سی و ششمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

وقتی که جلود به صورت وزیر دفاع مصر سیلی زد

۰۷ تیر ۱۳۹۲ | ۲۳:۳۰ کد : ۱۹۱۷۶۶۲ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
احمد اسماعیل وزیر دفاع گفت که جناب نخست وزیر حرکت شما ضد استقلال مصر است و این موشک ها اسیر کسی نیستند. و من حقیقتش دیوانه شدم و سیلی به گوش احمد اسماعیل زدم و گفتم تو خودت مشکلی داری و تو نمی جنگی، گفتم یعنی عاقلانه است که شما موشک دارید و نخواهید بجنگید؟
وقتی که جلود به صورت وزیر دفاع مصر سیلی زد

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی و ششمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

شما با سادات که بعد از عبدالناصر به قدرت رسید نیز ارتباطاتی داشتید، اما روابطتان بعدا به شدت تیره شد. به نظر تو چرا روابط بعدا تا این اندازه میان مصر و لیبی تیره شد؟ آیا فقط به دلیل این بود که چون سادات از آن چه موسوم به اجماع عربی بود، خارج شد دلیل اصلی تیرگی روابط بود؟

بعد از این که عبدالناصر فوت کرد من و معمر با هم به مصر رفتیم تا در مراسم تشیع جنازه شرکت کنیم. بعد از مراسم خاکسپاری سادات دست شعراوی و سامی شرف را گرفت و فشرد و گفت ای معمر و ای عبدالسلام بگذارید ما به راه خودمان ادامه دهیم همان طور که عبدالناصر به راه خود می رفت. بدون این که اصلا حرفی در میان باشد. از این رو آنها خودشان را از ما جدا کردند و وقتی  که جنگ نظامی اکتبر آغاز شد، آنها راهی مغایر با راه ما برای جنگ طراحی کردند. من و معمر نزدشان رفتیم و گفتیم اگر شما این طرح را در پیش بگیرید، شما که جنگ 67 را نکبت می نامید، فکر کنید که به این جنگ چه نامی خواهید داد.

یعنی شما فکر می کردید که نکبتی دیگر بعد از 67 در راه است؟

بدتر و خیلی بیشتر. بعد گفتم که ما برای شما طرحی داریم. سادات مرا کنار کشید و گفت ای معمر و ای عبدالسلام ما حرکت انقلابی شما را درک می کنیم اما در این مورد باید بدانید که کارشناسان آکادمیک ما بر این طرح نظارت دارند. به من گفت تو چیزی از مسائل نظامی می دانی؟ گفتم نه من چیزی نمی دانم. و من به صراحت پاسخ دادم که این یک طراحی تکنیکی است برای کشاورزی، نظامی و چیزهای دیگر اما تاکتیک استراتژیک برای رویکرد واقعی و فهم واقعیت و قدرت تحلیلی و واقعی ارتباطی به این مسائل ندارد. به هر حال به آنها گفتیم که بر اساس این طرح جبهه سینا باید جبهه ثابت در مقابل نیروهای اسرائیلی باشد. و قدرت شوک آور باید قدرت تهاجمی از سوی نیروهای سوری باشد. برای این که هر گونه حرکتی سوری ما را به سرزمین های 67 نزدیک می کند و لازم است که به سرعت از این جبهه خارج شویم تا این که بتوانیم در نهایت به سرزمین های 48 برسیم و در این راه باید از قدرت دریایی نیز استفاده کنیم. گفت نه دریا را نمی شناسید، از دریا نمی شود. گفتیم آقا باید حمله اصلی از جانب سوریه باشد، نباید صحرای سینا در معرض جنگ اصلی با اسرائیل باشد، بلکه باید جبهه سینا بزرگ ترین جبهه بازدارنده در برابر دشمن باشد. یعی از طرف های دیگر باید حمله شود، از دریا و از هوا و از سوریه..

یعنی حمله می بایست از سوریه صورت می گرفت؟

بله. در نهایت طرح ما را رد کردند. گفتیم که حالا که رد کردید از لیبی هیچ چیز نخواهید، نه اسلحه، نه مواد، نه نفت، ما همچنان اسرائیل را دشمن خود می دانیم اما در هیچ تصمیم گیری سیاسی شرکت نمی کنیم، نه در شکست و نه در پیروزی. و به این ترتیب به لیبی برگشتیم. بعدا سادات به لیبی آمد و گفت که عبدالسلام ژیسکاردستن دوست تو است..

ژیسکاردستن رئیس جمهوری اسبق فرانسه؟

بله، گفت که دوست تو است و ما موشک های "ظافر" و "قاهر" در اختیار داریم، آنها را توجیه کنید که ما چگونه می توانیم که از این موشک ها استفاده کنیم. من هم به فرانسه رفتم و با ژیسکاردستن جلسه تشکیل دادم و گفتم که مصر چنین امکاناتی در اختیار دارد. آنها توافق کردند که تیمی را هماهنگ کنند که به مصر برود و این موشک ها را ببیند. در جلسه ای بعد از این که من به فرانسه رفتم و توانستم موافقت آنها را کسب کنم، با من احمد اسماعیل وزیر دفاع و رئیس ستاد جنگ و اشرف مروان، دبیر کاخ ریاست جمهوری نشسته بودند، وقتی که به آنها گفتم که فرانسه با این مساله موافقت کرد که بیاید موشک ها را ببیند و طریقه استفاده از آن را به شما بیاموزد، احمد اسماعیل وزیر دفاع گفت که جناب نخست وزیر حرکت شما ضد استقلال مصر است و این موشک ها اسیر کسی نیستند. و من حقیقتش دیوانه شدم و سیلی به گوش احمد اسماعیل زدم و گفتم تو خودت مشکلی داری و تو نمی جنگی، گفتم یعنی عاقلانه است که شما موشک دارید و نخواهید بجنگید؟ گفت که ما هزاران موشک داریم و خودمان بلدیم از همه آنها استفاده کنیم. گفتم پس چه نیازی بود مرا بفرستید، گفتم، یک سری موشک ها است که حتی در امریکا فقط طریقه استفاده از آنها در اختیار رهبران است. به من گفت که تو افسر دون پایه هستی، مسائل نظامی را نمی فهمی و همه چیز را انقلابی می بینی. تو به هیچ وجه از مسائل نظامی سر در نمی آوری و نباید در امور جنگ دخالت کنی. گفتم که ما دخالت نکردیم و شما در همه این جنگ ها شکست خوردید. گفتم که عبدالناصر به لیبی آمد تو آن موقع فرمانده نیروهای دریای سرخ بودی، یهودی ها آمدند رادارها را مقابل چشمان تو از کار انداختند و باز کردند و همه رادارها را از منطقه ای که تو فرماندهی اش را بر عهده داشتی با خود بردند. حتی عبدالناصر گوشی را برداشت و گفت که اعدامش کنید. گفتم تو شکست خورده ای، در تمامی جنگ ها تو مسبب شکست شدی. بعد صدایش را بلند کرد و سرم داد کشید و گفت که لازم نیست تو به من بگی من چه کار کنم، همان جا حمله قلبی به او می شود و به زمین می افتد. آمدند و او را بردند. بعدا اشرف مروان که بسیار باهوش بود و سادات را خوب می شناخت به من گفت که یا الله عبدالسلام بلند شو نزد سادات در کانال الخیریه برویم و خودت بگو که چه کند. می دانست در ذهن سادات چه می گذرد. با هم رفتیم، وقتی که رسیدیم دیدیم که او دارد نهار می خورد. داشت پلو و ماست می خورد. گفت ای عبدالسلام بیا تو هم بخور برای زانو مفید است (خنده مجری و جلود). گفتم نه نمی خورم. گفتم که دیگر وارد مصر نمی شوم تا زمانی که احمد اسماعیل را برکنار کنی. گفتم آیا عاقلانه است تو آمده ای لیبی، برای این که بفهمید چگونه می شود از موشک هایتان استفاده کنید من به فرانسه رفته ام، آنها تیمی را آماده کرده اند تا به مصر بیایند تا طریقه استفاده از موشک ها را به شما یاد بدهند، نشسته ام با آنها با کشوری مثل فرانسه صحبت کرده ام، بعدا آخرش در می آید که تهش تو خالی است؟ او مخالفت می کند و خودش مساله دار است؟ گفت که چند روز دیگر جنگ می شود و ما (با انگشت هایش نشان می دهد) چهار یا پنج روز دیگر جنگ را می بریم، آن وقت او را برکنار می کنم. گفتم نه ابدا من وارد مصر نمی شوم تا زمانی که او را برکنار نکرده ای. بعدا، در آن موقع بحث وحدت مصر و لیبی مطرح بود و نماینده ما از جانب لیبی در مصر که رئیس هیئت لیبی هم بود، شعبون مبحیش، او را اشرف مروان صدا زد و گفت که نامه ای را از طرف ما به لیبی نزد معمر قذافی ببر که از هم اکنون عبدالسلام جلود، نخست وزیر ما است و زیر آن را هم جلوی خود من امضا کرد تا به این ترتیب بگوید که ما انقلاب را قبول داریم. گفتم نه نه اصلا این گونه هیچ وقت وحدت تحقق نمی یابد. داشتیم که صحبت می کردیم، احمد اسماعیل از راه رسید. سلام نظامی داد و گریه کرد و گفت که جناب رئیس جمهور عبدالسلام جلود نزد من آمد و به من توهین کرد و گفت تو هیچ دستاوردی تا کنون نداشته ای. سادات رو کرد و به او گفت که ای لات ها ای لات ها دارند مصر را بمباران می کنند و آن گاه شما می گویید که عبدالسلام به شما چه گفت (شلیک خنده

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۱ )

نظر شما :

عبدالواحد ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ | ۲۱:۲۷
پروار