افراط گرایان آتش به اختیارند!
کشته شدن اسامه بن لادن سرفصل جدیدی از مجموعه تحولات افغانستان و پاکستان بود. آن چه واقع شد این است که اصلی ترین عنصری که جریان افراط را رهبری میکرد در منطقه حذف شد. همان زمان بسیاری از کارشناسان منجمله مجموعه دیپلماسی ایرانی این نکته را یادآوری کرد که انرژی کشورهای فرامنطقه ای و امریکاییها بعد از حذف بن لادن آزاد خواهد شد و مشغول به کارهای دیگری خواهند شد. لذا کشته شدن بن لادن را باید به عنوان نقطه شروعی در نظر گرفت که پس از آن ما شاهد آزاد شدن انرژی کشورهای فرامنطقه ای و امریکا خواهیم بود.
در زمان کشته شدن بن لادن خبری منتشر شد مبنی بر این که از محل زندگی اسامه بن لادن اسناد و مدارک فراوانی به دست آمده است. به همان دلیلی که امریکاییها توانستند اسامه را بکشند ، میتوانند افراد درجه دو و پایین تر را هم داشته باشند. به اصطلاح چون که صد آمد نود هم پیش ماست! به نظر میرسد با مجموع اطلاعاتی که امریکاییها به دست آورده اند و به شرایطی رسیده اند که تجمیع امکانات و آزاد شدن انرژی است، قادرند که عناصر پایین دستی جریان افراط هم دست پیدا کنند و میتوانند با یک برنامه ریزی عملیاتی و تبلیغی این برنامه را که توجیه کننده ناکامیهای آنها در صحنه عمل است انجام دهند.
اما آن چه واقعی است این است که ارزیابی اکثر عناصر میدانی نیروهای فرامنطقه ای این بود که در ماه مبارک رمضان در افغانستان و پاکستان شاهد شرایط بهتری خواهیم بود. آنها به نوعی اطلاع رسانی میکردند که انگار آتش بس نانوشته ای در ماه رمضان برقرار خواهد شد و این را یک توفیق قلمداد میکردند. اما در آمار میبینیم که متاسفانه مجموعه عملیاتی که در افغانستان و پاکستان انجام شد و موجب به هدر رفتن خون انسانهای زیادی در هر دو کشور شد، موید این بود که کشورهای فرامنطقه ای قادر نیستند که به آن چه برآورد کرده اند دست پیدا کنند. حال یا برآورد اشتباهی داشته اند و یا نتوانسته اند آن چه برآورد کرده اند را عملیاتی کنند. بنابراین اعلام این گونه خبرها ضعف و ناکارآمدی کشورهای فرامنطقه ای در میدان عمل را پوشش میدهد.
اما به هر صورت به نظر میرسد کشورهای فرامنطقه ای و امریکا دست به امکاناتی یافته اند که این امکانات بعد از حذف اسامه به دست آمده است. این اطلاعات یا جنبه اطلاعاتی و عملیاتی دارد و یا جنبه کارآمدی عملیاتی دارد که نتیجه این دو یکی است و آن هم این است که این توان به وجود آمده که عناصر مطرح و مهم جریان افراط شناسایی و کشته یا دستگیر و در نتیجه حذف شوند.
ضمن این که به نظر میرسد علی رغم همه فراز و نشیبهایی که به لحاظ مسائل دیپلماتیک بین اسلام آباد و واشنگتن به وجود آمده، نوعی همکاری اطلاعاتی و عملیاتی کماکان ادامه دارد. حتی میتوان گفت که ریاض هم در این بازی وارد شده است. سفر رئیس دولت افغانستان به ریاض هم به نظر میرسد حلقه ای از همین سناریو است. مجموعه همکاریهای واشنگتن ـ اسلام آباد ـ ریاض به منظور کنترل این جریان و یا حذف نیروهایی که از مجموعه طرحهایی که در چارچوب مدیریت بحران حرف شنوی ندارند، ساماندهی جدی تری پیدا کرده است.
البته باید گفت حذف این نیروها تاثیر چندانی بر میزان خشونت و عملیاتهای جریان افراط نخواهد داشت. چرا که اصولا حلقههای عملیاتی جریان افراط، حلقههای آتش به اختیار هستند. لزما برای انجام عملیاتهای خود از یک هسته مرکزی دستور نمیگیرند و خود عملیات را طراحی و اجرا میکنند. بنابراین همان طور که حذف اسامه تاثیری بر تعداد و کیفیت عملیاتهای نیروهای افراط نداشت، به نظر میرسد که حذف نیروهای پایین تر هم به طریق اولی چنین تاثیری را حداقل دربازه زمانی کوتاه و میان مدت نخواهد داشت.
به نظر میرسد افکار عمومیدر تمام شبه قاره و در افغانستان و پاکستان با منویات رهبران افراط ندارند. شاید مهم ترین اتفاق این است که کشورهای فرامنطقه ای این است که کشورهای فرامنطقه ای به این جمع بندی و ارزیابی رسیده اند که به لحاظ توده ای و سنتی، بر خلاف آن چه قبلا گفته میشد رهبران جریان افراط به دلیل قرائت غلط و افراطی که از اسلام دارند، در میان توده مردم مسلمان جایی ندارند و این مسئله کار را برای انجام عملیات علیه گروههای افراط گرا راحت تر میکند.
نظر شما :