چرا کسی بحران اقتصادی را پیش بینی نکرد؟

۰۴ آبان ۱۳۹۱ | ۰۳:۳۱ کد : ۱۹۰۸۳۴۸ سرخط اخبار

اقتصاد ایرانی: بیشتر اقتصاددانان در پیش بینی بحران اخیر که بزرگترین بحران اقتصادی از دهه 1930 تا امروز بود،  ناکام ماندند. همچنین آنها نمی‏توانند برای حل این بحران به توافق برسند. پس این سوال برای بیشتر مردم پیش می‏آید : این اقتصاددانان دیگر چه جورانسان هایی هستند ؟ اخیرا یک پیغام گذار در یک سایت مربوط به مسکن نوشته بود که اقتصاددانان در پیش بینی بازار مسکن حتی از پدر او که تحصیلات دانشگاهی ندارد بدتر عمل کرده اند. همچنین این پیغام گذار اضافه کرده است که : " اگر شما یک اقتصاددان هستید و متوجه آنچه در حال وقوع بود نشدید باید نسبت به ارزش تحصیلات خود شک کنید و شاید بهتر است مشغول به کاری شوید که برای جامعه مفیدتر باشد مانند سبزیکاری."

باید منصف بود. نمی‏توان از اقتصاددانان انتظار داشت که آینده را با دقت زیادی پیش بینی کنند. جهان پیچیده تر از آن است که بتوان این کار را انجام داد. اما در مجموع آنها باید بتوانند نسبت به خطرات پیش رو هشدار های لازم را بدهند. در واقع، افراد جامعه در چنین مواقعی به دقت به اقتصاددانان توجه می‏کنند آنهم به دلیل ادعاهای جسورانه ی اقتصاددانان  در مورد اینکه آنها می‏دانند چگونه از تکرار یک بحران بزرگ دیگر جلوگیری کنند. اما هفت دهه بعد از بحران بزرگ، اقتصاددانان هنوز در مورد درس های آن به توافق نرسیده اند. حتی اختلاف نظرها  طی چند هفته ی اخیر شدت هم یافته است.

سرزنشی که متوجه اقتصاددانان است، البته گاهی در آن اغراق می‏شود، اینست که آنها خودرای، غیر واقع بین و سیاسی هستند. بیشتر پیش فرضهای اقتصادی بر این پایه است که انسان ها مانند اسطوره های اقتصادی رفتار می‏کنند: به شدت عقلایی و واقف به همه چیز. همچنین اقتصاددانان در نزاع های سیاسی معمولا موضع می‏گیرند که این موجب فلج شدن پروژه های تحقیقاتی می‏شود. آن دسته ی اندکی از اقتصاددانان هم که این سنت ها را به چالش می‏طلبند مورد بی توجهی قرار می‏گیرند.

البته منتقدان هم اقتصاددانان را ازحملات خود بی نصیب نمی‏گذارند. نسیم نیکولاس طالب، محقق  و نویسنده ی کتاب " قوی سیاه "  می‏گوید:" ما باید جامعه ای بسازیم که وابسته به پیش بینی های ابلهانه ی اقتصاددانان نباشد." همچنین پل ویلمت، متخصص امور مالی و سرمایه گذاری، می‏گوید:"مدل های اقتصاددانان افتضاحند. آنها کاملآ اهمیت جوهر انسانی را از یاد برده اند." در مواجه شدن با چنین انتقادات مخربی، نادیده گرفتن تمام اقتصاددانان وسوسه برانگیز است ولی عملی نیست. به یک دلیل، آن هم اینکه  بیرون آمدن از این نابسامانی و اطمینان یافتن از اینکه این اتفاق دوباره نمی‏افتد نیازمند متفکران و اقتصاددانان بزرگ است همچنین اقتصاددانان  تاکنون تاثیرات مثبت چشمگیری هم  داشته اند. برای مثال، تحقیفات دهه 1970 به خیلی از کشورها کمک زیادی کرد تا بتوانند با پر رنگ کردن نقش یک بانک مرکزی قدرتمند و مستقل، از پس تورم های بالا و متوالی بربیایند.

حتی اکنون هم پیشرفت هایی صورت گرفته است. محققین مختلف بالاخره برای سرعت بخشیدن به ایجاد یک بازار مالی مدرن به پا خاسته اند. از آنجا که  آنها با این عقیده تربیت شده بودند بازارهای مالی به خودی خود کارا هستند در نتیجه در ابتدا متوجه خطرات وام های مسکن سهل انگارانه و نهادهای مالی بیش از حد قدرتمند نشدند. راجر فارمر از دانشگاه کالیفرنیا می‏گوید:" اکنون بهترین زمان برای ورود ایده های جدید است. همانطور که در دهه های 1930 و 1970 این اتفاق افتاد."

به علاوه، حتی اگر شما هنوز به ارزش اقتصاددانان شک دارید. بازهم نادیده گرفتن آنها غیر ممکن است. دلیلش اینست که هر ایده ای که برای مقابله با این بحران به ذهن شما خطور کند بر پایه ی نوعی نگرش در مورد نحوه ی کارکرد جهان است. چه شما به آن پی ببرید یا خیر، تمامی این نگرش ها یک مکتب اقتصادی مربوط به خود را دارند.

پس بهتر است امیدوار باشیم این مشکل را همه اقتصاددانان به اتفاق هم حل کنند که البته  این هم آسان نخواهد بود. چرا که این بحران نمک به زخم های قدیمی پاشیده است. بحث ها در مورد یکی از چالش برانگیز ترین مسائل اقتصاد کلان یعنی سیاست های مالی ( بالا بردن هزینه های دولت برای تحریک تقاضا و برگرداندن افراد سر شغلشان ) دوباره شدت گرفته است.

در اوایل دوران ریاست جمهوری اوباما مجادلات بر سر سیاست های مالی به عرصه عمومی کشیده شد. بعد از آنکه رئیس جمهور منتخب - باراک اوباما – عبارتی را بیان کرد که احتمالآ به نظرش ادعای درستی بود. او گفت : " مخالفتی وجود ندارد که ما محتاج اقدامی از طرف دولت هستیم . یک برنامه برای ترمیم و راه اندازی اقتصاد." کمی بعد، 250 اقتصاددان محافظه کار در یک نامه ی سرگشاده که در بیشتر روزنامه ها به چاپ رسید ، نوشتند:" با کمال احترام، آقای رئیس جمهور، این حرف درست نیست."  دیوید کالندر، اقتصاددان دانشگاه میدلبری، که خودش از منتقدان سیاست های مالی است، می‏گوید : " این بحث ها موجه است، آنچه موجه نیست اینست که ما باید این بحث ها را چند دهه قبل می‏کردیم، نه امروز."

ایراد دیگر اقتصاددانان یکدندگی است.  در دهه 1960 اقتصاددان طرفدار بازار آزاد، میلتون فریدمن ، اقتصاددانان را متقاعد کرد که عامل بحران بزرگ، فدرال رزرو بوده است.

اعتقاد داشتن به قدرت فدرال رزرو ، باعث شده بود که بیشتر اقتصاددانان از تحقیق در مورد استفاده از سیاست های مالی برای مقابله با بحران  دست  بکشند. اقتصاددان دانشگاه نیویورک، خاویر گبکس، می‏گوید: " تا یکسال قبل ، اگر شما در مورد سیاست های مالی موثر صحبت می‏کردید به نظر از مد افتاده می‏آمدید."

همچنین اقتصاددانان جریان غالب اقتصاد در مورد هشدارهای مرتبط با حباب های بازار مسکن سهل انگاری کردند. مدیر سابق فدرال رزرو، آلن گرینسپن، حتی  امکان به وجود آمدن حباب در بازار مسکن کشور را رد کرده بود، با این توجیه که مسکن تنها بازار در سطح کشور نیست. یک سال پیش بود که او به اشتباهش اعتراف کرد. او گفت که از خدشه وارد شدن به ایدئولوژیش شوکه شده است و اضافه کرد:" من چهل سال با مستندات قابل ملاحظه ای مشاهده کرده بودم که بازار مسکن به طرز بی نظیری خوب کار می‏کند."

سیاست هم مشکل را پیچیده تر می‏کند. به عنوان اولین قدم، شما می‏توانید اقتصاددانان حوزه اقتصاد کلان را بر پایه نگاهشان به ثبات اقتصادی تقسیم کنید. یک گروه، همانند آنچه کینز می‏پنداشت،  معتقدند که اگر در دوره رکود، اقتصاد را به حال خود رها کنیم  به طور مداوم وضعیتش بدتر می‏شود. آنها معتقدند دولت باید این روند را با سیاست های مالی خود از بین ببرد. آنها اقداماتی مانند کم کردن نرخ بهره و بالا بردن هزینه های دولت را پیشنهاد می‏کنند. پل کروگمن، برنده جایزه نوبل، هم از همین دسته است. گروه دیگر اطمینان بیشتری به این دارند که اقتصاد به خودی خود قابلیت به ثبات و تعادل رسیدن را دارد. آنها معتقدند نرخ بهره پایین و افزایش هزینه های دولتی موثر نخواهد بود و دولت را با کوهی از بدهی ها مواجه خواهد کرد. رابرت برو  و  ادوارد پرسکات چهره های شاخص این دسته از اقتصاددانان هستند. جای تعجبی نیست که این گروه به جمهوری خواهان نزدیکترند و دسته اول به دموکرت ها.

قبل از بحران به نظر می‏رسید اقتصاددانان می‏توانند اختلافاتشان را حل و فصل کنند اما اکنون اوضاع کمی به هم ریخته است. در سمت چپ کروگمن می‏گوید:" واقعآ شرم آور است که ما باید وقتمان را در بحث هایی تلف کنیم که هفتاد سال پیش حل و فصل شده است." و در سمت راست جان کاچرین، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، می‏گوید:" استادان اقتصاد، آن دسته که با من سر و کار دارند، همانقدر به عقاید کینز رجوع می‏کنند که فیزیکدانان برای فهمیدن اینکه جهان با چه سرعتی گسترش می‏یابد، به  نظریات ارسطو مراجعه می‏کنند."

به هر حال سیاست های مالی اکنون روی میز قرار دارد. اقتصاددانان هم در حال جدال بر سر میزان تاثیر گذاری افزایش هزینه های دولتند.  آن دسته از اقتصاددانانی که موافق دخالت دولتند ، معتقند که سیاست های مالی هنگامی که اقتصاد از تمام طرفیتش استفاده نکند، می‏تواند بسیار مفید باشد و اکنون دقیقآ چنین شرایطی حاکم است. طبق گزارش فدرال رزرو ، اکنون یک سوم ظرفیت تولیدی کشور بلا استفاده است. گروه دیگری از اقتصاددانان هم معتقدند که افزایش هزینه های دولت  ممکن است به ضعیف شدن بخش خصوصی بیانجامد. حقیقت اینست که حتی حامیان سیاست های مالی هم از موفقیت آن مطمئن نیستند. در واقع آنها هم نمی‏توانند با اطمینان بگویند سیاست های مالی رکود را پایان می‏دهد یا اینکه  تنها آن را دچار وقفه می‏کند . " آیا ممکن است که با سیاست های مالی بتوان در بلند مدت به ثبات اقتصادی رسید یا اینکه فقط می‏توان زمان خرید؟" این را کروگمن می‏گوید، یکی از حامیان سیاست های مالی. به هر حال این بحران هم پشت سر گذاشته خواهد شد، اما دستور کار بعدی اقتصاددانان این خواهد بود که برای بنیان نهادن اقتصادی تلاش کنند که آنقدر قوی باشد که در مقابل اشتباهات سیاستمداران ، بانکداران و اقتصاددانان از پا نیفتد.

نویسنده : پتر کوی – دبیر اقتصادی بلومبرگ بیزنس ویک


نظر شما :