محمود محمدی در گفتوگو با دیپلماسی ایرانی: (بخش پایانی)
باید وارد ائتلافهای منطقهای و بینالمللی شویم
دیپلماسی ایرانی - حامد شفیعی: در بخش نخست گفت وگو با محمود محمدی، سخنگوی اسبق وزارت امورخارجه و سفیر سابق ایران در تونس و الجزایر به موضوع جایگاه ایران در نظام بین الملل پس از روی کار آمدن دولت یازدهم پرداخته شد. در بخش پایانی این گفت وگو به رویکردهای دیپلماتیک ایران برای مشارکت در امنیت سازی و اثبات عدم تهدید بودن برای امنیت بین الملل از طریق مطرح کردن دو گفتمان گفت وگوی تمدن ها و جهان عاری از خشونت و افراط گری در سازمان ملل اشاره شده است:
ایران دو بار سعی کرد با طرح دو گفتمان در مجمع عمومی سازمان ملل، تصویری امنیت ساز و نه تهدیدزا از خود نشان دهد. نخست طرح گفت وگوی تمدن ها و دیگری جهان عاری از خشونت و افراط گری؛ اما پس از مطرح شدن هر کدام از گفتمان ها با واکنش هایی علیه ایران مواجه بودیم. در مقابل طرح گفت وگوی تمدن ها، ایران محور شرارت نامیده شد و در مقابل جهان عاری از خشونت، شیعه هراسی را مطرح کردند. چرا با وجود تلاش ایران برای بیان دو گفتمان امنیت ساز، با واکنش هایی اینگونه از سوی جامعه جهانی مواجه می شود؟
این رویکرد دو علت دارد: یکی عدم استمرار گفتمان های مطرح شده و دیگر شوک حاصل از انقلاب اسلامی است. در توضیح عامل اول باید گفت در مقطعی جمهوری اسلامی ایران موضوع گفت وگوی تمدن ها را مطرح کرد و مورد استقبال جامعه جهانی قرار گرفت. زمانی که تئوری برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون مطرح و بوش نیز مجری این تئوری با حمله به افغانستان و سپس عراق شد، اگر ایده گفت وگوی تمدن ها از سوی ایران مطرح نمی شد و پیام مثبتی به جامعه جهانی ارایه نمی کرد، امکان داشت بوش به ایران نیز حمله کند. ایران در آن مقطع دیدگاه تعامل و سازگاری بین المللی را با طرح گفت وگوی تمدن ها مطرح کرده بود. حال اگر در همان زمان دیدگاه چالش برانگیز تقابلی و تهاجمی با جامعه جهانی داشت، چه اتفاقی ممکن بود برای کشور روی دهد؟ در یک دوره گفت وگوی تمدن ها مطرح می شود اما در دولت های نهم و دهم، به طور چالش برانگیزی موضع گیری شدید و منفی نسبت به غرب و رویکرد به شرق مطرح شد. با این رویکرد چالش برانگیز دوباره تضادها و اختلافات دیرینه شرق و غرب زنده می شود. غرب با بدبینی که نسبت به شرق به خصوص روسیه داشت، یا اختلافاتی که غرب از لحاظ ایدئولوژیکی با چین داشت، آنگاه که رویکرد شرقی ایران را مشاهده کرد، تصورات جدیدی در تفکر و اندیشه غربی به وجود آمد مبنی بر اینکه دوباره جهان به سمت قطب بندی و جنگ سرد سوق خواهد یافت. پس عامل این قطب بندی نیز ایران بوده که باید تحت فشار قرار گیرد. چنین بدبینی ای در سیاستمداران و نظریه پردازان کشورهای غربی مطرح شده بود. از این رو استمرار در رویکرد متضمن رسیدن به اهداف و مقاصد ملی است. به همین دلیل با تغییر هر حکومت یا دولتی، اولین موضعی که اعلام می شود، این است که آیا سیاست خارجی ما تغییر یافته یا نه تا کشورهای جهان نیز بدانند با دولت یا حکومت جدید چگونه مراوده ای داشته باشند. عامل دوم نیز این واقعیت است که انقلاب ایران شوکی به جهان وارد کرد. به خاطر همین شوک نیز ایران را تحریک کرده و جنگ علیه ما شروع شد. باید بپذیریم که عظمت و اثر این انقلاب در جهان اسلام و در نظام دوقطبی آن مقطع، به گونه ای بود که اتفاقات بعدی و خیزش های اسلامی در دهه 80، خیزش های قومی و اصلاح طلبی جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز در دهه 90 و همچنین فروپاشی شوروی روی داد. ضمن آنکه انقلاب ایران نوعی تحول در منطقه و اندیشه ملت ها به وجود آورد که هراسی را در میان همسایگان و قدرت های منطقه ایجاد کرده بود. واکنش در برابر انقلاب نیز اقدامات ضد انقلابی بود که قدرت ها و کشورهای منطقه علیه ایران وارد جنگ و ستیز شدند. اگر این واقعیت پذیرفته شود در یک تعامل و توافق از موضع قدرت حتی با دشمنان مان نیز روش ما منطقی تر و واقع بینانه تر می شود. این توانمندی می تواند به ایران جایگاه و نقش دهد؛ جایگاه و نقشی که مبتنی بر ظرفیت ها و مولفه های قوی قدرت جمهوری اسلامی ایران است. ایران از موقعیت برجسته ژئوپولتیک و یک واقعیت انکارناپذیر برخوردار بوده که هم مولفه قدرت و هم عامل تهدید است. وقتی می گوییم تنگه هرمز را می بندیم، این قدرت را نشان می دهد که ایران می تواند تنگه هرمز را مسدود کند اما این تهدیدی برای همسایگان و جامعه جهانی است که یک آبراه بین المللی که در انتقال انرژی نقشی حیاتی دارد، با چنین احتمالی مواجه می شود. انرژی نیز یک مولفه قدرت است. ایران یکی از کشورهای دارای ذخایر نفت و گاز غنی است. در حال حاضر 60 درصد کل نفت و گاز دنیا در منطقه است. وقتی می گوییم نفت را تولید و عرضه نمی کنیم و لوله های نفت را می بندیم، این تهدید تلقی می شود. جامعه جهانی درخصوص امنیت، تولید، بازار و مصرف نفت واکنش نشان می دهد. مصرف کنندگان نفت که قدرت های بزرگ صنعتی هستند، می گویند اگر تولیدکنندگان نفت امنیت انرژی را تامین نمی کنند، ما امنیت ملی آنها را نه تنها تامین نمی کنیم، بلکه به خطر می اندازیم. بنابراین بخشی از امنیت ملی آنجا به خطر می افتد که امنیت انرژی را تامین نکنیم. افزایش تولید رابطه مستقیم با امنیت و کاهش تولید رابطه مستقیم با بحران امنیت دارد. همینطور مساله ایدئولوژی برای ما یک مولفه قدرت است. اگر با رویکرد تعاملی گفت وگوی تمدن ها و تقریب مذاهب تقویت شود، مثمر ثمر است ولی اگر تهدیدات در حوزه های مختلف علیه ما افزایش یابد، شاهد مسائلی مانند خطر جلوه دادن هلال شیعی و برخورد با شیعیان در کشورهای مختلف و در نهایت شکل گیری داعش به وسیله برخی کشورها و قدرت ها خواهیم بود که به دنبال منافع خود و ایجاد موازنه قدرت با رویکرد ضد شیعی و اسلامی هستند.
فناوری هسته ای نیز مولفه قدرت ماست که می تواند دغدغه آفرین باشد. ایران کشور مهمی بوده و دارای مولفه های قدرت است که این مولفه های قدرت که اگر خوب مورد استفاده، بهره برداری و تعامل قرار نگیرد، می تواند عامل تهدید باشد. به این دلیل که امروزه این عناصر و مولفه های قدرت ملی ارتباط مستقیمی با مولفه های قدرت بین المللی دارد. به عبارتی امنیت ملی با امنیت بین الملل مرتبط است. امنیت ملی هر کشوری که ناقض امنیت بین الملل باشد، آن کشور به عنوان تهدید علیه امنیت بین الملل معرفی می شود. به همین دلیل ایران متهم می شود که جزو کشورهای ناامن بین المللی یا تهدید علیه امنیت بین الملل است. امروزه اقتصاد ملی با اقتصاد بین المللی در ارتباط و گردش است و اقتصاد بین الملل بر روی اقتصاد ملی اثر می گذارد. شاید اقتصاد ملی چندان تاثیری بر اقتصاد بین الملل نداشته باشد، اما تحت تاثیر تحریم ها و انقباض اقتصاد بین الملل دچار رکود و سقوط می شود. به همین خاطر اگر مولفه های قدرت ملی با مولفه های قدرت بین الملل به سمت سازگاری، تعامل و همکاری حرکت کند، می تواند منافع ملی و بین المللی به همراه داشته باشد. ایران دارای ظرفیت های بالقوه و بالفعلی است که می تواند از آن برای ارتقا جایگاه و نقش بهتر خود استفاده کند.
مهمترین فاکتور برای مشارکت در امنیت سازی، اعتماد است. به عبارتی تا زمانی که فاکتور اعتماد وجود نداشته باشد، نمی توان در پروژه امنیت سازی و اثبات آن مشارکت کرد. فاکتوری که تاکنون موجب شده فرایند مذاکره هسته ای نیز طولانی شود. در واقع عدم اعتماد متقابل میان ایران و جامعه جهانی - 1+5 - موجب طولانی شدن این فرایند شده است. حال چگونه می توان فاکتور اعتماد را برای مشارکت در پروژه امنیت سازی تعریف کرد و به اجرا گذاشت؟
اعتماد در نظام بین الملل به معنی شفافیت و تطابق است. دو عاملی که به عنوان شاخص های ایجاد اعتماد بین کشورها ملاک قرار می گیرد. البته شاخص های دیگری هم وجود دارد اما این دو عامل از منظر جامعه جهانی بیشتر مورد توجه است. در پرونده هسته ای مهمترین عامل عدم شفافیت در فعالیت ها مطرح می شود. بنابراین در چارچوب قوانین و مقررات بین المللی اگر شفاف سازی صورت نگیرد - اگرچه ما این شفاف سازی را انجام داده ایم - اما بدبینی های گذشته و احساس تهدیدی که نسبت به ایران وجود داشته، ما را در موضع تحریم و تهدید قرار می دهد. از طرفی تطابق با قوانین و مقررات و سیاست بین المللی نیز مساله مهمی است. در اینجا عامل دیگری هم اضافه می شود و آن حضور در ائتلاف های منطقه ای و همکاری های جمعی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، پارلمان، سیاسی و امینتی است که خود زمینه ساز اعتماد است. امروزه بین 27 کشور اتحادیه اروپا کمتر به عدم اعتماد اشاره می شود. میان اعضای اتحادیه اروپا مشکلات و اختلاف نظرها زیادی وجود دارد اما صحبت از عدم اعتماد نیست، زیرا در یک ائتلاف بزرگ، منسجم و هماهنگ با یکدیگر همکاری می کنند؛ همینطور در اتحادیه عرب و اتحادیه آفریقا. اما به دلیل اینکه ایران عضو هیچ ائتلاف منطقه ای و بین المللی نیست، طبعا نمی تواند اعتماد جمعی ایجاد کند. این کار ما را دشوارتر می کند، زیرا یک کشور منفرد بوده که عضو هیچ ائتلافی هم نیست و منافع و تهدیدات مشترک با مجموعه ای از کشورها تعریف نکرده ایم. اعتمادسازی در چنین شرایطی دشوار است، زیرا یک کشور عضو یک ائتلاف بی اعتمادی علیه ایران به وجود می آورد. حال ما باید با همه اعضای آن شورا به صورت دوجانبه وارد مذاکره شویم تا سوءتفاهم را برطرف کنیم. اگر اتحادیه اروپا اعلام بی اعتمادی کند، چنین مشکلی داریم. حال جامعه جهانی مشکل ما را بیشتر می کند. به همین دلیل با رویکرد تعاملی و سازگاری بین المللی که با مذاکرات شروع شده، به تعامل، توافق، شفافیت و هم تطابق می رسیم. شفافیت از این منظر که تمامی فرایند های هسته ای که در گذشته برای آژانس بین المللی انرژی اتمی ابهام داشته، شفاف سازی می کنیم. از طرفی بر اساس مقررات و اساسنامه آژانس و شورای حکام و قوانین بین المللی نیز تطابق ایجاد می کنیم. در فرایند جهانی شدن شفافیت و تطابق روز به روز بیشتر می شود. کشورها یا خود را تطبیق و شفاف می کنند یا با تحریم، تهدید و فشار ملزم به تطبیق و شفاف خواهند شد. زیرا فرایند جهانی شدن و روند تحولات سیاست بین الملل این سمت و سو را به خود گرفته است. حتی نظریه پردازان بین المللی و صاحبنظرانی که در تعامل بین المللی هستند، شرایط کنونی جهان را اینگونه تفسیر می کنند که جهان بین جوامع باز و بسته تقسیم شده است. سوزان استرانگ بر این عقیده است که کشورها یا به تدریج خود را باز خواهند کرد یا نیاز به جوامع باز موجب می شود که جوامع بسته به تدریج باز شوند. برای نمونه کره شمالی نمی تواند منحنی زمانی مشخصی برای ادامه حیات خود ترسیم کند. جمهوری اسلامی ایران جزو جوامعی است که با تطبیق و شفافیت در مذاکرات در حال باز کردن ابعادی است که جوامع باز فکر می کنند، بسته است. در واقع در حال شفاف کردن آن ابعاد است. اگر در دهه گذشته موضوع تغییر رژیم - Regime change-در ایران توسط بوش مطرح می شد، الان این نظر بی اعتبار شده است.
ایران در حال حاضر یکی از اعضای اصلی جنبش غیرمتعهدهاست. همچنین عضو ناظر در سازمان همکاری های شانگهای شناخته می شود. همچنین یکی از اعضای اکو است. البته در تلاش است عضو دیگر ائتلاف های منطقه ای و بین المللی هم باشد. با این وجود در مساله هسته ای، همان کشورهای شرقی که همپیمان ایران بوده و در برخی از نهادهای منطقه ای حضور ایران را پذیرفته اند در شورای امنیت یا علیه ایران رای داده اند و یا رویه سکوت در پیش گرفتند. با توجه به عاملی که شما مطرح کردید -عدم حضور در ائتلاف های منطقه ای- چه تفاوتی می کرد اگر ایران عضو این ائتلاف ها نبود؟
سازمان های گفته شده، جایگاه و نقش آفرینی جمعی و تاثیرگذاری چندانی در سیاست های بین المللی ندارند. برای مثال جنبش عدم تعهد می تواند در سازمان ملل نقش آفرینی کرده و بر روی قطعنامه ها و تصمیم گیری های مجمع عمومی سازمان ملل نیز اثر داشته باشد، اما در درون خود کشورهایی دارد که اهداف و منافع ملی خود را دنبال می کنند و نیاز آنها به کشورهای دیگر باعث می شود، تصمیم گیریشان در چارچوب سیاست عدم تعهد دشوار باشد. برای مثال هند یک کشور مهم عضو جنبش عدم تعهد است. اما این کشور همپیمان خوب آمریکاست. هند به عنوان کشوری در حال توسعه و نوسازی سعی در نقش آفرینی به عنوان یک قدرت بین المللی دارد، بنابراین نیاز دارد که اقتصاد، مدیریت، اعتبار و جایگاهش در منطقه و جهان به رسمیت شناخته شود. این مساله نیاز به حمایت قدرت ها از جمله آمریکا دارد. بنابراین آنجایی که لازم باشد، هند به عنوان یک عضو جنبش عدم تعهد در برابر ایران بیایستد، طبیعی است که در چارچوب منافعش چنین اقدامی را انجام می دهد. بنابراین تاثیرگذاری آنها در اتخاذ و اجرای تصمیم های بین المللی بسیار محدود است. در مورد شانگهای نیز که ایران عضو ناظر آن است، کشورهایی وجود دارند که دارای ارتباطات بسیار قوی و همکاری تشکیلاتی در حوزه اقتصاد و امنیت با قدرت های غربی هستند. بازارهای اقتصادی چین، در آمریکا و اروپا است. سرمایه گذاری های چین در اروپا و آمریکا صورت می گیرد و بیش از 200 میلیارد سرمایه گذاری در آفریقا انجام داده است. طبیعی است این رویه بدون تعامل با قدرت های فرامنطقه ای از جمله آمریکا و اتحادیه اروپا امکان پذیر نخواهد بود. به همین خاطر چین در سازمان همکاری های شانگهای با توجه به رویکرد توسعه و سازگاری بین المللی که برای خود ترسیم کرده نمی تواند تصمیم تاثیرگذاری بگیرد که به منافع و زیربنای اقتصادی و بازارهای تجاری اش لطمه وارد کند. روسیه هم همینگونه است. شاهدیم که در بحران اوکراین، روسیه که یکی از اعضای گروه G8 بود، در آخرین نشست دعوت نشد و این گروه تبدیل به G7 شد. حتی کشورهای عضو این گروه تصمیم به تحریم روسیه گرفتند. حال روسیه عضو شانگهای است، این نهاد چه تصمیمی می تواند برای خروج روسیه از تحریم و فشار غرب بگیرد؟ منافع اعضای شانگهای در پرتو روابط با این کشورها تعریف می شود. به همین دلیل کشورهای عضو شانگهای چه روسیه و چه چین، راهبرد ملی و مبانی ای دارند که برای احیای قدرت اقتصادی، سیاسی و جایگاه خود برای توسعه پایدار دارای اولویت است. از این رو شاهدیم وقتی در شورای امنیت قطعنامه ای علیه ایران مطرح می شود، هم روسیه و هم چین، با توجه به اینکه هر دوی این کشورها در فعالیت هسته ای ایران مشارکت داشته اند _ چین تا سال 1996 و روسیه بعد از آن _ و می دانند که صلح آمیز است، اما به اتفاق دیگر اعضا، علیه ایران رای می دهد. زیرا منافع آنها که در پرتو همکاری با قدرت ها تامین می شود بیشتر و مهمتر از نوع رابطه ای است که با ایران دارند. وقتی ایران به عنوان تهدید علیه امنیت بین الملل مطرح می شود، هیچ یک از این کشورها آن را رد نمی کنند. حال آنکه روسیه و چین اتمی هستند. اکو نیز مجموعه از کشورهایی است که رویکردها و اهداف ملی متفاوتی داشته و اهداف واحد و متمرکز منطقه ای ندارند. ترکیه به عنوان کشور بزرگ و قدرتمند اکو، بیش از دو دهه رویکرد عضویت در اتحادیه اروپا را دارد. طبیعی است که اکو نمی تواند کارآمدی خود را به عنوان یک سازمان اقتصادی منطقه ای فعال داشته باشد. اگر بخواهیم مقایسه ای میان این سازمان ها و نهادها با اتحادیه اروپا یا اتحادیه آفریقا یا حتی شورای همکاری خلیج فارس داشته باشیم، درمی یابیم اتحادیه اروپا وقتی تصمیمی را می گیرد تا کاری انجام شود، از همه مولفه ها از جمله انرژی استفاده می کند. گرچه اختلاف نظرهایی میان کشورهای عضو این اتحادیه وجود دارد اما در چارچوب منافع و امنیت جمعی همکاری می کنند. به همین خاطر این کمبود در سیاست خارجی ما احساس می شد و هرچقدر ائتلاف های منطقه ای و همکاری های فعال سیاسی، اقتصادی، امنیتی و پارلمانی نهادینه و منافع تعریف شود و همکاری جمعی صورت گیرد، منافع ما نیز تامین می شود. جهان امروز به گونه ای است که دیپلماسی دوجانبه نقش فعالی نداشته و به دیپلماسی چندجانبه و کنفرانسی تبدیل شده است، زیرا امنیت سیستم های بین المللی به صورت جمعی تعریف می شود. منافع، منافع جمعی است. این حلقه ها تاثیرگذار هستند و از همه ظرفیت ها برای اهداف و نفوذ خود استفاده می کنند. در حال حاضر ما در این حلقه ها جایی نداشته و لازم است جمهوری اسلامی ایران در ائتلاف ها رویکرد جدیدی را برای همکاری و عضویت در نظر بگیرد. با توجه به ظرفیت های بالایی که دارد، بهتر می تواند برای ایفای نقش و جایگاه خود در منطقه و سیاست بین الملل استفاده کند.
بخشی از مشکلاتی که در پرونده هسته ای ایران وجود دارد به دلیل مخالفت های برخی قدرت های منطقه ای و عربی است. آنها بر این عقیده اند که توافق جامعه جهانی در موضوع هسته ای، ایران را تبدیل به قدرت بلامنازع منطقه ای خواهد کرد. به همین دلیل عربستان و اسرائیل به دنبال تضعیف بازوهای منطقه ای ایران هستند. کما اینکه مقامات اسرائیلی به صراحت بیان می کنند که امپراتوری ایران احیا می شود. وجود مشکلاتی در روابط دوجانبه چقدر باعث این وضعیت شد؟ اگر ما امروز روابط بهینه با عربستان داشتیم، شاهد مخالفت های این کشور با توافق هسته ای ایران نبودیم. روابط دوجانبه چگونه می تواند ایران را از این تنگناها عبور دهد؟
رویکرد جهان به ایران از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، رویکردی منفی بوده است. گاهی ممکن است عملکردهای ما هم رویکردهای منفی را تقویت کرده باشد. اما ایران با وجود همه توطئه ها، تحریم ها و تهدیدها، ا ظرفیت هایی را به وجود آورده که اکنون به عنوان قدرت منطقه ای مطرح می شود. اگر سیاست کنترل و مهار از دو دهه قبل مطرح بوده به دلیل برخورد با این قدرت منطقه ای است. دلیل این امر یکی به دلیل احساس تهدید از انقلاب اسلامی و دیگری عدم مناسبات صحیح در روابط بین الملل از جمله با آمریکاست. از این رو تا عنصر بدبینی وجود دارد، ایران نمی تواند آنطور که می خواهد با فراغ بال و در راستای اهداف خود چه در منطقه و چه در جهان حرکت کند و بحران نیز ادامه دارد. وقتی رویکرد ما چالش برانگیز باشد و به همین دلیل در انزوا، تهدید و تحریم قرار گیریم، کشورهای پیرامونی و قدرت های منطقه ای آرام تر هستند، زیرا عملا رویکرد چالش برانگیز و رادیکال ما باعث می شود فشارهای جهانی بر روی ایران افزایش یابد. زمانی که تهدید، تحریم و کنترل استراتژیک وجود داشته باشد، دیگر اسرائیل ترسی ندارد. به همین خاطر است که اسرائیل تلاش می کند تحریم ها برداشته نشود و کنترل استراتژیک بر روی ایران وجود داشته باشد. اما اکنون که دولت رویکرد تعاملی و دپیملماسی توافق جویی همراه با شفافیت و تطابق در پیش گرفته، طبیعی است که اسرائیل و کشورهای مخالف ما در منطقه و جهان نگران تغییر رویکرد چالش برانگیز ایران باشند، چرا که بر اساس رویکرد جدید ایران می تواند در منطقه نقش آفرینی کرده و قدرت خود را تثبیت کند. این از موفقیت های جمهوری اسلامی ایران است که در این برهه، با یک تغییر رویکرد متاثر از انتخابات ریاست جمهوری سال 92، پنجاه سال کار دیپلماسی چندجانبه را ظرف دو سال پیش برد. در غیر این صورت مگر چقدر می توانستیم با همه کشورها ملاقات و مذاکره داشته باشیم و آنها را متقاعد کنیم که رویکرد ما تغییر کرده است تا مقداری از انزوا خارج و تهدیدها کمتر شود. اکنون که در چارچوب یک توافق، تفاهم و هکاری در حال پیشروی هستیم، نگرانی کشورهای مخالف تشدید می شود. نگرانی آنها از این است که اگر ایران از فشارهای بین المللی آزاد شود، می تواند ظرفیت های ملی و منطقه ای خود را به اجرا گذاشته و وضعیت اقتصادی خود را سامان ببخشد. بر اساس همین رویکرد توافق جویی، اطمینان بخشی و رفع دغدغه های امنیتی همسایگانمان، باید تلاش کنیم تا بتوانیم از تنگناها خارج شویم. امروز اگر از همه ظرفیت ها و توان ملی در سیاست خارجی و دیپلماسی استفاده و اطمینان سازی و اعتمادسازی کنیم، موفق شده ایم. هرچه زمان پیش برود و ما نتوانیم در این عرصه موفق شویم، معادله معکوس خواهد شد، زیرا با توجه به اختلاف میان جمهوری خواهان و دموکرات ها و همچنین انتخابات سال آینده ریاست جمهوری آمریکا که امکان حضور یک جمهوری خواه وجود دارد، دوباره وضعیت تغییر یابد. گرچه طی این دوره آمریکا از تهدید و تحریم ها علیه ما منتفع و بخشی نیز به دلیل تحریم نفت محروم شده است، اما بین نفعی که آمریکا از انرژی کشورهای منطقه می برد یا از ایران می خواهد ببرد، موازنه ای وجود ندارد. ایران هیچ نوع کمک و نفعی نمی تواند برای آمریکا داشته باشد. کمااینکه اعتبار آمریکا را طی این سال ها مخدوش کرده است. از طرفی لازم است دستگاه دیپلماسی ما تنها محدود به پرونده هسته ای - گرچه اصلی ترین مساله امروز در دستور کار سیاست خارجی ماست- و مذاکره با 1+5 نباشد. باید دیپلماسی چندجانبه ما با کشورها فعال تر دنبال شود. در حال حاضر دیپلماسی دوجانبه ما با کشورها در حال انجام بوده و می تواند بر جایگاه ایران و اینکه دستیابی به توافق هسته ای اثرگذار باشد.
انتشار اولیه: سه شنبه 5 اسفند 1393 / انتشار مجدد: شنبه 9 اسفند 1393
نظر شما :