پاکستان و امریکا: کلاف سردرگم استراتژیک
در پاسخ باید حداقل به سه پدیده توجه داشت. پدیده اول تنشهای در حال افزایش میان دو کشور، پدیده دوم شکافهای درونی جامعه پاکستان و بازیگری امریکا در این میان و سرانجام انتخابهای مطرح در ایالات متحده در خصوص سیاستهای پاکستانی این کشور.
1. تنشهای در حال افزایش
روابط امریکا و پاکستان، روابطی محکم و استراتژیک محسوب میگردید. پاکستان در تمام دوران جنگ سرد در کنار ایالات متحده و ایالات متحده در کنار پاکستان بود و سیاست سنتی امریکا تکیه بر پاکستان در این منطقه همراه با سایر نیروهای همراه با غرب بود. اشغال افغانستان توسط شوروی در سال 1979 نقطه تحولی در روابط امریکا و پاکستان بود که باعث تعمیق بیشتر روابط دو جانبه این دو کشور شد. اما شکست شوروی در افغانستان و تحول بعدی آن یعنی پایان جنگ سرد را میتوان آغازی بر ایجاد تنش در روابط امریکا و پاکستان به حساب آورد.
در دوران بعد از جنگ سرد، منافع استراتژیک پاکستان و امریکا به مرور دستخوش تغییر شد و عمده تغییر و تحول بر سر دو موضوع افغانستان و هند بود. اما در رابطه با افغانستان حوادث یازده سپتامبر بی تردید نقطه عطفی است که در آن پاکستان مجبور شد ظاهرا از حمایت از گروه طالبان دست بر دارد و در کارزار جهانی امریکا علیه تروریسم شرکت کند. اما در پشت پرده روابط خود را با با طالبان نگه داشته و افغانستان را به عنوان یک ذخیره استراتژیک در مقابل هند و گسترش کیفی وضعیت استراتژیک هند به کار برد. این تنشها منجر به تنشهای میان پاکستان و امریکا شد و در سالهای اخیر به دنبال تحولات داخلی در افغانستان و حضور نیروهای خارجی بازی دوگانه پاکستان با مسئله افغانستان از یک سو و تغییر نگرش امریکا نسبت به تحولات شبه قاره و توجه و تمرکز بر هند به جای پاکستان در این روابط ایجاد تنش و شکاف جدی کرد.
در ماههای اخیر این تنش رو به افزایش است. مخصوصا در چند ماه گذشته دستگیری و محاکمه یک امریکایی طرف قرارداد با سیا به نام ریموند دیویس (Raymond Davis ) و بعد مسئله کشته شدن بن لادن که عملیات نظامیامریکا بدون اطلاع پاکستان صورت گرفت و همین طور کشته شدن تعداد قابل توجهی از مردم و سربازان پاکستانی توسط هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی و مسئله ایجاد انفجار در خطوط مواصلاتی نیروهای ناتو که از پاکستان میگذرند، این تنشها را به مرحله پیچیده تری وارد کرده و در آخرین حلقههای این تنشها باید به جابه جایی سفیر پاکستان در امریکا به دلیل انتقال درخواستهایی که از امریکا از سوی سیاستمداران پاکستانی برای مقابله با نظامیان این کشور داشت اشاره کنیم. موضوع آخر نشان دهنده حساسیت امریکا در سیاست داخلی پاکستان و شکافهای داخلی این کشور نیز میباشد که ذیلا به آن توجه بیشتری میشود.
2. شکاف درونی در پاکستان و نقش امریکا
امر پوشیده ای نیست که قدرت اصلی در طی بیش از شصت دهه حیات پاکستان از آن ارتش و نیروهای نظامیاین کشور بوده و در این پیوستگی، امریکا عمدتا در حمایت از نیروهای نظامیدر مقابل نیروهای سیاسی عمل کرده است. به عبارت دیگر امریکا حامیدیکتاتورهای نظامیدر پاکستان بوده که از طریق حمایت از نظامیها اهداف استراتژیک خود را دنبال کرده است. در واقع دموکراسی جایی در روابط امریکا و پاکستان نداشته و معمولا سیاستمداران پاکستانی قربانی ارتش پاکستان و امریکا میشدند و روند دموکراتیک در پاکستان در اثر این رابطه دچار خلل و آسیب دائمیبوده است. در سالهای اخیر امریکا به ارتش پاکستان به دلیل نقش آن در افغانستان و مخصوصا حمایت عناصر اطلاعاتی ارتش پاکستان از طالبان حساس شده و این حساسیت در عین حفظ پیوند با ارتش امریکا به ایجاد تنشهایی در داخل پاکستان منجر شده است.
در مجموعه سیاسی پاکستان سیاستمداران که طی یک روند دموکراتیک در سال 2008 قدرت را در اختیار گرفتند و توانستند یکی از ژنرالهای پرقدرت این کشور یعنی پرویز مشرف را که از دوستان نزدیک امریکا بود کنار بگذارند، با چالشهای زیادی رو به رو بودند. یکی از چالشهای عمده آنها نحوه ارتباط ارتش پاکستان و سیاستمداران این کشور است. بر اساس آن چه که در مطبوعات غربی و بعد در مطبوعات پاکستانی روشن شد، سیاستمداران پاکستانی در شکایت از ارتش پاکستان از طریق سفیر پاکستان در امریکا از این کشور تقاضای کمک کردند تا از کودتای ارتش و قدرت گرفتن بیشتر ارتش جلوگیری کنند.
اما افشای این نامه به تنش بیشتر میان ارتشیان و سیاستمداران در پاکستان شد و نهایتا به برکناری سفیر پاکستان در واشنگتن یعنی حسین حقانی منجر شد و جای او به خانمیداده شد که به داشتن افکار لیبرال و عدم تقید به ارزشهای سنتی مشهور است. این تنش در داخل پاکستان پیامدهای مختلفی برای دولت داشته است. منجمله تضعیف دولت پاکستان و پراکندگی مراکز قدرت را میتواند در این روند شناسایی کرد. اما هر چه که هست امریکا در حال حاضر یکی از بازیگران در صحنه سیاست داخلی در پاکستان است که همراه با اقداماتی که ناتو و ارتش امریکا علیه مردم پاکستان انجام میدهند، مسئله امریکا را در سیاست داخلی پاکستان به قدری برجسته کرده که شاید هیچ گاه در تاریخ روابط امریکا و پاکستان، جامعه پاکستان نسبت به امریکا، اهداف و نیتهای آن حساس و بدبین نبوده است. در ماههای اخیر یکی از نقاط اوج هیجانات ضدامریکایی در پاکستان دیده میشود.
آن چه ورای این حساسیتها بیش از همه جلب توجه میکند، علاوه بر کشتارهایی که ارتش امریکا انجام میدهد، حمایت جدی امریکا از هند در اذهان عمومیمردم پاکستان است. به هر حال امریکا فاکتور موثری در سیاست داخلی پاکستان است و در عین حال معطلی است که میان دوستان سنتی یعنی نیروهای نظامیو نیروهای سیاسی که قدرت چندانی ندارند در حال نوسان و گردش است و در پی تنظیم و مشخص کردن قدرت خود است.
در مجموع تنش میان نظامیان امریکایی و دولت امریکا در این چارچوب سیاست داخلی بسیار حائز اهمیت است به گونه ای که مسئله نحوه تعامل میان واشنگتن و اسلام آباد تبدیل به یکی از گفتمانهای استراتژیک عمده در محافل تصمیم گیری امریکا شده است.
3. انتخابهای امریکا در قبال پاکستان
در چند ماه گذشته یکی از اصلی ترین بحثها در امریکا این سوال است که باید با پاکستان چه کرد؟ شورای روابط خارجی امریکا در پنجم دسامبر 2011 مصادف با شانزدهم آذر نشستی را در رابطه با آینده پاکستان برگزار کرده که خود برگزاری این نشست نشان دهنده دل مشغولی استراتژیستهای امریکایی درباره تحولات پاکستان است. این نشست و سایر ادبیات و نوشتههای استراتژیکی که در امریکا در مورد پاکستان به چاپ میرسد، نقاط اشتراک و افتراقی را از نظر استراتژیک به نمایش میگذارد که دقت در آن برای علاقمندان و کارشناسان مسائل بین المللی حائز اهمیت است.
نقطه اجماعی همه این بحثها این است که پاکستان وارد یک مرحله طولانی بی ثباتی شده است و بی ثباتی در پاکستان یک موضوع استراتژیک است که پیامدهای گسترده و عمیقی را بر این کشور و تحولات منطقه غرب آسیا خواهد گذاشت. اما در کنار این اجماع استراتژیک، افتراق نظری هم وجود دارد و آن هم این است که امریکا باید چه رفتاری را در قبال پاکستان در پی بگیرد؟ سه گرایش را میتوان در پاسخ به این سوال شناسایی کرد.
1. این گرایش به شدت علیه پاکستان در امریکا موضع گیری میکند به نحوی که حتی معتقد است که باید حملات بیشتر و ضربات نظامیبه نیروهای حامیطالبان در پاکستان را پیگیری کرد. این گرایش را نباید دست کم گرفت هرچند که غلبه و تسلط گفتمانی بر سیاستگزاری پیدا نکرده است.
2. این گرایش که شاید گرایش در حال غالب شدن باشد، مهار پاکستان است. بحث مهار پاکستان در مرحله اول نشان دهنده این است که پاکستان نه تنها یک مسئله برای سیاستمداران امریکایی است، بلکه مسئله ای جدی است و رفتار پاکستان باید مهار شود و برای مهار رفتار پاکستان مجموعه ای از ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی و حتی تحریمها پیشنهاد میشود.
3. این گرایش بر تداوم همکاری و نیفتادن در دام دشمنی ساختاری با پاکستان است. این گرایش که در حال ضعف است، تداوم گذشته را مطرح میکند و میگوید که باید مانند گذشته این همکاری ادامه پیدا کند و از طریق همکاری و تعامل امریکا بهتر میتواند منافع خود را در پاکستان دنبال کند و بهتر میتواند مسئله افغانستان را از طریق پاکستان حل و فصل کند و حتی روابط هند و پاکستان را تعدیل و تنظیم کند.
اما این که چه گرایشی در این میان غلبه پیدا کند، معلوم نیست و ملاحظات سیاست داخلی در امریکا، ملاحظات روابط منطقه ای مخصوصا تحولات افغانستان، روابط امریکا با هند و مخصوصا روابط امریکا و چین و هم چنین چین با پاکستان را باید در کنار سایر تحولات بین المللی مد نظر قرار داد. هر چه که هست در یک نگاه کلان میتوان گفت که روابط امریکا و پاکستان از حالت عادی و طبیعی خارج شده و وارد مراحل غیر عادی، غیر طبیعی و غیر تاریخی شده که پیامدهای آن نامشخص است.
نظر شما :