رقابت ایران، ترکیه و عربستان نباید به بهای تضعیف کل منطقه باشد
بدفهمی کشورهای منطقه از سند چشمانداز ایران
حسام الدین آشنا رئیس مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری*
دیپلماسی ایرانی: " نظام بین الملل، تحولات منطقه ای و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران " سه موضوع جدا از هم نیستند بلکه سه لایه متفاوت از یک تحلیل واحد و جامع را تشکیل می دهند که همانا باید به یک سؤال اساسی پاسخ بدهد: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بستر شرایط جدید منطقه و نیز با توجه به تحولات نظام بین الملل چه مسیری را برای رسیدن به چه هدفی باید طی کند؟ از چند زاویه می توان به تحلیل رابطه این سه لایه با یکدیگر پرداخت.
در یک دیدگاه، تصور می شود که همه معادلات منطقه و نیز سرنوشت ایران در گرو توافقات قدرت های بزرگ است. به عبارت بهتر، روابط بین الملل چیزی جز روابط میان قدرت های بزرگ و بازی بزرگ میان آنها نیست. از این جهت، ما به عنوان یک قدرت متوسط نمی توانیم تأثیر چندانی برای روندهای جاری میان قدرت های بزرگ داشته باشیم و تنها ناظر منفعلی هستیم که باید در انتظار تعیین سرنوشت خود در جریان معادلات کلان و توازن قدرت میان کشورهای بزرگتر بمانیم.
در دیدگاه مقابل، ما نباید هیچ اعتنایی به معادلات و نظامات قدرت در سطح جهانی و نحوه تقسیم یا تضاد منافع میان قدرت های بزرگ داشته باشیم بلکه باید سیاست خارجی خود را صرفاً در جهت مقابله و نفی نظام موجود به پیش ببریم. در این چهارچوب، ولو به صورت بالقوه ایران برابر با همه قدرت های جهانی در نظر گرفته می شود که می باید سهمی مشابه آنها در مدیریت جهان داشته باشد.
بر خلاف دیدگاه اول که قدرت و جایگاه ایران را در نظام جهانی دست کم می گیرد، دیدگاه دوم درباره اهمیت ایران در تعیین معادلات نظام بین الملل به مبالغه گرایی و خیال پردازی دچار می شود و می تواند هزینه های فراوانی را بر کشور تحمیل کند. با وجود تفاوت ماهوی میان این دو دیدگاه، ماحصل هر دو می تواند به سرخوردگی و تحقیر ملی بینجامد.
اما دیدگاه سوم، رویکرد مبتنی بر اعتدال است که بر مبنای آن اولویت های سیاست خارجی ایران در تأثیر و تأثر مداوم و متقابل با تحولات نظام بین الملل و نیز تحولات محیط پیرامونی کشور سنجیده و ارزیابی می شوند. به عبارت بهتر، ما همان گونه که بی تردید از تغییرات در نظام بین الملل و محیط پیرامونی متأثر می شویم تا حدود زیادی نیز می توانیم بر جریان حوادث و روندها در منطقه خود و مآلاً در جهان تأثیرگذار باشیم؛ اما قدرت ما در این تأثیرگذاری ملزوماتی را طلب می کند و الزاماتی را نیز به همراه می آورد.
در سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران، به صراحت پیش بینی شده است که ایران باید در سال 1404 به قدرتمندترین کشور منطقه از حیث توان نظامی، اقتصادی و علمی و فناوری تبدیل شده باشد. متاسفانه این هدف گذاری اعلامی در منطقه بسیار بد فهمیده شده است در حالی که هدف واقعی صرفاً برخورداری از سریع ترین رشد در شاخص های فوق است بدون آن که قصد سروری و قرار گرفتن در راس سلسله مراتبی از همسایگان را داشته باشیم.
فارغ از این که آیا تصریح این هدف در سند چشم انداز به مصلحت کشور بوده است یا خیر، نکته اساسی این است که سایر کشورهای منطقه در این فاصله منفعل و منتظر نمی مانند تا ما بتوانیم به راحتی فاصله خود را با آنها کم کرده وسپس از آنها سبقت بگیریم. بدیهی است که همه رقبای منطقه ای نیز هدف مشابهی را برای تبدیل شدن به قدرت نخست در منطقه دنبال می کنند و شاید حتی در برخی شاخص ها هم از ما جلوتر باشند؛ بنابراین نفس این رقابت، دشوار و نفس گیر است.
نکته دیگر درباره بستر مناسب برای تحقق هدف اول شدن در منطقه است. آیا در شرایط آشفتگی و بی ثباتی و در شرایطی که آتش جنگ ها و درگیری های قومی و مذهبی در گوشه گوشه منطقه زبانه می کشد و ماشین ترور و جنایت لجام گسیخته روزانه جان ده ها انسان بی گناه را می گیرد، باز هم سخن گفتن از قدرت اول در چنین منطقه ای امکان پذیر است؟ به عبارت بهتر در یک منطقه سوخته و ویران شده و سرشار از دولت های فرومانده، قدرت اول شدن اساساً چه مزیتی می تواند داشته باشد؟
سوم، قدرت برتر منطقه شدن فقط به تعداد ادوات و اسلحه جنگی یا میزان درآمدهای اقتصادی یا تعداد مقالات علمی بستگی ندارد. قدرتمند شدن دولت ها امروز در رابطه مستقیم با میزان کارآمدی آنها در داخل کشورشان و در ارتباط با ملت هایشان سنجیده می شود. اگر دولتی بتواند کارنامه قابل قبولی در کارآمدی (به معنای حداکثر بهره وری از منابع با کمترین میزان فساد و بیشترین میزان مشروعیت و مقبولیت نزد مردم) کسب کند، خواهد توانست مدلی برای قدرت سرآمد منطقه ای تعریف کند. قدرتمند شدن یک دولت در هر منطقه به طور مستقیم به قدرتمندسازی فضای داخلی و نیز باثبات سازی کل آن منطقه بستگی دارد. تنها در یک منطقه باثبات است که یک دولت کارآمد و دارای مشروعیت داخلی امکان الگوسازی در بیرون از مرزهای خود را می یابد و می تواند احترام دیگران را جلب کند. اجازه دهید نگاهی به وضعیت منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا (همان خاورمیانه) بیندازیم:
- هم اکنون جنگ های داخلی و خشونت افسار گیسخته بخش های وسیعی از خاورمیانه را درنوردیده و این منطقه در حال حاضر رکورد پر خشونت ترین منطقه جهان را به خود اختصاص داده است. پدیده جنگ به امر عادی در خاورمیانه تبدیل شده و کشتار انسان ها نه تنها دیگر تابو نیست بلکه از دید بسیاری به عنوان راه حل مسائل در نظر گرفته می شود. ممکن است بگوئیم مقصر اصلی این وضعیت پدیده تروریسم تکفیری است که در سال های اخیر همانند ویروس خطرناکی در منطقه ما منتشر شده است. دخالت قدرت های بزرگ و به ویژه اشغال عراق توسط آمریکا را نیز زمینه لازم برای رشد و تکثیر این پدیده را فراهم ساخت. اینها البته برخی از دلایل وضعیت آشفته و نابسامان منطقه ماست؛ اما توجه داشته باشیم که قبل از اشغال عراق و قبل از ظهور تروریسم تکفیری نیز منطقه ما سابقه درخشانی در کنترل جنگ و خشونت نداشت. به علاوه این که آیا دولت های منطقه می توانستند عملکرد بهتری برای جلوگیری از تشدید بحران در سال های اخیر ایفا کنند و آیا همه اعضاء منطقه به وظایف خود در این رابطه به درستی عمل کرده اند یا خیر، یک سوال جدی است.
- بحران آوارگان دیگر مسأله مبتلا به منطقه ماست که به سرعت در حال افزایش است. امروزه بیشترین تعداد آوارگان در جهان از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. مطابق آمار سازمان ملل 65 درصد از کل آوارگان جهان در سال 2015 از این منطقه بوده اند. بسیاری از مردم منطقه ما دیگر هیچ چشم انداز روشنی برای آینده خود نمی بینند و مشخص است که انسان های «بی آینده» گزینه های چندانی پیش روی خود ندارند. یا باید از این کویر وحشت بگذرند یا باید به لشکر افراط گرایی و ترور بپیوندند. به همین دلیل، هر چه بیشتر می گذرد هم به تعداد آوارگان و هم به تعداد تروریست ها در منطقه ما افزوده می شود.
- بحران کارآمدی دولت ها معضل بسیار جدی دیگر در منطقه ماست. متأسفانه برخی از دولت های منطقه در آستانه فروپاشی قرار دارند. آنها هم که هنوز از ثبات نسبی برخوردارند با ناکارآمدی فزاینده و فساد گسترده روبرو هستند. اکنون در خاورمیانه از یک سو با پدیده دولت های ورشکسته یا دولت های ضعیف (مانند عراق، سوریه، افغانستان، لیبی و یمن) و از سوی دیگر با ضعف ساختاری و بی ثباتی بالقوه دولت های ظاهراً باثبات (نظیر ترکیه، مصر و عربستان سعودی) مواجه هستیم. با توجه به ناکارآمدی دولت ها از یک سو و تشدید گسل های فرقه ای و قومی در کشورها از سوی دیگر، به نظر می رسد بنیان دولت-ملت ها در این منطقه دچار لرزش شده و این موضوع دستیابی به امنیت پایدار در منطقه را به چالشی دشوار تبدیل ساخته است. جمهوری اسلامی ایران از بی ثباتی همه کشورهای منطقه بیزار است و اولویت اول منطقه را تثبیت و تأمین امنیت پایدار در همه آنها می داند.
- بحران زیست محیطی، تغییر اقلیم و کم آبی و خشکسالی فزاینده و مسأله ریزگردها و طوفان های شن معضل بسیار جدی دیگری است که دامنگیر منطقه ما شده و به نوبه خود می تواند هم درگیری و خصومت میان کشورها را تشدید کند و هم بر بحران آوارگان و مهاجرت های اجباری دامن بزند.
با در نظر گرفتن مجموعه شرایط فوق می توان چنین نتیجه گیری کرد که:
اولاً: ارزش استراتژیک منطقه خاورمیانه رو به کاهش است. البته هنوز منابع سرشار نفت و گاز در این منطقه برای قدرت های بزرگ و به ویژه قدرت های نوظهور در جنوب و شرق آسیا جذابیت فراوانی دارد؛ اما می توان از کاهش تمایل قدرت های بزرگ برای درگیر شدن تمام عیار در جنگ های این منطقه مطمئن بود. به نظر می رسد حضور نظامی قدرت های بزرگ در منطقه از این پس احتمالاً بیشتر به صورت «نمایش اقتدار» و نشان دادن ضرب شست خواهد بود تا عملیات کامل نظامی مشابه آن چه در عراق رخ داد. این برآورد از کاهش جایگاه استراتژیک خاورمیانه ناشی از روندهایی چون غیر استراتژیک شدن نفت در نیم قرن آینده، افزایش تصاعدی معضلات این منطقه، ناکارآمدی مخرب سیاست قدرت های بزرگ و بازیگران منطقه ای و از میان رفتن زیرساخت ها و نیز تغییرات جبران ناپذیر اقلیمی در بخش های وسیعی از آن است.
ثانیاً: قدرت اول شدن و قدرت اول ماندن در خاورمیانه بسیار پرهزینه است. در حال حاضر تعامل با حاصل جمع صفر و تخریب زیرساخت ها در منطقه به روندهای پایدار تبدیل شده است. قدرت شدن و قدرت ماندن در چنین منطقه ای از دو مسیر برای هر کشوری هزینه سرسام آور تولید می کند. یکی مخالفت حداکثری قدرت های بزرگ و نیز سایر رقبای منطقه ای و دوم، هزینه های بازسازی منطقه که بر دوش قدرت توسعه طلب است. حتی آمریکا نیز برای مسلط شدن بر این منطقه هزینه های هنگفتی پرداخت و نهایتاً ناموفق ماند. هزینه های جنگ عراق و افغانستان برای آمریکا بالغ بر 6 تریلیون دلار بوده است. برخی کشورهای منطقه نیز هر یک در سال های اخیر هزینه های بالایی برای تثبیت قدرت و نفوذ خود در منطقه پرداخته اند. به علاوه، بخش قابل توجهی از هزینه های بازسازی در سوریه، عراق، افغانستان، لیبی، یمن و دیگر مناطق بحران زده باید از سوی قدرت برتر در منطقه پرداخت شود البته در شرایطی که امکانی برای صلح باشد.
با این وصف، به نظر می رسد هیچ یک از بازیگران منطقه ای در شرایط حاضر قابلیت هژمون شدن را ندارند و اساساً منطقه به هیچ بازیگری چنین امکانی را نمی دهد و هیچ بازیگری نیز به تنهایی قادر به پایان بازی یا تحمیل نظم امنیتی مطلوب خود به منطقه نیست. مدل جایگزینی که ما پیشنهاد می دهیم عبارت است از:" دولت های کارآمدتر در منطقه ای قوی تر» به جای «قدرتمندترین در منطقه ای ضعیف».
این الگو بر مبنای یکی از نظریه های مطرح در روابط بین الملل یعنی «دستاورد مطلق» در مقابل «دستاورد نسبی» طراحی شده است. در چارچوب نظریه دستاورد مطلق، آن چه باعث قوی تر شدن من می شود لزوماً نباید به ضعیف تر شدن رقیب من بینجامد و بالعکس. ایران، ترکیه و عربستان سعودی هر یک حق دارند تا به دنبال قدرتمندتر شدن باشند اما رقابت ناشی از این قدرتمند شدن نباید به بهای تضعیف کل منطقه باشد. رقابت این سه قدرت می تواند از مخرب تبدیل به سازنده شود، اگر:
- همه کشورها در منطقه به ویژه کشورهایی که از قدرت هم عرض برخوردارند بیش از هر چیز خود را به اصل «بقا»ی منطقه متعهد بدانند. همان طور که در طول دوران جنگ سرد موازنه وحشت و بیم از نابودی متقابل به واسطه شلیک موشک های هسته ای، دو ابرقدرت را ناگزیر کرد تا به منظور اجتناب از نابودی متقابل به مذاکرات طولانی و همکاری های بین المللی تن بسپارند، اکنون در سطحی کوچکتر، خطر «نابودی دست جمعی» منطقه می تواند و باید برای همه ما هشداردهنده و بازدارنده باشد. همان گونه که بیم ناشی از قدرت مخرب تسلیحات هسته ای در دوران جنگ سرد دو ابرقدرت را به مدارا و همزیستی و حتی مذاکره و توافق وادار ساخت، در یک مقیاس منطقه ای، خطر فرسایش محیط زیست و تغییر اقلیم، نابودی منابع انسانی و بحران های ناشی از مهاجرت های اجباری، شیوع فقر و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی و در نهایت درگیری مستقیم نظامی میان کشورها با یکدیگر یا با انواع گروه های غیر دولتی می تواند تشویق کننده دولت ها به مصالحه و رعایت حداقلی از منافع یکدیگر باشد. همه کشورهای منطقه باید بپذیرند که حفظ موجودیت کل منطقه خط قرمز آنها در درگیری ها و رقابت های نیابتی و غیر نیابتی باشد. معنای این ضرب المثل عمیق که «همه ما در یک قایق نشسته ایم» جز این نیست که کل منطقه یک کشتی است و از بی ثبات شدن هیچ عضو آن نباید استقبال کرد. در این نگاه فهم این که هرگونه حرکت مخرب امروز ما علیه رقیب می تواند مانند بومرنگی به سوی خود ما بازگردد آسان می شود؛ به عبارت دیگر، اول باید کیکی وجود داشته باشد تا بتوان بر سر چگونگی تقسیم آن بحث کرد.
- همه قدرت های منطقه ای اگر دراز مدت بنگرند باید قبل از تأکید بر «داشته ها»ی خود و به عوض آن که تأکید کنند باید به چه سهم و جایگاهی برسند، بر «بودن» خود متمرکز شوند. معنای این حرف آن است که قبل از این که هر کس بخواهد صرفاً سهم خود را از کیک افزایش دهد، باید بر افزایش کیفیت درونی کیک اصرار بورزد. داشتن سهمی بزرگ از یک کیک بی مزه یا فاسد شده هیچ لطفی ندارد؛ به عبارت دیگر، قبل از این که هر دولت به دنبال توسعه مناطق نفوذ و تحت کنترل خود باشد، باید کیفیت و مشروعیت درونی خود را بالا ببرد، با فساد و ناکارآمدی مبارزه کند و شاخص های توسعه افتصادی و اجتماعی خود را ارتقا ببخشد. گام بعدی در همین راستا از تعبیر قرآنی فاستبقو الخیرات وام گرفته می شود. رقابت کشورهای قدرتمند منطقه می تواند به سمت توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی کشورهای دوست و متحد برای توسعه هدایت شود تا در چارچوب همکاری منطقه ای به ایجاد منطقه ای قوی تر کمک کنند. ایران و عربستان و ترکیه می توانند در سرمایه گذاری، خلق ایده های نو در اقتصاد، حل مشکلات مشترک انسانی مثل محیط زیست، توسعه نامتوازن و نهایتاً بازتعریف منطقه برای ایفای نقش مؤثر در حاشیه پرترددترین اقیانوس قرن 21 با یکدیگر رقابت کنند، به این ترتیب اصل رقابت میان آنها همچنان وجود خواهد داشت اما ماهیت این رقابت از مخرب به سازنده تغییر می کند. تمام معنای این حرف این است که میزان قدرت یک کشور صرفاً با میزان داشته های آن از مناطق نفوذ سنجیده نمی شود بلکه کیفیت شاخص های حکمرانی در خود آن کشور و نیز کیفیت دوستان و متحدان او ملاک بسیار مهمی برای قدرتمندی یا عدم قدرتمندی به حساب می آید.
- در آخرین مرحله و بعد از توجه به دو نکته اساسی قبلی، نوبت به تقسیم کیک می رسد. در این مرحله نیز منطقه ما نیازمند «خویشتن داری استراتژیک» قدرت های منطقه ای است. این ایده برگرفته از فرمان الهی اتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنکُم خآصَّة است. خویشتن داری استراتژیک به این معناست که در تقسیم منافع می باید همواره به دو اصل قبلی، یعنی بقای منطقه و نیز ارتقاء کیفیت شاخص های اقتصادی و اجتماعی در منطقه توجه داشت. هیچ تقسیم منافعی در منطقه بدون توجه به این دو اصل از مشروعیت و امتداد برخوردار نخواهد بود و حتی بر فرض این که یک کشور بتواند مناطق نفوذ خود را با اقدامات سخت افزاری و استفاده از زور نظامی توسعه دهد، این اقدام در نظر مردم ساکن در همان مناطق به اصطلاح تحت نفوذ مصداق «اشغالگری» تلقی شده و هرگز در بلندمدت پایدار نخواهد ماند. نمونه بارز این موضوع را در دخالت نظامی عربستان سعودی در یمن مشاهده می کنیم.
این شرح موجز و کوتاه ایده ای است که می توان آن را تز «دولت های کارآمدتر در منطقه قوی تر» نامید و بدیلی است برای نظریه «قدرت برترین» یا «ژاندارم» منطقه ای که به نظر می رسد نه تنها راه حلی برای مشکلات منطقه نیست بلکه خود این تفکر بخش عمده ای از مشکل را در منطقه ما شکل داده است. امیدوارم طرح این دیدگاه پنجره تازه ای را فراروی سیاستمداران، محققان و دانشمندان برای بحث و گفت وگو و مداقه بیشتر دراین باره بگشاید. یکی از سازوکارهای عملی که در راستای همین ایده برای سیاست خارجی کشورمان پیشنهاد می شود، «چندجانبه گرایی استراتژیک» در روابط با قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای است.
*متن سخنرانی در مراسم "سومین همایش نظام بین الملل، تحولات منطقه ای و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران"
انتشار اولیه: سه شنبه 16 آذر 1395 / انتشار مجدد: دوشنبه 22 آذر 1395
نظر شما :