میزگرد تحولات مصر و تاثیرات منطقه ای آن

انقلاب مصر ناتمام است

۱۷ بهمن ۱۳۹۱ | ۱۹:۱۵ کد : ۱۹۱۲۴۵۸ اخبار اصلی خاورمیانه
متن سخنان حسین جابر انصاری،‌ سفیر سابق ایران در لیبی و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در میزگرد تحولات مصر و تاثیرات منطقه ای آن در دیپلماسی ایرانی
انقلاب مصر ناتمام است

دیپلماسی ایرانی: مصر در دوران انتقال است، یعنی دوران چند دهه ای در مصر خاتمه پیدا کرده اما وضعیت جدید هنوز شکل نگرفته است. به یک تعبیر مصر در حال شدن و شکل گیری است ودر پیامد این دوره انتقالی شاهد وضعیت دیگری خواهیم بود که باید آن را با وضعیت سابق پیش از این دوران انتقالی مقایسه کرده و حد و اندازه آن را بررسی کنیم. طبیعی است که در بسیاری از تحلیل ها  از آنچه که در مصه با تسامح به کار برده می شود به دلیل آنکه وضعیت مصر و بسیاری دیگر از کشورهای جهان عرب در طی چند دهه گذشته با وضعیت جامد و راکد کاملی مواجه بوده و تحولی که اتفاق ر اتفاق افتاده،  تعبیر به انقلاب می شود، اما اگر قصد داشته باشیم تا با این موضوع علمی برخورد کنیم، حقیقت این است این تعبیر، تعبیری دقیق و علمی نیست، بلکه تعبیری است کافتاده آن اندازه بزرگ تلقی می شود که نام انقلاب بر آن نهاده می شود، اما در معنای واقعی خود انقلاب نیست و شاید حداکثر بتوان گفت که یک انقلاب ناتمام است.
بدین معنا که برخی از عناصر تحول آفرین نزدیک به مفهوم انقلاب در آن مشاهده می شود اما متکامل نیست. در حقیقت مسیر در حال شکل گیری است و با وضعیت کاملا جدیدی در مصر مواجه نیستیم. در شرایط انتقالی همانند تمامی شرایط انتقالی مشابه شاهد رویارویی سنگین جریان های سیاسی و اجتماعی میان مراکز نفوذ و قدرت در مصر هستیم که برخی از علائم آن همانند روزهای اخیر خودنمایی می کند .طبیعی است که صورت بندی نزاع سیاسی در مصر همانند کشورهای دیگر حول و حوش شکاف های سیاسی و اجتماعی موجود در این جامعه در حال اتفاق است. به نظر می رسد که در دورن مصر شاهد چند شکاف عمده سیاسی و اجتماعی هستیم:
1.     شکاف ایدئولوژیک دین و دولت و اسلام و سکولاریسم ( اسلام گرایان و سکولارها). ذیل این شکاف، شکاف های فرعی دیگری نیز وجود دارد، بدین معنا همانگونه که میان سکولارهای افراطی و میانه رو شکاف هایی وجود دارد، میان اسلام گرایان میانه رو و اسلام گرایان تندرو نیز شکاف فرعی وجود دارد.
2.     شکاف طبقاتی و اقتصادی میان طبقات فرودست اجتماعی و طبقه متوسط و طبقات فرادست اجتماعی. در صحنه سیاسی  نیز بر سر برنامه های اقتصادی که باید مبنای تحول در مصر قرار بگیرد میان طرفداران اقتصاد بازار و اقتصاد متمایل به مفاهیم سوسیالیستی اختلاف نظر وجود دارد.
3.     شکاف انقلاب و ضد انقلابی ها. البته همانطور که یادآور شدیم به دلیل آنکه تعبیر انقلاب تعبیر صحیحی نیست، باید این شکاف را در عنوان دقیق تر کرد که می توان آن را  شکاف میان طرفداران حفظ وضع موجود و یا آنچه که تا به امروز وجود داشته و افرادی که به دنبال تغییر هستند، یعنی تغییر در وضعیت گذشته اند، نامید. ذیل این شکاف نیز شکاف فرعی دیگری هم وجود دارد: میان دو دسته از نیروهای طالب تغییر، یک جریان به نمایندگی اخوانی ها که جریان اصلاح طلب است و خواهان تغییر با روش و سیاست های گام به گام و نه سیاست های انقلابی و تغییرات بنیادی و یکباره و برخی جریان های خواهان تغییر نیز که جوانان و برخی از گروه های سیاسی و اجتماعی ادعای نمایندگی آن را بیشتر مطرح می کنند، این گروه خواهان تغییر جدی و بنیادی و انقلابی در وضعیت سابق هستند و یکی از جنبه های نزاع جاری میان اخوانی ها و مخالفان آنها نیز از این زاویه است. 
4.     شکاف اجتماعی، طایفه ای و دینی در مصر وجود داشته که امروزه چندان فعال نیست اما در حاشیه حوادث و جریانات سیاسی و اجتماعی مطرح است.  این شکاف میان مسلمانان و مسیحیان است که مسلمانان در این کشور اکثریت را تشکیل می دهند و مسیحیان نیز اقلیت محسوب می شوند.
شکاف عمده ای که امروزه در مصر وجود دارد چیست؟
به نظر می رسد که الزاما شکاف اجتماعی با شکاف موجود میان نخبگان، منطبق نیست. همچنین باید گفت در سطح اجتماعی شکاف عمده شکاف میان طبقات فرودست اجتماعی و اقشاری است که در پرتو تحولی که نام انقلاب بر آن گذاشته می شود به دنبال این بودند تا وضعیت بسامان تری را پیدا کرده و در طول این دو سال نیز دستاورد ویژه ای نداشته اند، بلکه شاید تا اندازه ای با توجه به شرایط  و آشوب ها شاخص های اقتصادی به طور طبیعی با بدتر شدن نیز همراه بوده است. این شکاف یک شکاف عمده اجتماعی است که در صحنه اصلی مصر کارکرد دارد. شکاف دیگری که عمدتا در سطح نخبگان وجود دارد، شکاف میان دین و دولت است که در حقیقت در صف بندی نخبگان و احزاب و گروه ها شاهد شکل گیری دو گروه بوده ایم. در یک سمت این جبهه مجموعه نیروهای اسلامی قرار دارند، با مرکزیت و محوریت اخوان المسلمین و در کنار آن جریان سلفی از حزب سلفی نور قرار گرفته است و در مقابل نیز تمامی جریان های سیاسی غیراسلامی و متمایل به سکولاریسم را در این جبهه بندی میان نخبگان مشاهده می کنیم.
در این جا توجه به برخی شاخص ها لازم است:  در طبقه بندی عمده جامعه مصر دو سوم آن زیر سی سال ست و همچنین بر اساس آمارهای رسمی که وجود دارد 90 درصد بیکاران مصری در همین گروه زیر سی سال قرار دارند. از نظر شاخص های اقتصادی و مطابق آمارها نرخ مواد غذایی در حال حاضر 20 درصد بالاتر از متوسط و یا معدل نرخ موجود و جهانی مواد غذایی است. علاوه بر آن خانورهای مصری 40 درصد درآمد خودرا صرف خرید مواد غذایی می کنند، درحالیکه دومین کشور پس از مصر بزریل است که خانوارهای برزیلی 20 درصد از درآمدهای خود را صرف خرید مواد غذایی می کنند.
چنین بستر اجتماعی اگر در کنار واقعیت بعدی قرار گیرد که همانند تمامی تحولات اجتماعی در سراسر جهان نوک پیکان آن به طور معمول از جوانان و دانشجویان است، (البته این نوک پیکان بودن هیچگاه بدین معنا نیست که آنها می توانند تحول را ایجاد کنند، بلکه در بستر اجتماعی نوک پیکان موتور محرکه تحول می شود و در نهایت ترکیب این دو در بسیاری از جوامع منجر به تحولات بسیاری شده است) آن می شود که دو سال گذشته در مصر اتفاق افتاد. در این کشور چنین واقعیت هایی وجود داشت، بدین معنا که جوانان نوک پیکان فعالیت اجتماعی بودند، اما در سطح نخبگی جوانان فعال سیاسی و اجتماعی خود را مغبون وشکست خورده تلقی می کنند، به این دلیل که پس از این تحول جریان هایی که از تشکل و سازماندهی بالا برخوردار بودند و قدرت مانور داشتند، توانستند به طور طبیعی جلودار شده و در صحنه های انتخاباتی آراء مردم را به طور نسبی کسب کردند و در نهایت قدرت را تا اندازه ای در اختیار خود قرار دادند.
بنابراین آنچه که صحنه تحولات روزهای اخیر مصر را شکل می دهد دو بستر مناسب است:
1.     بستر مردمی اجتماعی که در حقیقت دو جزء دارد و وضعیت اقتصادی نابسامان به ارث رسیده از نظام سابق و تشدید آن و بحران کارآمدی دولت جدید و اینکه نتوانسته در طول این دو سال تحولی ایجاد کند تا علائم تغییری در مسیر اقتصادی مشاهده شود. درنتیجه بستر اجتماعی مناسب برای اعتراضات پدید آمده که مرکز ثقل آن مسائل و مشکلات اقتصادی و عدم موفقیت دولت در اینکه بتواند حدی برای روند نابسامان اقتصادی تعین کند.  
2.     اتحاد مجموعه نخبگان غیراسلام گراست که از وضعیت حاضر راضی نبوده  و روند موجود و انتخابات هایی که برگزار شده پیروز دیگری داشته و درعمل برداشت آنها این است که روند سنتی انتخاباتی در افق قابل پیش بینی به سود آنها نیست. بنابراین  باید بر امواج فشار شدید اجتماعی و اعترض ها سوار شده و آن را تقویت کنند تا بتوانند مابه ازایی در ساختار قدرت برای خود کسب کنند. به دلیل آنکه در ترکیب نتیجه طبیعی آراء (جدای از آنکه نسب شرکت کنندگان به چه میزان است) میزانی که شرکت می کنند مجموعه زمینه های قدرتی، نفوذی،ثروتی،شبکه اجتماعی و سیاسی و سازمانی و تشکیلاتی که در مجموعه نیروهای اسلامی به ویژه اخوانی ها و درکنار آنها سلفی ها وجود دارد، سبب می شود که برآیند نتیجه صندوق رای را در بالانس اجتماعی به نفع جریان اسلامی کند، همانطور که در دو سال گذشته در تمامی انتخاباتی که برگزار شده اینگونه بوده است.
ذیل دو پایه ای که ذکر شد و ذیل شکاف نخبگانی که به آن اشاره شد و تمامی نیروهای غیراسلام گرا آنچه رخ داده این است به جای آنکه شکاف عمده اجتماعی، شکاف میان نیروهای خواهان تغییر با طیف های متنوع خود با نیروهای حافظ وضعیت سابق باشد عملا آنچه رخ داده این است که شکاف عمده میان نیروهای خواهان تغییر ایجاد شده است که یک سوی آن جزئی از جریان اخوانی است و جریان دیگر گروه های ناسیونالیستی، لیبرال و چپ خواهان تغییر و معارض وضع سابق است که از هژمون یا قدرت گیری اسلام گرایان و تبدیل آنها به یک هژمون شدید احساس خطر جدی می کنند. ذیل این عمده شدن شکاف اجتماعی اتفاقی که افتاده این است، زمانی که رای احمد شفیق را به عنوان سمبل  نظام سابق در انتخابات ریاست جمهوری مشاهده می کنیم، نتیجه همان تحولی است که اتفاق افتاده، بدین معنا که تمامی نیروهای غیراسلام گرای ضد اخوانی به شمول تغییر خواهان  و  حافظان وضع سابق با یکدیگر متحد شده و سعی دارند تا فضای اجتماعی را در خدمت ایده های خود بسیج کنند و بستر اجتماعی اقتصادی موجود و بحران ناکارآمدی دولت که بخشی از آن نتیجه طبیعی تحول است و بخش دیگر آن نتیجه سوء مدیریت و استراتژی ها و تاکتیک های خطای اسلام گریان است را ناشی از نفوذ اسلام گرایان تلقین کنند.  این مسائل وضعیتی را فراهم کرده که شکاف عمده اجتماعی به جای آنکه میان نیروهای خواهان تغییر و نیروهای حافظ وضع سابق باشد، تبدیل به دعوای نیروهای خواهان تغییر با مدل های متفاوت شده است.
برای روشن شدن بحث می توان مثالی از ایران آورده که در پیش از انقلاب و حوادث منتهی به انقلاب برخی نیروها خواهان تغییر بودند اما در روش، هدف و یا در هر دو  خواهان اصلاحات بوده و خواهان تحولات یکباره و انقلابی نبودند. به عنوان مثال نهضت آزادی در ایران در ذیل چنین مفهومی به لحاظ روش قرار می گرفت. آنها در روش معتقد به استراتژی گام به گام  و غیردفعی بودند، از این منظر شاید بتوان اخوانی ها را نیز با این نوع نگاه نزدیک دانست. البته در ایدئولوژی میان اخوان و نهضت آزادی تفاوت های اساسی وجود دارد.
در حال حاضر در دوران انتقالی محدویت های اساسی که مصر با آن مواجه است را می تـوان به شرح زیر نام برد:
1.     محدودیت اساسی مدیریت فعلی فقدان سنت دموکراتیک است. سنت دموکراتیک مبتنی بر دو پایه است:
الف، حق اکثریت برای حکومت که  اقلیت هم می پذیرد
ب، حقوق سیاسی و اجتماعی اقلیت نیز باید محفوظ بماند.
در مصر امروزه اقلیت قبول ندارد که اقلیت است و در حقیقت از شاخصه های جریان اقلیت جریان روشنفکری تر است که کمتر می تواند با توده مردم پیوند برقرار کند، سازماندهی آنها ضعیف تر بوده و متنوع است. بنابراین نتیجه ترکیب اجتماعی و واقعیت های طبقاتی مصر و سازماندهی اخوانی ها و اسلامی ها و قدرت مانورشان آنها را به جریان اکثریت تبدیل کرده است. اما اقلیت آن را قبول ندارد و قائل به این نیست که در صحنه اجتماعی اقلیت است و طرف مقابل اکثریت است که با تقلب و خرید آراء توانسته اکثریتی را در انتخابات کسب کند. اکثریت نیز این مساله را درک نمی کند که در شرایط انتقالی پیچیده ی مصر از نظر درونی، منطقه ای و بین المللی بدون در نظر گرفتن جنبش های اجتماعی که ممکن است به لحاظ ادبی اقلیت باشند اما به لحاظ کیفی قوی بوده و در رسانه ها از قدرت برخوردارند. (در رسانه های مصری دو دسته عمده غلبه دارند، یک جریان چپ است و دیگری جریان مدافع وضع سابق و آنچه در ادبیات عربی فلول نامیده می شوند، بنابراین وضع رسانه ای در مصر علیه اخوانی هاست و در تشدید تحولات و درگیری ها نقش اساسی ایفا می کند)
2.     فقدان رهبری کاریزماتیک، یعنی سنت دموکراتیک وجود ندارد و رهبری کاریزماتیک هم نیست. زمانی که سنت دموکراتیک وجود ندارد وجود یک رهبری کاریزماتیک می تواند بسیاری از بحران های دوارن انتقال را پشت سر بگذارد.
3.     فقدان تجربه سیاسی احزاب سیاسی و چهره های سیاسی  که پیامد نظام شبه پلیسی و امنیتی و توتالیتر حاکم بر جهان عرب و از جمله مصر در دهه های گذشته است. به دلیل آنکه نقل و انتقال میان نیروهای سیاسی و احزاب و گروه ها نبوده و همیشه گروه های حاکم  و سایر گروه های اجتماعی محکوم بوده اند. بدین معنا برای افرادی که در اپوزسیون قرار گرفته اند هیچگاه تجربه دولتمردی ایجاد نمی شد. در حالیکه در دولت هایی که سنت دموکراتیک وجود دارد جابجایی میان احزاب و گروه های اجتماعی همه را تربیت می کند و برای آنها تجربه سیاسی ایجاد می کند. در مصر جریان چند دهه گذشته در صحنه رسمی ساخت سیاست هضم شده و نه در صحنه اجتماعی، اما گروه های جدید اسلام گرایان و ضد آنها هیچ کدام از تجربه و تربیت سیاسی دولتمردی برخوردار نیستند و ذهن های رویایی و آرمان گرایی دارند. بخشی از مشکلات و نابسامانی ها نیز نتیجه همین روند است.
4.     دولت جدید با بحران کارآمدی مواجه است که بخشی از آن طبیعی بوده و بخش دیگر آن را همپیمانی با سلفی ها تشدید کرده است. همچنین در سطح اجتماعی نیز شکاف وسعیی میان توقعات و رویای افرادی که به خیابان ها آمدند، وجود دارد.
5.     بحران عدم اعتماد میان جریان های سیاسی و اجتماعی  که از دیگر نتایج  وضعیت نابسامان چند دهه گذشته است.
6.   بحران ساختاری درون سیستمی است : درگیری میان اجزای سیستم یعنی میان قوه قضاییه و قوه مجریه است که به شدت در صحنه اجتماعی و سیاسی خود را نشان می دهد. همچنین درگیری میان ارتش و وضعیت جدید وجود دارد که علیرغم آنکه در ظاهر ارتش خنثی شده و به پادگان های خود رفته است، اما واقعیت این است که صحنه پشت پرده چند دهه گذشته مصر را ارتش و سازمان های امنیتی مصر اداره کرده است.  آنها امروزه نیز کنار نرفته و در صحنه حضور داشته و نقش آفرینی می کنند.   /14

کلید واژه ها: مصر اسلام گرایان اخوان المسلمين حسين جابر انصاري


نظر شما :