امریکا در اورآسیا به دنبال چیست؟
القای قرائت آمریکایی از ایران،چین و روسیه
دیپلماسی ایرانی: اورآسیا به عنوان یک مفهوم، یک منطقه و یک منظومه ژئوپلیتیکی و استراتژیکی محل بحث و گفت و گو های فراوان بوده و مرزهای مبهمی دارد و چندان دقیق و تعریف شده نیست. جالب است که هرچند واقعیت اورآسیایی بسیار قدیمی است اما واژه اورآسیا در بیست سال گذشته یعنی دوران بعد از فروپاشی شوروی بیشتر مطرح شده است. اگر به تقسیم بندی معاونت های منطقه ای وزارت خارجه امریکا نگاه کنیم می بینیم که یک معاون مسئول امور اورآسیا است. زیرمجموعه ای که در بخش اورآسیا قرار دارد، شامل کل منطقه EU، ترکیه و مجموعه شوروی سابق می شود. یعنی چین، هند و بخشی از منطقه آسیایی وجود ندارد. شورای روابط خارجی امریکا مفهوم اورآسیا را در قالب یک گروه کاری دنبال می کند و روی سیاست هایی که امریکا باید در این منطقه دنبال کند مطالعه می کند. در بسیاری از دانشگاه های امریکا موسساتی که در دوره جنگ سرد بخش شوروی شناسی و چین شناسی داشتند، این موسسات را به موسسات مطالعات اورآسیایی تغییر دادند. در گفتمان های استراتژیک نیز این مفهوم بسیار مورد توجه قرار می گیرد. خصوصا برژینسکی در کتاب خود به مفهوم گسترده اورآسیا اشاره کرد که در آن همه قدرت هایی که در این دو قاره قرار می گیرند حضور دارند و بنابراین تسلط بر این منطقه یک ضرورت برای سیاست خارجی امریکا است. به همین دلیل هم نوع نگاه جدیدی به چین دنبال می شود. روس ها نوع دیگری اورآسیا را می بینند. تفکرات اورآسیایی و این که روسیه یک قدرت اورآسیایی است و نه یک قدرت صرفا غربی، تفاوت میان غرب گرایان و اورآسیا گرایان را در روسیه تبدیل به یکی از گفتمان های کلاسیک سنتی کرده و در همین بیست سال گذشته هم مفهوم اورآسیا و فرهنگ اورآسیا به گونه دیگری نگریسته شده است.
اما آن چه باید به آن توجه شود این است که این مفهوم بسیار باز و گسترده است و برداشت های متفاوتی از آن صورت می گیرد. بنابراین مرزهای این مفهوم سیال و در حال تعریف شدن است. در درون خود اورآسیا هم مناطق مختلفی وجود دارد. به هر تعبیر و با همه ابهاماتی که این مفهوم دارد، بی تردید یکی از عناصر شکل دهنده به نظام بین المللی بوده و خواهد بود. هر نوع همکاری در این منطقه نیاز به دقت در تجزیه و تحلیل و بازیگری و ساختار قدرت های جهانی و ساختار نظام بین المللی دارد. رابطه متقابلی میان نظام بین المللی و فعل و انفعالاتی که در این منطقه پهناور انجام می گیرد وجود دارد. با توجه به این مقدمه در این مقال از نگاه نظام بین الملل به این منطقه نگاه می شود. منطقه ای که نامش اروپا و آسیا را در کنار هم قرار می دهد. تلاش خواهد شد به سوالاتی از این قبیل پاسخ داده شود: چگونه رابطه نظام بین المللی و اورآسیا بعد از دوران جنگ سرد قابل تجزیه و تحلیل است؟ در این راستا امریکا به عنوان یکی از قدرت های موثر جهانی چه نگاهی به اورآسیا دارد و چه نقشی در این مراحل انتقالی نظام بین المللی نمایش می دهد؟ در پاسخ به این سوالات بر سه مفهوم تکیه خواهد شد. 1. اورآسیا به مفهوم گسترده ژئوپلیتیکی در چند سده گذشته همواره نقطه شکل دهنده به نظام بین المللی بوده است. 2. در درون اورآسیا در دوران بعد از جنگ سرد تحولاتی در حال وقوع است که نظام بین المللی معاصر را شکل می دهد. 3. قرائت ها و روایت های استراتژیک متفاوتی برای شکل دادن به اورآسیا وجود دارد.
اورآسیا نوعی پایداری در نظام بین المللی داشته است. در قرن هیجده و نوزده مفهوم بازی بزرگ بین قدرت های بزرگ در منطقه ای به نام اورآسیا انجام می گرفت. در جنگ جهانی اول و دوم، صحنه اصلی منازعه منطقه ای موسوم به اورآسیا بود. بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، آن چه به عنوان رقابت شرق و غرب مطرح شد، اساسا رقابت در این منطقه بود. مهار شوروی با زنجیره های نظامی ناتو، سنتو و سیتو همراه با ده ها تعامل دیگر استراتژیک در این منطقه خود را نشان داد. فی الواقع در این منطقه است که نظام بین المللی شکل گرفته است. می توان از این مرور کوتاه این گونه استنباط کرد که اولا ماهیت نظام بین المللی به چگونگی تسلط بر این منطقه پهناور ارتباط داشته است. دوم این که برای تسلط بر این منطقه رقابت خونینی وجود داشته و به جنگ های مهم جهانی، جنگ های منطقه ای و مداخلات دیگر انجامیده است. نکته سوم این که در عین این که این رقابت استراتژیک پایدار و برقرار بوده اما مصداق ها، شکل و نمادهای آن با توجه به فاکتور چگونگی تغییر قدرت و قدرت های بزرگ در اورآسیا دگرگون می شد.
در دوران بعد از جنگ سرد، دنیای روابط بین الملل هم از بعد کنش گران و هم از بعد نوع کنش و هم از بعد تعداد بازیگران دستخوش تغییر شده است. این دوره بیست ساله انتقالی هنوز در حال نوسان است و به مرحله پایدار نرسیده است. این تغییرات که در نظام بین المللی در حال وقوع است عناصری از نظام پیشین را دارد برای مثال هنوز امریکا و اروپا و قدرت های غربی مهم هستند اما در عین حال با تغییراتی در بروز و برآمدن بازیگران جدید، تغییر در نوع تعاملات، اهمیت یافتن بسیاری از مفاهیم که قبلا اهمیت نداشتند و تعدد نوع کنش ها همراه است. از بازیگرانی غیر دولتی گرفته تا شکل جدید دنیا مثال هایی از این وضعیت هستند. اما نکته مهم این است که اگر این تحلیل را بپذیریم می بینیم که در درون اورآسیا تغییرات اساسی ای رخ داده که باعث تغییر در نظام بین المللی شده است. اما این تغییرات کدام است؟ عمده بازیگران در اینجا یعنی روسیه، چین و هند و بازیگران منطقه ای مانند ایران و ترکیه در بیست سال گذشته در منطقه اورآسیا تعاملات مختلفی داشته اند و شکل جدیدی به این منطقه داده اند. این منطقه در حال تاثیرگذاری بر نظام بین المللی است. این نظام بین المللی مانند گذشته با رقابت دو ابرقدرت در یک منطقه تعریف نمی شود بلکه مناطق مختلف هم تاثیرگذاری دارند.
نکته بعد این است که تا به حال تحولات قدرت در این منطقه یعنی برآمدن چین، دگرگونی عمیق روسیه و تحولات مربوط به هند و سایر قدرت های منطقه ای، همراه با عدم تنش نظامی آشکار بین قدرت های در حال شکل گیری بوده است. یعنی بیست سال است که هر چند با فراز و نشیب هایی در رابطه روسیه و امریکا مواجه بوده ایم اما امکان برخورد نظامی کم شده است. حتی در مناطقی که منازعاتی مانند گرجستان وجود دارد یک قاعده که نباید برخوردی میان قدرت های بزرگ رخ دهد حکم می کند و تبدیل به یکی از عناصر شکل دهنده به نظام بین المللی شده است. در حال حاضر استراتژی امنیت ملی همه قدرت های بزرگ در یک مفهوم مشترک هستند و آن هم این که امکان تنش نظامی میان قدرت های بزرگ که شکل دهنده نظام های گذشته بوده اند در این مرحله کمتر شده است. با این حال در این منطقه شاهد رقابت سختی برای تعریف اورآسیا و امنیت در اورآسیا هستیم.
امریکا در بیست سال گذشته سعی داشته که برتری قدرت خود را در جهان حفظ کند. اما این که این وضعیت را چگونه عملیاتی کند موضوع مناقشه و منازعه بوده است. در بیست سال گذشته این مناقشه که به درگیری نظامی نه میان قدرت های بزرگ، بلکه درگیری امریکا در این منطقه مانند مسئله افغانستان، مسئله عراق منجر شده ، به یک نوع اجماع سازی در محافل استراتژیک امریکا انجامیده است. در این زمینه آن چه حائز اهمیت است شناسایی یک اورآسیا است که نه تنها وضعیت بین المللی بلکه وضعیت رهبری امریکا را نیز تعیین می کند. آیا امریکا می تواند بدون هزینه ورود به جنگ های بزرگ، برتری خود را در این منطقه همراه با دوستی و رقابت حفظ کند؟ این سوال ساده ای نیست. امریکا در این منطقه مفهوم پردازی کرده است. در مفهوم پردازی اوباما مفهوم جابجایی مرکز ثقل که قبلا در غرب اورآسیا بود به منطقه آسیای شرقی را مطرح کرده است. اما هدف این مفهوم پردازی تسلط بر جهان است. چون جهان از این منطقه تغییر پیدا می کند. امریکا برای این که این تسلط جهانی را پیاده کند، قرائت خاصی از روسیه و چین ارائه می کند. در مورد ایران هم همین مسئله صادق است. امریکا قرائت خاص معنایی از ایران دارد و تلاش می کند ایران را در این منطقه و جهان به طور خاصی معرفی کند. این روند اورآسیا را تبدیل به منطقه ای خواهد کرد که نه فقط ساختارهای نظامی بلکه از نظر معنایی را با چالش رو به رو می کند. /12
نظر شما :