حمایت از اخوان المسلمین عامل تنش عربستان و قطر
ریاض با هیاهوی تقابل با دوحه به دنبال فرار از مشکلات داخلی است
عبدالرحمن فتح الهی – نشست ترامپ با رهبران کشورهای عرب در ریاض قرار بود اتحاد دنیای عرب و وحدت نظر رهبران آنها را به نمایش بگذارد، اما هنوز 48 ساعت از این نشست نگذشته بود که شکاف عمیق بین قطر و عربستان به ویژه بر سر گروه اخوان المسلمین آشکار شد و در این میان ریاض، قطر را متهم به حمایت از اخوان المسلمین و گروه های افراطی اسلام گرا کرد تا این مسئله سرآغاز اختلافات و تنش های کم سایقه ای میان کشورهای حاشیه خلیج فارس با محوریت عربستان سعودی در مقابل دوحه شود. در این میان علاوه بر کشورهای حوزه خلیج فارس، آمریکا هم به جرگه منتقدین این سیاست های قطر پیوست که نهایتا در پنجم ژوئن به قطع کامل روبط دیپلماتیک عربستان، امارات متحده عربی، بحرین، مصر و چند کشور دیگر با قطر انجامید .
یک چیز در این بین مشخص شده است و آن اینکه ویدیوی 24 ماه می (سوم خرداد) سخنان شیخ تمیم، اختلافات عمیق میان قطر و عربستان بر سر نقش گروه اخوان المسلمین و جایگاه قطر در پیش و پس از تحولات موسوم به "بهار عربی "را آشکار کرد چرا که اظهارات امیر قطر با سیاست کنونی این کشور انطباق دارد و افزون بر این مسئله این که قطر با شبکه الجزیره از مجموعه انقلاب های منطقه خاورمیانه در سال 2011 با نام بیداری اسلامی یا بهار عربی حمایت کرده بود. در همین راستا رهبری قطر، بهار عربی را فرصتی برای افزایش نفوذ خود در منطقه می دانست. در سایه این نکته، دوحه با حمایت مستقیم و غیرمستقیم از جنبش های سکولار، مشروعیت رژیم های تئوکرات منطقه، از جمله عربستان سعودی را زیر سوال برد. یکی دیگر از اختلافات اساسی قطر با عربستان بر سر برخورد با گروه اخوان المسلمین است هرچند که خود عربستان نیز در سال های دهه ۱۹۷۰ به تعداد زیادی از اعضای اخوان المسلمین پناه داده بود، اما به تدریج متوجه شد که این گروه یک تهدید جدی علیه نظام های سیاسی منطقه از جمله خود عربستان است اما در مقابل قطر با حمایت از گروه اخوان المسلمین در سال های اخیر سعی در افزایش نفوذ خود در سایر کشورهای منطقه را دارد و از همین رو هم عربستان با این سیاست های اتخاذی دوحه به شدت مخالف است. مجموع این مسائل در کل تنش های اخیر دو کشور را در سطحی پررنگ موجب شده است، تنشهایی که حتی با گذشت بیش از یک هفته با میانجی گری کشورهایی مانند کویت وعمان نه تنها پایان نیافته، که شدیدتر هم شده است. اقدامات حمایتی ترکیه در خصوص اعزام نیروی نظامی به قطر و زمزمه هایی مبنی بر تصمیم اسلام آباد برای اعزام 20 هزار نیروی نظامی پاکستانی به دوحه اگر چه تکذیب شد، چهره این تنش ها را از دیپلماتیک به تنش های نظامی تغییر داده که موجبات نگرانی بین المللی از ادامه این اختلافات را موجب شده است. "وقایع اتفاقیه" برای تحلیل دقیق تر شرایط، علل و وضعیت کنونی روابط دیپلماتیک ریاض و کشورهای همسو با عربستان در مقابل دوحه و آینده این تنش ها و بررسی تاثیرات سوء آن بر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و منطقه خاورمیانه، گفتگویی را با دکتر اصغر زارعی، پژوهشگر روابط بین الملل و کارشناس مسائل خاورمیانه ترتیب داده است که در ادامه می خوانید :
- ما در چند وقت اخیر شاهد اختلافات بی سابقه ای در میان دوحه با برخی از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس با محوریت ریاض را شاهد بوده ایم. از یک نگاه کلی، آیا مجموعه حوادث و شرایطی که بسترساز وضعیت کنونی است را ناشی از تصمیمات آنی بواسطه برخی از اظهارنظرهای سران قطر در خصوص تهران و محور مقاومت می دانید یا اینکه عوامل ایجاد کننده وضعیت موجود را بسیار ریشه ای تر از یک اظهار نظر ساده ارزیابی می کنید؟
پاسخ به این سوال نیازمند به یک نگاه تاریخی به حوادث وجریانات چند سال اخیر در منطقه خاور میانه است؛ ببینید بعد از سفر ترامپ به ریاض و نشست سران کشورهای عربی منطقه ما شاهد حوادث و رویدادهایی در منطقه هستیم که نشانی از یک برنامه ریزی دقیق و مدون برای پررنگ کردن تنش ها و ایجاد آشوب بیشتر در خاورمیانه بحران زده است. آنچه در گذشته اتفاق افتاده بود حاکی از هماهنگی سران کشورهای اتحادیه عرب با محوریت ریاض در جهت حمایت از گروه های تروریستی بود و عوامل کشورهای عرب منطقه و بخشی از کشورهای اسلامی فرا منطقه ای هم به واسطه اندیشه های رادیکال اسلامی، دست به اقداماتی تنش آفرین و در عین حال تفرقه افکنانه بواسطه تحریک گروه ها و جریانات تکفیری در عراق و سوریه بعد از جریانات بهار عربی در سال 2011 میلادی زدند و در این اقدامات ریاض خود را به عنوان نقش محوری، هماهنگ کننده و پشتیبانی کننده از گروه های تروریستی به صورتی کامل و آشکار نشان داد. از هین رو هم یک جنگ نیابتی را به نمایندگی از واشنگتن و خود ریاض بر عهده گرفت، اما با پیچیده تر شدن اوضاع منطقه در سایه استمرار این سیاست ها در ادامه ما شاهد شکل گیری ائتلاف دو سال پیش ضد داعش و تروریسم در ریاض بودیم که انتظار می رفت اتفاقات جدید و مثبتی ضد تروریسم در خاورمیانه در مبارزه با تروریسم روی دهد اما متاسفانه این ائتلاف شکست خورد چرا که عملا بخش عمده ای از کشورهای ائتلاف ضد تروریسم و داعش، خود از حمایت کنندگان آنها بودند. بنابراین از قبل مشخص بود که این اتحاد نمایشی، یک ائتلاف شکست خورده است. لذا اگر با همین رویکرد و نگاه تاریخی به سفر اخیر ترامپ به ریاض نگاهی داشته باشیم خواهیم دید که با توجه به وعده های انتخاباتی که ترامپ در زمان تبلیغات و حتی در روزهای اول بعد از ورود به کاخ سفید، سر داده بود و برای برآورده کردن این شعارها از همان ابتدا دولت جدید واشنگتن، عربستان را بعنوان یکی از کشورهای متحد خود در منطقه خاورمیانه برای دستیابی به اهدافش در راستای این شعارها تلقی کرد. در همین راستا حتی بعد از صدور حکم منع روادید شهروندان 7 کشور مسلمان به آمریکا که این کشورها عموما از منتقدان سیاست خارجی واشنگتن بودند، ریاض را که بخوبی و روشنی از حامیان تروریسم در منطقه و جهان است از این قاعده مستثنی کرد، چرا که عربستان برای آمریکا همواره یک محل و منبع درآمد بسیار پرسود بوده است و بر اساس تئوری "چرخه دلارهای نفتی" علاوه بر ریاض سایر کشورهای عربی منطقه خاورمیانه به جای دلارهای حاصل از فروش نفت به خرید اسلحه از واشنگتن دست می زنند تا این چرخه به حرکت در آید. همواره دولت های گونگون ایالات متحده آمریکا از هر دو جناح دموکرات و جمهوریخواه با این نگاه به کشورهای عرب منطقه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی چشم داشته و اساسا روابط واشنگتن با این کشورها در این قالب تعریف می شود. اما نقطه تفاوت ترامپ با دولت های اسلافی خود در این است که سیاست خارجی خود را در خصوص این کشورها بصورتی واضح و صریح و اصطلاحا عریان بیان می کند و در سفر اخیرش هم قریب به 500 میلیارد دلار معاهده تسلیحاتی در سایه همین سیاست عریان با ریاض بسته شده که فقط در یک فقره آن، یک قرارداد 110 میلیارد دلاری در اولین معاهده بسته شده، در موازات این سفر نشست هایی برای مذاکرات بین سران کشورهای عربی با دونالاد ترامپ صورت گرفت که یکی از نتایج آن مربوط به خاندان آل خلیفه و تنش های داخلی بحرین بود که متاسفانه به مسائل دادگاهی شدن شیخ عیسی قاسم در این کشور و افزایش میزان خشونت نیروهای امنیتی این کشور ختم شد، لذا در همین راستا و با همین نگاه باید به موضوع قطر نیز نگاه شود چرا که در این چارچوب با بهانه قرار دادن اظهارات سران دوحه بخصوص تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر در خصوص عدم تنش و احترام متقابل در رابطه با تهران و اهمیت محور مقاومت سعی کردند تا این دولتی (قطر) که در ادوار گذشته با شدت و ضعف به نحوی ریاض آن را مزاحم و عامل اجرای برنامه های خود می دانست از سد راه خود بردارد بنابراین برای در تنگنا قرار دادن و فشار بر دوحه از همان ابتدا رسانه های عربی با محوریت عربستان سعودی قطر را مورد هجمه های شدید رسانه ای قرار دادند و با بمباران رسانه ای در قالب تهدید و ارعاب از طریق انواع رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و فضای مجازی سعی در عقب راندن قطر داشتند و در ادامه هم با فراخواندن سفرای این کشورها (عربستان، امارات متحده عربی، بحرین و مصر) از دوحه روابط دیپلماتیک خود را با قطر قطع کردند. بعد از این مسائل بلافاصله قطر با تحریم های سریع از سوی این 4 کشور روبهرو شد و با ورود چند کشور دیگر مانند لیبی و مالدیو به جرگه تحریم کنندگان قطر، پرونده حمله علیه دوحه فاز جدید خود را شروع کرد، هر چند که مجموعه اقدامات ریاض از به کار بستن تمام توان سیاسی و دیپلماتیکش خبر می دهد اما در رویه ای متفاوت رفتارهای برخی از کشورهای عربی نشان از این دارد که این کشور (عربستان) علی رغم به کار بستن تمام توان و پتانسیلش، وزنه چندان سنگینی را در منطقه نداشته چرا که بجای همراه شدن کویت، عمان، اردن، لبنان و حتی الجزایر، سودان، موریتانی و ... در سایه این همه تدابیر کشورهایی مانند مالدیو و لیبی به تبعیت از ریاض برخاستند که این نکته مهم به روشنی حکایت از اختلاف نظر میان کشورهای عربی در خصوص تحریم قطر داشته و هم از سوی دیگر همان طور که گفتم، نشانی است بر عدم قدرت و توان تاثیرگذاری لازم عربستان سعودی در میان کشورهای عربی. البته بحث تحریم های هوایی، دریایی، اقتصادی – بانکی، روادید، مناسبات ورود و خروج اتباع و ... هم از دیگر اهرم های تحریمی علیه قطر بود که سبب شد تا این اختلافات بیش از پیش پیچیده تر و در عین حال عمیق تر شود. با توجه به این نکات که تا این جا بحث شد آنچه ما در مواضع دو کشور در سال های اخیر شاهد بوده ایم، دوحه همواره با رویکرد اندیشه های اخوانی سعی در حمایت از گروه های اسلامی با همین اندیشه ها در کشورهایی مانند فلسطین، مصر، تونس و ... داشته است و با رشد و فعال تر کردن تفکرات اخوان المسلمین تلاشی جدی را در ایجاد جریانی موازی در مقابل عربستان سعودی به کار بسته است، لذا در بستر این نکات و شرایط، امروز ما شاهد ایجاد اختلافاتی از جنس استراتژیک و راهبردی بین ریاض و دوحه هستیم که عربستان سعودی سعی دارد با هجمه های تند و همه جانبه همراه با متحدین خود، دولت قطر را وادار به عقب نشینی از مواضعش کند تا از این طریق از دایره نفوذ قطر در کشورهایی با اندیشه های اخوانی کاسته شود. پس با توجه به مطالب گفته شده، ریشه اختلافات کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با محوریت ریاض در خصوص قطر در یک روند تاریخی و نه آنی و کوتاه مدت شکل گرفته، که مواضع اخیر امیر قطر بعد از سفر ترامپ نهایتا به بهانه و نقطه عطف در سر باز کردن این اختلافات منجر شده است.
- اگر ما نقطه اختلافی اساسی مناقشات و تنش های اخیر را تضاد در مسئله ایران هراسی بدانیم با توجه به مواضع همسوی دوحه در قبال تهران در نشست سران و همچنین اظهارات اخیر امیر قطر ، از دید شما اولا این دیدگاه مثبت قطر در خصوص تهران را ناشی از چه عواملی می دانید؟ ثانیا جایگاه دوحه در طیف کشورهای مرتجع مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین و کشورهای با سیاست های معتدلتر مانند عمان، اردن و کویت را چگونه ارزیابی می کنید؟
چنان که گفتم قطر از همان ابتدا نشان داده است که در پیگیری سیاست های خود بدنبال حضور و نفوذ بیشترش در فلسطین، مصر، تونس و ... است و با تقویت جریان اخوان المسلمین و حمایت مالی و تسلیحاتی از آنها می خواهد جریانی را در مقابل اندیشه های عربستان سعودی ایجاد کند. اما در خصوص تفاوت دیدگاه مسئله ایران هراسی مابین قطر با سایر دول مرتجع باید گفت که امیر قطر با نگاهی واقع گرایانه تر مسائل و رویدادهای منطقه خاورمیانه را تحلیل می کند و از همین رو تئوری "پدر خواندگی عربستان" در خاورمیانه را قبول ندارد و با اتخاذ سیاستی مستقل تر نسبت به ریاض همانند عمان، کویت و اردن که بخوبی سیاست اعتدالی خود را در طول این سال ها پیش برده اند، سعی کرده خود را از چتر قیمومیت ریاض خارج کند و همان طور که اشاره شد علاوه بر قطر کشوری مانند کویت هم بعد از جنگ خلیج فارس با دیدی به مراتب واقع بینانه تر و معتدل تر نسبت به شرایط خاورمیانه تلاش داشته روابط خود را با تهران حفظ نماید، روابطی که عمان هم در سال های اخیر آن را فراموش نکرده و در یک سیاست احترام متقابل و عدم تنش با تهران مناسبات خود را در طول این دوران حفظ کرده است. هر چند که من معتقدم اختلافات ریاض با دوحه اختلافاتی درون خانوادگی و مربوط به کشورهای عرب منطقه است و مسائل قطر بیشتر از این که به مسائل ایران هراسی مربوط باشد، بیشتر به انتساب حمایت از ترور و تروریسم به سران دوحه توسط ریاض مربوط می شود و این مسئله است که موجب ایجاد اختلافات جدی بین این کشورها شده است. بنابراین در سایه این نکته اظهارات ریاض در خصوص پیش شرط عدم حمایت از حماس در مدت اخیر بخوبی روشن می شود و از سوی دیگر هم اتخاذ سیاست های قهری و مقابله جویانه قاهره به واسطه ادعای حمایت و تجهیز گروه های اخوان المسلمین در مصر را به خوبی تبیین می کند و مضافا این که اظهارات خود ترامپ در دعوت مقامات دوحه به واشنگتن و درخواست برای عدم حمایت از جریان های تروریستی که ناظر بر گروه های اخوان المسلمین است هم بسیار مورد توجه و رضایت مقامات سعودی واقع شد که آن را هم باید در نظر داشت، بنابراین اساس اختلافات اخیر نه تهران بلکه به نوعی به اقدامات و سیاست های دوحه در حمایت از اندیشه های اخوان المسلمینی باز می گردد، لذا با توجه به قدرت و نفوذ مالی و سیاسی ریاض در اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس و بحث عضویت دوحه در این دو و مضافا اعمال فشار بر قطر از طریق این گونه سازمان ها و معاهدات، سبب تعدیل نسبی و عقب نشینی دوحه در اتخاذ سیاست های مقابله جویانه با ریاض بدلیل عدم توان مقاومت لازم خواهد شد. در همین راستا از همان ابتدا تکذیب اظهارات امیر قطر توسط سران این کشور و همچنین ادعای هک شدن سایت و مجاری خبری و دولتی دوحه و همچنین آمادگی برای مذاکره در خصوص کاهش تنش و مضافا پذیرش طرف های میانجی برای از میان رفتن اختلافات، نشانه ای از این مسئله (عدم توان لازم در تقابل) است که قطر سعی و تمایل دارد که این اختلافات هر چه زودتر از میان برود، اما در بستر تمام این مطالب چنان که گفته شد، قطر با نگاهی واقع بینانه تر نسبت به جایگاه و شرایط غیر قابل انکار همسایه شمالی خود یعنی ایران و عدم تنش با تهران و در سایه این سیاست ها تلاش برای دور شدن از دام ریاض را داشته، چرا که در صورت بروز تنش های احتمال میان تهران با ریاض کشورهایی مانند قطر، امارات، بحرین و... بیشترین میزان آسیب پذیری را دارند لذا با این سیاست ها سعی در دور کردن تنش ها از خود را دارند.
- شما به اندیشه های اخوان المسلمین و حمایت قطر از آن اشاره داشتید، با توجه به شرایطی مانند وجود دفتر مرکزی حماس در دوحه و نقش پررنگ این کشور در حمایت از این گونه گروه ها و جریانات آیا قطر در مصاف با عربستان و سایر کشورهای همسو با ریاض، سیاست خود را در قبال اندیشه های اخوان المسلمینی و حمایت از آنها به واسطع عدم توان تقابل، تعدیل خواهد کرد و نهایتا موجب کم رنگ شدن و دوری این کشور از سیاست های اتخاذی خود خواهد شد؟
هر چند که در مطالب قبلی از عدم توان تقابل دوحه در مقلبل این تحریم ها و هجمه ها سخن گفته شد اما به نظر من در این مصاف، دوحه همچنان بر سیاست های حمایت از اخوان المسلمین پافشاری خواهد کرد چرا که این مسئله به گونه ای پاشنه آشیل دوحه محسوب می شود، از همین رو با کناره گیری از این نوع سیاست ها شرایط و جایگاه آن (قطر) به مراتب سخت تر و پیچیده تر خواهد شد لذا به نظر می آید علی رغم هجمه های فراوان و تحریم های سنگین و گوناگون در همین بازه زمانی چند روزه، دوحه از موضع خود در خصوص اخوان المسلمین کوتاه نمی آید و همچنان این استراتژی خود را، حال با شدت ضعف حفظ خواهد کرد.
- اما در قالب اندیشه های اخوانی، یکی از متحدین راهبردی قطر را می توان آنکارا دانست، با توجه به اقدامات حمایتی و پشتیبانی های سیاسی ترکیه و اظهار نظرهای سران این کشور در همسویی با قطر و همچنین اعزام نیروی نظامی به دوحه، آیا ترکیه در این تنش اخیر جانب قطر را در سایه این گونه رفتارها پی خواهد گرفت یا اینکه در آینده نقشی جدی تر را در میانجی گری و حل اختلافات همسو با کویت و عمان خواهد داشت؟
ببینید قبل از پرداختن به سوال شما باید گفت که ترکیه خود با مشکلات عدیده ای روبه رو است که از مسائل و تنش های داخلی گرفته تا درگیری در سوریه سبب شده تا آنکارا از یک سو انرژی و توان لازم را برای تقابل با ریاض نداشته و از سوی دیگر هم به واسطه حمایت از برخی گروه های مخالف با ریاض، خود آنکارا هم در یک تنش و اختلاف نسبی با عربستان سعودی به سر برد و لذا در سایه این مسئله امکان پررنگ شدن اختلافات میان آنکارا و ریاض هم وجود دارد. با توجه به این مسئله قطر و ترکیه به عنوان دو کشوری که در تنش اخیر منافع و مواضعی مشترک را پی می گیرند، می توانند به عنوان یک محور واحد در مقابل فشارهای ریاض عمل کنند از این جهت به نظر می آید ترکیه با نیم نگاهی به نقش میانجی گری، بیشترین نیرو و توان خود را در حمایت از دوحه صرف کند و در همین راستا و در سایه برخی از اقدامات حمایتی آنکارا مانند اعزام نیروی نظامی به قطر، دوحه در مواضع خود بویژه در خصوص سیاست های حمایت از اخوان المسلمین کمی مستحکمتر عمل کند.
- طبق قواعد و مناسبات بین المللی هیچ اختلاف و تنشی در یک محدوده باقی نخواهد ماند و در سایه تسری این تنش ها سایر کشورهای منطقه هم از تاثیرات سوء آن بی بهره نخواهند شد لذا در سایه این مطلب علاوه بر این که خود منطقه خاورمیانه در یک آتش بحران تروریسم به شدت ملتهب و پرتنش است اختلافات اخیر میان برخی از کشورهای عربی با قطر چه اقتضائات جدیدی را در منطقه خاورمیانه خواهد داشت. آیا تنش های خاورمیانه پیچیده تر، پر رنگتر و در عین حال گسترده تر خواهد شد؟
ببینید مسئله گسترش تنش در منطقه خاورمیانه از سفر ترامپ به ریاض کلید خورد، که نا امنی های اخیر افغانستان، مسائل بحرین و اختلافات اخیر ریاض با دوحه نشانه ای از تبعات سوء این سفر در گسترش تنش در منطقه خاورمیانه است. از همین رو دستاورد سفر ترامپ برای بحران سازی و تنش آفرینی در منطقه خاورمیانه با بودجه عربستان سعودی و سیاست های هم سوی ریاض در این خصوص، متاسفانه باید گفت منطقه خاورمیانه به سمت پر رنگ شدن تنش ها پیش می رود و مضاف بر این مسئله، سیاست های جنگ طلبانه ریاض در بحرین، یمن، سوریه، عراق و حتی شهرهای شرقی شیعه نشین خود عربستان به نحوی دیوانه وار تنش آفرینی در این منطقه را در دستور کار خود قرار داده است. هر چند که این سیاست های جنگ طلبانه در طول این سال های اخیر ناکارآمدی خود و سران ریاض را به اثبات رسانده اما از آن سو هم نشانه ای از جدی بودن مشکلات داخلی ریاض و فرافکنی های آن با تنش آفرینی در سایر کشورها است.
- اما فارغ از نقش عربستان اگر به رابطه سایر کشورهای تحریم کننده با قطر نگاه کنیم یقینا این کشورها هم در سایه روابط دیپلماتیک و اقتصادی بسیار پررنگی با دوحه، قطر را یکی از لنگرگاه های ثبات سیاسی – اقتصادی خود در نظر دارند. با توجه به این نکته آیا سایر کشورهای همسو با ریاض مانند بحرین و امارات متحده عربی که در صورت قطع جدی روابط تجاری و سیاسی با دوحه، ضررهای فراوانی را خواهند داشت این دست از اقدامات تحریمی خود را در حد یک حرکات تاکتیکی و زودگذر اعمال خواهند کرد یا این که باید این اقدامات را از سیاست های استراتژیک و بلندمدت برای مهار قطر دانست و آیا این کشورها حاضر به پذیریش ضررهای قطع رابطه خواهند بود؟
با توجه به در هم تنیدگی روابط سیاسی و اقتصادی کشورهایی مانند امارات متحده عربی و به ویژه بحرین که اکنون در یک بی ثباتی سیاسی – اجتماعی به سر می برد و همچنین تاثیرات متقابل این کشورها بر همدیگر، یقینا دامنه این بحران شاید در چند وقت اخیر گسترده تر شود، اما تلاش های جدی از سوی سایر دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای مانند اردن، کویت، بحرین و حتی اعلام آمادگی روسیه برای میانجی گری در خصوص مدیریت و کاهش تنش ها و اختلافات، صورت خواهد گرفت و شاید هم به واسطه عدم توان مقاومت لازم توسط قطر این کشور از برخی از مواضع خود عدول کند چرا که این کشور پتانسیل و ظرفیت لازم در قطر برای مقاومت بلند مدت را ندارد. لذا در قالب این نکات به نظر نمی آید این تنش به وجود آمده از حد و مرزهای تنش و قطع روابط دیپلماتیک زودگذر فراتر رود اما اگر غیر از این به وقوع بپیوندد ما باید شاهد گسترش تنش به سایر مناطق باشیم چنانی که تنش و جنگ در سوریه و عراق امروز دامن همه کشورها حتی از اروپا را گرقته است.
- با توجه به یکه تازی عربستان سعودی در راستای سیاست های خود پدرخواندگی که شما هم به آن اشاره داشتید، آینده این روابط و در کل وضعیت و شرایط خاورمیانه چه سمت و سویی خواهد داشت؟
آن چه مسلم است ریاض در سایه سفر اخیر ترامپ و حمایت های سیاسی در سایه نشست سران کشورهای عربی با ترامپ و همچنین معامله 480 میلیارد دلاری برای حمایت تسلیحاتی و نظامی از ریاض، سبب شده تا سران سعودی دست برتری را نسبت به سایر کشورهای عربی داشته باشند از همین رو هم سعی دارند تا هر گونه مخالفت، اعتراض و نقدی را با فشار و اعمال قدرت خود از میان بردارند، چنانی که در گذشته هم به قطر در پرونده یمن فشار آورده شد تا از ائتلاف خارج شود و امروز هم در همان راستا ریاض دست به اقدامات مقابله جویانه و تنش آفرین می زند چرا که سیاست های اتخاذ شده توسط کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس عمدتا سیاست های مستقل و متکی به خود دولت ها نیست و با دیکته شدن این سیاست ها از سوی برخی کشورها مانند ریاض صورت می گیرد و باید دیگر کشورها خود را با آن هماهنگ کنند لذا به نظر محتمل تر است که قطر هم در آینده نزدیک مجبور به یک مصالحه و سازش شود و دور از ذهن است که شرایط منطقه خاورمیانه شاهد آشوب و تنش نظامی و غیردیپلماتیک دو کشور باشد اما از آن سو هم نباید هیچ احتمالی را غیرممکن دانست.
انتشار اولیه: شنبه 27 خرداد 1396 / انتشار مجدد: یکشنبه 11 تیر 1396
نظر شما :