پشت حوادث خون چکان عراق
حادثه ناگوار و حمله تروريستى به حرم امامين عسگريين در روز قبل نيازمند تحليل واقعبينانه از مجموعه واقعيات تلخ کشورهاى اسلامى و سرزمين به خون پيوند خورده عراق است. نمىتوان به سادگى از پشتصحنه حوادث درحال وقوع دنياى اسلام و خاورميانه گذشت.
طى چند ماه اخير عراق، لبنان، فلسطين، افغانستان و پاکستان شاهد سلسله تنشهاى دردآورى هستند که در پس آن هم نقش گمراهکننده اشغالگران ديده مىشود و هم جهل و نادانى قومى و دينى که در خاستگاه استعمارگران تجلى يافته است.
فتنه جدال شيعه و سنى در عراق، جنگ شهرى گروههاى فلسطينى دراين چند کيلومتر خودمختارى، پديده بحرانهاى خشونتآميز در لبنان، تحريک منافقانه برخى از سران عرب ميان ايران و ممالک اسلامى وحتى تحريک برخى از علماى شيعه در منطقه و ايران همه حکايت از يک واقعه دردآور دارد.
اين جنايتها گهگاه با جنگ داخلى يا تروريسم، خشونت و اغتشاشات قومى و قبيلهاى دست و پنجه نرم مىکند و ابرهاى تيرهاى از ناآگاهى و جهل و نفاق بر فراز اين سرزمينهاى مقدس پرتوافکن کرده است. دو نکته بسيار مهم در اينجا مطرح است: اول موضعگيرى دولتهاى اسلامى و علماى شيعه و دوم نقش اشغالگران در پايان دردآور اين فتنهها و بحرانهاست.
بىترديد مواضع علماى شيعه که برخاسته از اخلاص و درک نيازهاى موجود و ضرورت پشتيبانى از دولت عراق در رويارويى با عوامل فتنه و چالش با نقش استعمار در منطقه است، از اهميت برخوردار است.از زمانى که شيعه توانست نقش جدى در مبارزه عليه استعمار و استيلاى هويت از دست رفته امت اسلامى کند، موجى از فتنهها آگاهانه عليه اين ظرفيت و استعداد خفته بسيج شد.
آن روزى که شيعه در نفى حضور خروج اشغالگر در افغانستان تلاش جدى کرد. از زمانى که شيعه در لبنان عزت امت اسلامى و عربى را بازگرداند و از زمانى که تشيع دريک روند دموکراتيک خواهان نقش درکشورهاى خود از جمله عراق، اردن، بحرين، عربستانسعودى و کويت بودند توطئه قدرتهاى فرامنطقهاى توام با جهل برخى از کشورهاى منطقه سازمان يافت.
اينک دولت عراق و علماى شيعه و سنى در برابر معادله سياسى، حساس و مهمى قرار دارند و تلاش هوشيارانه و دقيق براساس آموزههاى اسلامى بهترين اصل در مواجهه با اين پديدههاست و بايد با تحقق يک حرکت بنيادى در عراق براى ايجاد رابطه مستحکم دولت و مردم عزت و همبستگى عراق را به نمايش بگذارند.
حضور اشغالگران درعراق واقعيتهاى تلخى را بر منطقه تحميل کرده است. اقدام دولت بوش در اشغال عراق اين کشور را با بحرانهاى جدى سياسى، اقتصادى، امنيتى و معيشتى روبهرو کرده است. گرچه خواسته دولت بوش در سقوط رژيم بعث و صدام حسين به نتيجه رسيد، ولى اهداف غيرواقعىبينانه آمريکا درعراق از جمله صدور دموکراسى آمريکايى از اين کشور به ممالک خاورميانه دستنيافتنى شدند.
اين جنگ اشغالى نتيجهاى جز بحران منطقهاى و بينالمللى براى کشورهاى همجوار و همسايه عراق و البته دولت جمهوريخواه آمريکا در برنداشت. آمريکا در عراق لازم است واقعيت سياسى را بهرسميت بشناسد. آمريکا بهدليل غرور خود فاقد برنامههاى منسجم و هماهنگ در منطقه براى سرنگونى دولت صدام بود. واقعيت امروز عراق اين است که آمريکا نمىداند که چگونه به اين وضع پايان دهد.
آمريکايىها جنگ را آغاز کردند، ولى بىهدف ماندگار شدند. هيچ طرح و جدولى براى خروج نيروهاى خود ارائه نکردند اين همان مساله جدى و اساس درک اين بحران است. اگر آمريکا بخواهد از خود حسننيت نشان دهد و در حمايت از ساختن يک جامعهمدنى در عراق جدى باشد، بايستى عوامل و پارامترهاى مهم منطقهاى و همسايگان عراق را در نظر بگيرد.
آمريکايىها با نگاه و انگيزه خود نتوانستند، اجماع مهمى حتى در آمريکا نسبت به سياستهاى خود در عراق بهوجود آورند. اين درحالى است که فقط خطمشى منافع حزبى خود را دنبال کردند.آمريکا به جاى سرسختى در سياستهاى شکست خورده و غيرواقعى بايد با تغيير استراتژى خود در قبال عراق و انعطاف در گفتوگو با ايران از ظرفيتهاى بىنظير جمهورى اسلامى براى جدول خروج خود از عراق تلاش و با جمهورى اسلامى اعتمادسازى کند و براى مهار بحران دامنهدار درمنطقه گامهاى جدىترى بردارد.
آمريکايىها بايد در سياستهاى دوگانه خود در قبال القاعده و حزب بعث تجديدنظر کنند و نسبت به حمايت سرويس امنيتى عرب منطقه در عراق و بهرهبردارهايى که عملا به توسعه و رشد تروريسم القاعده و حزب بعث مىشود، هوشيار و شفاف باشند.
تنها راه مهار و کنترل بحران درعراق از سوى اشغالگران و دولت آمريکا، واقعبينى و تشخيص منافع درازمدت آنهاست. غرور بىجاى رهبران و تصميمسازان آمريکا به پيچيدهترشدن وضع آنها در عراق خواهد انجاميد. وگرنه تنها استدلالى که براى يک خطمشى شکست خورده باقى مىماند از دسترفتن آبرو و اعتبار آمريکاست.در چنين وضعيتى هوشيارى کشورهاى منطقه مىتواند به خنثىکردن نقشههاى خونبار بيگانگان موثر باشد.
نظر شما :