ترامپ شخصا مخالف سیاست های افزایش تولید نفت عریستان است

اتحاد غیررسمی ایران، روسیه، چین و ترکیه در بازار نفت

۱۵ مهر ۱۳۹۶ | ۱۳:۱۳ کد : ۱۹۷۲۱۵۵ اقتصاد و انرژی گفتگو
سید محمد علی خطیبی می گوید: آمریکا در خاورمیانه بنای بالابردن هزینه ها را برای چین، روسیه وحتی سایر کشورهای اروپایی دارد که در مقابل یک اتحاد غیررسمی و درعین حال روبه گسترش میان چین، روسیه و کشورهای تولیدکننده نفت و گاز خاورمیانه از جمله ایران و حتی ترکیه برای ازبین بردن ناامنی و عوامل تشتت و افزایش امنیت انرژی در منطقه خاورمیانه درحال شکل گرفتن است.
اتحاد غیررسمی ایران، روسیه، چین و ترکیه در بازار نفت

عبدالرحمن فتح الهی یقینا یکی از مهمترین ابعاد دیپلماسی اقتصادی به دیپلماسی نفتی باز می گردد، این مسئله برای کشور که اقتصاد آن متکی به درآمد نفتی است نقش پررنگ تری را خواهد داشت. اما در شرایط پیچیده و پرتنش بعد از رفع دوران تحریم، دیپلماسی ایرانی با فراز و فرودهای فراوانی دست و پنجه نرم کرده و در ادامه هم خواهد کرد. از یک سو ایالات متحده در سایه رونق گرقتن شل های نفتیش با چشمی کم اهمیت تر به خاورمیانه نگاه می کند که این مسئله شرایط جدیدی را در منطقه خاورمیانه که اهمیت ژئوانرژیکی بالایی را دارد رقم خواهد زد و از سوی دیگر تحولاتی را در کشورهای تولید کننده نفت اوپک شاهد خواهیم بود که در سایه آن اقتضائات جدیدی را برای دیپلماسی نفتی ایران رقم زده است. با گذشت کمتر از یک سال از اجلاس 171 اوپک و چهارشنبه 30 نوامبر 2016 (10 آذر 1395) که به چهارشنبه طلایی نفتی ایران معروف شد باید گفت که نشست مذکور در حالی برگذار شد که با سایر نشست های عادی اوپک متفاوت بود، زیرا دستور این جلسه قطعیت بخشیدن به تفاهم وزرای اوپک در جلسه سپتامبر 2016 الجزایر مبنی بر تصویب برنامه اجرایی کاهش تولید کل اوپک به سطح 5/ 32 میلیون بشکه (یا حداکثر 33 میلیون بشکه) بود، در حالی که طبق برآوردها در حال حاضر تولید اوپک به 34 میلیون بشکه در روز می رسد. این برنامه سهمیه بندی کاهش مازاد تولید هدف گذاری شده در طول سال های بعد از 2008 میلادی موضوع مذاکرات دو جانبه و چند جانبه مقامات کشورهای اوپک بوده است که در نتیجه این مذاکرات و در موزات آن پیگیری دیپلماسی نفتی فعال دولت یازدهم برآورد تلاش های ایران برای افزایش تولید خود به سرانجام رسید. اما آنچه در این میان مهم است و در پی توافقات وین در نشست 171 ام ونشست 172 ام در 25 می سال جاری در میان تحلیل های مثبت و امیدوارکننده گم شد و به آن کمتر پرداخته شد، بحث مازاد تولید اوپک آن هم در شرایطی که آژانس بین المللی انرژی پیشتر رشد تقاضای نفت در سال های بعد از 2016 را در سایه جولان شل های آمریکایی 1.3 میلیون بشکه در روز پیش بینی کرده بود که نسبت به 1.6 میلیون بشکه در روز سال 2015 افت قابل توجهی داشت، اما در پیش بینی کنونی این رقم به 1.2 میلیون بشکه کاهش یافته است که این مسئله تاثیرات خود را بر بازار جهانی نفت در سال 2017 و حتی 2018 خواهد داشت و احتمالا عربستان به دنبال افزایش سهم تولیدی خود در نشست 173 ام خواهد بود که این مسائل می تواند چالش هایی را برای دیپلماسی نفتی دولت دوازدهم در پی داشته باشد. در همین رابطه دیپلماسی ایرانی گفت وگویی را با سید محمد علی خطیبی، نماینده سابق ایران در اوپک و مدیر امور بین الملل شرکت ملی نفت ترتیب داده است که در ادامه می خوانید.

باتوجه به تئوری "روبنا" و " زیربنا" در مبانی فکری مارکس یقینا در دنیای امروز، اقتصاد و مسایل مربوط به این حوزه سمت و سو و آینده تحولات در زمینه روابط بین الملل و ارتباطات کشورها را سامان می دهد. با توجه به این تئوری و با نگاهی به اهمیت تاریخی خاورمیانه برای ایالات متحده ما شاهدیم که در یک دهه اخیر و به خصوص از زمان روی کار آمدن باراک اوباما این اهمیت به مراتب کمرنگ تر از گذشته شد که می توان یکی از دلایل این مسئله را در قدرت گیری "شل" های نفتی در آمریکا و از میان رفتن اهمیت ژئوانرژیک خاورمیانه دانست. از دید شما چگونه ارتباطی میان کاهش اهمیت خاورمیانه برای آمریکا و قدرت گیری "شل" های نفتی در این کشور وجود دارد؟

بحث "شل" های نفتی اساسا موضوع تازه ای در حوزه مسایل نفت و انرژی در آمریکا نیست، بلکه پتانسیلی است که نه تنها در آمریکا که در اروپا، آمریکا لاتین، آفریقا، آسیای میانه و حتی شرق دور هم به صورت جدی مطرح است. اما تفاوت و به قول شما اهمیت تاثیرگذاری "شل" ها برای آمریکا از زمانی آغاز شد که واشنگتن توانست با تکنولوژی های پیشرفته خود هزینه تولید نفت و فراورده های آن را کاهش دهد. به بیان دیگر در گذشته هم آمریکا از طریق همین "شل"ها توانایی تولید نفت را برای خود داشته اما هزینه این تولید بسیار بالابوده و گاهی تا سقف 100 دلار هم می رسید، اما تحولی که به نام شل های نفتی روی داد این بود که در سالهای اخیر و همزمان با روی کار آمدن باراک اوباما و توسعه در بخش تکنولوژیک صنعت نفت و انرژی هزینه تولید شل های نفتی بسیار کاهش یافت و به عبارتی ساده تر ایالات متحده توانست تولید نفت را به صرفه و اقتصادی کند. یعنی تولیدات و پتانسیل هایی که در عرصه کشف، پالایش و عرضه نفت و فراورده های نفتی که برای ایالات متحده اقتصادی نبود در بستر تحولات تکنولوژیک یک دهه اخیر برای اقتصاد آمریکا بسیار سودآور شد. لذا زمانی که در چند سال گذشته و قبل از افت شدید قیمت نفت در بازار جهانی ارزش آن سیر صعودی گرفت و تولیدات شل های نفتی اوج پیدا کرده بود، اوپک با محوریت ریاض تصمیم به کاهش قیمت نفت برای ضربه زدن به این شل ها گرفت. عربستان براین باور بود که با کاهش قیمت نفت هزینه استخراج وعرضه آن در آمریکا از طریق شل های نفتی به قیمت تولید نزدیک شده و با کمرنگ شدن صرفه و سود اقتصادی تولید نفت برای ایالات متحده چرخه تولید شل های نفتی متوقف خواهد شد؛ اما در مدت زمان بیش از دو سالی که عربستان برنامه کاهش قیمت نفت را تا مرز 20 دلار در پیش گرفت نتوانست در برآورده کردن اهداف و مقاصد خود برای توقف تولیدات شل های نفتی موفق عمل کند و در مقابل این شل ها با کاهش بیشتر هزینه های تولید نفت در آمریکا توانستند تولید خود را تداوم بخشیده و عملا برنامه عربستان را با یک شکست روبه رو کنند. در این میان نکته بسیار مهم اینجاست که به وضوح در می یابیم که هزینه تولید نفت در آمریکا به قدری کاهش یافته که حتی قیمت های بسیار پایین فروش نفت که حتی در نیم قرن اخیر کم سابقه بوده است نتوانسته خللی در چرخه تولید شل های نفتی آمریکا ایجاد کند. در سایه این مسئله بسیاری از تبلیغات و شعارهای بالا بودن هزینه تولید نفت که تا مرز 70 دلار هم اعلام شده بود زیر سوال رفت، چرا که با قیمت فروش هر بشکه بین 20 تا 30 دلار هم باز روند تولید نفت ادامه پیدا کرد. بنابراین در بستر کاهش بسیار پررنگ قیمت نفت، آمریکا توانسته سال به سال میزان تولید خود را افزایش دهد به صورتی که تولید نفت در ایالات متحده در سال 2016 رقمی در حدود 13میلیون و 600هزار بشکه و در سال 2017 تاکنون میزان تولید به 14 میلیون و 300 هزار بشکه و این رقم رشد 700 هزار بشکه ای را نسبت به سال گذشته نشان می دهد. طبق نظر کارشناسان نسبت افزایش نفت تولیدی آمریکا در سال 2018 در مقایسه با سال جاری میلادی به عددی نزدیک به 729 هزار بشکه خواهد رسید. بنابراین مجموع تولید نفت در آمریکا در سال آینده میلادی به حدود 15میلیون و29 هزار بشکه خواهد رسید و این مسئله به روشنی حاکی از این واقعیت است که در بازار پرنوسان  قیمت نفت در چند سال اخیر تولید نفت در آمریکا به قدری اقتصادی و به صرفه شده که نه تنها این کاهش قیمت نفت نتوانسته تاثیر سوئی در تولید نفت داشته باشد، بلکه در روندی عکس باعث افزایش تولیدات نفت در آمریکا شده است. در همین بستر یقینا برنامه عربستان سعودی برای کاهش قیمت جهانی نفت که متاسفانه، هم مخاطراتی برای خود و برای سایر کشورها من جمله ایران در پی داشته و قیمت فروش نفت را از مرز بالای 100 دلار به نزدیک 20 دلار رساند نتیجه ای جز ضررهای بسیار هنگفت برای خود عربستان و سایر کشورها نداشت و تمام تلاش این کشور برای جلب توجه آمریکا نسبت به مسایل انرژی و ژئوانرژیک منطقه خاورمیانه عملا هیچ سودی را در پی نداشت. اتفاقا موجب شد تا آمریکا روزبه روز اشتهای خود را نسبت خاورمیانه از دست بدهد. پس باید پذیرفت که آمریکا امروز در بستر تکنولوژی های بسیار پیشرفته در زمینه تولید نفت و انرژی توانسته است خود را به یک مرحله جدید و تقریبا بی بازگشت برساند که در سایه آن عملا این کشور توان تطبیق خود را با هر گونه شرایطی در دنیای نفت و انرژی خواهد داشت و علاوه بر افزایش و تداوم تولید خود بتواند سالانه به صورت میانگین حدود 700هزار بشکه هم افزایش تولید داشته باشد.

پس یقینا به این واسطه آمریکا هیچ جذابیتی را در خاورمیانه برای خود نمی بیند؟

خیر؛ اگر چه نمی توان منکر کاهش اشتهای آمریکا نسبت به خاورمیانه شد اما از آن سو هم نمی توان به صورت قطعی چنین نظری را داد. چرا که خاورمیانه همواره برای آمریکا و سایر کشورهای جهان جذابیت خود را داشته است. زیرا افزون بر حوزه نفت و انرژی، خاورمیانه به دلیل موقعیت ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی اش همواره برای آمریکا کانون و محور توجه بوده است. اگرچه شاید به واسطه افزایش تولیدات نفتی خود مانند دوران بوش منطقه غرب آسیا و خاورمیانه از نظر ژئوانرژی جذابیت نداشته باشد، اما در همین حیطه (نفت وانرژی) هنوز برای اروپا و کشورهای خاور دور که جزء مهمترین خریداران و مصرف کنندگان بازار نفت و گاز در جهان هستند جذابیت دارد. در سایه همین مسئله هند، چین، ژاپن، کره جنوبی و قطب های تولیدی قاره اروپا کماکان با یک نگاه ارزشمند به خاورمیانه چشم دوخته و تحولات آن را به صورت جدی پیگیری می کنند. چرا که این تحولات یقینا بر اقتصاد انرژی آنها هم اثرگذار خواهد بود. در موازات با این مسئله نکته مهم دیگری که باید گفت این است که به واسطه رشد تولید نفت در چند سال گذشته از طریق شل های نفتی ایالات متحده اما این میزان از تولید پاسخگوی مصرف داخلی آمریکا نخواهد بود و سالانه آمریکا رقمی بین 18 تا 19 میلیون بشکه نفت را برای مصارف داخلی نیاز دارد. از همین رو منطقه خاورمیانه علاوه بر اهمیت ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی هرچند به صورت کمرنگ اما اهمیت ژئوانرژیک خود را برای آمریکا خواهد داشت. لذا بعد از صادرات یقینا قطب صادرات انرژی های فسیلی به خاورمیانه و مشخصا کشورهای تولید کننده عمده نفت بازمی گردد. اگر ما شاهدیم که واشنگتن حرکت هایی را در خاورمیانه سامان می دهد و سعی در مدیریت یک ناامنی نسبی در این منطقه دارد به دلیل افزایش قیمت تولید و متعاقب آن فروش نفت، نه برای خود که برای سایر خریداران مهم و مشخصا چین به عنوان بزرگ ترین خریدار نفتی و درعین حال برزگترین رقیب تجاری و اقتصادی است. به بیان ساده تر آمریکا در خاورمیانه بنای بالا بردن هزینه ها را برای چین، روسیه و حتی سایر کشورهای اروپایی را دارد.

در راستای گفته های شما در خصوص نادرست بودن تئوری افزایش تولید نفت تمام تلاش های بازیگران مهم جهانی برای کاهش تولید نفت در نشست 22 سپتامبر سال جاری "کمیته نظارتی اعضای اوپک و غیراوپک"(JMMC) در وین عملا بدون نتیجه پایان یافت. در بستر این مسئله آیا عربستان به عنوان کلیدی ترین عضو اوپک باز اصرار به ادامه تئوری غلط خود مبنی بر افزایش سقف تولید دارد یا این که سایر اعضای اوپک و غیراوپک توان کاهش یا حداقل تداوم سقف تولیدی کنونی برای افزایش قیمت نفت را خواهند داشت؟

با نگاهی به بازار نفت ما شاهدیم که هر گاه مانند چند سال گذشته قیمت تولید نفت کاهش می یابد همکاری و ائتلاف کشورهای تولیدکننده نفتی اوپک و غیر اوپک برای افزایش قیمت نفت شکل می گیرد و اکنون که قیمت فروش نفت در مرز 60 دلار است طبیعی است که باعث تضعیف این انگیزه برای ائتلاف درخصوص افزایش قیمت نفت خواهد شد. درحالی که به نظرمی آید هنوز کشورهای اوپک و غیراوپک که بازار تولید و مصرف انرژی را کنترل کرده اند برای ثبات در این بازار راه طولانی در پیش دارند چرا که قیمت انرژی فسیلی در مرز50 تا60 دلار نمی تواند تضمین دهنده مناسب و مبین آینده ای روشن در بازار انرژی باشد. لذا به صرف رسیدن به مرز 60 دلار و افزایش مجدد تولید نفت در سایه تئوری غلط عربستان این مسائل یقینا باز بسترساز بازگشت به دوران بد نفتی و حتی بدتر از آن خواهد بود. پس تئوری عربستان اساسا یک تئوری اشتباه است چرا که افزایش تولید نفت به صورت مستقیم و صریح باعث افزایش قیمت آن می شود و در موازات این نکته باید یادآور این مسئله هم بود که بیشترین تقاضای خرید نفت برای سال آینده میلادی از طریق کشورهای نفتی غیراوپک جذب خواهد شد. این مسئله فضای چالشی جدی را برای اوپک در سال آینده به وجود خواهد آورد چرا که رشد تقاضای 1میلیون و 200 هزار بشکه ای نفت تقریبا توسط کشورهای نفتی غیراوپکی مانند خود آمریکا جذب خواهند شد چرا که این کشورهای نفتی غیراوپک اساسا در مدیریت عرضه و تولید نفتی مسئولیت و نقشی برای خود قائل نیستند و با آزادی عمل کامل برای خود هر گونه تقاضا نفتی را به سرعت جذب می کنند که بیشترین و عمده ترین افزایش جذب تقاضا به همان 860 هزار بشکه آمریکا بازمی گردد. پس یقینا این رشد تقاضای نفتی برای اوپک تغییر چشمگیری را برای رسیدن به یک تحول در پی نخواهد داشت و عملا افزایش تولید نفت به صورت مستقیم کشورهای نفتی اوپک را درگیرخواهد کرد، چرا که کشورهای نفتی غیراوپک که با این سازمان همکاری ندارند مانند آمریکا اکثر رشد تقاضای خرید را در بازار جهانی نفت به سود خود قبضه می کنند. عملا افزایش سقف تولیدات داخلی آمریکا به واسطه قدرت گرفتن شل های نفتی سبب شده تا مقدار واردات نفتی این کشور کاهش یابد.

در30 نوامبر 2016 و در خلال 171ام نشست اوپک، عربستان سعودی که علاوه بر شل های نفتی آمریکا نابودی بازار نفتی ایران را نشانه رفته بود مجبور به کاهش سقف تولیدی خود برای اولین بار از سال 2008 تا مرز 1میلیون و800 هزار بشکه شد. در بستر همین مسئله تهران در همان "چهارشنبه طلایی نفتی" تولید خود را تا مرز 3میلیون و 790هزار بشکه افزایش داد. اما در فاصله زمانی مابین نشست 171 تا نشست 172 که 25 می سال جاری میلادی برگزار شد بنا بر تمدید این کاش تولید نفت اوپک گذاشته شد، اما در آستانه نشست 173ام شرایط سیاسی و مناسبات بین الملل تغییرات فراوانی را به خود دیده است؛ چرا که اکنون با روی کار آمدن ترامپ، عربستان توانسته در یک هماهنگی بیشتر با واشنگتن، خود را با عرصه بین الملل تطبیق دهد. در بستر این مسئله از دید شما شرایط و اقتضائات نشست 173 آبستن چه حوادثی برای دیپلماسی انرژی و نفت و آقای زنگنه خواهد بود؟

قبل از پاسخ به این سوال باید یادآور این مسئله بود که در ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا هرگاه جمهوری خواهان قدرت را در دست می گیرند دو تغییر عمده را مطابق با اهداف خود انجام خواهند داد. اول به واسطه جنگ طلبی تحرک و جولانی جدی را در سیاست خارجی خود خواهند داشت و با ایجاد مناقشات، درگیریها و حتی گاهی جنگ در سایر کشورها صنایعی مانند کارخانه های اسلحه سازی را رونق خواهند داد یا از طریق ایجاد نوعی ترس و ناامنی بازاری را برای فروش سلاح های خود داشته باشند، که نمونه بارز آن به قرارداد تقریبا 500 میلیارد دلاری خرید تسلیحاتی آمریکا و عربستان بازمی گردد. دومین تغییر به علاقه آنان (جمهوری خواهان) در حوزه نفت و انرژی بازمی گردد، لذا محافظه کاران سعی در ثبات و استحکام قیمت نفت دارند و تقویت صنعت ملی نفت آمریکا هستند. بنابراین ترامپی که تا حدودی با صبغه جمهوری خواهان روی کار آمده خواهان قیمت های پایین و در موازات آن بی ثباتی در بازار نفت نیست و در سایه این مسئله قطعا ترامپ به چنین قیمت های پایینی بسنده نخواهد کرد و شاید حتی بازه قیمت 50-60 دلاری هم نتواند او را ارضا کند، چراکه به واسطه رشد تولید خود آمریکا و درعین حال شعارهای ترامپ برای ترمیم اقتصاد داخلی ایالات متحده، قطعا یکی از ابزارهای مهمِ برای برآورده کردن این شعارها، تولید هرچه به صرفه تر نفت است. اگرچه که اکنون هم نفت و تولید آن در آمریکا به صرفه و پرسود است اما ترامپ خواهان بازدهی بیشتر و سود فراوان تر است در صورتی که دموکراتها در مقابل به "سیاست های سبز" و برنامه های حفظ محیط زیستی و استفاده از انرژی های پاک و غیرفسیلی گرایش دارند. از همین رو این جناح (دموکرات ها) به دنبال ارزان کردن و بی ثباتی در قیمت نفت بوده، سیاستی که در دوران اوباما به صورت بسیار پررنگ پی گرفته شد، به گونه ای که قیمت نفت در دوره او تا مرز 20 دلار هم سقوط کرد. درصورتی که یکی از اقدامات مهم ترامپ در تضاد با سیاستهای سبز دموکراتها و شخص اوباما است. ترامپ در همین چند ماه اول زمامداری خود خروج از پیمان محیط زیستی "پاریس" را انجام داد  و در سایه این خروج امریکا از هرگونه تعهد در قبال مسایل محیط زیستی برای کمک به رشد و گسترش صنایع نفتی خود شانه خالی کرد. در نتیجه با نگاهی کلی می توان دید که از زمان روی کار آمدن ترامپ قیمت های نفت تقویت شده و در سیاست هایش همچنان به دنبال افزایش بیشتر قیمت انرژی فسیلی برای رونق و تقویت بازار تولید نفت داخلی است. بنابراین از یک سو ترامپ به حمایت پررنگ صنعت داخلی نفت و گاز آمریکا دست زده و از سوی دیگر با سیاست های خود به دنبال افزایش قیمت جهانی نفت است. از همین رو بسیار بعید است که در نشست آتی اوپک واشنگتن و شخص ترامپ از سیاست اشتباه افزایش سقف تولید نفت در اوپک توسط ریاض حمایت کند.

در بستر نکته مهم شما 30 نوامبر چه سناریویی را درنشست 173ام برای تهران رقم خواهد زد؟

به نظر من سناریویی که برای تهران رقم خواهد خورد تداوم و تمدید توافق کاهش تولید نفت خواهد بود که البته سناریوی درست و عقلانی هم باید همین باشد، چرا که قطعا با افزایش تولید، همین بازه 50-60 دلاری هم به شدت کاهش خواهد یافت. لذا برای حفظ همین حدود قیمتی، حداقل قرارداد کاهش تولید باید تا یک سال دیگر هم تمدید شود.

اما قرارداد کاهش سقف تولید نفت تا مارس 2018 ادامه دارد، به نظر شما این بازه زمانی تا پایان قرارداد کاهش تولید نفت فعلی کافی نیست؟

به نظر می آید قرارداد و توافق کاهش تولید نفت که تا مارس 2018 ادامه دارد نمی تواند تضمین خوبی برای حفظ این جریان افزایش کم رنگ قیمت نفت داشته باشد. لذا برای تداوم هرچه بیشتر افزایش قیمت نفت یا حداقل استمرار قیمت های فعلی در نشست آتی اوپک باید این توافق به مدت یک سال دیگر یا حتی بیشتر تمدید شود تا بازار جهانی نفت با فضای کاهش تولید خود را وفق داده و قیمت واقعی فروش نفت خود را ظاهر کند؛ چرا که باز تاکید دارم رشد تقاضای نفت در سال آینده میلادی یقنینا توسط کشورهای غیراوپک و مشخصا آمریکا جذب خواهد شد و از همین رو اوپک باید بر مدیریت عرضه برای رشد قیمت ها پافشاری کند.

با نگاه به دو متحد استراتژیک پکن و مسکو در عرصه بین الملل، این دو قطب در یک تقابل ماهیتی با هم قرار دارند. چرا که ازیک سو مسکو به عنوان یکی از عمده ترین بازیگران تولید نفت و گاز غیراوپک در جهان به شمار می آید که 40 درصد گاز کل اروپا را تامین می کند؛ اما در مقابل پکن به عنوان یکی از مهمترین یا به عبارتی مهمترین مصرفه کننده سوخت های فسیلی در جهان محسوب می شود. شما این رابطه را در بستر فضای بین المللی به عنوان شرکای استراتژیک بلوک شرق سابق در دنیای امروز و تاثیر آن را مشخصا بر نشست  173ام  اوپک چگونه تحلیل می کنید؟

 

اگر در این بستر دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در مسیر افزایش "ارزش افزوده نفتی" قدم نهد و از سیاست "خام فروشی" دوری کند، یقینا توفیقات پررنگ تری نصیب ایران خواهد شد.

 

فرق چین با روسیه دقیقا به همین نکته موجود در سوال شما بازمی گردد. اگرچه هر دو کشور اکنون از قطب های مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی جهان به شمار می آیند اما در بازار نفت و انرژی مسکو و پکن ماهیتا با هم تفاوت دارند. چون که مسکو یکی از تولیدکنندگان مهم بازار نفت و انرژی غیراوپک در جهان است و پکن یکی از مصرف کنندگان عمده آن به شمار می آید. ازهمین رو روسیه همواره تمایل شدیدی برای نزدیکی به اوپک دارد و به صورت مداوم در نشستهای نفتی اوپک وغیراوپک حضوری فعال و حتی تعیین کننده دارد. از این رو مسکو قیمت گازی خود را براساس قیمت فروش نفت خود نرخ گذاری می کند، لذا بیشترین پتانسیل خود را در بازار جهانی نفت و گاز به سمت افزایش قیمت نفت برده است. بنابراین روسیه برای افزایش درآمدهای نفتی و گازی سیاست های خود را متاثر از اوپک تعیین می کند. در سایه این مسئله مسکو هم به دنبال همکاری پررنگ با اوپک برای پیگیری برنامه کاهش تولید و متعاقب آن افزایش قیمت نفت و در نهایت افزایش قیمت نفتی و گازی خود است. بنابراین روسیه در نشست آتی اوپک می تواند به عنوان یک کاتالیزور نقش مثبتی را برای حفظ و تداوم استراتژی کاهش تولید نفت داشته باشد. اما درسوی دیگر پکن یک مصرف کننده صرف نفت است. هرچند که چین پتانسیل بالایی از جنس شل های نفتی را دارد و چون مانند دیگر کشورهای اروپایی ملاحظات زیست محیطی را برای خود قائل نیست. لذا اگر روزی این کشور به تکنولوژی های مدرن استخراج و تولید نفت و گاز مانند آمریکا دست پیدا کند شک نداشته باشید که چین در یک تغییر ماهیت رادیکال و شدید از یک مصرف کننده به یک تولیدکننده تبدیل خواهد شد. اهمیت چین از اقتضائات کنونی اش هم به مراتب پرنگ تر خواهد بود و عرصه رقابتی اقتصادی را که امروز بر ایالات متحده تنگ کرده در آینده تنگ تر خواهد کرد. بنابراین تا زمانی که پکن وارد کننده بازار نفت و انرژی در جهان است قطعا بر استراتژی حفظ و افزایش امنیت نقاط مهم جهان که منابع تامین کننده انرژی خود است، تاکید خواهد داشت که یقینا یکی از مهمترین نقاط تامین کننده خاورمیانه و به طور خاص ایران است. از همین رو پکن در سیاست بین الملل خود در عین پیگیری استراتژی کاهش تنش و احترام متقابل به دنبال ثبات و بالا بردن امنیت در این نقاط (خاورمیانه) است. از همین رو یک اتحاد غیررسمی و درعین حال رو به گسترش میان چین، روسیه و کشورهای تولیدکننده نفت و گاز خاورمیانه از جمله ایران و حتی ترکیه برای از بین بردن ناامنی و عوامل تشتت و افزایش امنیت انرژی در منطقه خاورمیانه در حال شکل گیری است. این برنامه برخلاف سیاست های واشنگتن است که سعی در بی ثبات کردن منطقه و افزایش تنش برای بالا بردن هزینه تولید نفت برای رقبایی مانند چین دارد.

دیپلماسی انرژی دولت یازدهم نهایتا در نشست 171 ام و172ام با افزایش 1میلیون 200هزار بشکه ای تولید نفت در موازات کاهش تولید سایر بازیگران مهم اوپک مانند عراق و عربستان  همراه بود؛ در بستر این مسئله، دیپلماسی انرژی آقای زنگنه در دولت دوازدهم برای نشست 173 چه برنامه هایی را برای صنعت نفت و گاز ایران درپی خواهد داشت؟

شاید در راستای گفته های شما نشست 171ام برای دیپلماسی نفتی آقای زنگنه و دولت یازدهم موفقیت آمیز بود اما ما انتظار داشتیم در نشست171ام و172 ام  مانند لیبی و نیجریه امتیاز "آزادی عمل" به ایران هم پس از چند سال تحریم شدید نفتی و گازی داده می شد تا به جای مسئله "سهمیه" بتواند از بستر "آزادی عمل" استفاده کند. چرا که ما چندین سال به صورت متمادی زیر ظرفیت تولیدی خود عمل کرده ایم، لذا برای تعدیل و جبران خسارت های آن دوران ما باید چندین سال از امتیاز "آزادی عمل" استفاده می کردیم که متاسفانه دیپلماسی نفتی از کسب این امتیاز بازماند و در مقابل برای ایران سهمیه افزایش تولید تعریف شد که در سایه آن سهمیه تولید نفت ایران به 3میلیون و 790 هزار بشکه رسید. در صورتی که در دوران قبل از تحریم ما رقمی بین 13 تا 14 درصد کل تولید اوپک را تامین می کردیم که متاسفانه اکنون این سهم به مرز 11 درصد کاهش یافته است که این مسئله نشان از عدم توفیق دیپلماسی نفتی در اوپک دارد. چرا که از یک سو هم تهران به سهم واقعی تولیدی خود دست پیدا نکرده و هم اینکه نتوانستیم در سایه کسب امتیاز آزادی عمل، چند سال بدون تعیین سهمیه تولیدی دست به صادرات نفتی و گازی برای جبران دوران تحریم بزنیم. اکنون ما به ناچار مجبوریم تا نشست173 در چارچوب سهمیه تعیین شده نشست 172ام عمل کنیم.

در بستر این مسئله اساسا نشست30 نوامبر و دیپلماسی نفتی دولت دوازدهم و آقای زنگنه چگونه خواهد بود؟

ببینید در نشست 173ام سه سناریو وجود دارد؛ اول اگر بنای افزایش تولید وجود داشته باشد قطعا ایران در همان بستر 3میلیون790 هزار بشکه که عملا 11 درصد کل تولید اوپک است عمل کرده و سهم خود را به همان نسبت افزایش می دهد. اما در حالت دوم اگر سناریو کاهش تولید درنشست173 در دستور کار باشد باز هم باید به نسبت 11 درصد ایران دست به کاهش تولید خود زده و اگر در حالت سوم و نهایی چنانچه سناریوی نشست 173 بدون تغییر در کاهش یا افزایش سقف تولیدی اوپک باشد، یقینا بیشتر به سود ایران خواهد بود. چرا که با تداوم این سیاست قیمت نفت رشد پیدا خواهد کرد. لذا در این حالت تهران از بعد قیمتی دیپلماسی انرژی سود خواهد برد نه بعد تولیدی. البته این مسئله به خودی خود ارزشمند است چرا که همیشه نباید موفقیت در دیپلماسی نفتی بر پاشنه افزایش تولید نفت بچرخد. زیرا اگر ما در دیپلماسی انرژی و نفت خود با افزایش سهمیه تولیدی هم روبه رو باشیم اما از آن سو کاهش قیمت نفت گریبان این دیپلماسی را بگیرد، عملا هیچ سودی در بستر این دیپلماسی وجود نخواهد داشت چون که درآمد کشور پایین خواهد آمد. ببینید درآمد حاصل ضرب صادرات در قیمت نفت است، درنتیجه اگر رشد تولید نفت با کاهش قیمت همراه باشد به درآمدهای بالایی دست پیدا نخواهیم کرد. بنابراین ایده آل ترین حالت برای ایران افزایش قیمت نفت، درعین حال کاهش سقف تولید نفت و به موازات آن افزایش صادرات ایران است. بنابراین اگر دیپلماسی نفتی دولت دوازدهم به دنبال افزایش سقف تولیدی است باید از سوی دیگر افزایش قیمت فروش را هم در دستور کار قرار دهد تا دیپلماسی به توفیق کامل، هم از بعد قیمتی و هم از بعد تولیدی دست یابد؛ بنابراین همان گونه که دولت دوازدهم و وزیر نفت بر افزایش تولید حساس است باید بر افزایش قیمت هم حساسیت مشابه را داشته باشد.

با توجه به تمام نکاتی که تحلیل شد، آینده دیپلماسی انرژی دولت دوازدهم در شرایط پیچیده و پرنوسان بازار نفت و انرژی جهانی را چگونه تحلیل می کنید؟

بازار نفت در طول نیم قرن گذشته همواره خود را به شدت پرنوسان، ناپایدار و درعین حال متشتت نشان داده است. به طوری که در برهه ای ما شاهد قیمتی پایین تر از ده دلار هم بوده ایم و در برهه ای هم شاهد قیمت های نجومی مانند 130 و حتی140 دلار هم بوده ایم. در موازات این نکته گاهی کنترل و مدیریت این نوسانات به قدری دشوار و مشکل بوده است که از توان و عهده سازمان های مهمی مانند اوپک هم خارج بوده، بنابراین اگر در این بستر دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در مسیر افزایش "ارزش افزوده نفتی" قدم نهد و از سیاست "خام فروشی" دوری کند، یقینا توفیقات پررنگ تری نصیب ایران خواهد شد. چرا که به تاسی از کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکا با بالابردن و به کارگیری تکنولوژی های نوین برای تولید به صرفه تر نفت و فرآورده های نفتی، چیزی شبیه به برنامه شل های نفتی آمریکا و واردات مواد خام ارزان برای پیگیری سیاست "ارزش افزوده نفتی" می تواند تحولی بزرگ را در اقتصاد کشور ایجاد کند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم اقتصادمان با نفت و دیپلماسی نفتی گره خورده است و یقینا اگر به سان سالهای گذشته خام فروشی را در دستور کار دیپلماسی نفتی قرار دهیم، شرایط کشور شاهد هیچ گونه رشد و پیشرفتی نخواهد بود، مگر اینکه با ایجاد صنایع لازم نفت و فراورده های نفتی برای رشد و توسعه اقتصاد داخلی مورد استفاده قرار دهیم. در سایه این مسئله جمهوری اسلامی محصولات و تولیدات با ارزش افزوده به مراتب بالاتر از نفت خام را در بازارا نفت و انرژی به فروش رساند. بنابراین همان گونه که در حوزه اقتصاد مقاومتی هم به آن اشاره شده جمهوری اسلامی ایران در دیپلماسی انرژی و نفتی باید به سمت ایجاد صنایع واسطه برای افزایش ارزش افزوده گام بردارد تا از یک سو باعث افزایش اشتغال داخلی شده و از سوی دیگر ضرر و زیان های ناشی از نوسان و کاهش قیمت بازار جهانی نفت را به حداقل برساند.

انتشار اولیه: دوشنبه 10 مهر 1396 / انتشار مجدد: شنبه 15 مهر 1396

کلید واژه ها: اوپک شل دیپلماسی نفتی شل های نفتی نفت و انرژی محمد علی خطیبی


نظر شما :