کی یف بر سر دو راهی اقتصادی - سیاسی گیر افتاده است
تاب بازی اوکراین میان روسیه و اتحادیه اروپا
دیپلماسی ایرانی: اوکراین روز به روز دگرگونی هایی را در ساختار سیاسی خود تجربه می کند. روندی که به گفته تحلیلگران از سال 2004 – 2005 آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد. آن هم متاثر از موقعیت جغرافیایی شرق_ غرب این کشور بوده که جامعه آن را به دو گروه ملی گرایانه و طرفداران پیوستن به اروپا و طرفداران شوروی متاثر از وابستگی های جغرافیایی، تاریخی، قومی و زبانی تقسیم کرده است. در عین حال فسادهای مالی- اداری برآمده از اقتصاد ورشکسته و مدیریت ناکارآمد که هم دامن تیموشنکو رهبر انقلاب نارنجی ها را گرفت و هم یانکوویچ وابسته به روسیه را آلوده کرد خود به مساله ای جدی تبدیل شده است. در این میان جایگاه و نقش روسیه برای ناظران قابل توجه است. چه آنکه روسیه به عنوان مهمترین کشور استراتژیک هم به لحاظ نظامی و هم اقتصادی، نگاهی منفعلانه به تحولات اوکراین داشته و تنها به بیان چند موضع در قبال رویدادها اکتفا کرد اما در مقابل اروپا و در کل غرب مواضعی فعالانه داشته و حتی مسولانشان برای همراهی با مخالفان به این کشور سفر کردند تا در میدان اصلی شهر در میان معترضان نسبت به سیاست های اوکراین در قبال اروپا اعتراض خود را نشان دهند. آیا آنچه در اوکراین رخ داد به معنای بازگشت به روزهای جنگ سرد است ؟ آیا بانوی نارنجی می تواند حافظه تاریخی مردم را به نفع خود تغییر دهد؟ آیا روسیه بازی را کلا واگذار کرد؟ پرسش هایی از این دست را با منوچهر مرادی رییس اداره اول کشورهای مشترک المنافع در میان گذاشتیم :
تحولات روی داده، در اوکراین موجب شده که مساله دکترین محاصره و دربرگیری که به جای رویارویی مستقیم نظامی در دو دهه نخست پس از جنگ سرد برای مقابله با گسترش اتحادیه شوروی پایه ریزی شده بود دوباره مطرح شود. از طرفی گفته شده غرب شکست در سوریه را در اوکراین تلافی می کند و این را ضربه شستی به روسیه می داند. تا چه حد شاهد محقق شدن چنین نظریه ای هستیم؟
موضوع محاصره روسیه، بحث جدیدی نیست. این موضوع از جنگ سرد تا پایان حیات شوروی وجود داشته است. پس از فروپاشی نیز یکی از اهداف عمده غرب، محاصره، تضعیف و حتی تجزیه روسیه بوده است. بنابراین هدف جدیدی نیست که بگوییم بعد از تحولات اوکراین یا کمی قبل از آن مطرح شده است. شاید محاصره یا تجزیه روسیه بتواند یکی از اهداف ورود غرب به مسائل اوکراین باشد اما همه ماجرا نیست و اساسا نمی توان ابتکار و طراحی تمامی آنچه که از سه ماه پیش در اوکراین روی داده است را به غرب نسبت داد. البته غرب رویکرد اساسی خود برای نفوذ به حوزه شوروی سابق و جذب این کشورها در ساختارهای سیاسی و نظامی غربی را تعقیب کرده است لکن در تحولات اخیر اوکراین، بر اشتباهات دولت اوکراین سوار شد و تلاش کرد از مخالفت ها در جهت تامین منافع خود بهره برداری کند. بعلاوه، آنچه در اوکراین روی داده ، ریشه در دوگانگی جغرافیائی و ساختار ناهمگون سیاسی اوکراین دارد که در هر دوره تاریخی مورد استفاده و بهره برداری روسیه و غرب قرار می گیرد.
اتفاق های اوکراین، سه گفتمان را مطرح می کند. کدام یک از این گفتمان ها دخیل در بحران بوده است؟ جامعه بین الملل، کمک های بشر دوستانه ( در راستای اصلاح ساختارهای اقتصادی که همان مساله توافقنامه با اتحادیه اروپا که از سوی آلمان، فرانسه و لهستان مطرح شده است ) و دیگری جنبش های دموکراتیک در درون خود اوکراین که در مقابله با فساد مالی – اداری و وابستگی بیش از حد نظام به روسیه شکل گرفته است.
از میان سه عامل یاد شده، به نظرمی رسد مسایل داخلی اوکراین نقش برجسته تری داشته است. جامعه اوکراین دو پاره است که بخشی از آن به لحاظ تاریخی،جغرافیایی و زبانی به روسیه گرایش دارد و بخش دیگر به اروپا. این تضاد و دوگانگی بر روند تحولات سیاسی- اجتماعی اوکراین سایه انداخته است. طی 20 سال اخیر شاهد دست به دست شدن قدرت بین این دو بخش از کشور بوده ایم. کراوچوک و کوچمای روس گرا جای خود را در سال 2004 به تیم طرفدار غرب یوشنکو- تیموشنکو دادند و آنان نیز انتخابات 2010 را به یاناکوویچ روس گرا داد و اکنون نیز مجددا غرب گرایان روی کار آمده اند. در هر دوره، حاکمین تلاش کرده اند با روسیه و غرب روابط متوازنی برقرار کنند. مطمئنا دولت جدید نیز به هیچ وجه موضع آشکار ضد روسی نخواهد گرفت. البته متغیرهای کلی نظیر رقابت کلان روسیه و غرب به تشدید اوضاع و سرعت دگرگونی ها کمک می کند. مباحثی مانند فساد و ناکارآمدی در مدیریت کشور و قدرت نمائی الیگارشی های مالی- رسانه ای نیز که در تمامی حوزه شوروی سابق امری بدیهی است، عواملی هستند که بر پیچیدگی اوضاع می افزایند.
برخی دیگر از ناظران معتقدند با تمرکز بر رویارویی غرب و روسیه درمیابیم که ما دوران جنگ سرد با همه معیارها و دلایلش بازگشته است و این مساله تلافی سیاست های روسیه در سوریه توسط غرب است. آیا شاهد تکرار جنگ سرد میان روسیه و غرب هستیم؟
عصر جنگ سرد به معنای مرسوم آن با فروپاشی اتحاد شوروی به پایان رسید و سخن گفتن از جنگ سرد جدید، با واقعیت های موجود در ارتباط با نقش و جایگاه جهانی روسیه و نیز با محتوا و روند روابط روسیه و امریکا همخوانی ندارد. روابط روسیه و غرب اکنون ترکیبی از همکاری و رقابت است. البته عنصر رقابت در مقاطعی که تهدیدکننده منافع حیاتی روسیه بویژه در مقولاتی نظیر امنیت و تمامیت ارضی روسیه است، ممکن است به تقابل برسد. روس ها البته همچنان اصرار دارند شخصیت ابرقدرتی و حوزه های نفوذ خود را حفظ کرده و اجازه ندهند غرب در جهت تضعیف نقش و موقعیت روسیه توفیق بدست آورند. فراموش نکنیم که روسیه همچنان مسیر توسعه اقتصادی و اجتماعی خود را از معبر غرب می نگرد و غرب نیز ناچار به تامین نظرات روسیه در برخی از موضوعات و حوزه های منطقه ای و بین المللی است. بنابر این در شرایط حاضر و بدلایل فوق، سخن گفتن از بازگشت جنگ سرد چندان دقیق نیست.
در میان خود مخالفان دولت، یعنی طرفداران خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا و همان هایی که پس از آزادی خانم تیموشنکو گرچه خرسند شدند اما هنوز خاطره فساد دولتی او را در ذهن داشته و میدان استقلال محل سخنرانی اش را ترک کردند،اختلاف وجود دارد؛ با این اوصاف اوکراین می تواند مخالفان را مدیریت کند تا فرایند پیوستن به اروپا را محقق کند؟
تا این مرحله، مخالفان بر سر یک موضوع که آن هم برکناری یانکوویچ بوده اشتراک نظر داشته اند. از این لحظه به بعد همانند هر تحول سیاسی بنیادین، احتمال ایجاد اختلاف نظر بین رهبران گروه پیروز وجود دارد. اختلاف نظر می تواند بر سر موضوعات متفاوتی باشد که اهم آن تقسیم قدرت و مناصب دولتی، رویکرد حاکمیت جدید در قبال روسیه و روند پیوستن به ساختارها و نهادهای اروپائی است. گرچه رئیس جدید پارلمان اوکراین در نخستین اظهارنظرها در مورد روابط با روسیه جملات مثبتی بیان کرد لکن نگاه آنان طیف های مختلف حاکمیت جدید به روسیه، مبهم و غیر قابل پیش بینی است. برخی ممکن است واقع بینانه تر بوده و در پی ایجاد روابط حسنه با روسیه تحت هر شرایطی باشند. در مقابل، برخی نیز ممکن است نوعی تخاصم و دشمنی را دنبال کنند. حتی در مورد پیوستن به اتحادیه اروپا به دلیل داشتن تبعات اقتصادی برای اوکراین که قابل پیش بینی نیست، اختلاف نظر وجود داشته باشد. اروپا به دلیل ملاحظات موجود در روابط با روسیه و نیز مشکلات اقتصادی و ساختاری داخلی، ممکن است نتواند تمامی نیازهای اوکراین را تامین کند. با این حال، بنظر می رسد به رغم موانع و ابهامات مذکور، روند الحاق اوکراین به ساختارهای اروپائی در قیاس با دولت یاناکوویج، از سرعت بیشتری برخوردار گردد.
در حال حاضر اوکراین به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شده است. شرقی ها طرفدار روسیه و غربی ها طرفدار اروپا. آیا اتفاق روی داده به خصوص درگیری ها میان این دو جریان مردمی، در نهایت به جنگ داخلی کشیده خواهد شد؟
به نظر می رسد جنگ داخلی و تجزیه اوکراین خط قرمز همه گروه های سیاسی اوکراین است کما این که در همین رابطه مجلس جدید قطعنامه ای با تاکید بر حفظ یکپارچگی اوکراین و جلوگیری از تجزیه کشور تصویب کرد. نکته دیگر آن است روسیه و غرب تمایلی به تجزیه اوکراین ندارند زیرا این موضوع پیامدهای سنگین سیاسی و اجتماعی برای روسیه و اروپا دارد. اروپا نگران آن است که تشدید اوضاع و جنگ داخلی به تجزیه اوکراین ختم شود و ناامنی و بی ثباتی به درون اروپا رخنه کند. سیل آوارگان یک جنگ احتمالی به اروپا و نیز تبدیل اروپای شرقی به صحنه درگیری می تواند یک تهدید اساسی برای اروپای واحد محسوب گردد. برای روسیه نیز جنگ داخلی و تجزیه اوکراین بهترین گزینه نیست. گزینه مطلوب برای روسیه، حفظ دوستی و همکاری بین مسکو و کیف با هر حاکمیتی در کیف است. تجربه گرجستان و تهاجم روسیه به اوستیا و ابخازیا عمدتا گرایشات ضد روسی در گرجستان و منطقه را تشدید کرد. این سناریو برای روسیه در اوکراین به هیچ وجه سازنده و مطلوب نیست. در داخل اوکراین نیز خرد جمعی رهبران سیاسی و هم خواست مردمی با گزینه تجزیه و جنگ داخلی فاصله دارد.
شاهد بودیم که روسیه در مسایل بحران سوریه، به طور قاطع در مقابل کشورهایی که خواهان دخالت نظامی بودند ایستاد. اما در مورد اوکراین به نوعی منفعلانه عمل کرد که برخی بر این عقیده اند سرگرم بودن این کشور به بازی های المپیک زمستانی و چالش های داخلی موجب این امر شده است. دلیل رویکرد منفعلانه روسیه چیست؟ آیا روس ها در این پرونده غافلگیر شده اند؟
البته می توان واکنش روسیه به تحولات اخیر اوکراین را منفعلانه ارزیابی کرد بنابراین بیان چند نکته در این خصوص ضروری است؛ نخست آن که روسیه اساسا گزینه های متنوعی در برخورد با تحولات در حوزه شوروی سابق در اختیار ندارد. دوم آن که ابزارهای روسیه در تامین خواسته ها و منافع خود در این گونه شرایط ، ابزارها و اهرم هائی نیست که دستاورد سریعی نصیب روسیه کند. بر خلاف غرب که با اهرم هائی نظیر عدم اجازه ورود و ضبط دارائی مقامات می تواند به سرعت وارد عمل شود، ابزار در اختیار روسیه معمولا به سرعت پاسخ نمی دهد و اهرم های آن نظیر فشارهای اقتصادی و تحریم انرژی دارای ماهیت ساختاری و دراز مدت است. بعلاوه، این اهرم ها به مثابه شمشیر دولبه است که عمدتا مردم عادی را نیز هدف قرار می دهد. تجربه روسیه در حمله نظامی به حوزه های مورد اختلاف نیز تجربه موفقی نیست و مشکلات روسیه را در منطقه و در سطح بین الملل مضاعف خواهد کرد. به هرحال، هر دولتی در اوکراین ناچار به داشتن رابطه حسنه با روسیه است. فراموش نکنیم 30 درصد تجارت خارجی اوکراین با روسیه است و مصرف کننده بسیاری از تولیدات صنعتی اوکراین نه اروپا بلکه روسیه می باشد. تعداد زیادی اوکراینی در روسیه مشغول به کار هستند و الیگارشی مالی اوکراین با همتایان روسی ارتباط نزدیکی دارد.در مجموع، آنچه که در اوکراین اتفاق افتاد به سود روسیه نبود اما نمی توان تحول اخیر را برای روسیه یک فاجعه دانست. حکومت طرفدار روسیه البته سرنگون شده است اما بدین معنا نیست که روسیه همه چیز را در اوکراین از دست داده است، کما اینکه در دوره حکومت نارنجی ها روابط با روسیه، دچار تغییر اساسی نشد.
انتشار اولیه: سه شنبه 6 اسفند 1392/ باز انتشار: یکشنبه 11 اسفند 1392
نظر شما :