دومین بخش از کتاب جدید هیکل درباره دیکتاتور مصر

حسنی مبارک: برای جمال خرابه ارث بگذارم؟

۲۱ بهمن ۱۳۹۰ | ۲۰:۴۵ کد : ۱۸۹۷۸۱۴ اخبار اصلی
اگر تصورات اولیه‌ای که از روزهای نخستین مبارک برداشت می‌شد را ملاک بگیریم او بیشتر شبیه «گاومیش خندان است» . در این صورت چگونه یک گاومیش خندان توانست سی سال بر مصر حکومت کند؟!!
حسنی مبارک: برای جمال خرابه ارث بگذارم؟

محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه‌اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری‌اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می‌پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه‌ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون‌های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج‌شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر می‌کنند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد از امروز هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب بخش‌های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه‌ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را می‌آوریم

اکنون دومین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه‌اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می‌گیرد:

مقدمه (1):

در طول نوشتن این صفحات به فکر نشسته‌ام و پیش خود درباره عنوان کتاب فکر کرده‌ام، در کتابی که در یک مجموعه‌ با یک غلاف همه ارتباطاتم با حسنی مبارک، رئیس جمهوری مصر را آورده‌ام. روابطی محدود ولی گرم و در بسیاری از مواقع بسته و پرتنش، حتی شاید بیشتر از این – از هر لحاظ – ما یک بار همدیگر را دیدیم که آن هم یک ساعت کامل نشد، بین ساعت 8 صبح تا دو بعد از ظهر روز شنبه 5 دسامبر 1981 – دو ماه پس از آغاز ریاست جمهوری‌اش – و الا مابقی دیدارها ملاقات‌های گذری بودند و صحبت‌هایی بود که بیشتر آنها از طریق تلفن انجام می‌شد، و البته در همه آنها بدون استثنا پیشنهادهای خوبی از سوی او بود. واقعیت این است که گفت‌وگو میان ما قطع نمی‌شد، در سایه مردی که بر مصر مسلط بود فضایی پیش آمده بود که طبیعتا تا اندازه‌ای امور را سخت کرده بود، ولی من همچنان به امور اهتمام می‌ورزیدم و برایش از سیاست‌ها و رفتارهایش می‌نوشتم کما این که از سوی او نیز پاسخ‌ها به صراحت یا با کنایه داده می‌شد، یا از زبان او می‌شنیدم یا از زبان کسی که او برای انتقال نظرش مامور کرده بود یا بدون این که کسی را نماینده کند، نظرش را برایم می‌فرستاد.

بسیاری از این نوشته‌های مطبوع یا شنیداری یا دیداری متراکم و جمع شده‌اند، من فکر کردم که در جایی – تا آن‌جا که ممکن است – آنها را ثبت کنم، گفت‌وگوهایی که مدت‌ها برای میهن‌مان زده شده‌اند، رابطه‌ای از نوع مطبوعاتی با یک حاکم و با یک قدرت حاکم بر میهن و در یک زمان خاص!!

اما از خودم هم پرسیدم که هدف از جمع‌آوری این اسناد چیست و پس از گردآوری چه نفعی برای مردم عادی دارد؟!!

- در ابتدا به ذهنم رسید که ثبت آن‌چه وجود دارد فی نفسه می‌تواند وسیله‌ای برای شناخت مرحله‌ای از تاریخ مصر معاصری باشد که در آن زندگی کرده‌ایم و همچنان در آن زندگی می‌کنیم!!

- سپس به ذهنم رسید که بسیاری از قضایا که هنوز جای بحث دارند جایی ثبت شوند تا بتوان همچنان به آنها پرداخت و بحث بر سر آنها ادامه یابد.

- این هم به ذهنم رسید که برخی از کنایه‌ها و اشاره‌ها در چارچوب گفت‌وگو شاید بتواند برای شناخت بیشتر معمای مردی که بر مصر حکومت کرد و سی سال قدرت را بدون هیچ لغزشی حفظ کرد، مدت زمانی که دنیا تغییر کرد ولی او و فقط او از هیچ چیز تاثیر نگرفت، مفید باشد.

و برای همین است که باید این اسناد مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرند!!

ذهنم به همه جا رفت، بعد فهمیدم که نگرش‌ها شاخه شاخه می‌شوند و امتداد می‌یابند اما راه‌ها به آخر نمی‌رسند، ولی با این حال شاید به نقطه‌ای برسند که سوال‌ها و جواب‌ها را به هم ربط دهند.

به پرونده‌ها و ورقه‌هایم بازگشتم، یادداشت‌ها و خاطراتم، و به رغم یافتن آثار بسیاری، مشاهداتم با همان فضا و جزئیات به خاطرم آمدند، و در میان این شلوغی‌ها سوال دیگری برایم به وجود آمد که پاسخ دادن به آن سخت است، کلیت آن این است:  

از حقیقت چه می‌دانم به خصوص از این مردی که بسیار کم او را دیده‌ام ولی با او و نظام او مدت طولانی‌ای برخورد داشته‌ام؟!!

از این مهم‌تر:

غیر از من چه کسی به خصوص درباره این مرد حقیقت را می‌داند، من و بسیاری از ما او را از خلال عکس‌ها و جایگاه‌ها و زوایای معدودی دیده‌ایم، اما همه آنها برای این که ما را نسبت به حقیقت این مرد قانع کنند، کافی نیستند، حتی باورهای ما را برای اطمینان به شناخت او و اعتماد به تصمیم‌های او آسان نمی‌کنند.  

بلکه حتی می‌توان گفت که شاید این تصورات تا آن‌جا افزایش یافتند که بر شگفتی شگفت‌زدگان افزودند، یا حداقل آنها را آشفته کردند، و فراتر از آن آنها را بر آن داشتند تا آن‌چه برداشت می‌کنند را بیشتر باور کنند و شخصیت او را این گونه بررسی کنند و در نتیجه به آن‌چه او انجام می‌دهد، اطمینان کنند!!

اگر تصورات اولیه‌ای که از روزهای نخستین مبارک برداشت می‌شد را ملاک بگیریم او بیشتر شبیه «گاومیش خندان بود» La vache qui ri – در این صورت چگونه یک گاومیش خندان توانست سی سال بر مصر حکومت کند؟!!

و اگر آن تصوری که بیشتر به آن بها می‌دهند را ملاک بگیریم، مردی که پس از جنگ اکتبر قدم به میدان سیاست مصر و عرب گذاشت، مردی که او را مرد «حملات هوایی» توصیف کرده‌اند، در آن موقع چگونه این چهره اسطوره‌ای به آن چهره‌ای که اخیرا از او دیدیم تنزل یافت. مردی دراز کشیده بر روی تخت پزشکی پشت دیوارهای قفسی در دادگاه جنایی مصر که در نشان دادن ضعفش مبالغه می‌کند، از خواری شدید می‌لرزد و دیدگانش را فقط یک بار باز می‌کند و با چشمانش نگاهی به اطرافش می‌اندازد گویی که همه چیز را فراموش کرده است – حتی در توهین نیز نوعی بزرگی و غرور وجود دارد، انسانیت انسان همواره و در تمام احوال ملکه او است و احترام به این انسانیت حقی است که هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد – به او توهین نشده بلکه او تا حد خواری تنزل یافته است، خواری با توهین متفاوت است!!

و اگر بخواهیم چهره مردی را در نظر بگیریم که خود در طول دوران زمانه‌اش تلاش می‌کرد خودش را این گونه توصیف کند، رهبری که دستاوردهای بسیاری در تاریخ مصر از زمان محمد علی تا کنون داشته است، در این صورت چگونه می‌توان احوال او را نسبت به مصری که او را ترک کرد توصیف کرد، احوال جدایی‌ها و انشقاق‌هایی که رجال مصر از او داشته‌اند، تخریب کامل فرهنگ و اندیشه، تا آن‌جا که وقتی می‌خواست تلاشش برای موروثی کردن حکومت برای پسرش را رد کند، در جواب یکی از پرسش‌کنندگان که یک شاهزاده عربستانی بود و با او از قدیم رابطه داشت، به تندی پاسخ می‌دهد و تقریبا این گونه به او می‌گوید:  

-          «این چه حرفی است می‌زنی»، چرا پسرم را میراث‌دار کنم – برایش «خرابه» بگذارم؟!!

در حالی که کسی از او نپرسید چگونه و به چه ترتیب مصر را آن طور که خودش می‌گوید «خرابه» کرد.  

و اگر آیا او در چنین وضعیتی حکومت را پذیرفت و واقعا همان گونه بود که گفت چرا در طول سی سال حکومتش کاری برای بازسازی آن نکرد، چنین زمانی دو برابر مدت زمانی است که کشورهایی مثل چین و هند و مجمع الجزایر مالای نهضتی به پا کرده و پیشرفت کردند.

اگر چیزی را محقق کرد که هیچ کس غیر از او از زمان محمد علی تا کنون محقق نکرده پس این دستاوردها کجا رفته است؟ چگونه تحت لوای نظام او کشور خرابه شده است؟ برای چه همه تلاش‌ها برای به ارث رساندن یک خرابه بود به ویژه که پسرش پافشاری می‌کرد بر روی همه مین‌هایی که پدرش گذاشته بود برود و خودش و همراهیانش را نابود کند آن گونه که حتی تا حالا که یک سال از سرنگونی آن نظام گذاشته هنوز آثار آن پا بر جا است!!

و چگونه؟!! و چگونه؟!! و چگونه؟!!

این سوال‌ها به تصورات و چهره‌ها باز نمی‌گردد بلکه درباره ذات این مرد است!!

 

ادامه دارد... 

نظر شما :