ایران و آمریکا؛ خطاهای تاریخی و فرصت آشتی
اگر این وعده ها به طور صادقانه پیگیری شوند، می توان امید داشت که شکاف عمیق چندین دهه ای در روابط ایران و آمریکا از بین برود. راستگرایان آمریکایی عقیده دارند که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ منجر به این شکاف ها گردید؛ اما ایرانیان، کودتای سال ۱۹۵۳ برای سرنگونی محمد مصدق، نخست وزیر منتخبشان را که با پشتیبانی سیا صورت گرفت هنوز از خاطر نبرده اند (کودتایی که ماه گذشته و با گذشت شش دهه، سیا نقش خود را در آن پذیرفت) و اینکه چگونه پس از کودتا کمپانی ها و مقامات آمریکایی اقتصاد ایران را استثمار کرده و به طور مستقیم در سرکوب مردم دست داشته اند.
در تمام این مدت نویسندگان «نیشن» از ایران گزارش کردند که دخالت آمریکاییان چگونه خشم، نارضایتی و ناامیدی را در مردم ایران برانگیخته است. پس از سال ۱۹۷۹، نویسندگانی همچون کای برد و فرد هالیدی، پیامدهای انقلاب ایران را پوشش دادند. امروز که امید به از سرگیری روابط ایران و آمریکا پدید آمده است، خواندن این مقالات به ما کمک می کنند تا دریابیم چه خطاهایی از دو کشور سر زده است و اینکه چگونه از طریق دیپلماسی هوشمندانه می توان این خطا ها را اصلاح کرد.
در شماره ماه سپتامبر ۱۹۶۰ مجله نیشن، یکی از پژوهشگران برنامهٔ تحقیقاتی فولبرایت به نام استنلی کوپرمن مقاله ای درخشان نوشت با عنوان «نمای کاذب ایران» و در آن به میزان دخالت های آمریکا در ایران و ایجاد تنفر در میان مردم این کشور اشاره کرد. نوشتهٔ کوپرمن با جزئیاتی حیرت انگیز و پیش بینی های مبهوت کننده، دریچه ای به زندگی مردم ایران در زمان حکومت شاه می گشاید و وقوع انقلابی را پیش بینی می کند که آمریکا را نشانه خواهد رفت: «تهران شهری است که به شدت در حال توسعه است. ساخت و ساز با سرعت زیادی شکل می گیرد و به سختی می توان محله ای را یافت به خصوص در شمال شهر یا همان منطقهٔ اروپایی نشین، که در آن آپارتمان های جدیدی ساخته نشده باشند. اما ساکنین این آپارتمان های جدید را بیشتر اروپاییان و آمریکاییان تشکیل می دهند؛ اجاره ها با هر معیاری بسیار سنگین محسوب می شوند و برای اقتصادی که در آن حقوق یک مهندس باتجربه ۲۰۰ دلار در ماه است، یعنی به اندازهٔ یک ماه اجارهٔ یکی از این آپارتمان ها، این ارقام نجومی به شمار می رود.
به واقع شرایط ایجاد شده همانند شرایط آلیس در سرزمین عجایب است؛ دلارهای آمریکایی خرج ساختمان هایی می شوند که فقط آمریکایی ها توان پرداخت اجاره هایشان را دارند. یک ایرانی که مدیر شرکت است شرایط را اینگونه توصیف می کند: از هر آنچه که کمک خارجی نامیده می شود متنفرم. پیش از آنکه دلارهای آمریکایی به مملکت سرازیر شوند من یک شغل و یک آپارتمان مناسب داشتم. اما حالا سه شغل مختلف دارم و مجبور به ترک آپارتمانم هستم، چرا که صاحبخانه می خواهد خانه را به یک آمریکایی اجاره دهد. پس چه کسی «در حال پیشرفت» است؟...
چندین نفر از اعضای سفارت آمریکا در تهران اذعان دارند که طبقه متوسط در دوران شاه روزبه روز نارضایتی شان افزایش می یابد. اما آن ها اضافه می کنند که این «فردگرایان خیال پرداز» هرگز نخواهند توانست امور را در دستان خودشان بگیرند...
هنگامی که حکومت شاه، خطر یک طبقهٔ متوسطی که از حقوق سیاسی برخوردار نیستند را درک کند و زمانی که شاه خود متوجه شود که به واسطه «غربی سازی» (آنچه که در ایران در حال انجام است)، فشار های اجتماعی و اقتصادی افزایش یافته است، دیگر کار از کار می گذرد و سلاح های سلطنتی می بایست پایتخت را نشانه روند. البته وقوع انقلاب هنوز محتمل نیست. نارضایتی سیاسی فقط در حد صداهای مخالفی است که از رده های سنی مختلف به گوش می رسد. ولی عدم مشارکت سیاسی، به خصوص در کشورهای خاورمیانه، پایه های حکومت را لرزان می کند. با پدیدار شدن یک شخصیت مقتدر در زمان مناسب یا تغییر در تراز قدرت های جهانی، «فردگرایان خیال پرداز» قادر خواهند بود یک حرکت گسترده را ساماندهی کنند که این بار عواقب جدی در پی خواهد داشت.»
کوپرمن بعد ها یک شاعر و منتقد پرآوازه شد ولی در سال ۱۹۷۶ از دنیا رفت، فقط دو سال پیش از آنکه بتواند شاهد تحقق یافتن پیش بینی های دقیقش باشد. تظاهرات فراگیر بر ضد شاه در سال ۱۹۷۸ همه جا را فراگرفت و تمامی عناصر متضاد و نامتجانس مردمی که سال ها در غلیان و جوش و خروش بودند را با یکدیگر متحد ساخت.
لیندا هایدن، روزنامه نگار مستقلی که تا به امروز دربارهٔ مسایل خاورمیانه می نویسد، در اکتبر آن سال مقاله ای در نیشن منتشر کرد با عنوان «ایران علیه پهلوی: تخت طاووس تحت محاصره» و در آن مقاله به صراحت با آنچه که در رسانه های غربی آن روز مرسوم بود به مخالفت پرداخت. رسانه های غربی، شاه پهلوی را کسی می دانستند که به یکباره اصلاح طلب شده است. برای نمونه مجلهٔ تایم دربارهٔ شاه اینگونه نوشت: «او از آنچه که برای ایران آرزو می کرد، به سختی صدمه خورده است... و در جستجوی یافتن راهی است که مردم رنج دیده اش را آرام کند.» سخنانی که به گفتهٔ هایدن، مهمل و تو خالی بودند: «یافتن ریشه های نارضایتی مردم، کار دشواری نیست. برنامه های توسعهٔ اقتصادی شاه که با کمک های بی شمار آمریکا طراحی و اجرا شدند، برای کارگران و دهقانان ایرانی فاجعه آفرین بودند. اصلاحات ارضی که در جریان «انقلاب سفید» شاه صورت گرفت، میلیون ها نفر از روستانشینان را به شهر ها راند و درآمد نیروی کار غیرمتخصص به زیر خط معاش کاهش یافت. از سوی دیگر، بازده حاصلخیز ترین زمین ها در اختیار شرکت های کشاورزی سرمایه دار قرار گرفت که توسط شرکت های چندملیتی عظیمی همچون بانک چیس منهتن، داو کمیکال و شرکت های جان دیر، کنترل و اداره می شدند...
این الگوی اقتصادی به میزان زیادی سود بخش های مشخصی از اقتصاد غرب را تامین می کند ولی توانایی تولید ایران را بالا نمی برد و از فشارهای وارد بر جامعه نمی کاهد. حتی صنعتی سازی گستردهٔ مد نظر حکومت نیز تا حد زیادی به تکنولوژی، سرمایه گذاری و نیروهای متخصص خارجی وابسته است. از این گذشته، موفقیت این پروژه ها تحت تاثیر قیمت ها و بازارهای بین المللی است و در نتیجه فشار های ناشی از تورم، نوسانات بازار و بحران های مالی خارجی نیز بر اقتصاد ایران تحمیل می شود. تا زمانی که هزینهٔ سنگین انرژی هسته ای شاه با تبلیغات پرهزینه و بوروکراسی فاسد و پیچ در پیچ آن تامین شود، سهم زیادی باقی نخواهد ماند تا بتوان زیان های اجتماعی را جبران کرد و مانع از طغیان انقلاب شد.»
اشاره به برنامهٔ هسته ای شاه که با حمایت آمریکا و اروپا صورت می گرفت و به روایتی تولید مخفیانهٔ سلاح های هسته ای را نیز در بر داشت، برای خوانندگان امروز عجیب به نظر می رسد. آیت الله خمینی این برنامه را مغایر با اخلاق و قوانین اسلامی می دانست و پس از انقلاب ۱۹۷۹ آن را متوقف کرد. عقیده ای که بعد ها در آن تجدیدنظر صورت گرفت. در ماه ژانویه گروه های مخالف توانستند شاه و خاندانش را مجبور به ترک ایران کنند. برای مدتی به نظر می آمد که همکاری میان لیبرال ها و اسلامگرایان می تواند ایران مدرن را فرا تر از حکومت های استبدادی موروثی پیش ببرد. ریچارد فالک، از اعضای هیات تحریریه نیشن، در ۱۰ فوریه ۱۹۷۹ در مقاله ای با عنوان «انقلاب خانگی ایران» نوشت: «انقلابی که در ایران در شرف وقوع است نه تنها سرنوشت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی یک کشور مهم را رقم می زند و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی آمریکا را در پی می آورد، بلکه روند این انقلاب کاملا جدید و مستقل از باقی انقلاب ها پیش می رود. پیروزی یا شکست در این انقلاب به طور حتم تاثیر عظیم و همه جانبه ای بر زندگی ۷۰۰ میلیون جمعیت مسلمان جهان و حتی غیرمسلمانان جهان سوم خواهد داشت...
نقش مذهب در انقلاب تصورات غرب در راستای عدم تاثیرپذیری تغییرات اجتماعی از دین را به چالش خواهد کشید. درونمایهٔ مذهبی جنبش خمینی عبارت است از عدالت اجتماعی، برابری در توزیع سرمایه و اقتصاد پربازده بر پایهٔ نیازهای ملی، زندگی بی پیرایه و به دور از هرگونه فساد که اختلاف طبقاتی میان ثروتمندان و فقرا، حاکمین و ملت را از بین خواهد برد.»
پس از گذشت سی سال به نظر می رسد که زمینه های برقراری روابط میان ایران و آمریکا فراهم شده است، اهمیت این موضوع از نظر تاریخی با اهمیت بازگشایی درهای اتحاد جماهیر شوروی توسط میخائیل گورباچف در سال های ۸۶ - ۱۹۸۵ برابری می کند. به نظر می رسد که ساختار سیاسی ایران به دلایل اقتصادی و اهداف بین المللی گسترده تر، تصمیم به از سرگیری روابط با ایالات متحده آمریکا گرفته است، این تصمیمات می تواند به توافقات بر سر انرژی هسته ای منجر شود و ایران را به یکی از متحدین آمریکا در زمینهٔ سوریه و متوقف ساختن استفاده از سلاح های شیمیایی مبدل سازد، همچنین برقراری صلح میان فلسطین و اسرائیل و تاثیر مثبت آن بر نیروهای حماس، جلوگیری از جنگ های جدایی طلبانه در منطقهٔ خاورمیانه از دیگر نتایج این رابطه خواهد بود.
اوباما که برای نخستین بار به رئیس جمهور ایران نامه نوشته است (محتوای نامه هنوز نامعلوم است)، اکنون فرصتی تاریخی در اختیار دارد تا با در نظر گرفتن منافع ملی اش به توافق با دولت جدید ایران دست یابد. البته این سوال باقی می ماند که با توجه به تیم مذاکرات خارجی و گروه های سیاسی تندرو در واشنگتن، آیا اوباما می تواند کاری از پیش ببرد یا خیر؟
روزهای آتی نشان خواهند داد که آیا اوباما می تواند با جسارت وارد عمل شده و قدم های سازنده ای برای بازسازی و حتی نجات دورهٔ دوم دولتش به کار گیرد. همانگونه که بحران سوریه نشان داد، اگر ایالات متحده در پی دستیابی به راه حلی پایدار برای ناآرامی های خاورمیانه است می بایست تمام گزینه های دیپلماتیک و سیاسی را بیازماید.
منبع: Nation
کاترینا وندن هوول/ ترجمه: شیدا قماشچی
نظر شما :