هفت عارضه خاورمیانه که بر سیاست های امریکا تاثیر گذاشته است
منگولیسم سیاسی!
نصرت الله تاجیک، دیپلمات اسبق و تحلیلگر مسایل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: منگولیسم در سیاست داخلی را با توجه به تحولات روزهای اخیر ایران به یاداشت دیگری وا مینهم. مردم و فرهنگ ایران زمین در تاریخ دیرینه خود به عنوان سدی در برابر مغول ها، در حفظ همسایگان شرقی خود به طور خاص و آنچه امروز خاورمیانه و حتی ما بعد آن یعنی اروپا شناخته می شود به طور عام عمل کرده اند . در این روند آنها را از یک ویرانی نه سخت افزاری تنها، بلکه نرم افزاری و فرهنگی نجات داده و از این رو با اثرات مخرب منگولیسم سیاسی که یکی از شاخصه های کنونی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه بوده و این بار به جای شرق از غرب برخاسته، به خوبی آشنا است.
مجموعه تحولات و تحرکات سیاست خارجی آمریکا در چند ماه اخیر حاکی از آن است که آمریکا در سیاست خارجی خود در خاورمیانه دچار منگولیسم شده است. ویژگی های رفتاری و کارکردی تاثیرات این نوع سیاست خارجی در پرتو حاکمیت رویکرد خارجی ترامپیسم که نویسنده برای تقریب به ذهن و استعاره و بدون قصد هیچ گونه توهین و به منظور باز کردن مبحثی در محافل مطالعاتی و دانشگاهی و بررسی اثرات تخریبی آن بر منطقه و جهان برای چاره جوئی انتخاب کرده است را می توان به صورت زیر شناسائی کرد. منگولیسم سیاست خارجی آمریکا از هفت عارضه مهم در خاورمیانه برخوردار است:
- رواج نظامی گیری به جای تقویت رواداری، مصالحه سیاسی و روندهای دموکراتیک پخش و تقسیم قدرت سیاسی. در پرتو منگولیسم سیاسی در سیاست خارجی آمریکا درگیری های نیابتی (سوریه و لیبی) و داخلی (یمن) که فاجعه بارترین و بی ثبات کننده ترین پدیده ها، نه فقط برای کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، یمن، لیبی و در مرحله بعدی کشورهای دیگر از جمله بحرین، بلکه برای همسایگان شان و جامعه بین المللی هستند. متاسفانه کارکرد سیاست خارجی غیر مسئولانه آمریکا باعث ایجاد: الف) نارضایتی های زیاد مردمی و ب) تشکیل دولت های ضعیف و بدون اقتدار در خاورمیانه شده که احتمال وقوع درگیری های داخلی جدید در سال های آینده را افزایش می دهد. این اگر خبر خوبی برای صنایع تسلیحاتی غرب باشد، اما خبر نامیمون و مایوس کننده ای برای نسل های آینده خواهد بود.
- یکپارچه و متحد الشکل نبودن منافع آمریکا در خاورمیانه و کشورهای آن و طبعا وجود نداشتن سیاست مشخص و شفاف در قبال پیدیده ها و کشورهای این منطقه. استراتژی هیات حاکمه آمریکا و نسخه تجویزی اندیشکده های آمریکائی این است که به جای تلاش برای حل و فصل درگیری خاورمیانه و مداخله در درگیری های داخلی، به مدیریت آنها و جلوگیری از سرایت این درگیریها به همسایگان خود بپردازد. آنها معتقدند که با این استراتژی، مصون سازی کشورهای مورد حمایت آمریکا همچون عربستان، قطر، ترکیه و اردن و در صدر همه رژیم صهیونیستی تامین و خطر گسترش بی ثباتی نیز کاهش می یابد.
- سرگیجه دائمی و نداشتن نیروی موثر برای تاثیر گذاری بر روند تحولات درونی کشورها. زیرا آمریکا می ترسد و همواره در خوف و رجا به سر می برد که شاید مخالفانی که حمایت می کند و رژیم جدید و جایگزین ممکن است نه دموکراتیک باشد و نه متحد آمریکا بماند. به طور مثال اگر چه بهار عربی، گروه های جدید عمدتا سکولار و افراد متمایل به دموکراسی را به صحنه سیاست جهان عرب کشانده است، اما اینها در زمان درگیری های داخلی، اغلب ضعیف ترین امکانات، توانایی، شانس و زمینه را برای پیروزی دارند.
- وجود تناقض ساختاری و کارکردی. متناقض است زیرا از یک سو شعار داده می شود که می خواهد با برگشت نیروهای آمریکائی به خانه از میزان دخالت آمریکا در خاورمیانه بکاهد و از سوی دیگر با فروش تسلیحات و دخالت در کشورهای مختلف سطح حضور خود در منطقه را افزایش می دهد. یعنی در حالی که میل کمی در میان مردم آمریکا برای مداخله بیشتر در خاورمیانه پردردسر وجود دارد، اما ماهیت طرف های درگیر در جنگ های داخلی کشورهای خاورمیانه، از طرفی میل آمریکا به مداخله را دشوارتر می کند و از سوی دیگر اشتهای آنان به بازگرداندن دلارهای نفتی به امریکا آنها را وسوسه و به مواضع متناقض می کشاند. زیرا در ابتدا دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی پاسخ دهند که در حال مخالفت یا حمایت از چه رژیم یا مخالفانشان هستند؟
- وجود نداشتن شفافیت و اهداف مشخص و تعریف شده مشروع و قابل دفاع. اعتماد به هم پیمانانی که دارای ظرفیت بازیگری در سیاست خارجی نبوده و وسوسه انتخاب و جانب آنها و امید واهی به قرار گرفتن در کنار گروه برنده در هر یک از درگیری های داخلی خاورمیانه می تواند نه فقط برای آمریکا، بلکه خاورمیانه و سایر نقاط دنیا انتخابی غیر ضروری و مصیبت بار باشد. زیرا در این صورت ممکن است کشورهای ذینفع فعالیت هایشان را برای مقابله با تلاش های آمریکا افزایش دهند و مخالفانی که از کمک های آمریکا (مانند عراق و سوریه) بهره برده اند، ممکن است در پایان کار، راه دشمنی با منافع آمریکا را در پیش بگیرند.
- درک نکردن این واقعیت که خاورمیانه قدرت هضم پمپاژ این میزان از تسلیحات متعارف که به سمت تسلیحات نامتعارف هسته ای نیز سوق پیدا خواهد کرد، را ندارد. تسلیح یک کشور در یک منطقه آشوب زده که ظرفیت و آمادگی بالائی برای شروع درگیری های منطقه ای دارد، راه علاج نبوده و به وخامت اوضاع کمک می کند. ممکن است آمریکا از طریق تقویت نظامی درصدد مدیریت توسعه و سرایت درگیری های منطقه ای به جای حل و فصل یا کنترل تنش های ناشی از آن باشد. و این امر در مقام نظر، رهیافت معقولی باشد، اما در عمل فوق العاده دشوار بوده و به افزایش تنش ها کمک می کند. ممکن است آمریکا برای توجیه معاملات بزرگ نظامی با کشورهای منطقه (عربستان و امارات و..) این گونه تلقی و تعبیر کند که این تنها روش مهار و گزینه واقع بینانه برای روبه رو شدن با درگیری های احتمالی آینده است، اما با توجه به پیچیدگی های منطقه، نا معلومی ها و تحولات سریع نباید به اشتباه بیافتد و تصور کند که این گزینه آسان است یا بخت موفقیت زیادی دارد. در تاریخ روابط بین الملل خیلی از کشورهای دیگر سعی در مهار و کنترل این گونه درگیری های داخلی و بهم زدن توازن ژئوپلیتیک منطقه داشته اند، اما حاصل تلاش شان، ناکامی و عواقب مصیبت بار بوده است.
- پیوند زدن امنیت رژیم صهیونیستی با منافع، مصالح و امنیت ملی آمریکا و نپذیرفتن عواقب آن. تشدید تنش ها در خاورمیانه در پرتو این نوع از سیاست خارجی نمایانگر نیاز به تصمیم جدی در زمینه اقدامات آتی و چگونگی تداوم نگرش های کنونی آمریکا در منطقه است.
نظر شما :