ساز ناساز سلیمانیه!
دوره پساکردی آغاز شده است؟
نویسنده: صلاح الدین خدیو، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: دو روز پیش بر اساس سنتی که در چند سال اخیر پا گرفته، بنای شهر سلیمانیه توسط ابراهیم پاشای بابان در سال 1784 جشن گرفته شد.
این گرامیداشت در بحبوحه بحرانها و مسائل عدیده کردستان عراق نمی تواند خالی از دلالت های خاص و معنادار باشد. بویژه اینکه کانون و نقطه جوشش بسیاری از مسائل و پیچیدگیهای سیاست کردی همین شهر است.
سلیمانیه نه یگانه شهر کردستان است و نه حتی کهن ترین آن. به عنوان نمونه اربیل خیلی قدیمی تر و به عنوان یک زیستگاه انسانی قدمت آن به چند هزار سال می رسد.
اما در ناف سلیمانیه چیزی هست که در اربیل و دهوک و حتی دیاربکر و وان و ماردین وجود ندارد. روح کردی که در ادراک جمعی و حافظه تاریخی مردم به گونه ای شهودی نمایان می شود، بیشتر از هر جایی در این شهر حضور دارد.
لوئیس معلوف، متفکر عرب با اشاره به جابه جایی گرانیگاه های قدرت و سیاست در متروپل های جهان عرب در دهه های اخیر می گوید: با وجود زرق و برق و وفور نعمت در شهرهای دوبی و ابوظبی و قطر و جده و ریاض، اما روح عربی هنوز در دمشق و قاهره و بغداد و بیروت پرسه می زند!
اشاره معلوف به آفرینندگی فکری و زایندگی سیاسی شهرهای دسته اخیر علیرغم انزوا و گوشه گیری سیاسیشان است. این وضعیت تقریبا درباره سلیمانیه هم تا حدی صادق است.
تاریخ تاسیس سلیمانیه و انتخاب آن به عنوان مرکز امارت بابان تقارن غریبی با رویدادهای سرنوشت ساز تاریخ جهان دارد. کردها در سال 1784 در حالی مشغول پی ریزی بنای شهر جدیدشان بودند که فرانسویها سخت سرگرم بزرگترین انقلاب کلاسیک تمام اعصار و آمریکاییها هم در تدارک استقلال از بریتانیا بودند.
برونداد هر دو رخداد، آمدن مردم به کانون سیاست و تغییر معنای امر سیاسی و دگرگونی در هنجارهای رایج و مرسوم زمان بود.
اما در کردستان قرن هیجده که نمونه ای از یک جامعه قبیله ای تمام عیار بود، به هیچ وجه نمی توان ردی از این افکار متجددانه و یا هر روایت دیگری از مدرنیته جست. دستکم صد و پنجاه سال زمان لازم بود تا اندیشه های فردگرایانه و عقل محور از کوره راههای صعب العبور سنت گرایی و محافظه کاری عشایری خود را به کردستان برساند.
اما این هم حقیقتی انکارناپذیر است، وقتی که آمدند، زودتر از همه جا به سلیمانیه رسیدند که یک طبقه شهرنشین داشت که در فضای کردی تنفس می کرد. این امر دو علت عمده داشت:
امارت بابان که این شهر پایتخت آن بود، بخت یا هنر این را داشت که در اوج شکوفایی اش، یک رنسانس ادبی کردی را رقم بزند و نسلی از شاعران سرنمون و جریانساز عرضه دارد که دایره تاثیرگذاریشان زمان و مکان را درنوردد: نالی، سالم و کردی نه تنها یک سنت ادبی گرانمایه را پایه گذاری کردند، بلکه مروج قسمی دگرگونی زبانی هم شدند که ظرفیت های لازم را برای خلق نوعی منورالفکری کردی هوبت طلب فراهم آورد.
امیرنشینی سلیمانیه البته چندان دیرپا نبود و صد سال بعد با زوال امارت بابان از میان رفت. هرچند در این فاصله بنیان های نوعی مدنیت کردی در این شهر پی ریزی شده بود که فرصت تاریخی دوم از راه رسید: برنامه تنظیمات عثمانی در ربع آخر قرن نوزده که بناداشت به نوسازی این امپراطوری فرسوده بپردازد.
عراق و سوریه در متصرفات این کشور جایگاهی ویژه داشته و ویترین خارجی آن به شمار می رفتند و به همین دلیل در کانون این اصلاحات قرار گرفتند. در این راستا بسیاری از فرزندان خانواده های قدیمی سلیمانیه تحت آموزشهای جدید قرار گرفته و در مشاغل عالی و میانی به کار گمارده شدند.
امین زکی بگ، مورخ و سیاستمدار کرد که با ظرافت تجربه خودآگاهی هویتی اش را تحت تاثیر ملی گراییهای همسایه ترک و عرب به رشته تحریر در آورده، نمونه ای از این افراد است.
زگی بگ یکی از دهها عضو طبقه متوسط سلیمانیه است که موج دومینیووار ناسیونالیسم های ایرانی، عربی و ترکی، اندیشه کردگرایی را در وی بیدار کرد.
در سایر مناطق کردستان این طبقه متوسط شهرنشین یا به اندازه سلیمانیه یکدست نبود ــ مانند اربیل ـ و یا در نواحی مانند بادینان اساسا شکل نگرفته بود. در همه پرسی که جامعه ملل در نیمه اول دهه بیست برای استقلال عراق انجام داد، بر خلاف اربیل و کرکوک، سلیمانیه تنها شهر کردستان بود که جداسری پیشه و به کشور جدید الولاده "نه" گفت.
این نه تاریخی، آغاز نقش آفرینی سلیمانیه در جنبش ملی کرد است. اما نباید این تصور ایجاد شود که در دهه بیست قرن بیست، طبقه متوسط و جامعه مدنی سلیمانیه آنقدر توانمند بود که به دوران زعامت بی چون و چرای شیوخ و روسای قبایل در جنبش های ناسیونالیستی کرد خاتمه دهد.
از قضا نخستین رویارویی شهر و قبیله و تجدد و محافظه کاری در دولت مستعجل شیخ محمود حفید در سلیمانیه بوقوع پیوست. رفیق حلمی که بعدا رهبر حزب هیوا شد می گوید دیواری از خنجر و مێزەر ــ عمامە ــ میان حکومت شیخ و نخبگان شهری کشیده شده بود.
اشاره ظریف رفیق حلمی به مقاومت ساختارهای سنتی و قبیله ای حکومت در برابر ورود نخبگان شهری و تسلط رهبران دینی و قبیله ای بر آنهاست. در اواخر دهه سی تعداد نخبگان شهری آنقدر زیاد شده بود که بتوانند در تشکیلاتی ناسیونالیستی بنام حزب هیوا مستقل از شیوخ و سران عشایرگرد هم آیند.
حزب هیوا نخستین تشکل طبقه متوسط سلیمانیه با آمال ناسیونالیستی بود که پس از مدتی تصمیم به همکاری با بارزانیها گرفت که نماینده جناح محافظه کار ناسیونالیسم کرد محسوب می شدند.
همچنین با اشاره و راهنمایی حزب هیوا، جمعیت احیای کرد در مهاباد با محوریت طبقه متوسط شهری پا گرفت و ماحصل این همکاریها تاسیس دو حزب دموکرات در مهاباد و سلیمانیه در اواسط دهه چهل شد.
طرفه اینکه هم زادگاه و هم تا سالها پایگاه اصلی پارت دمکرات کردستان شهر سلیمانیه بود. در دهه پنجاه و شصت که حزب کمونیست عراق دل و جان می ربود و نه تنها در بصره و بغداد، بلکه در اربیل هم هزاران کادر و هوادار فدایی داشت، سلیمانیه کماکان قلعه تسخیرناپذیر ناسیونالیسم کرد و یار وفادار پارتی ماند.
در نیمه دهه شصت اما تضاد بین شهر و قبیله کار را به جدایی و انشقاق در جنبش کرد کشاند و سلیمانیه هم یک سوی این دعوای تاریخی قرار گرفت: دعوای محافظه کاری و تجدد، شهر و قبیله و اریستوکراسی و فردگرایی.
یک طرف این نزاع تاریخی از پویاییها و ظرفیت های ساختاری نیرو می گیرد که به درازای سده ها پاسدار سنت های پدرسالارانه و سلسله مراتبی و اریستوکرات بوده و طرف دیگر هم وامدار تغییرات بنیادین فرهنگی و اقتصادی حادث در جامعه است.
این ماهیت نزاعی است که امروزه در اقلیم کردستان میان سلیمانیه و برداشتهای رایج از قدرت وجود دارد. فروکاستن این نزاع به اختلافات دیرینه حزب دموکرات و اتحادیه میهنی، یک تقلیل گرایی و ساده سازی گنگ و مغشوش است و نتیجه ای در بر ندارد.
تازه نباید از این نکته هم غفلت کرد که اتحادیه میهنی فعلی که به کپی بدی از حزبی خانوادگی و الیگارشیک تبدیل شده نه تنها چیزی از رادیکالیسم اجتماعی گذشته را با خود ندارد، بلکه به نمادی از محافظه کاری و اریستوکراسی سیاسی و تلاش برای حفظ وضع موجود تبدیل شده است.
در واقع می توان گفت این نزاع و یا تضادی بر سر هژمونی دو تلقی کاملا متفاوت از هویت سیاسی کردی هست. تاکنون انگاره های محافظه کارانه از هویت کردی در مصدر قدرت بوده و تکاپوهای اپوزیسیون نتوانسته آن اندازه تحرک در نیروهای اجتماعی برانگیزد که قاعده بازی دگرگون شود.
در ترکیه از اوایل دهه هشتاد کمالیسم دچار بحرانهای معنایی و گفتمانی شد و میدان برای حضور گفتمانهای رقیب فراهم آمد. اما بیشتر از بیست سال طول کشید تا آکپارتی با فتح قدرت، ترکیه را وارد عصر پساکمالیستی کرد.
در اسرائیل از جنگ شش روزه به بعد هویت غالب صهیونیستی با چالش مواجه شده و فضا برای قدرت گیری هویت پساصهیونیستی گشوده شده است.
سلیمانیه هم حامل ویژگیهای یک گفتمان پسا کردی است، با رویکردی داخل محور بجای نگاه خارج محور گذشته و عناصر اساسی از قبیل اولویت سیاست لیبرالیستی کرامت بر شرافت و لزوم اضافه کردن دو پسوند دموکراتیک و توسعه گرایی بر دولت کردی معهود.
وضعیت فعلی کردستان عراق بیانگر نوعی بن بست کلان مانند چیزی است که گرامشی دهه ها قبل پیش بینی کرده: نیروهای سیاسی بلوک قدرت هژمونی خود را از دست داده است ولی نیروهای بدیل هم توان لازم برای تبدیل به هویت مسلط را ندارند.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که نمی توان گرایشهای فرهنگی و سیاسی نیروهای اجتماعی سلیمانیه را کاملا یکدست تصور کرد و بدون شک در میان آنها گرایش های متفاوت و محافظه کارانه وجود دارد. همچنین نباید از ذائقه سیاسی متفاوت حدود نیمی از مردم اربیل هم به عنوان خویشاوندان فرهنگی و اجتماعی طبقه متوسط سلیمانیه غفلت کرد.
نظر شما :