بچه های ژیواگو
بچه هاي ژيواگو
نويسنده: ولاديسلاو زوبوك
مترجم: غلامحسين ميرزا صالح
ناشر: معين
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 600
اندازه كتاب: وزیری
سال انتشار: 1391
دوره چاپ: اول
قيمت: 180000 ريال
زوبوك عجز و ناتواني يفتوشنكو در مورد آن فاجعه را به ريختن اشك يك ايدهآليست تشبيه ميكند و اينكه واسيلي آكسيونف خشم خويش را در الكل غرق كرد. نويسندگان طرفدار دولت ميكوشيدند تا مقامات را در پشت پرده مورد شماتت قرار دهند، اما در حقيقت تعداد كساني كه برضد تجاوز اتحاد شوروي به چكسلواكي دست به اعتراض زدند دقيقا هفت نفر بودند؛ كساني كه روانه زندان يا تبعيد شدند.
زوبوك مينويسد اميدها و روياهاي بچههاي ژيواگو اينك در رويارويي با حقيقتي درندهخو محك ميخورد. اسطوره روشنفكر درگير مقولات اجتماعي و داراي صلابت اخلاقي در آگوست 1968 به نابودي كشيده شد و به وسيله قدرت سبعانه حكومتي خودكامه از هم پاشيد.
«دكتر ژيواگو» اثر مشهور نويسنده روس، «بوريس پاسترناك» هنگامي كه منتشر شد، وضعيت روشنفكري روس را بحراني كرد. چاپ اين كتاب بسياري را به سخن آورد و منجر به اصلاحات دوره «خروشچف» و در نهايت فروپاشي نظام اتحاد جماهير شوروي شد. بعدها «ولاديسلاو مارتين زوبوك»، نويسنده 56 ساله روس در كتاب مطرحش «بچههاي ژيواگو» نقش ايندست نويسندگان روسيه را در فروپاشي نظام بلشويكي اين كشور بررسي ميكند.
بچههاي ژيواگو يك رمان تاريخي و در واقع تحقيقي است درباره روشنفكراني كه تحتتاثير دكتر ژيواگو بودند و زوبوك آنها را بچههاي ژيواگو نام ميگذارد. كتاب در واقع گوياي تاثير متفكرين روسيه در اين تحول اساسي است. زوبوك در اين كتاب نشان ميدهد كه روشنفكران و اهل كتاب و ادبيات در روسيه مجري اصلي اين تحول بزرگ بودهاند.
كتاب روايت تغيير رژيم كمونيستي روسيه با تاكيد بر نقش نويسندگان و «ادبيات» در آن روزهاست و بيش از آنكه روايت تاريخي روسيه آن دوران باشد، يادآور اين جمله ژيل دلوز است كه: «اگر ادبيات بميرد، جنايت است.»
ولاديسلاو مارتين زوبوك استاد تاريخ دانشگاه تمپل و عضو پروژههاي پژوهشي دانشگاهها و موسسات معتبر آمريكا، پس از اخذ فوق ليسانس در رشته تاريخ از دانشگاه دولتي مسكو در سال 1980 و درجه دكتري از آكادمي علوم مسكو در پنج سال بعد، از 1994 تا 2001 به تحقيق در آرشيو ملي دانشگاه جورجتاون پرداخت و در مواردي با جان لوئيس گِديس و لارنس فريدمن همكاري ميكرد. زوبوك در دو دهه اخير مـانند نورمن ديويس بـا مكاشفه در آرشيوهـاي محرمانـه بهتازگي رونمايي شده، آثار باارزشي در زمينه روابط و مسايل مربوط به دو ابرقدرت سابق و فروپاشي يكي از آن دو در اختيار پژوهشگران دانشگاهي گذاشته است.
آثاري كه به دور از جنجالهاي ژورناليستي و ترهات كساني كه با تحـريف تاريخ، از آن چـون نـردباني براي نيل بـه مقاصد خـويش بهرهبرداري ميكنند، چشم خوانندگان را بـه حقايق امور آن امپراتوري سوسياليستي بـاز كرده است.
امپراتـوري ناكام، اتحاد شـوروي در جنگ سرد، از استالين تا گورباچف، آمريكاستيزي در روسيه، از استالين تا پوتين، پايان جنگ سرد، از مستعمرگي تا ابرقدرتي، پرومتههاي آمريكايي، صلح گرم در جنگ سرد و برجستهترين اثرش بچههاي ژيواگو آخرين نسل روشنفكران روسيه از جمله تاليفات با ارزش اين پژوهشگر ارجمند است.
شگرد ادبيات فاخر و زيباي روسيه از آغاز تا اوايل سده بيستم، در بيان اعتراضات و مخالفت خود با شرايط حاكم، نوعي سكوت بود. در دوران معاصر، رمان ضدديكتاتوري دكتر ژيواگو كه در 1957 در خارج به چاپ رسيد و در اتحاد شوروي ممنوع بود، براي روشنفكران دوران پس از استالين حكم سنگ محك را داشت.
ولاديسلاو زوبوك در بچههاي ژيواگو به حوادث مربوط به ظهور و سقوط روشنفكران روسي همنسل خويش ميپردازد؛ گروهي كه آنان را «وارثان روحي دكتر ژيواگو» ميخـواند. او ميگويد مـاجرا از آنجـا شروع شد كـه الكساندر تواردوفسكي از طرف خروشچف به سردبيري مجله ادبي نوويمير يا دنياي جديد منصوب شد. سردبير جديد، به گفته زوبوك با پس زدن بيوقفه موانع نقد اجتماعي جـان تازهاي بـه ادبيات اتحـاد شوروي بخشيد.
تواردوفسكي در سال 1962 خروشچف را راضي كرد كه با چاپ رمان سولژنيتسين به نام «يك روز از زندگي ايوان دنيسوويچ» به صورت پاورقي مخالفت نورزد. افشاگري درباره اسيران دربند در يكي از گولاگها حادثهاي بود خوفناك كه يكصد و بيست سال قبل از آن، وقتي گريبايدف در دارالسلطنه تبريز نمايشنامه مصيبت عقل را مينوشت به خواب هم نميديد و براي پوشكين كه شاهد جنايات روسها در چچن بود قابل تصور نبود.
شخصيتهاي ديگري از روشنفكران كه زوبوك بهآنان ميپردازد طيف گستردهاي از سوسياليستهـاي چپ افراطـي تا ناسيوناليستهاي راستگرا را دربر ميگيرد. خيزش و شكـوه جنبش نـاراضيان اتحـاد جمـاهير شوروي سوسياليستي بيترديد در شمار زيباترين رخداد در تاريخ ادبيات روسيه است. عظمت آن در مقام يك اپوزيسيون كارآمد سياسي نه تنها در دستاوردهاي مدني نهفته است، بلكه ميبايست در قالب مجموعهاي از آثار ادبي فاخر در سنتهاي غني روسيه تلقـي شود.
هـرچند هيـچكس در شوروي بـه پـاسترناك بهعنوان يـك «مخـالف» نمينگريست، اما تصميم قاطع او به انتشار كتابش در ايتاليا سرآغاز رسم و روال ادبي تازهاي در روسيه پس از استالين شد. پاسترناك تحت فشار حزب كمونيست و عجيبتر از آن مخالفت كانون نويسندگان اتحاد شوروي جايزه نوبل سال 1958 را نپذيرفت. سولژنيتسين بياعتنا و احتمالا بيخبر از شرايطي كه پاسترناك با آن روبهرو بود و سرطاني كه جانش را ميخورد و دو سال بعد روانه گورش ميكرد، او را بـه دليل رد جايزه نوبل مـورد سرزنش قـرار داد. اما آيا بـه گفته زوبوك بدون پاسترناك پيمودن راه سنگلاخي كه سولژنيتسين در پيش داشت سختتر نبود.
به اعتقاد نويسنده كتاب بچههاي ژيواگو سانسور بدخيم اتحاد شوروي براي اولين بار پس از جنگ دوم شكسته شد و پاسترناك زنده ماند تا روايت هولناك خويش را به سحر كلام جاودان كند. پاسترناك ثابت كرد كه استالين در يك مورد حق داشته است: اگر افسار سانسور مطلق را شُل كنيد، هرگز نخواهيد دانست تا به كجا پيش ميرود و چه موقع به پايان ميرسد.
به اعتقاد ولاديسلاو زوبوك نخستين تنش پس از مرگ استالين رخ داد؛ رهبري كه هيبت خدايي داشت. شل شدن «يخهاي ضخيم» نسل قديم را دچار وحشت كرد، اما ترس عمومي جاي به آزادسازي فرهنگي محتاطانه داد كه پس از انتشار كتاب آب شدن يخها اثر ايليا ارنبورگ به همين نام شهرت يافت و با سخنراني خروشچف در سال 1956 تا اندازهاي به دست فراموشي سپرده شد. زوبوك ميگويد سخنراني خروشچف حتي از مرگ استالين هم مهمتر بود، چون مرگ فيزيكي استالين، مرگ متافيزيك استاليني را بههمراه داشت و باعث شد پرسشهاي نفرينشده سده نوزدهم روشنفكران روسيه بار ديگر مطرح شود؛ اينكه مقصر كيست و چه بايد كرد.
انتشار رمان پاسترناك، پيامدي ضمني بود به يك خيزش و طغيان. به باور زوبوك روشنفكران اتحادشوروي، بهخصوص جوانترها، براي پاسخ به آن دو پرسش بيش از پيش به آراي جهانشمول در باب عدالت و حقوق بشر متوسل شدند و به همين دليل است كه آنان را بچههاي ژيواگو مينامد.
زوبوك ميگويد فوران ناشي از ناسيوناليسم روسي، باعث دلزدگي از اصل آزاديهاي مدني و فرهنگي شد و آزادسازي موقتا به كناري نهاده شد. برگزاري موفقيتآميز فستيوال جوانان در مسكو در تابستان 1957 و پرتاب اسپوتنيك در پاييز همان سال در آن آرامسازي نقش مهمي ايفا كرد. انتشار رمان دكتر ژيواگو در ماه دسامبر شمشيري دولبه بود. اينكه كتاب منتشر شد و پاسترناك زنده ماند، روشنفكران را دلگرم كرد، هرچند موجب غليان ضدغربي از طرف دولت شد.
خروشچف با استفاده از موفقيت برگزاري فستيوال جوانان و پرتاب اسپوتنيك با جسارت اعلام كرد اتحاد شوروي به مرحله كامل و نهايي تاسيس جامعهاي سوسياليستي دست يافته است. البته اين ادعايي بود توخالي و شبيه آنچه درباره سبقت روسيه از آمريكا ظرف 10 سال گفته بود، اما اين دروغ بزرگ ميتوانست فتح بابي باشد براي جهان اول در راستاي برقراري مناسبات نزديك با جهان دوم كه از اوايل سال 1930 سابقه نداشت. به اعتقاد مايكل اسكامل، زوبوك در تشبيه تحولات روسيه با غرب و استفاده از اصطلاحاتي چون «نيوديل» براي تصميم خروشچف جهت توليد كالاهاي مصرفي بيشتر و «روزنامههاي جديد» براي سرمقالههاي ايزوستيا؛ و «موج جديد» براي ورود شاعراني چون يفتوشنكو و وِزنيسِنسلي به صحنه ادبيات روسيه قدري زيادهروي كرده است.
نظر شما :