11 سپتامبر در نظام های معنایی گوناگون
نویسنده خبر:
حسین سلیمى
يادداشتى از دکتر حسين سليمى، عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطبايى
یورگن هابرماس تفکیک جالبی دارد میان جهان واقعی (real world) و جهانی که ما خود را درون آن احساس کرده و حیات خویش را دردرون آن درک می کنیم. او نام جهانی که ما در ذهن خود، و تحت تأثیر تاریخ و زبان و ساختار اجتماعی خود برای خود برساخته ایم، زیست-جهان (world-life) می گذارد. ممکن است تفاوتی بزرگ باشد میان جهان واقعی و زیست جهان ما. هر یک از ما در دوران تاریخی و در ساختار فرهنگی و اجتماعی ای زندگی می کند و از ذهنیتی برخوردار می گردد که موقعیت و جهان ویژه ای برای خود بر می سازد. برای او جهان واقعی همان است که می انگارد، هر چند ممکن است در عرصه واقعیت چنین نباشد و واقعیت عینی با دنیای ذهنی ای که او برای خویش برساخته تفاوت های اساسی داشته باشد. بر این اساس دعواهای نظری و گاه سیاسی بیش از آن که دعوایی بر سر چیستی واقعیت باشد، دعوایی است میان ذهنیت های مختلفی که دنیا را به شکل های متفاوتی برای خود ترسیم کرده اند. از این رو اختلافاتی که دیده می شود بیش از آن که گویای درستی یا نادرستی تفاسیر و روایت های مختلف از واقعیت باشد، تفاوت میان دنیاهای مختلفی است که انسان ها و گروه های اجتماعی در شرایط مختلف تاریخی و گفتمانی برای خود آفریده اند.
حال اگر بخواهیم پدیدۀ مهمی همچون 11 سپتامبر را از این منظر بررسی کنیم، بیش از آن که بتوانیم به چیستی این پدیده پی ببریم، کاشف گفتارها و نگاه های مختلفی خواهیم بود که تلاش می کنند تا این واقعه را در درون نظام معنایی خویش قرار داده و به روایتی برسند که تأیید کنندۀ ذهنیت آنها و قضاوت پیشینی آنها را در مورد جهان اطرافشان باشد. در این فرصت به چند نمونه از این گفتارها و روایت های مختلف از 11 سپتامبر می پردازیم:
1- نگاه شکاکی که همواره در جستجوی شیطانی توطئه گر است. در این گفتار جهان امروز عرصه تاخت و تاز شیاطین است و ریشه هر اتفاق هولناکی را باید در توطئه و شرارت یک شیطان مجسم جستجو کرد. 11 سپتامبر نیز که دیگر کسی در فاجعه بار بودن آن شکی ندارد در این چارچوب باید ریشه در شرارت یکی از شیاطین معاصر داشته باشد. در دنیای ذهنی برخی آمریکاییان مانند مایکل مور کارگردان، برخی از نومحافظه کاران و سرمایه داران شرور حامی آنها همان شیاطینی هستند که عامل همه اتفاقات هولناکی مانند 11 سپتامبر هستند. برای مارکسیست های دو آتشهای که حتی پس از فروپاشی بلوک شرق از آتش انقلابی گری آنها کاسته نشده، شیطان اصلی سرمایهداری جهانی است که فجایعی مانند 11 سپتامبر را برای حل مشکلات مقطعی و بحران های ذاتی خود می آفریند تا بدین بهانه هم بحران های اقتصادی را رفع و رجوع کند و هم اسبابی برای سلطه و غارت ملل تحت ستم بیابد. حتی نظریه پردازانی چون سمیر امین مصری تا امانوئل والرشتاین آمریکانشین با همین منوال واقعه مذکور را در درون نظام معنایی خود جای می دهند.
عده ای دیگر نیز که نمی توانند هیچ فاجعه ای را بدون عاملیت آمریکا و صهیونیسم درک کنند تلاش می کنند تا شواهدی یافته و تحلیل هایی ارائه کنند که نشان دهد که این فاجعه نیز مانند همه فجایع دیگر در دست قدرقدرتان شیطان صفتی است که هر چه شرارت در جهان است حاصل وجود آنهاست. در واقع همه این گفتارها سخنی واحد دارند و مسبب 11 سپتامبر را شیطان توطئه گری می دانند که جهان با وجود آن روی خوشی نخواهد دید. البته آنها ذات دنیای فعلی و قدرت های محوری دنیای مدرن را شیطانی می دانند، فلذا برای آنها 11 سپتامبر تنها فریبی است برای ادامه سلطه گری و زندگی شیطانی انسان مدرن.
2- دومین گروه روایت هایی هستند که باز هم ریشه حوادثی چون 11 سپتامبر را در شیاطین معاصر جستجو می کنند اما در نظام معنایی و دنیای ذهنی آنان شیاطین ماهیتی دیگر دارند. آنها دنیای کنونی و جهان مدرن را مظهر خیر و نیکی می دانند و دشمنان این تکامل تدریجی اما میمون و مبارک تاریخ را نیروهایی شرور می شمرند که می خواهند با آفریدن فجایع بزرگ راه رفاه و ترقی و آزادی بشر را سد کنند. برای آنها ذات دنیای مدرن نه تنها شیطانی نیست بلکه تجلی خواست خدا و یا تکامل تاریخ و طبیعت است برای رفاه و عقلانیت انسان. بنابراین گروه ها و انسان هایی که می خواهند این مسیر تکاملی را سد کنند ایادی شیطان و یا محورهای شرارتی هستند که با وجود آنها جهان روی خوش به خود نخواهد دید. نومحافظه کاران آمریکایی که به دنبال فروکوفتن این محور شرارت با مشت آهنین هستند این گونه می اندیشند. لیبرال ها و گروهی از واقع گرایان و حتی سوسیالیست ها و چپ های نوگرای اروپایی، هر چند که در سبک و سیاق برخورد با عاملان شرارت اختلاف نظرهایی اساسی با نومحافظه کاران دارند اما در اصل و اساس با آنها همراهی می کنند. آنها بنیادگرایی مذهبی و تروریسم را عامل اصلی این واقعه و وقایع مشابه می دانند و ریشه آن را نیز در نگرش های ضدمدرن مذهبی و نیز کاستی های اقتصادی و اجتماعی مناطقی چون خاورمیانه و شمال آفریقا جستجو می کنند.
3- اما در برخی از نظام های معنایی، برای درک حوادثی چون 11 سپتامبر چندان مفید نیست که به دنبال مقصری اصلی بگردیم، زیرا یافتن مدارک و استدلال های همه پسند در این زمینه غیرممکن و یا بی فایده است. نباید هم در پی شیطانی باشیم که همه شرارت ها به گردن او است، چون جهان انسانی شایسته تحلیل های شیطان محور نیست. برای آنها روابط بین الملل روابط بین انسان ها است. انسان ها و نهادهایی انسانی نه ماهیتی معصومانه و فرشته گونه دارند که همه خیرها و نیکی های را بتوان بدانها نسبت داد، و نه می توانند کاملاً شیطانی باشند. آنها به معنای کامل کلمه انسانی اند و پدیده های انسانی گاه حوادثی باشکوه و مبارک و مسحور کننده را در خود جای می دهد و گاه فجایعی تکان دهنده. هر دو این پدیدارها انسانی اند و می توانند مولود قوت ها و ضعف های انسانی باشند.
حادثه 11 سپتامبر می تواند نشانه ای از شکاف های بزرگی باشد در جریان توسعه سریع و تکامل برق آسای تمدن مدرن به وجود آمده و ابزارهای مدرن را در اختیار کسانی قرار داده که دنیای مدرن را مایه انحراف و وضعیت اسف بار بخشی از انسان ها می دانند. برای آنها 11 سپتامبر زنهاری است که نشان می دهد انسان مدرن چه در عرصه های فکری و چه در حوزه های سیاسی، اقتصادی و استراتژیک نیازمند بازاندیشی است. از این رو برای این گروه که به طور عمده از علم گرایان تشکیل شده است، این واقعه سرآغاز بازاندیشی و تجدید سازمان زندگی اجتماعی در عصر جدید است. به تعبیر عده ای، شروع دورانی جدید در عصر مدرن و به روایت گروهی، نشانه آغاز دوران پراضطراب پست مدرن.
این نمونه ها نشان می دهد که چگونه ذهنیت های مختلف و نظام های معنایی گوناگون تصاویر متفاوتی از یک حادثه واحد ترسیم می کنند و البته هر یک نیز مدارک و مستندات لازم را برای خود فراهم می آورند. مستنداتی که در جای خود جالب و قابل تأمل است اما بیش از آن که بخواهد واقعیت را بازگو کند در پی تأیید ذهنیتی است که این نگاه را برساخته است.
اما در درون نظام معنایی این نویسنده 11 سپتامبر نشانه جهانی شدن در حوزه امنیت است. این حادثه ای بود که بیشتر جهانیان از آن احساس خطر کردند. حتی قطب های مخالف قدرت و نیروهای سیاسی و بین المللی معارض در عرصه بین المللی به یک اندازه از آن هراسیدند و به همین دلیل نیز تلاش کردند که هم صداقت خود را در مبارزه با آن اثبات کنند و هم تا حد امکان آن را به رقیب و یا طرف مقابل نسبت دهند. شاید کمتر واقعه ای در جهان رخ داده است که آمریکا و اروپا و چین و روسیه به همان اندازه ایران و عربستان و پاکستان و دولت خودمختار فلسطین آن را محکوم کرده و آمادگی خود را برای مقابله با آن اعلام کنند. به نظر می رسد که در تاریخ روابط بین الملل حادثه ای دیگری نتوان یافت که بتواند این گونه اجماع جهانی ایجاد کند.
این اجماع جهانی نه تنها ناشی از یک احساس خطر مشترک است بلکه گویای وجود جهان به هم پیوسته ای است که علیرغم همه اختلافات و درگیری های آن سرنوشتی مشترک انتظار آن را می کشد. سرنوشتی که اگر بخواهد سرانجامی خوش داشته و یا دشواری های آن به حداقل برسد، نیازمند پیوندها و همکاری های بنیادین در عرصه جهانی است.
نظر شما :