخورد و تماس داشته باشند و تلاش کنند خود را به کشورهای پیشرفته همسایه برسانند. اما کشورهای عرب اسلامی به واسطه دریای مدیترانه از اروپا فاصله گرفته اند، و در حالی که این دریا صرفا دریاچه ای بزرگ است اما بیانگر سد جغرافیایی و تمدنی است که ما را از کشورهای پیشرفته اروپایی دور کرده صرف نظر از این که این گونه می نماید که ظاهرا این دریا ما را به آنها وصل کرده است.
حال تفسیر سوم می ماند که خود را در این سوال نشان می دهد، چه می شد اگر غرب به کشورهای اسلامی آسیایی یا غیر اسلامی اجازه می داد که نهضت اقتصادی و پیشرفت تکنولوژیک داشته باشند یا حتی آنها را به این کار ترغیب می کرد، اما این کار را نکرد برای این که موضوع به کشورهای اسلامی عربی بازمی گشت؟ شاید در این جا تجربه محمد علی و بعد جمال عبدالناصر تداعی کننده باشد که نظریه توطئه را مطرح می کردند و با بیان این نظریه در برابر بسیاری از انتقادها مقاومت نمی کردند.
از این سه تفسیر تفسیر دوم (مساله جغرافیایی) چندان محلی از اعراب ندارد و طبیعتا یک اتفاق طبیعی است. اما تفسیر سوم (موضع غرب) که در نظریه توطئه خلاصه می شود نمی تواند ما را از قبول مسئولیت مبرا کند. می ماند تفسیر اول، که همان تنگنای تمدنی است که خودمان با دست خودمان ساخته ایم و فرهنگمان را خودمان می سازیم. این بضاعت ماست که در هر عصر و هر مکان به خود ما بازمی گردد. روزی که فرهنگمان عوض شود همه چیز هم عوض می شود و آن گاه شاید وارد مسیر صحیح شویم که اتفاقا دینمان را هم حفظ کرده ایم.
منبع: الاهرام / ترجمه: علی موسوی خلخالی
نظر شما :