انتخاب زمان ترور بن لادن زیرکانه بود

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۸:۲۵ کد : ۱۲۶۶۹ آسیا و آفریقا
برخی از کارشناسان اقتصاد‌ی بر این باورند که از نظر اقتصادی نمی‌توان کشته شدن فردی همچون بن‌لادن را تا این اندازه بر اقتصاد تاثیرگذار دانست. شاید بتوان گفت کشتن رهبر القاعده برگ برنده‌ای برای دموکرات‌ها در داخل امریکاست ‌اما کشتن وی هم از لحاظ نظامی و هم به لحاظ اقتصادی حرکت چشمگیر و موثری محسوب نمی‌شود
انتخاب زمان ترور بن لادن زیرکانه بود
دیپلماسی ایرانی: آیا مرگ بن‌لادن را می تـوان به مسایل اقتصادی مربوط دانست و آیا کشته شدن بن‌لادن تاثیر مستقیمی روی اقتصاد امریکا خواهد داشت؟ این سوالی است که در اذهان تحلیل‌گران اقتصادی و سیاسی ایجاد شده است، اما برخی از کارشناسان اقتصاد‌ی بر این باورند که از نظر اقتصادی نمی‌توان کشته شدن فردی همچون بن‌لادن را تا این اندازه بر اقتصاد تاثیرگذار دانست. شاید بتوان گفت کشتن رهبر القاعده برگ برنده‌ای برای دموکرات‌ها در داخل امریکاست ‌اما کشتن وی هم از لحاظ نظامی و هم به لحاظ اقتصادی حرکت چشمگیر و موثری محسوب نمی‌شود، مگر یک فرد تا چه حد می‌تواند تاثیرگذار باشد.

اما اگر بن‌لادن را یک فرد ندانیم و وی را داعیه‌دار تروریسم در دنیا قلمداد کنیم، شاید ‌بتوان موضوع کشته‌شدن او را از زاویه دیگری نگاه کرد، این امر که تاثیر تروریسم را مورد بررسی قرار دهیم، بحث متفاوتی است. اگر کشتن بن‌لادن را در راستای دیگر تحولات جهان عرب قرار دهیم، معنای بسیار متفاوت و گسترده‌تری خواهد داشت. می‌توان گفت شاید در چنین گستره‌ای بیشتر معنای سمبلیک داشته باشد و نه معنای تاثیرگذاری واقعی. به عبارت دیگر نشان دهنده پایان یک عصر در تاریخ خاورمیانه و جهان است.

به این دلیل که شاهد تحولی در جهان عرب هستیم،‌ این اعتراض‌ها و شورش‌ها نشان دهنده مرحله جدیدی در زندگی عرب‌های منطقه است. به نظر می‌رسد درطول شصت سال گذشته جهان عرب در طول سی سال اول به دنبال ناسیونالسیم برای رهایی و نجات از چنگال صهیونیسم، تبعیض‌های داخلی، دیکتاتوری و تحقیری که در سطح جهان به آنها می‌شد و به دنبال پیدا کردن هویتی که به عنوان جهان عرب هرگز وجود خارجی نداشته، بوده است.

به عبارت دیگر عرب‌ها در تلاش بودند که از این طریق به چنین فقدان‌هایی پاسخ دهند. در طول سی سال دوم زمانی که به این نتیجه رسیدند از ناسیونالیزم جواب نگرفتند، به دنبال فاندامنتالیزم و اسلام گرایی رفتند. بنابراین در پایان دوران فاندامنتالیزم و یا اسلام‌گرایی کلید حل مسایل جهان عرب، رفتن به دنبال همین موج دموکراسی‌خواهی است، یعنی اسلام‌گرایی را رها کرده و به دنبال آن دموکراسی را امتحان می‌کنند. حال در این میان عمر بن‌لادن پیش از آنکه رسما کشته شود، عملا تمام شده بود. با آغاز بحران جهان عرب در مصر و تونس بن‌لادن مرده بود، چراکه راه بنیادگرایی و اسلام‌گرایی در جهان عرب به پایان رسیده بود.

می‌توان گفت دورانی در زندگی خاورمیانه عربی سپری شده که مرگ بن‌لادن بسیار به طرز سمبلیکی همخوان با این دوران است. یعنی به نظر می‌رسد که دنیای عرب سه دهه جدید را شروع می‌کندبرای اینکه ببیند آیا می‌تواند مشکلات خود را از این طریق جدید حل کند یا خیر. از این جنبه‌ها می‌توان گفت مرگ بن‌لادن اهمیت دارد هم برای وجهه سیاسی امریکا و هم وجهه دموکرات‌ها در داخل امریکا که پیروزی آنها را در دوره بعدی انتخابات تضمین کرده است.

از جنبه سمبلیک نیز در دنیا اهمیت دارد چراکه نشان دهنده پایان یک عصر در خاورمیانه و شروع عصر جدید در زندگی این کشورهاست.

شاید بحث تحولات خاورمیانه را به مرگ بن‌لادن می‌توان به نوعی مربوط دانست، بنابراین می‌توان چنین نظریه‌ای را داشت که کشتن او تاثیری بر این تحولات داشته و یا باعث شده که توجه جامعه جهانی از این اعتراض‌ها معطوف به کشتن رهبر القاعده شود.به عنوان مثال اگر سال گذشته خبر کشته شدن بن‌لادن مطرح می‌شد، تاثیر آن بسیار عمیق‌تر و گسترده‌تر بود، شاید ناآرامی‌ها و اعتراض‌های گسترده‌ای در جهان عرب اتفاق می‌افتاد.

در حالیکه امروز شاهد هستیم چنین عکس‌العمل‌هایی وجود ندارد. همین امر است که برخی از تحلیل‌گران را به شک می‌اندازد که امریکایی‌ها زودتر بن‌لادن را کشتند، اما موقعیت دنیای امروز را مناسب دیدند و خبر آن را اعلام کردند! به عبارت دیگر الان بهترین زمانی بود که کمترین آثارمنفی را در جهان اسلام و عرب بگذارد، هرزمان دیگری در گذشته بود، نفوذ بن‌لادن به لحاظ سیاسی، اخلاقی و به لحاظ روح طالبانیسم و بن‌لادنیسم در جهان عرب و اسلام بیشتر از الان بود.

درپایان برای نتیجه‌گیری از تاثیر تحولات اخیر خاورمیانه بر اقتصاد و مقایسه آن با تاثیر شروع تهاجمات امریکا به افغانستان و کشورهای دیگر برای پیدا کردن رهبر القاعده باید گفت که دموکراسی همیشه دو بال دارد، همیشه هر تحول سیاسی یک زمینه یا بال اقتصادی دارد، چنانچه هر گلاسنوستی بدون پرسترویکایی* غیرممکن است. جنبش دموکراسی خواهی نیز بدون لیبرالیسم اقتصادی نمی‌شود. به نظر می رسد که همانند ایران که موج عدالت خواهی را سپری می‌کند و به سرعت پشت سر می‌گذارد باید به زودی نوعی لیبرال‌گرایی اقتصادی وحشیانه را میان توده‌های مردم شاهد بود. در واکنش به این موج عدالت‌خواهی که اخیرا اتفاق افتاد و ناموفق هم بود، در نتیجه مردم به سمت لیبرالیسم رو می‌آورند. چنانچه مردم سرخورده از فاندامنتالیزم به دموکراسی‌خواهی رو می‌آورند.

به عبارت دیگر موج عدالت‌خواهی در جهان عرب و در جهان اسلام و خاورمیانه جای خود را به لیبرالیسم خواهد داد، یعنی تفکرات لیبرال بر اقتصاد جوامع و کشورهای عربی و منطقه حاکم خواهد شد.

این اتفاق برای ایران هم قابل انتظار است، بدین معنا که در مورد ایران نیز انتظار می‌رود که ما شاهد موج گسترده لیبرالیسم در میان مردم باشیم. همانند آنچه که در فروپاشی کمونسیم در اروپای شرقی اتفاق افتاد. هر گونه اندیشه مبنی بر عدالت اجتماعی مبنی بر توزیع درآمد از طریق دولت یا سیطره دولت به نتیجه نخواهد رسید. چراکه در هیچ‌کدام از کشورهای جهان عرب و اسلام به نتیجه نرسید، به نظر می‌رسد که این موج اتفاق خواهد افتاد.

به عنوان مثال در ایران در طول شش سال اخیر حدود 500 میلیارد دلار درآمد ارزی ایران بوده و هیچ‌گاه در تاریخ ایران چنین عددی تکرار نشده است. بدین معنا درآمد ارزی ایران با 97 سال اخیر خود در طول شش سال اخیرش یکسان بوده است. به هیچ وجه رضایتی وجود ندارد و نه آمارها نشان می‌دهد که عدالت اجتماعی رعایت می‌شود. خاورمیانه و جهان عرب باید این مسیر را می‌پیمود تا به این نتیجه برسد که در حوزه سیاسی جز اکثریت و در حوزه اقتصادی جز اقتصاد آزاد در نهایت به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.  

 

* گلاسنوست و پرسترویکا دو واژه دوران زمامداری میخائیل گورباچف بر روسیه هستند. گلاسنوست به سیاست "شفاف سازی سیاسی" و پرسترویکا هم به "سیاست بازسازی اقتصادی" که گورباچف برای شوروی وقت تدارک دید اطلاق می شد.گورباچف معتقد بود با گلاسنوست پرده آهنین سیاسی شوروی را کنار می زند و با پرسترویکا هم اقتصاد کمونیستی را از شوروی دور می‌کند.مطبوعات آن دوره ایران از هر دو واژه هم به همان صورت روسی آن یعنی گلاسنوست و پرسترویکا استفاده می‌کردند و هم از معادل‌های شفاف سازی سیاسی (شفافیت سیاسی) و بازسازی اقتصادی استفاده می‌کردند.

 

نظر شما :