دکتر سلیمی، استاد دانشگاه در گفت‌وگو با «اعتماد»:

تاثیر روابط فرهنگی در تلطیف روابط بین کشورها

۲۲ مرداد ۱۳۹۲ | ۱۶:۵۵ کد : ۱۹۱۹۸۳۲ سرخط اخبار اخبار داخلی

فرآیند جهانی شدن و حضور جدید و متفاوت دولت ها در عرصه جهانی این امکان را به وجود می آورد تا کشورهایی مثل ایران بتوانند با کنشگران متنوعی در عرصه جهانی ارتباط برقرار کنند. به شرط اینکه گفتمانی را انتخاب کنند که در جامعه جهانی پذیرش بیشتری داشته باشد تا جامعه جهانی بتواند با این گفتمان احساس سازگاری کند. ما نیازمند استفاده از تکنیک های دیپلماسی و برقراری ارتباط های عقلایی با بازیگران دیگر در عرصه بین المللی هستیم تا بتوانیم بازی های برد- برد و روابطی متقابل با آنها تعریف کنیم

همواره هستند کلماتی که از عالم سیاست گسیل می شوند به متن زندگی روزمره مان و می نشینند بر مصدر گفت وگوهامان. تحریم از آن دست کلمات است که دیگر حسابی جای خود را در ادبیات روزمره و روزانه مردم ایران باز کرده است. ابزار سیاسی که در دست سیاستمداران در دنیایی بیرون از زندگی ما در جریان است، اما از ما مردمان در جهت حل این مساله چه برمی آید؟ جهانی شدن عرصه فرهنگ و شباهت های میان جوامع، چه میزان در نزدیکی مردمان کشورها موثر بوده است؟ پیوستگی افکار عمومی جوامع و تصمیمات سیاستمداران در دنیای امروز چه امکانی را در اختیار ما قرار می دهد تا در عصر جهانی شدن در سمت و سوی منافع ملی خود حرکت کنیم و با استفاده از فرهنگ به عنوان حوزه یی پرنفوذ بر افکار عمومی جهانی موثر باشیم؟ با دکتر حسین سلیمی، عضو هیات علمی و دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی به گفت وگو نشستیم تا پاسخ سوالات خود را بیابیم. وی بر این اعتقاد است که ابزار فرهنگ و ارتباطات فرهنگی در حل مساله میان ایران و امریکا در میان مدت و بلندمدت ابزاری موثر است و باید شبکه باورهای جذاب تری برای تاثیرگذاری فرهنگی در اختیار گرفت.

در ابتدای گفت وگو می خواهم بدانم به اعتقاد شما در فرآیند جهانی شدن تا چه اندازه شاهد شکل گیری فرهنگ جهانی و شباهت های فرهنگی میان کشورهای مختلف جهان بوده ایم؟

خب وقتی صحبت از یک فرهنگ جهانی می کنیم، این به معنای هم شکلی و یکسانی فرهنگ های مختلف در دنیا نیست، به این معنا نیست که با شکل گیری یک فرهنگ جهانی گوناگونی فرهنگ های محلی از بین می رود و یک فرهنگ واحد بر جوامع مختلف حاکم می شود. جهانی شدن در حوزه فرهنگ به این معناست که معیارها، باورها و گونه یی از رفتارها در بین فرهنگ های متفاوت به صورت مشترک در حال شکل گیری است یعنی در فضای جهانی شدن، فرهنگ های متفاوت جوامع مختلف با نظام های ارزشی گوناگون و با سنت های متفاوت بر سر جای خود می مانند، اما ویژگی های مشترک، امکانات مشترک و ارتباط مشترکی پیدا می کنند که امکان همزیستی مشترک را به آنها می دهد و این امر طبیعتا باعث می شود تا معانی، رفتارها یا محصولات فرهنگی مشترکی بین آنها به وجود آید.

این ویژگی های مشترک که گفتید، سبب پیدایش چه شرایطی در نظام های فکری، الگوهای سبک زندگی و به طورکلی ساختارهای فرهنگی میان مردمان کشورهای مختلف می شود؟

بخشی از فرهنگ در سبک زندگی، الگوهای رفتاری و شیوه های زیستن خود را نشان می دهد و بخشی دیگر در اندیشه و نظام های فکری. در هر دو حوزه ویژگی های مشترکی بین جوامع و فرهنگ های متفاوت بروز کرده است. مثلا در کالاهایی که در زندگی روزانه مصرف می شود، در شیوه های غذا خوردن، شیوه های لباس پوشیدن، هنرهای رایج در جوامع یا حتی گونه نگاه کردن به زندگی شباهت هایی در میان جوامع مختلف به وجود آمده است. من در کتابی نشان دادم که چگونه حقوق بشر تبدیل به فرهنگ شده و این فرهنگ تبدیل به یک شبکه مشترک فکری بین جوامع می شود و امکان کنش و واکنش بیشتر و همفکری را بین کشورهای مختلف فراهم می کند. بنابراین ویژگی های مشترک هم در سبک زیستن و گونه زندگی کردن و هم در نظام های فکری به چشم می خورد که تاثیر خود را در نظام های سیاسی، شیوه های زیست اقتصادی و همین طور نظام های آموزشی نشان می دهد.

حالا اگر بخواهیم به صورت دقیق تر درباره ایران صحبت کنیم، موقعیت ما در فرآیند جهانی شدن چگونه است؟ یعنی ما تا چه میزان افتراق یا شباهت فرهنگی با مردمان سایر کشورها مثلا مردم امریکا که هم به لحاظ بعد مسافت جغرافیایی و هم سیاسی از ما دور است، پیدا کرده ایم؟

جهانی شدن به معنای فشرده شدن فضای روابط اجتماعی است، به این معنی که در عرصه روابط جهانی زمان و مکان نقش خود را از دست می دهند و جوامع مختلف فراسوی نفوذ دولت ها، به تاثیر و تاثر بر یکدیگر می پردازند. جامعه ایران هم از این امر مستثنا نیست. از دهه 1990 به این سو فرآیند جهانی شدن تشدید شد و فضای ارتباطات اجتماعی و تکنولوژی های ارتباطات و اطلاعات رشد بیشتری پیدا کرد، تمام ابعاد مختلف جامعه ایران نیز تحت تاثیر آن قرار گرفت. در ایران تا حدود 20 سال پیش اصلا استفاده از کامپیوتر رواج نداشت و شبکه های تلویزیونی از 3 یا 4 شبکه تجاوز نمی کرد، ولی امروز بیشتر از نیمی از جامعه ایران به شبکه جهانی اینترنت دسترسی دارند و تعداد زیادی از شبکه های تلویزیون در کشور وجود دارد. این خود نشانه یی از گسترش ارتباط با فرهنگ جهانی است. این تاثیر در همه ابعاد از سبک زندگی، شیوه های پوشش، نوع غذاها گرفته تا نحوه گویش، ارتباط با دانش جهانی و ارتباط با محصولات هنری که در دنیا تولید و مصرف می شود قابل مشاهده است. این تاثیرات در روابط اجتماعی روز افزون ما با دنیای خارج هم به وضوح دیده می شود و در تحولات سیاسی هم خود را نشان می دهد. به نوعی در به هم پیوستگی ذهنی که مخصوصا در میان طبقه متوسط جامعه به وجود آمده است نیز تاثیر شبکه های جهانی غیرقابل انکار است. از آن سو تاثیرگذاری ایرانی ها در فرآیند جهانی شدن و در شبکه معنایی کنش و واکنش با جوامع دیگر نیز زیاد است. دقیق تر بخواهم بگویم جهانی شدن یک فرآیند از بالا به پایین نیست، بلکه انسان ها و گروه های اجتماعی که در این فرآیند درگیر هستند، دارای کنش متقابلند و هم تاثیر می گذارند و هم تاثیر می پذیرند. نوع شناختی که هم اکنون از ایرانی ها و جامعه ایرانی در عرصه جهانی وجود دارد، بسیار متفاوت تر و گسترده تر است به نسبت حدود 20 سال پیش. طبیعتا چنین کنش و واکنشی با فرهنگ جامعه امریکایی نیز وجود دارد. در حال حاضر بسیاری از مقالات ایرانی ها در در ژورنال های علمی امریکایی منتشر می شود و در زمینه علمی ارتباطات گسترده یی میان محققان و دانشمندان ایرانی با دانشگاه های مطرح امریکایی و اساتید آنها وجود دارد. هنر ایران در حوزه های گوناگون مثلا سینما در بسیاری از فستیوال هایی که امریکایی ها برپاکنندگان آنها هستند، در حال درخشش است. از سوی دیگر، بسیاری از محصولات فرهنگی که در امریکا تولید می شود اعم از فیلم، موسیقی، سریال و... در ایران قابل دسترس است و مخاطب دارد. در طرف مقابل هم، آشنایی امریکایی ها با فرهنگ ایرانی اعم از اشعار مولانا و فردوسی، موسیقی سنتی ایرانی و سایر مفاخر و محصولات فرهنگی ما بسیار بیشتر شده است. بنابراین به نظر می رسد شبکه های فرهنگی در حال گسترش در عرصه جهانی با وجود کدورت بین دولت ها، امکان ارتباط متقابل و تاثیرگذاری فرهنگ بر جوامع ایران و امریکا و کشورهای دیگر را فراهم کرده است.

می توان در این تبادلات فرهنگی نقش کشورهای مرکزی را نسبت به کشورهای پیرامونی در جایگاه فرادستی و فرودستی دانست یا اینکه پیدایش تکنولوژی های ارتباطی به کشورهای پیرامونی نیز فرصت بیرون آمدن از حاشیه و مطرح کردن فرهنگ خود در سطح جهانی را داده است؟ یعنی می خواهم بدانم مثلا اینقدر که ما اینجا با الگوهای سبک زندگی امریکایی و فرهنگ آنها آشنایی داریم می توان با بهره گیری از بستر انقلابات تکنولوژی کاری کنیم تا یک امریکایی هم با فرهنگ ایرانی آشنایی پیدا کند؟

اولا، خود جامعه امریکا یک جامعه چندپارچه و محصول ترکیب و امتزاج فرهنگ های مختلف است. بخشی های مختلف فرهنگ امریکایی تحت تاثیر فرهنگ های لاتین تبار، اسپانیایی ها و حتی فرهنگ شرق آسیاست. زیرا امریکا دارای سابقه تمدنی طولانی نیست و محصول دستاورد فرهنگ های مختلف در طول تاریخ را در درون خود تجمیع کرده است. به همین دلیل است که بعضی از محصولات فرهنگی که در امریکا تولید می شود، امکان مصرف در فرهنگ های مختلف را دارد، زیرا که فرهنگ های متفاوت در تولید این محصولات شریک بوده اند. بنابراین نمی توانیم صحبت از یک فرهنگ خاص یا یک اشرافیت فرهنگی خاص بکنیم که به نوعی نسبت به فرهنگ های دیگر سلطه گری می کند. اصلا در عرصه فرهنگ چنین ادبیاتی که در حوزه رابطه بین دولت ها به کار می رود، قابل کاربرد نیست. البته متفکرین نظام جهانی مانند والرشتاین تلاش می کنند تا مفاهیم مرکز- پیرامون که در دنیای سرمایه داری و روابط اقتصادی به کار برده می شود را به حوزه جغرافیای فرهنگی هم تسری دهند، اما به نظر می رسد واقعیت در فضای روابط جهانی به گونه دیگری است. جوامع مختلف هرچه محصولات، داده ها یا شبکه باورهای جذاب تری را از خود ساطع کنند، امکان رواج جهانی بیشتری خواهند داشت. البته ابزارها و سرمایه هایی که شما برای رواج داده ها و محصولات فرهنگی خود دارید هم بسیار مهم است، اما اصلا کافی نیست. ببینید مثلا جوامع شرق آسیایی مانند ژاپن یا بخش هایی از چین ابزارهایی به قدرتمندی امریکا برای اشاعه بعضی از محصولات فرهنگی خود در اختیار دارند، ولی به هیچ عنوان نمی توانند یافته های فرهنگی خود را در عرصه جهانی اشاعه بدهند. چرا؟ چون جنس و نوع محصولات یا شبکه های معنایی که تولید می شوند نیز بسیار مهم است یا مثلا ایرانی ها با اینکه بسیاری از ابزارهایی که در عرصه فرهنگ جهانی وجود دارد را در اختیار نداشته اند، اما در پاره یی از موارد جذابیتی که درون این مخزن عظیم فرهنگی وجود دارد، وقتی امکان ارتباطات جهانی را در اختیار داشته بسیار درخشیده است. مثلا سینمای ایران امکاناتی که در اختیار دارد، شاید حتی یک هزارم سینمای هند نباشد، ولی می تواند در برخی موارد توسعه جهانی پیدا کند. بنابر این می خواهم بگویم درست است که امریکایی ها برای تولید انبوهی که دارند و به خاطر گستردگی ابزاری که در اختیار دارند ممکن است در فضای روابط فرهنگی جهانی تاثیر بیشتری بگذارند، اما این به معنای سلطه نیست. بلکه به معنای این است که آنها تاثیر خود را می گذارند و جوامع و فرهنگ هایی مثل فرهنگ ایران هم به صورت مستقل تاثیر خود را می گذارند و می توانند همچنان در فضای جهانی هویت خود را حفظ کنند.

پس با استنباط به حرف های شما، عرصه فرهنگ فضای گسترده یی را فراهم کرده است که می توان در آن بر خلاف فرادستی و فرودستی در عرصه سیاسی طوری عمل کرد که مثلا کشوری مثل ایران که در حوزه سیاست بین الملل قدرت برتر در جهان نیست، بتواند در عرصه فرهنگ به قدرت برتر جهانی تبدیل شود؟

وقتی از قدرت در روابط بین الملل صحبت می کنیم، این امر به بازیگران اصلی و دولت ها برمی گردد.

منظورم از قدرت در حوزه فرهنگ، تاثیرگذاری و میزان نفوذ آن در میان جوامع است.

اگر منظور این باشد که دولتی که در ایران حاکم می شود، باورها، یافته ها و اندیشه های خود را گسترش دهد و بعد به واسطه گسترش اندیشه های نخبگان حاکم، دولت ایران خود را یک قدرت فرهنگی تعبیر کند، یک برداشت است که تا حدی هم می تواند امکان پذیر باشد. اما وقتی صحبت از فرهنگ می کنیم، فرهنگ محدود در دولت نیست. فرهنگ ایرانی حتی محدود در مرزهای جامعه و کشور ایران نیست بلکه فرهنگ ایران بسیار فراتر از مرزهای ایران و دولت ایران است. به این معنا شاید درست نباشد ما اصطلاح کلاسیک قدرت در روابط بین الملل را در حیطه فرهنگ به کار ببریم، بلکه می توانیم بگوییم که فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی یا برداشتی که ایرانی ها از اسلام مطرح می کنند، قابلیت و امکان ارائه جهانی و تاثیرگذاری بر فرهنگ های دیگر و حضور بالنده در عرصه جهانی را دارد و نشانه هایی که در پاسخ به سوال قبل اشاره کردم، نشان می دهد که محصولات متفاوت فرهنگ ایرانی امکان ظهور و بروز جهانی و تاثیرگذاری را دارند. اینکه آیا این به اندازه تاثیرگذاری فرهنگ های دیگر در عرصه جهانی است، نمی توانیم چنین قضاوتی بکنیم ولی این میزان تاثیرگذاری و حضور فعالی که ایران با هویتی متفاوت در عرصه جهانی دارد، هم قابل انکار نیست .

این روزها کلیدواژه زندگی روزمره ایرانی جهت حل مشکلات رفع تحریم هاست. از سوی دیگر همان طور که اذعان دارید سیاست تنها تصمیم سیاستمداران در اتاق دربسته نیست و بخش مهمی از آن تحت تاثیر ایده های رایج در جامعه است، با این اوصاف به نظر شما چگونه می توان با توسل به دیپلماسی مردم با مردم (عمومی) و ارتباطات بین فرهنگی که شما تا اینجای گفت وگو به گسترش و قدرت آن تاکید داشتید، ایده های رایج در جامعه امریکا را به سمت منافع خود تغییر داد و گامی جهت حل مشکلات برداشت؟

بی گمان روابط فرهنگی بین کشورها در فضای بین المللی، در دیپلماسی و تلطیف روابط بین کشورها موثر است ولی در موضوع خاص تحریم ها به دلیل اینکه تاثیرگذاری در حوزه فرهنگ یک تاثیرگذاری بلندمدت است و تحریم ها یک پدیده و مشکل فوری در عرصه روابط خارجی ایران است، نمی شود صرفا از کانال فرهنگ تلاش کنیم تا مساله تحریم ها را حل کنیم. حل مساله تحریم ها به طور مشخص نیازمند دیپلماسی دولتی و تاثیر و تاثر دولت ها و وارد شدن به یک فرآیند پیچیده کنش و واکنش در عرصه دیپلماسی در حوزه های امنیتی و سیاسی دارد تا بتواند در کوتاه مدت فشار تحریم ها را کم کند. بنابراین فرهنگ بی گمان بر این پدیده در میان مدت و بلندمدت موثر است ولی اگر بخواهیم در عرصه روابط خارجی و در کوتاه مدت مساله تحریم ها را حل کنیم به نظر می رسد ابزار فرهنگ به تنهایی کافی نباشد.

در مقاله یی شما بر اساس یافته های علمی به این نتیجه رسیدید که نگرش مردم ایران و امریکا نسبت به یکدیگر منفی است، اما به حل و فصل تدریجی مشکلات معتقدند. حالا که 5 سال از نگارش آن مقاله گذشته به اعتقادتان هنوز هم مردم این دو کشور به لحاظ نگرشی در همان شرایط قرار دارند؟

اگر سیاست خارجی را ساخته شده توسط ایده های به هم پیوسته درون جوامع و بر اثر کنش و واکنش ایده ها در عرصه جهانی بدانیم، به نظر می رسد که حل مسائل دو جامعه ایران و امریکا به این سادگی نیست و در کوتاه مدت بسیار دشوار خواهد بود. همچنان وقتی ما به نظرسنجی ها در دو کشور مراجعه می کنیم، حتی نظرسنجی هایی که در چند ماه گذشته انجام شده است، نشان می دهد که هم مردمان ایران و هم امریکا نسبت به یکدیگر تا حدود زیادی خوشبین نیستند و نگرش آنها همراه با تردید و بدگمانی است. به نوعی هویت های دولت ها هم

بر اساس ضدیت با طرف مقابل برساخته شده و به همین دلیل صرفا نمی توان با تصمیمات ساده سیاسی به یکباره دیوارهای بی اعتمادی بین دو کشور را برطرف کرد. کنش و واکنش دولت در عرصه بین المللی دائما این ساختار ذهنی را بر ضد دیگری تقویت می کند که البته طرف امریکایی در ساختن این ذهنیت منفی نقش بیشتری داشته و در ادواری که در سیاست خارجی ایران تلاش شد تا سازه ذهنی متفاوتی برای کنش متقابل با امریکایی ها برقرار شود، آنها با تشدید فشارهای خود بدگمانی و ضدیت را در جامعه ایران تشدید کردند. بنابراین به نظر می رسد نظام معنایی که در متن جامعه از یک سمت و در ساختار ذهنی دولت از سمت دیگر وجود دارد، امکان بازسازی رابطه دو کشور را در کوتاه مدت بسیار دشوار خواهد کرد. حتی اگر چنین قصدی در دو کشور وجود داشته باشد، این امر نیازمند فرآیند بلندمدتی است تا سازه های ذهنی در دو کشور ترمیم شود و این بسیار هم دشوار خواهد بود.

خب جهان فقط امریکا نیست و ما می توانیم ارتباطات خود در حوزه فرهنگ را با کشورهای دیگر گسترش دهیم تا در حوزه روابط بین الملل بتوانیم افکار عمومی جهان را به سود منافع خود تغییر دهیم تا در نهایت همان طور که اشاره کردید با تاثیر بر نهادهای سیاسی در میان مدت و بلندمدت چینش عناصر حاضر در صحنه بین المللی در جهت رفع تحریم ها حرکت کنند. به نظرتان ساز و کار برقراری ارتباط تاثیرگذار با سایر کشورها چیست؟

اینجا دوباره به مساله یی که در ابتدای گفت وگو به آن پرداختیم برمی گردم. فرآیند جهانی شدن و حضور جدید و متفاوت دولت ها در عرصه جهانی این امکان را به وجود می آورد تا کشورهایی مثل ایران بتوانند با کنشگران متنوعی در عرصه جهانی ارتباط برقرار کنند. منتها شرط این است که گفتمانی را انتخاب کنند که در جامعه جهانی پذیرش بیشتری داشته باشد تا جامعه جهانی بتواند با این گفتمان احساس سازگاری کند. همچنین ما نیازمند استفاده از تکنیک های دیپلماسی و برقراری ارتباط های عقلایی با بازیگران دیگر در عرصه بین المللی هستیم تا بتوانیم بازی های برد- برد و روابطی متقابل با آنها تعریف کنیم. به نظر می رسد دولت یازدهم نوع گویش و گفتمانی که مطرح کرده، دریچه و راهی را گشوده که امکان تعامل با بخش مهمی از جامعه جهانی را فراهم می کند و اگر این امکان تعامل به وجود آید از شدت تحریم ها در میان مدت کاسته می شود، اما همان طور که گفتم مساله تحریم ها به یک باره پایان نمی یابد.

آیا یک چنین موردی در تاریخ روابط بین الملل مسبوق به سابقه بوده است که افکار عمومی یک جامعه، نهاد حاکم را به تغییر نوع ارتباط با کشور دیگری وادار کرده باشند؟

طبیعتا در تاریخ روابط بین الملل این مساله وجود داشته که در دوران جنگ های جهانی که بعضی از دولت ها خواهان سازش یا جنگ با کشور دیگر بوده اند که فشار افکار عمومی باعث تغییر دولت ها و رفتارهای آنها در عرصه بین المللی شده است. نمونه یی که در حال حاضر در عرصه روابط بین الملل می شود به آن اشاره کرد، نوع نگاه افکار عمومی در کشورهای مختلف نسبت با اسراییل است. از جنگ غزه به این سو وقتی فشارها و جنایت های اسراییل در جهان دیده شد، نگرشی که نسبت به اسراییل در کشورهای اروپایی رواج یافت خواستار توقف شهرک سازی اسراییلی ها و ساکن شدن آنهاست.


( ۳ )

نظر شما :